مشهدی میراب، کوچههای مسجد جامع و شبهای چهارشنبه
دسترسی به منابع آب در تهران آنقدر اهمیت داشته است که حصار طهماسبی نه تنها پیرامون مناطق مسکونی بلکه با افق دسترسی به منابع آب، دیوارکشی میشود تا در شرایط بحرانی و محاصره احتمالی با در اختیار داشتن آب به مقدار مورد نیاز امکان پایداری بیشتری داشته باشد.
یادداشت از احمد مسجد جامعی عضو شورای شهر تهران- هنوز هم صدای آب را از کوچه مسجد جامع به یاد میآورم که با صداو چهره صمیمانه مشهدی محمد میراب همراه بود. او با لنگی بر دوش و چوبی در دست و تعدادی سنگ و آجر نیمه و آبدیده، شبهای چهارشنبه هر هفته به جشن آب در کوچه ما میآمد. روال کار این بود که ابتدا جریان مسیر آب را از تقاطع بازار آهنگرها به کوچه مسجد جامع باز میکرد و آب در جوی سرازیر میشد. سپس با همان آب، گل و لای جوی را میشست تا مسیر آن کاملا پاک و پاکیزه شود. این آب گلآلود در منازل مصرف نمیشد و به بیرون محلهها میرفت و برای باغها و بستانها و مزارع استفاده میشد. در کنار جوی، سوراخهایی بود که با پارچه و گونی آن را پوشانده بودند و جلوی آن، سنگ یا آجر میگذاشتند. وقتی قرار بود آب به خانهای سرازیر شود، این پارچهها و سنگها را برمیداشتند و آب مسیر خود را به سمت درون خانه باز میکرد. در فصل تابستان که مدرسهها تعطیل و هوا گرم میشد، گاهی ما هم با میراب محل همراه میشدیم و به محض اینکه آب به حوض بزرگ سنگی خانه میرسید، پاچه شلوارها را بالا میزدیم و با سطل آبپاش، آفتابه، پارچ و یا هر چیزی دیگری که در دسترس ما بود، همه حیاط و باغچهها و گلها و گلدانها را سیراب میکردیم و به یکدیگر آب میپاشیدیم و با سبد، ماهیها، بهخصوص ماهیهای تازه وارد و سیاهی را که با آب قنات وارد حوض میشدند، دنبال میکردیم و خلاصه جشنی برپا میشد. بعدها دانستیم که این ماهیها چندان به تاریکی قنات خو گرفته بودند که وقتی به روشنی هم میرسیدند، هیچ نمیدیدند و به آنها ماهی کور میگویند.
میراب ما، مش محمد آدمی جاافتاده، وقتشناس، امانتدار و مورد اعتماد اهالی بود که وظیفه آبرسانی و توزیع آب در بین خانهها، گرمابهها و آب انبارها را به عهده داشت و از طرف مردم کوچه نیز به او کمک میشد. آنها پیشترها، ابزارهایی هم برای اندازهگیری میزان آب داشتند که در محله ما به آن کاسه میراب میگفتند و میتوان آن را نوعی پیمانه برای سنجش یا ساعت آب نامید که در متون کهن مانند مفاتیح العلوم خوارزمی از آن با نام «کست افزود» نام رفته است که معنای سنجش کاستن و افزودن آب را دارد. کاسه میراب ابزار سنجش میزان آب به خصوص برای مراکز پرمصرف مانند حمامها بود و شامل دو کاسه بزرگ و کوچک مسی میشد. کاسه بزرگ لبالب از آب در کف یا کنار مسیر آب بیهیچگونه کجی قرار میگرفت و کاسه کوچک که سوراخی در کف داشت بر روی آب آن گذاشه میشد تا آب به تدریج وارد کاسه کوچک شود. وقتی که این کاسه غرق میشد یک واحد آب ثبت میگردید که اصطلاحا به آن یک «لول آب» میگفتند. لول مخفف لوله است که در آن سالها از جنس سفال بود. اندازه کاسه میراب متفاوت و بزرگی سوراخها نیز مختلف بود، البته هر کاسه فقط دارای یک سوراخ بود. این کاسههای گوناگون واحد سنجش آب در مصارف مختلف بودند. میرابها با گسترش شهر تهران در مجموعه شهرداریها قرار گرفتند و بعدها جذب تاسیسات جدید لولهکشی شهری شدند.
