نقد روشنفکری و غربزدگی در اندیشه جلال در سالمرگ نویسنده؛
آلاحمد دانشگاه گریز بود / باید به جلال حق داد که خطا هم بکند
وقتی ایدئولوژیک یک حصار بود؛ جلال حصارشکنی کرد / آلاحمد فاصلهاش را با مردم قطع نکرد برخلاف روشنفکری که پایگاهش طبقه مرفه بود / باید به کسانی که از تفکر به اندیشه میرسند؛ حق داد که خطا هم بکنند / جلال به خاطر فهم سطحیاش از غرب؛ پایهگذار یک عصر نیست.
روشنفکری مؤلفههایی دارد که جلال بخش زیادی از آنها را داشت. روشنفکری با این نگاه که اندیشیدن را به عنوان نعمت الهی برگزیدند. روشنفکر به وضع موجود اعتراض دارد، تفکرش انتقادی است و دغدغه شناخت زمان دارد. کسانی که فکر میورزند و احساس مسئولیت میکند؛ با این تعاریف جلال روشنفکر زمان خودش بود.
" مردی که بلند فکر میکرد " عنوان نشستی بود که همزمان با چهلوپنجمین سالمرگ جلال آلاحمد در موسسه فرهنگی و هنری شهرداری تهران عصر یکشنبه ۱۶ مرداد ماه با حضور سیدعباس صالحی، محمدرضا جوادی یگانه، اکبر جباری و مهدی قزلی برگزار شد.
سیدعباس صالحی در این نشست؛ با اشاره به اینکه درباره جلال سخن گفتن سهل و ممتنع است از این جهت که درباره وی صحبتهای زیادی شده؛ گفت: جلال صدای متفاوت روشنفکری زمانه ما بود. روشنفکری مؤلفههایی دارد که جلال بخش زیادی از آنها را داشت. روشنفکری با این نگاه که اندیشیدن را به عنوا نعمت الهی برگزیدند. روشنفکر به وضع موجود اعتراض دارد، تفکرش انتقادی است و دغدغه شناخت زمان دارد. کسانی که فکر میورزند و احساس مسئولیت میکند؛ با این تعاریف جلال روشنفکر زمان خودش بود.
وی ادامه داد: جلال از نسلی بود که مجبور شد زود سیاستورزی کند. در واقع زمانه جلال این را اقتضا میکرد. شهریور ۱۳۲۰ او را خیلی زود وارد عرصه سیاست کرد.
او با بیان این مسئله که باید به کسانی که از تفکر به اندیشه میرسند؛ حق داد که خطاهایی هم داشته باشند؛ گفت: امثال جلال لایههای فلسفی اندیشهشان پرعمق نبوده اما در این مورد باید دهههای پرتنش ۳۰و ۲۰ که آل احمد در آنها زیسته است مورد بررسی قرار گیرد. قبول دارم که لایههای عمیق فکری در اندیشه جلال کمرنگ است اما شرایط زیستی او را هم باید مدنظر قرار داد.
صالحی اظهار داشت: او پرجوش و خروش بود و حرکتهای تندی در اثبات یا نفی داشت. آلاحمد را باید با این واقعیت شناخت. وقتی از آلاحمد صحبت میکنیم اینطور نیست که از او یک قدیس درست کنیم؛ او تنها انسانی بود که از نسل سوخته روشنفکران نبود. او زنده است و نفس میکشد. چه بخواهیم چه نخواهیم نمیتوانیم بگوییم آلاحمد مرده است. او در فضای تفکر و ادبیات نفس میکشد.
معاون فرهنگی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ادامه داد: آلاحمد از تعصب ایدئولوژیک فاصله داشت. وقتی ایدئولوژیک یک حصار بود او حصارشکنی کرد. همچنین او از تفننهای روشنفکرانه فاصله داشت. روشنفکری در دو طیف متعارف حرکت میکرد؛ تعصبی و تفننگرا. این نقطه تعادل که چطور ایدئولوژیها تبدیل به زندان نشوند و موجها نیایند اندیشهها را با خود ببرند؛ میتوان گفت آلاحمد به خوبی در این عرصه جا پیدا کرده بود.
صالحی افزود: حرمتی که جلال به سنت داشت در آثارش موجود است. در آن دروه تند، ریشههای سنت در آل احمد زنده بود. آنچه وی را زنده نگه داشته این است که سنتها را رها نکرد وریشه سنت را نسوزاند.
