به بهانه سالروز فاجعه بمباران شیمیایی سردشت؛
مهر تاولهایی که هنوز برتن سردشت تازه است/امید به روزی که"سردشت"، "ساداکو" شود
امروز 7 تیرماه دقیقا 30 سال، از فاجعهبمباران شیمیایی سردشت با گاز خردل میگذرد. ساعت4:30 عصر هفتم تیرماه سال 1366 برای بیش از 12 هزار نفر از ساکنان شهر مرزی سردشت حادثهای تراژیک رخ داد که تا همیشه در تاریخ این مرز و بوم و جنایات بشری باقی و جاوید خواهد ماند.
به گزارش خبرنگار ایلنا، بعد از ظهر هفتم تیرماه سال 1360 است. موذنان مساجد شهر، حی علی الصلاه و حی علی الفلاح را بانگ داده اند، صدای «عبدالله برزگر» تنها قهوه چی و نخستین شهید بمباران سردشت در چهار راه هلال احمر با نوای به هم زدن استادانه نعلبکیاش درهم میآمیزد و جرعه جرعه نوشیدن چای دیشلمهاش، خستگی را از تن چایخواران میزداید.
کودکان در کوچههای باریک و تودرتوی شهر سرگرم بازیاند. مغازه داران کرکره مغازههای خود را بالا زدهاند به امید دشت چند ریال روزی حلال. پیرزنان برسکوی ورودی منازل، دور هم حلقه زدهاند و روایت میکنند روزمرگی تلخ و شیرین خانواری را. آسمان صاف و نیلی است. نیلگونتر از رود «زاب» بدون لکهای ابر، بیرون شهر سردشت دهقانان دلمشغول برداشت محصولات کشاورزیاند، مرغزارها و جنگلهای تنک و انبوه، کوهساران شهر را بسان گلهای لاله عباسی در آغوش گرفتهاند و چون کودکی در گهواره حیات هستی تاب میدهند.
حیات انسانی، نباتی و حیوانی در این شهر نفس دارد و در فرآیند طبیعی دم و بازدم، اکسیژن وارد ریه زن، مرد، پیر، جوان و کودک میشود، بدون هیچ سوزش و خسخس و تهوعی. آبشار «شلماش» میخروشد و پس از برخورد با صخرهها به سمت پایین دره در اثر برخورد تشعشعات نور خورشید رنگین کمانی میسازد.
در حالی که تمام هستی مردمان این شهر را حیاتی آرام در برگرفته است، چند هواپیمای جنگی عراقی با غرشی گوشخراش، رعدآسا برآسمان شهر پدیدار میشوند و با بمباران چهار نقطه مرکز شهر، حد فاصل محله «سه رچاوه»، تا «چهار راه فرمانداری» و دو روستای « ره ش هه رمی» و «کانی زرد» و ابتدای خروجی شهر، محور جاده سردشت - مهاباد، سامان زندگی را نابسامان و نفسها را در سینه حبس میکنند.
طالب حداد یکی از قربانیان بمباران شیمیایی سردشت در بازنمایی این جنایت تاریخی میگوید:« نخستین شهید بمباران شیمیایی سردشت عبدالله برزگر معروف به عبدالله قهوه چی بود که به محض رسیدن بر پیکر بیجان او، او را در آغوش کشیده بودم که هنوز جای تاول و گودی اثر گذاری جسم شیمیایی شده او بر بازوانم هویداست.»
او در توصیف این فضا با بیان اینکه نور خیره کننده سفید مایل به صورتی با گرمایی سوزان از کانون انفجار برمیخاست و بر سر و صورت مینشست، میافزاید: «مردم بعد از اعلام هشدارهای بمباران شیمیایی، تازه فوج فوج دستمال به دست به سوی کانونهای آب میدویدند و بعد از خیس کردن آن بر بینی و صورت خود میگذاشتند.
در حالی که تمام منابع آب سطحی و حوضچههای مساجد به گاز سمیخردل آلوده بود و این ناآگاهی و هشدار غلط، بخشی از عمق فاجعه به شمار میرود که در لای صفحات تاریخ گم شده است.»
