ازسری داستانهای مِگرِه؛ دو کتاب منتشر شد

مِگرِه در کافه لیبرتی و ناکامیِ مِگرِه نوشته ژرژ سـیمنون با ترجمة عباس آگاهی ازسوی نشر جهان کتاب منتشر شدند.
ایلنا: مِگرِه در کافه لیبرتی نوشته ژرژ سـیمنون با ترجمة عباس آگاهی ازسوی نشر جهان کتاب منتشر شد.
به گزارش خبرنگار ایلنا، در خلاصه داستان این رمان آمده است: این بار به قتل رسیدن یک مرد انگلیسی، سربازرس مگره را به سواحل دریای مدیترانه و دماغة آنتیب میکشاند. مقتول ویلیام براون، مامور بازنشستة دستگاههای اطلاعاتی است که در زمان جنگ دوم جهانی خدماتی به رکن دوم ارتش کرده است. او که همسر و پسرانی موفق و ثروتمند در استرالیا داشته، در ویلایی در آنتیب، با زنی جوان و مادر او زندگی میکرده است. زندگیای با قناعت و امساک و از درآمد ماهانهای که میزان و منبع آن بر دو زن نامعلوم ماند. ولی در پس این ظاهر معمولی، غیبتهای دورهای و چندروزة براون خبر از زندگی دوگانهای میدهد که سرانجام، سربازرس مگره از آن پرده بر میدارد. این که براون در روزهای غیبت از خانه به کجا میرود، با بقیة مستمری نه چندان اندکش چه میکند، معاشرانش در کافه لیبرتی چه کسانیاند، و در نهایت شخصیت واقعی او چیست، معماهایی است که یک به یک در این کتاب گشوده میشود.
کتاب دیگری از همین نویسنده و مترجم باعنوان ناکامیِ مِگرِه نیز منتشر شد.
قصه این کتاب به این شرح است: ماه مارس بود. هشت روز میشد که بیوقفه باران میبارید. وسط ظهر باید چراغ روشن میکردند و از ساعت سه، شب شروع میشد. اعصاب سربازرس مگره به خاطر این روزهای سرد و ماتمزا و همچنین ناپدیدشدن پیرزنی انگلیسی که هیچ ردّی از او یافت نمیشد، خرد شده بود. در چنین شرایطی بود که به دفتر رئیساش احضار شد و خبر یافت که بهزودی مردی با سفارش مستقیم وزیر کشور به او مراجعه خواهد کرد. آن مرد فوقالعاده چاق که نامی مضحک داشت، صاحب فروشگاههای زنجیرهای قصابی و رئیس چند اتحادیة صنفی قصابان فرانسه بود. او ظرف چند روز، چندین نامة دشنامآلود و تهدیدآمیز، با مبدأهایی نامعلوم، دریافت داشته بود که همگی خبر از مرگ قریبالوقوع او میدادند. او مشخصاً سربازرس مگره را برای رسیدگی به این تهدیدها ـ که در نظرش جدی میآمدند ـ انتخاب کرده بود. چرا که فردینان فومال، در کودکی در دبستان روستای سن- فیاگر با سربازرس مگره همکلاسی بود. خاطرات نه چندان دلپذیر مگره از خانوادة فومال، پدری که قصاب نادرستی بود و مادری که در پاکدامنیاش تردید میشد، ناگهان در ذهن او زنده شد. آیا مشکل «فردینان چاقالو» را باید جدّی میگرفت و برای حفاظت از او اقدام میکرد؟ و یا اجازه میداد تأثیر سوابق و خاطرات نامطبوع گذشته، او را از انجام وظیفهاش باز دارد؟ چه حوادثی رقم خورد که در مگره احساس ناکامی پدید آورد؟ در خانة بزرگ و گرانقیمت، ولی بیسلیقه تزیینشدة فومال چه حال و هوایی حاکم بود؟ فردینان در خفا به چه کسی دل سپرده بود؟ سربازرس به پاسخ این پرسشها دست مییابد.