گفتوگوی ایلنا با نگهبان ساختمانی که نویسنده شد؛
نوشتن باعث شد امیدواریم به زندگی بیشتر شود
یک کارگر ساختمانی اهل تربت جام در خراسان رضوی که با حقوق زیر 40 هزار تومان گذران زندگی میکند توانست با نویسندگی معروف شود.
به گزارش ایلنا از تربت جام، فرهاد ساربانی از آن آدمهای با پشتکاری است که از تربت جام بخاطر کار راهی مشهد میشود و آنجا نگهبان ساختمان می شود.
وی در اوقات فراغت شروع به نوشتن میکند و تصمیم میگیرد خاطراتش را تبدیل به کتاب کند و بعد از چاپ کتابش مغازه به مغازه برای فروش کتابش میود و حتی در خیابان به عابران پیاده خواندن کتابش را پیشنهاد میکند.
طی دو هفته کتابش به چاپ دوم میرسد. چند خبرگزاری خبرش را بر روی سایت خود می گذارند و یکی از برنامههای تلویزیون با او به گفتو گو می نشیند او حالا کتاب دوم و سومش را بهصورت هم زمان به دست چاپ سپرده است .
آنچه در پی می آید حاصل گفتگوی ما با فرهاد ساربانی نویسنده کتاب دست نوشته های یک نگهبان ساختمان است.
- از خودت بگو:
فرهاد ساربانی هستم متولد سال 1369 . اهل تربت جام
-چی شد که نگهبان ساختمان شدی ؟
خوب بعد اینکه از خدمت سربازی آمدم باید کار می کردم بنابراین مثل خیلی از دوستان به مشهد رفتم .مدتی سرگذر بصورت موقتی کار می کردم تا اینکه نگهبان ساختمان شدم.
نوشتن را از کی شروع کردی؟
من از خیلی وقت پیش به مباحثی مانند ایدهپردازی، خلاقیت، کارآفرینی، اختراعات و کارهای جدید علاقه داشتم برای همین ایده پردازیهای که انجام می دادم را می نوشتم از طرفی وقتی کتاب می خواندم به قدرت نوشتن خودم پی بردم . این بود که شروع به نوشتن می کردم و هر روز این نوشتهها بیشتر می شد. اوایل فقط می نوشتم. اما وقتی تعداد نوشتهها بیشتر شد تصمیم گرفتم چاپشان کنم. چاپ کتاب باعث اعتبار نوشتههایم شد و اینکه مطالب پراکنده، یکجا می شود و امیدواریت به زندگی بیشتر می شوی.
بعد اینکه کتابت چاپ شد چه حسی داشتی ؟
قطعا هر کس نتیجه تلاشی که کرده را ببیند خوشحال می شود آن هم در قشری که کمتر کسی سراغ مطالعه و نوشتن می رود.
برای چاپ و فروش کتابت مشکلی نداشتی ؟
من از کسی توقعی ندارم که حتما ارگان یا شخصی باید از من حمایت کنند . افراد مثل من زیاد هست قرار نیست همه ما توقع کمک از دیگران داشته باشیم باید حرکت و تلاش را انجام دهیم و کمی هم صبر.
از فروش کتابت بگو، گویا خودت کتابت را می فروشی ؟
بله، کتابم را خودم می فروشم یعنی شبها که کارگرها میروند و هم اتاقی ها یم می آیند من هم می روم بیرون و تا ساعت 12/30 شب مشغول فروش کتاب می شوم. کتابم را به هر کسی می فروختم میگفتم اگر کتاب را خواندید و براتون جالب بود بی زحمت به دیگران هم معرفی کنید یا یک تبلیغی هم بکنید این بود که دوستان لطف کردند و به همدیگر یا رسانه ها معرفی کردند.
بعد چاپ کتابت برخورد دیگران با تو چگونه بود ؟
طبیعی هست که خانواده و اطرافیان یا دوستان و بقیه بعد موفقیت انسان را بیشتر باور دارند و حتی اگر قبلا مخالف بودند الان سعی می کنند به نوعی کمک کنند تا موفقیت های بیشتری نصیب شود
گویا کتابهای دیگری هم در دست چاپ داری از آن کتابهایت بگو ؟
دو کتاب دیگر هم نوشته ام یکی به نام، سفرهای شگفت انگیز یک نگهبان ساختمان، و بعدی هم به نام، رابینسون اولین رمان یک نگهبان ساختمان، که مجوزهای هر دو تا آمده و در یکی دو هفته بعد چاپ می شود.
برنامهات برای آینده چیست ؟
اینکه تلاش کنم تا ادامه تحصیل را نیز در کنار کنارم ادامه دهم و مطالعه ام را بیشتر کنم.
و حرف آخر ؟
در یکی از داستان هایم نوشته بودم من با همین شرایط امروز شروع می کنم با همین حقوق روز 40 تومان ، با همین که متاهل و چند فرزند دارم ، با همین بدهکاری که دارم ، با همین که حدود 10 سال از زمان تحصیل و دیپلم می گذرد من شروع می کنم برای دستیابی به علمی بیشتر و شرایط زندگی مطلوب تر و خدا را شکر این اتفاق خیلی سریع دارد می افتد.