طالب 16 ساله ، 52 دقیقه پس از بمباران شیمیایی سردشت در پی کمک به همنوعان خود است و گرفتن دستمال خیس بر بینی و دهان را مضحک میداند. ثانیهها میگذرد و طالب سرش گیج میرود، چشمانش تار میشود و میسوزد. اکسیژن آلوده به گاز شیمیایی را با مشقت، دم و دیاکسید کربن را به سختی بازدم میکند. تهوع و استفراغ شدید دارد. بیهوش میشود و 24 ساعت بعد با چشمانی مشابه به کوری و بدنی پر از سوزش و تاول به هوش میآید. مکان برای او ناکجاآبادی است که او را به فغان و فریاد وامی دارد. پرستار او را آرام میکند و میگوید:«اینجا بیمارستان امامخمینی مهاباد است.» فردای آن روز طالب به دلیل مصدومیت شدید به بیمارستان هفت تیر تبریز اعزام میشود و بعد از 6 روز بستری به یکی از بیمارستانهای تهران و از تهران به بیمارستان امام رضای مشهد اعزام میشود.
امروز طالب بعد از 30 سال هنوز شبها کابوس میبیند و مرگ همشهریانش روی تختهای بیمارستانهای مهاباد، تبریز، تهران و مشهد روح جریحه دار او را چنگ میزند. طالب، لحظهای را که «آرزو خانی»، دختر مو وزوزی شیمیایی 10 ساله سردشتی، روی تخت بیمارستان هفت تیر تبریز از او شیرینی خواست و هنوز به لب نگذاشته، چشمان آبی کودکیاش در تاریکی فرو رفت را چون فریم عکس، در ناخودآگاهش عکاسی کرده و با شنیدن نام آرزو، قطرههای اشک بر شیار گونههای تاول زدهاش سر میخورد.
برای طالب حداد، جلالالدین حسینپور و قمری رخزادی که امروز راویان صحنههای آن رویداد تلخ برای من هستند، گاز شیمیایی خردل در هفتم تیرماه سال 1366 معنا و مفهومی نداشت و به گفته خودشان نخستین بار واژه گاز شیمیایی خردل و اثرات آن بر ریه، اعصاب، چشم و پوست انسان را بر تخت بیمارستانهای مهاباد، تبریز و تهران میشنیدند.
طالب، جانباز 55 درصدی بمباران شیمیایی سردشت، 30 سال است که از خس خس جانبازی 40 درصدی ریه، پنج درصدی اعصاب و روان، پنج درصدی چشم و پنج درصدی پوست رنج می برد.
این جانباز از کمبود امکانات و تجهیزات پزشکی، نحوه تعیین درصد جانبازی در کمیسیون پزشکی در بنیاد شهید و امور ایثارگران به شدت گله دارد و معتقد است مظلومیت سردشت به گوش جهانیان رسیده اما هنوز در ایران بر سر آمار جانبازان و درصد مصدومیت این شهر غریب و مظلوم در جنگ تحمیلی مناقشه جدی وجود دارد.
سردشت؛ آیینه ترک خورده
«جلال الدین حسن پور»، جانباز 25 درصد که در زمان بمباران شیمیایی سردشت جوانی 22 ساله بود و به یاد میآورد: «مردم سراسیمه به طرف مسیرهای خروجی شهر میدویدند و بوی متعفن گاز خردل، فضای شهر را دربرگرفته بود. گنجشکان شهر بر دیوار محوطه مزار چاکه چکوله - شیخ مورد احترام مردم سردشت- بال بال میزدند و میمردند و کسی در آن لحظه در فکر این شعر نبود که پرواز را به خاطر بسپار پرنده مردنی است.»
جلالالدین که شب همان روز، با اعضای خانواده شیمیایی شدهاش به روستای «شین وی» رفته، ساعت 2 بامداد از شدت سوزش چشمان و پوست بدنش سه بار به حیاط میرود و خود را عریان میکند و کوزه کوزه آب سرد بر بدن عطش زده سوختهاش میریزد. سپیده دم بعد از گذشت 14 ساعت از بمباران شیمیایی، جلال الدین را به همراه پدرش به بیمارستان مهاباد، و از آنجا به تبریز اعزام میکنند. جلال الدین در بیمارستان با چشمانیکور، بدنی تاول زده و اعصاب ناآرام بستری میشود و پدرش را به دلیل مصدومیت شدید با هلیکوپتر از فرودگاه تبریز به بیمارستان خورشید اصفهان میفرستند.