او متذکر شد: آل احمد از نسلی بود که فاصلهاش را با مردم قطع نکرد. برخلاف جریان روشنفکری که پایگاهش طبقات مرفه بود، آلاحمد در همه اقشار مردم حضوری جدی و فعال داشت. زیست و بیان آلاحمد مرتبط ا لایههای اجتماعی بود. ادبیات آلاحمد ادبیات شفاهی بود. ارتباط با نسل سوم و چهارم بعد از خودش نکته دیگری بود که در او دیده میشد. نقش معلمیاش را رها نکرد. روشنفکری که به دنبال حفظ فاصلههاست نه به عنوان پر کردن آن. همچنین آلاحمد با محافظهکاری سنتی و محافظهکاری روشنفکری که هرکدام با مؤلفههای خاص خود شناخته میشوند؛ فاصله داشت.
صالحی با اشاره به اینکه آل احمد دانشگاه گریز بود؛ گفت: فاصله از رویدادهای خشک آکادمیک ویژگی دیگر جلال بود. زمانی که بسیاری از روشنفکران معاصر او در چهارچوبهای آکادمیک زندگی میکردند او دانشگاه گریز بود. آلاحمد در چارچوبهای آکادمیک نه زیست و نه حرکت کرد. وی جزو کسانی بود. آلاحمد صدایی بود که کمتر مشابه دارد و صداهایی که کمتر مشابه دارند بیشتر شنیده میشوند.
جلال باید از اسم دربیاید و به فعل تبدیل شود
محمدرضا جوادی یگانه(دانشیار گروه جامعه شناسی دانشگاه تهران) نیز گفت: سوال من این است که اگر جلال زنده بود امروز کجا بود؟ قطعاً اینجا نبود و برایش مراسمی برگزار نمیشد. اگر کلیات را بررسی کنیم میبینیم که هرکس با توجه به نوع تفکر خودش جلال را میشناسد.
وی افزود: او رمان نویسی برجسته است اما این همهی جلال نیست. جلال ستیزنده بود و تلخ صحبت میکرد و این تلخی بیشتر به خودش برمیگردد تا دیگران. او با خودش صریح بود. جلال باید از اسم دربیاید و به فعل تبدیل شود. جلالیت و جلال بودن ویژگیای است که از او میگیریم و این از نقاط ضعف جامعه ایرانی است.
یگانه با بیان اینکه جلال رهبر ادبیات ایران بود؛ گفت: جلال رهبری ادبیات ایران را از سالهای ابتدای دهمه ۴۰ به دست میگیرد. جلال راجع به همه چیز نوشته و مسلط هم نوشته. امروز فقدان رهبری ادبیات را میبینیم. آنقدر فضا سخت شده که آدمها ترجیح میدهند دوری کنند. باید بگویم میراثجلال آن چیزیست که به آن سبک زندگی جلال میگوییم.
جلال را پایهگذار یک عصر نمیبینم
اکبر جباری نیز در مورد مفهوم غربزدگی از دیدگاه جلال گفت: آنچه میخواهم عرض کنم ارتباطی به شخصیت و زندگی جلال ندارد آنچه که باید دید و کاوید اثری است که جلال از خود به جای گذاشته. وجهی که مورد توجه من است غربزدگی است. باید کمی احتیاط کنیم که بزرگی یک نویسنده چه تاثیری در زیست جهان آدمیان بعد ازخودش میگذارد. غربزدگی در سی سال گذشته منشاء آثار ادبی زیادی بوده.
این پِژوهشگر حوزه فلسفه با اشاره به اینکه شاعران و ادیبان بنیانگذار بنایی هستند که دیگران ذیل آن نفس میکشند؛ ادامه داد: جلال را پایهگذار یک عصر نمیبینم. دلیل آن هم فهم بسیار سطحی بود که از غرب داشت. او بنیانگذار نیست. خوب است از جهت بنیانگذاری او را با سیمین دانشور مقایسه کنیم. سیمین در عالمی که کار و فکر می کند آن را عمیقا درک کرده است.
وی افزود: جلال نویسنده و ادیب بود، اما معتقدم که نتوانسته چنین بنایی را بسازد. چرایی این موضوع را باید در مفهوم غربزدگی که جلال به آن اشاره داشته یافت. خیل کثیری از نویسندگان اهل فکر امروزه وقتی میخواهند ریشههای فاشیسم را مطرح کنند همه برمیگردند به سید احمد فردید؛ فیلسوف معاصر. با اینکه خودش گفته جلال هیچ چیز از مفهوم غربزدگی من نفهمیده و این چیزی است که اهل فکر باید به آن واقع باشند. فردیت از غرب که حرف می زد منظورش غرب جغرافیایی نبود بلکه او عالم غرب را مدنظر داشت.
در این مراسم متنی خوانده شد که توسط دکتر دانایی؛ خواهر زاده جلال آلاحمد فرستاده شده بود که ازجمله دستنوشتههای منتشر نشده او بود. همچنین مستند کوتاهی ساخته پریسا عشقی در چند بخش پخش شد.