سه کتاب تازه از خاطرات شهدا
در کتاب «یادگاران؛ کتاب غلامرضا رضایی»؛ شهید رضایی با 100 خاطره معرفی میشود/ زندگی شهید محلاتی در کتابی به اسم «قاصد خنده رو» بازگویی میشود/ در جلد هجدهم «نیمه پنهان ماه» سادهزیستی شهید کاملی به روایت همسرش بازگو شد.
ایلنا: خاطرات خانواده، دوستان و همرزمان شهید غلامرضا رضایی، در مجموعه «یادگاران» ثبت شد. این اثر به قلم سمانه زالی مراحل پایانی نگارش را سپری میکند.
به گزارش ایلنا، «یادگاران؛ کتاب غلامرضا رضایی» اثر در دست تالیف سمانه زالی است. وی درباره این کتاب گفت: این اثر ۱۰۰خاطره از شهید رضایی را بر اساس مصاحبه با خانواده، دوستان و همرزمان شهید در۱۰۰ صفحه بازگو میکند.
وی در توضیح منابعی که برای نگارش کتاب از آن بهره گرفته است، افزود: مصاحبه کتاب توسط گروه تحقیق انتشارات روایت فتح تهیه شد و آنچه به عنوان منابع در اختیارم قرار گرفت نزدیک به ۸۰۰ برگ مصاحبه بود.
زالی افزود: تدوین کتاب از فروردین ماه سال جاری آغاز شد و بنده با مطالعه منابع، خاطرات را از متن مصاحبهها استخراج کردم. در انتخاب موضوع خاطرات بیشتر به دنبال نکات مشترک در گفتههای راویان بودم. در این خاطرات به ابعاد شخصیتی و اخلاقی شهید، فعالیتها و موفقیتها، کمک به دیگران و احترام به پدر و مادر پرداخته شده است.
شهید غلامرضا رضایی در دوران جنگ تحمیلی عراق علیه ایران تک تیرانداز بود و در طول دوران حضور در جبهه سه بار مجروح شد وی آخرین بار در عملیات والفجر هشت دچار عارضه شیمیایی شد و در مرداد سال ۱۳۷۹ به شهادت رسید.
زالی افزود: این اثر مراحل پایانی نگارش را سپری میکند و تا بیست روز آینده به انتشارات روایت فتح سپرده خواهد شد.
بازگویی زندگی شهید محلاتی در «قاصد خنده رو»
زندگی شهید حجتالاسلام شیخ فضلالله مهدیزاده محلاتی از نگاه چهارده راوی همچون مقام معظم رهبری، همسر، دوستان و خود شهید در کتاب «قاصد خنده رو» بازگو میشود. بخش اصلی این خاطرات به سالهای قبل از انقلاب باز میگردد و به چگونگی شکلگیری حلقه مبارزان توسط امام خمینی (ره) اشاره دارد. فرهاد خضری به عنوان راوی مکمل، این اثر را در ۲۲۵ صفحه نوشته و در مجموعه «از چشمها» منتشر کرده است.
اقلیم سادات شهیدی، همسر شهید محلاتی به عنوان نخستین راوی اثر ماجرای زندگیاش را از زمانی که با شهید محلاتی ازدواج کرد و به همراه او به قم رفت شرح میدهد.
ریشههای آشنایی خانواده شهید محلاتی و همسرش با امام خمینی (ره) از نخستین صفحههای کتاب به چشم میآید. پدر اقلیم شهیدی دوست، همدرس و هم مباحثه امام (ره) بوده است.
اقلیم و همسرش برای سکونت در شهر قم به محله یخچال قاضی، جایی که امام (ره) در آن ساکن است میروند. راوی در ادامه از توجه امام (ره) به این خانواده میگوید. مانند آنچه در صفحه سوم کتاب آمده است: «همیشه احوال حاجی (شهید محلاتی) را میپرسیدند. میگفتند «شیخ فضلالله چطورن؟» همیشه بعد از احوال پرسیها میگفتند «من جای پدرت هستم. دخترم هر نگرانی و کمبودی داشتی، مدیونی اگه نیایی به من و حاج خانم نگی»
سالهای پر التهاب زندگی اقلیم در این کتاب از صفحه چهارم پررنگ میشود، از زمانی که فضلالله محلاتی با نواب صفوی همکاری میکند و ساواک به دنبال محلاتی است. با حضور این خانواده در تهران محلاتی در مسیر توزیع اعلامیههای حضرت امام (ره) قرار میگیرد. دوستی قدیمی وی با فرزند امام (ره) آیتالله مصطفی خمینی و دیدار آنها اولین بهانه برای دستگیری او توسط ساواک میشود.
مخاطب در ادامه ماجراها با سختیهای زندگی اقلیم سادات همچون نگهداری از فرزندانش و حضور وقت و بیوقت نیروهای ساواک در منزلش روبهروست. راوی در طول ماجراها به هفده بار دستگیری شهید محلاتی اشاره میکند که پس از هر آزادی از زندان مصممتر از گذشته به کار خود ادامه میدهد.
راوی به برخورد متفاوت زندانیان و زندانبانها با شهید محلاتی اشاره میکند. هفده بار دستگیری باعث آشنایی ماموران و زندانیان با او میشود و این اتفاق احترام بیشتر را برای او به همراه میآورد. راوی در این بخش گذر کوتاهی به موضوع شکنجه شهید محلاتی دارد، اما در این باره توضیح نمیدهد. در حالی که ذهن مخاطب جویای این مطلب است که نحوه بازجویی و شکنجه او چگونه بوده است.