آب کوچه مسجد جامع از دو قنات تامین میشد؛ یکی قنات حاج علیرضا و دیگری قنات شاه. کلانشهر تهران برخلاف عموم شهرهای بزرگ دنیا در کنار دریاچه و یا رود بزرگی قرار ندارد؛ ولی از عموم شهرهایی که در کنار آب هستند، بیشتر رشد کرده و جمعیت افزونتری دارد. منابع تامین آب تهران اعم از آبهای تحت الارضی و سطحی از نزولات جوی بر روی کوههای بلند البرز نشات میگیرد. شاید تفاوتی که در نامگذاری محلات تهران و شمیران وجود دارد، ریشه در نحوه دسترسی به منابع آب هم داشته باشد. در تهران قدیم بسیاری از نامهای محلات با آب معنا مییافت.
در ارتفاعات البرز با قله توچال روبهرو هستیم. توچال در معنای چالهای که در آن انبانی از یخ است، ثبت شده است. ولی شاید در معنای «اوچال» هم کاربرد داشته باشد. «او» به معنای آب در تلفظ بسیاری از لهجههای زبان دنیا که از آن ریشهاند، هنوز هم باقی است. مثلا نهرو از رهبران استقلال هندوستان نام خود را در نسبت با آب معنا کرده است و همان نهر یا جوی آب است، یا ادکلن که در زبان فرانسه رایج است و در معنای آب شهر کلن به کار رفته است زیرا نخستینبار در آنشهر این آب معطر شناخته شد.
در «تهران عتیق» اسامی مناطق و محلات زیادی با واژه آب و مشتقات آن همراهند. مثلا سنگلج که حتی قبل از کشیده شدن حصار طهماسبی و شکلگیری این محله و این نام، یکی از منابع مهم تامین آب تهران بود و در شمال این شهر قرار داشت و «آب پخش کن» نامیده میشد. در نقشه قدیمی کرشیش (معلم اتریشی توپخانه در دارالفنون) بازارچهای هم به این نام وجود دارد، با تطبیق نقشه کرشیش با نقشههای امروز، «آب پخش کن» در محل فعلی کتابخانه عمومی پارک شهر واقع شده بود.
اینجا شاید نهر آبی و یا قناتی قرار داشته که آب آن پخش میشد و به بخشهای جنوبی که همان سنگلج بعدی باشد میرفت. گفته میشود محل دباغ خانه تهران در محدوده خیابان شاهپور یا وحدت اسلامی امروز هم که برای شستوشوی پوست حیوانات به آب زیاد نیاز داشت پایین همین نهر بود و به خاطر بوی بدش در خارج از محل مسکونی تهران قدیم ساخته شده بود، بعدها در زمان قاجار، این بخش هم به سکونتگاه اهالی تهران افزوده شد و محل سنگلج بعدی به عنوان یکی از پنج محله تهران شکل گرفت.
کریمان مینویسد: «محله سنگلج در غرب تهران قدیم بوده است که بیگمان قدمت نام آن به پیش از صفویه میرسد.» مصطفوی نیز مینویسد: «برخی ارباب دانش اصل سنگلج را سنگ ذکر کردهاند».
سنگ، بعدها واحد اندازهگیری آب شد که به آن سنگ آب میگفتند. به گفته صفینژاد براساس تعریف مقنیان، «یک سنگ آب مقدار آبی است که بتواند با حرکت آرام از دهانهای به اندازه یک آجر محلی با سرعتی معادل پانزده قدم در دقیقه در جوی لایروبی شده حرکت کند.» برخی از نویسندگان این میزان را به شکل کمی ارائه کردهاند و آن به معنای عبور حدود 16 لیتر آب در یک ثانیه از یک مجرای معین است. علاوه بر آن تعریف دیگر سنگ آب ممکن است میزان آبی باشد که برای گرداندن یک سنگ آسیاب آبی لازم است.
کریمان معتقد است نامهایی چون سنگلج و عودلاجان به یکباره برای این محلهها انتخاب نشده و احتمالا یکی از محلات تهران قبل از صفویه بوده که بعدا با شکلگیری این دو محله به آن اطلاق شده است.