«قمری رخزادی»، جانباز 35 درصدی سردشتی، آن زمان بیوه و 45 ساله بود و مادر سه فرزند. او می گوید: «هنگام بمباران، میهمان داشتیم. به محض شنیدن صدای مهیب انفجار با پای برهنه دویدم توی کوچه. فریدون، پسر هشت سالهام توی کوچه بازی میکرد. به دلیل غلظت دود و شدت هوای گرم و سوزان که صورت را میسوزاند پیدایش نکردم. دیوانه وار توی کوچه داد میزدم فریدون، فریدون تا اینکه زن همسایه داد زد فریدون اینجاست. توی زیرزمین خانه ما.» قمری 68 ساله در حالی که خس خس سینهاش در هر دم و بازدمی از چند متری شنیده میشود و تا یک جمله میگوید از شدت سرفه، اشک از چشمانش بر گونه فرتوتش سیال میشود به عکس فریدون، محصور در قاب طلایی بالای طاقچه اشاره میکند و میگوید: «فریدونم خوشبختانه سالم و تندرست بود» قمری یادش میآید: «توی کوچه، خدیجه محمدیان، نوعروس همسایه را که باردار و پا به ماه بود دیدم که با پای برهنه به سمت سراشیبی کوچه میدوید، سکندری خورد و دمر شد بر زمین سنگلاخی. از شدت ضربه شکمش ترکید و نوزاد 9 ماهه زد بیرون و خون جاری شد. نوزاد در خون و گل، چشم به جهان نگشوده مرد اما خدیجه به بیمارستان مهاباد منتقل شد و خوشبختانه زنده ماند.»
قمری 60 روز در بیمارستان بقیـة الله تهران بستری بوده و مرگ همشهریان هم اتاقی را یکبهیک، به اسم و فامیل به خاطر دارد و هنگام بازنماییاین لحظات هق هق میگرید و عرق پیشانیاش بر هلال پلک چشمانش سرمیخورد و با اشک درهم میآمیزد.
20 نفر شهید در روز اول
هفتم تیرماه سال 1366، همان روز بمباران شیمیایی سردشت 20 نفر از شهروندان سردشتی با گاز خردل شهید میشوند و تاکنون براساس آمار رسمی بنیاد شهید و امور ایثارگران استان آذربایجان غربی، در طول 30 سال گذشته ، 130 نفر از جانبازان شیمیایی سردشت شهید شدهاند، اما بررسیهای انجمن نشان میدهد که در این 30 سال، بیش از 650 نفر از جانبازان شهید شدهاند.
مهر تاولها بر پوست جانبازان شیمیایی سردشت، نمادی از جنایت ضدبشری رژیم بعث عراق است که مسئولان دستگاههای ذیربط برای همنوایی و جراحی دلسوزانه این تاولها و سرخی چشمان و سرفه کشنده و کشدار ریههای انباشته از گاز شیمیایی خردل قدمهای عاجلی باید بردارند و هنوز بعد از گذشت 30 سال از وقوع این حادثه، بر سر تعیین درصد جانبازی جانبازان شیمیایی سردشت مذاکره و رایزنی وجود دارد.
خس خس سینه و سوزش چشم و جای تاولهای التیام نیافته جانبازان 70 درصد به بالا مثل «پرستو صالحپور»، «رحمن چاوشینی»، «خضر خضری»، «عمران مینگه وری»،«عبدول قادری»، «رسول ملایی»، «حسن فتاحی» ، «ابراهیم ابراهیمی»، «جمشید حیدری» و «لقمان ادیبان» که به جانبازان بدحال مشهورند جانکاه و غیرقابل تحمل است. مصدومان و جانبازان شیمیایی سردشت اعم از مرد و زن به دلیل ناراحتی شدید تنفسی، از بوی خوش انواع مشک و عبیر در شادی محرومند در فصل بهار و تابستان تابش نور خورشید، چشمان سوخته شان را می آزارد. دم و بازدم مصدومان شیمیایی به ویژه جانبازان 25 درصد به بالا هنگام خواب شبانه و خرناس خسخس گونه آنان طاقت فرساست و تا سپیده دمان هزار بار از این شانه به آن شانه در بستر رنج و عذاب تلو میخورند.