در ادامه خاطرات ویژگیهای اخلاقی شهید و رفتار او با فرزندانش مطرح و سپس شرحی کوتاه درباره مسوولیتهای شهید در جریان انقلاب و پس از آن بازگو میشود. خاطرات اقلیم در این بخش با خبر شهادت حجتالاسلام و المسلمین حاج شیخ فضلالله مهدیزاده محلاتی به پایان میرسد.
مراد شیخ از چشم مرید خنده رو، فصل دیگر کتاب است و شرح زندگی شهید محلاتی را زبان شهید بازگو میکند.
این بخش به علاقه خاص محلاتی به امام (ره) و سپس گذری بر زندگی امام (ره) و کلاسهای درس ایشان اختصاص دارد. همچنین اهداف امام (ره) برای برپایی حکومت اسلامی برشمرده میشود. آنچنان که در صفحه ۵۸ آمده است: «ایشان... قصد داشتند با تربیت افراد خاص در حوزه علمیه قدرتی برای روحانیت به وجود بیاورد که با اتکا به آن، قدرت استبداد وابسته به استعمار خارجی را در هم بکوبد و اسلام را حاکم کنند.»
در بخش خاطرات، مخاطب با فعالیتهای امام (ره) در جریان مبارزه با رژیم پهلوی آشنا میشود و در ادامه کتاب، حجتالاسلام و المسلمین حاج شیخ فضلالله مهدیزاده محلاتی از نگاه مقام معظم رهبری، احمد مهدیزاده، عبدالله محمودزاده، سید حسین رضوی، رحیم صفوی، جعفر شجونی، محمدمهدی عبدخدایی، محمد احمدی، محمد اشرفی اصفهانی، محمود مهدیزاده و خلبانی که همسفر شهید محلاتی بوده، با بیان خاطراتی معرفی میشود.
کتاب «قاصد خندهرو» در قطع رقعی و ۲۲۵ صفحه، با شمارگان دو هزار و ۲۰۰ نسخه و بهای ۸۴ هزار ریال توسط انتشارات روایت فتح منتشر شده است.
سادهزیستی شهید کاملی به روایت همسرش بازگو شد
کتاب «کاملی به روایت همسر شهید» شماره هجدهم از مجموعه کتابهای «نیمه پنهان ماه» است. این اثر با تحقیق آذردخت داوری و قلم رخساره ثابتی، زندگی شهید ناصر کاملی را از نگاه همسرش فاطمه جهانباقری بازگو میکند.
فاطمه جهان باقری در چهارم اسفند ماه سال ۱۳۵۹ با ناصر کاملی ازداواج کرد و ثمره ازدواج آنها داشتن دو دختر به نامهای سمیه و سمانه شد.
ماجرای کتاب «کاملی به روایت همسر شهید» از روزهای نخست زندگی مشترک آنها آغاز میشود و با لحظات شیرن و دلتنگیهای پی در پی فاطمه جهان باقری که در کتاب «اکرم» خطاب میشود ادامه مییابد.
آنچه در این کتاب پیش روی مخاطب قرار میگیرد نوع نگاه و تفکر شهید کاملی به زندگی است که در قالب گفتوگو با همسرش به تصویر کشیده میشود. ساده زیستی، دوری از تجمل، علاقه او به همسر و فرزندانش و احترام به پدر و مادر برخی از نکات برجسته در خاطرات نقل شده این کتاب است.
ماجراها و خاطرات کتاب بیشتر با دلتنگیهای اکرم و حضور ناصر کاملی در جبهه ادامه مییابد و خواننده اثر با مشکلات اکرم جهان باقری در دوران نبود همسرش آشنا میشود.
در صفحه ۵۹ کتاب همسر شهید خاطرهی را تعریف میکند که بیارتباط با شهادت ناصر کاملی نیست. در این صفحه آمده است: «بیهوا گفتم: ناصر، بهم قول میدی رفتی بهشت شفاعت من را هم بکنی؟ یک لحظه سکوت کرد. چشم از چشمم بر نمیداشت. گفت: اونی که باید شفاعت بکنه تویی نه من. ته ماجرا این اه که من میرم یه تیر میخورم و خلاص. بعدش بهم میگن شهید ولی تو باید حالا حالاها بمونی بدون من بالا سر سمیه تو مسولیت یکی دیگه دستته اکرم. بزرگ کردن سمیه رو دست کم گرفتی.
آن قدر جدی این جملههای آخر را گفت که باورم شدتر و خشک کردن سمیه از جبهه رفتن او هم مهمتر است. داشتم به حرفاهاش فکر میکردم که چهار زانو نشست روبهروم. دستهام رو گرفت و سرش رو انداخت پایین. «جون ناصر، اگه نیومدم، دنبال جنازهام نگرد.»
ناصر کاملی در دوم دی ماه سال ۱۳۳۲ در شهر ری متولد شد. وی پس از گذراندن تحصیلات خود و پایان خدمت سربازی وارد فعالیتهای انقلابی شد.
بعد از پیروزی انقلاب و آغاز جنگ تحمیلی عراق علیه ایران به جبهههای دفاع مقدس رفت. چهارم اسفند سال ۱۳۶۲ در عملیات خیبر و در حالی که جانشینی فرماندهی گردان حضرت حمزه سیدالشهدا را بر عهده داشت در منطقه پل طلاییه به شهادت رسید و پیکرش در سال ۱۳۷۳ پیدا شد.
در پایان کتاب علاوه بر فهرست اعلام ده تصویر از شهید ناصر کاملی آمده است.
«نیمه پنهان ماه: کاملی به روایت همسر شهید» در قطع پالتویی و ۷۲ صفحه با شمارگان ۳۳۰۰ نسخه و بهای ۲۲ هزار ریال از سوی انتشارات روایت فتح منتشر شد.