عودلاجان در اوایل قاجاریه از بخشهای باصفا و پر از درخت و باغ بود و از جمعیت چندانی بهره نمیبرد. در زمان فتحعلیشاه این جا به «خانهباغها»ی رجال و سفرای خارجی تبدیل شد. مجموعه خانهها و باغ های بسیار این منطقه از سرچشمه سیراب میشد و آب آن تا بازار میرسید. خانه – باغ فتحعلیخان صبای کاشانی، ملکالشعرای دربار فتحعلی شاه و مقلدناشی فردوس در سرایش شهنشاهنامه، در همین جا بوده است.
شهنشاهنامه در وصف شاه قاجار و بر وزن شاهنامه و در تقلید از آن است و در زمانی سروده شد که شاه قاجار پس از جنگی ده ساله با روسیه بخش بزرگی از سرزمین ما را به دشمن واگذار کرد.
محل سرچشمه در طرف شمال شرقی، نزدیک دیوار حصار طهماسبی قرار داشت و شامل دو بخش بود: سرچشمه بالا2 و سرچشمه پایین3. از قدیمیترین نقشه های تهران تاکنون، این نام و این محله به همین شکل در اطراف کوچه میرزا محمود وزیر و پیرامون چهارراه سرچشمه امروز باقی مانده است. میرزا محمود وزیر برادر عبدالله مستوفی، مولد کتاب ارجمند شرح زندگانی من، ابتدای این کوچه خانه داشت و این کوچه شهید جاویدی در خیابان امیرکبیر و شهید مصطفی خمینی امروز واقع شده است. واژه عودلاجان نیز برخاسته از آب است و این کلمه در اصل «اودلاجان» یا «اودراجان» بوده است. «او» تلفظ محلی آب و «دراجان» پسوند مکان است از مصدر دراجیدن؛ به معنای پخش کردن آب نهر به چندین شاخه کوچک برای آبیاری. البته معنی دیگری نیز برای عودلاجان گفتهاند که ریشه در عود به معنایسازی کهن و یا چوبی خوشبو دارد. اما قرار گرفتن نام «سرچشمه» در کنار «عودلاجان» درستی معنای نخست را تایید میکند.
در کنار این دو آب پخش کن که منابع جوشش آب در تهران قدیم بودند، قنات بسیار قدیمی دیگری به نام «قنات مهران» بخش دیگری از آب را تامین می کرد. به نوشته اعتمادالسلطنه این قنات مربوط به هزار سال قبل بوده و مادر چاه آن در ده مهران محله تاریخی مهران در منطقه 4 قرار داشت. این آب عمدتا در محدوده ارگ ظاهر میشد؛ که از دورترین زمانها جایگاه استقرار حاکمان دولتیان بود و به نظر میرسد که آنها در انتقال این آب از آن روستای مشهور و تاریخی دست داشتهاند و این سه منبع اصلی آب تهران در دوره صفویه و پیش از آن بوده است.
دسترسی به منابع آب در تهران آنقدر اهمیت داشته است که حصار طهماسبی نه تنها پیرامون مناطق مسکونی بلکه با افق دسترسی به منابع آب، دیوارکشی میشود تا در شرایط بحرانی و محاصره احتمالی با در اختیار داشتن آب به مقدار مورد نیاز امکان پایداری بیشتری داشته باشد اما همین شبکه آبهای زیرزمینی فتح تهران به دست آقا محمدخان قاجار را فراهم ساخت. گفته میشود شاه قاجار در یورش دوم به تهران به هیچ طریقی نتوانست دروازههای استوار شهر را که در اختیار حکومت زندیه بود، باز کند و بالاخره از راه کانالهای قنات، تعدادی از سربازان ورزیده خود را از بیرون حصار به داخل شهر فرستاد. این افراد در محدوده کوچه چهل تن در بازار امروز از قنات بیرون زدند و دروازه شاه عبدالعظیم واقع در ابتدای بازار حضرتی در خیابان مولوی را گشودند و به این ترتیب سلسله قاجاریه به طور رسمی در تهران پیریزی شد.