محروم شدن از فضای شادی و غم نوشیدن جرعهای آب سرد که تسلای درون سوختهشان باشد، رویایی است که اگر به دستش آرند در بازی شطرنج، حیات را با مرگ قمار کردهاند. شاید به ظاهر زندگیشان نرمال و عادی باشد و بشنویم «هیرو یگانه»، جانباز 40 درصد که عکس کودکیاش بر تخت بیمارستانهای تهران آن زمان، سوژه رسانههای جهان شده بود، امروز ازدواج کرده و صاحب دختری است خردسال با موهای طلایی بنام «ئهژین» اما کسی چه میداند که در بطن زندگی هیرو و همقطارانش واگن غم و اندوه بر ریل زندگی با چه سرعتی میغلتد. پوستر بزرگ از تصویر مرحومه «فاطمه حداد»: شیرزن سردشتی که چون «عمرخاور» حلبچهیی، به نماد ایستادگی و مقاومت شهره و نامی است، هر ساله در نمایشگاههای داخلی و خارجی در ابعادی بزرگ با دستگاه اکسیژن دستیاش نمایش داده میشود اما چه کسی جز خانواده او میتواند روایتگر زندگی پرمشقت فاطمه باشد و بگوید این بانوی جانباز 70 درصد به بالا چگونه و با چه زخم عمیقی بر ذهن و روح، 17 سال میهمان هفتگی بیمارستانهای تهران از جمله لبافینژاد بود و از خدمه بیمارستان تا پزشکان فوق تخصص او را میشناختند تا اینکه سال 1382 برگهای درخت مقاومتش را باد خزان مرگ پرپر کرد و خورشید هستیاش در دیوان نسروده خاطرههای سردشت، برای همیشه غروب کرد و جاودانه شد.
زخم سردشت تمامی ندارد
دبیر کمیته حقوقی انجمن مصدومان شیمیایی سردشت میگوید: از زخم و تاولهای سردشت بعد از گذشت 30 سال هنوزخون میچکد و سردشت شهری در جا زده در دوران جنگ است.
عثمان مزین با اعتقاد بر اینکه فاصله گرفتن از بحران، موجب فراموشی یا کم توجهی نسبت به بازنمایی فاجعه شده و انسانها به تدریج این حادثه غم بار را به دست فراموشی سپرده اند، افزود: سردشت قربانی حمله شیمیایی صدام ملعون است و هیچگاه تاولها و خس خس سینه جانبازان التیام نمییابد.
مزین با اشاره به مظلومیت تاریخی سردشت ابزار تاسف کرد و افزود: متاسفانه تاکنون عاملان و مسببان این جنایت ضد بشری در دادگاه جهانی به محاکمه کشیده نشدهاند.
وی به خیل بیکاری جوانان تحصیل کرده این شهر مظلوم شیمیایی شده اشاره میکند و میگوید: امرار معیشت جوانان از طریق کولبری است و فوت دسته جمعی آنان در سقوط بهمن سال گذشته نمادی از بیتوجهی آشکار دولتمردان برای اشتغال جوانان تحصیل کرده این شهر داغ دیده است.
مزین تاکید کرد که جنگ افزارهای به جامانده از دوران جنگ هشت این واقعیت را به ذهن متبادر میکند که این شهر همچنان یک منطقه جنگی است.
این وکیل پایه یک دادگستری وجود 200 پرونده قربانیان مین در فرمانداری سردشت برای رسیدگی را یادآور شد و گفت: شمار زیادی از صاحبان پروندهها بیش از دو دهه است که قربانی مین شدهاند؛ اما هنوز پرونده آنان بر سر میز مسئولان خاک میخورد.
دبیر کمیتهحقوقی انجمن مصدومان شیمیایی سردشت اقرارمیکند که بعد از گذشت 30 سال از بمباران شیمیایی و قربانی شدن بیش از 8 هزار نفر از ساکنان سردشت در هفتم تیر ماه 66، تنها یک هزار و 400 نفر از پرونده جانبازان در بنیاد شهید و امور ایثارگران مورد بررسی و شناسایی قرار گرفته است.
به گفته وی از این تعداد پرونده 400 نفر به عنوان جانباز 25 درصد از مزایای مستمری بگیری برخوردارند که این آمار بیانگر این است که از شمار کثیر قربانیان تنها 20 درصد مورد تایید و شناسایی قرار گرفته اند و تنها 5 درصد هم از حقوق و مقرری ماهانه برخوردار شدهاند.
مزین با ابراز تاسف تصریح کرد که 95 درصد بقیه افراد نیز یا پروندهشان مورد احراز جانبازی قرار نگرفته و یا بدلیل تعیین درصد جانبازی پایین درصد، از حقوق و مزایا برخوردار نشدهاند.
با آنکه امروز 30 سال از این واقعه میگذرد؛ اما هنوز بوی متعفن گاز خردل در کوچه پس کوچههای این شهر مظلوم به مشام میرسد و از لا به لای آجرهای ساختمان مخروبه «نریمانی» به بیرون درز میکند. ساختمانی که بعد از گذشت 10 هزار و 958 روز از بمباران، هنوز بر سر ثبت آن برای ایجاد موزه جنگ، در میان مسئولان دستگاههای ذیربط بحث و جدل وجود دارد.
«رحیم واحدی» رئیس انجمن دفاع از حقوق مصدومان شیمیایی سردشت که 11 نفر از اعضای خانوادهاش در جریان بمباران شیمیایی سردشت شهید شدهاند، از مسئولان بنیاد شهید و امور ایثارگران این شهرستان گلهمند است و میگوید: «اعضای این انجمن برای برگزاری یادمان سالانه جانبازان شهید بمباران هفت تیر سال 1366 با مشکل جدی مواجه هستند.»
واحدی با بیان اینکه هر ساله مظلومیت سردشت در سمینارهای بینالمللی به ویژه در سازمان مبارزه با سلاحهای کشتار جمعی لاهه هلند یادآوری میشود، میافزاید: «جلسات سازمان لاهه آذرماه هر سال با شرکت 190 کشور و تشکلهای غیر دولتی جهان در هلند برگزار میشود.»
وی از بروکراسی فرآیند صدور مجوز برای برگزاری کنفرانس علمی آسیب شناسی مصدومان شیمیایی سردشت در این شهرستان انتقادمیکند و میگوید:«متاسفانه مسئولان به جایحمایت، چوب لای چرخ برنامههای حمایتی و فریاد مظلومیت جانبازان شیمیایی میگذارند.
به گفته او تنها نماد و المان نصب شده در سه رچاوه نخستین محل مورد اصابت شیمیایی نیز امسال به بهانه بازسازی تخریب شد که این نشانه بیحرمتی به شهدای جانبازان شیمیایی است.
رئیس انجمن مصدومان شیمیایی سردشت در خصوص کلینک تخصصی مصدومان شیمیایی سردشت نیز با کنایه گفت: کلینک بدون پزشک متخصص پوست، اعصاب و روان، ریه ، چشم و داخلی چه معنا و مفهومی دارد.
به گفته وی در شهر مرزی سردشت که فاقد جاده استاندارد با توجه به شرایط توپوگرافی است فرهنگ پزشکان پروازی مد شده که واقعا مضحک و خندهدار است.
واحدی اظهار داشت که مسئولان دولتی و نهادهای مسئول جانبازان کشور تنها انجمن تخصصی مصدومان شیمیایی سردشت را قبول ندارند و به رویکرد و کارکردهای حمایتی آن از جانبازان بیاعتنا هستند در حالی که همین انجمن در جامعه بینالمللی دارای کرسی مشورتی در سازمان ملل است این تضاد و پارادوکس موجب شرمساری است.
دفتر 12 متری انجمن دفاع از حقوق مصدومان شیمیایی سردشت در انتهای طبقه زیرزمین پاساژی واقع در خیابان کمربندی، برای تمام خبرنگارانی که برای بررسی وضعیت مصدومان شیمیایی به سردشت میآیند، نمایی از مظلومیت کنونی جانبازان این شهر با مردمانی مقاوم و آسیب دیده در جنگ تحمیلی است. هرچند تعدادی از دانشجویان کرد زبان در مقاطع کارشناسی ارشد و دکترا، چند تز پایان نامه خود را به حادثه سردشت اختصاص دادهاند و «بهروز نورانیپور» با فیلمی مستند از یک کودک مصدوم شیمیایی سردشت در جشنواره داخلی و بینالمللی درخشید و دکتر قطبالدین صادقی هنرمند و کارکردان مشهور کرد تهران نشین اجرای اثر نمایشی «بی تو بهتر» درد تراژدی سردشت فریاد زد؛ اما این اقدامات برای تاولهای هنوز نترکیده بیش از 12 هزار مصدوم و قربانی بمباران شیمیایی سردشت کافی نیست.
با امید به روزی که نام کودکان قربانی حادثه سردشت، همچون کتاب «ساداکو (کودک قربانی بمب هستهای در هیروشیمای ژاپن)» نوشته «الینور کوئر» در تاریخ جاودانه شود.
گزارش از: مریم بازوند