فریده لاشایی درگذشت
فریده لاشایی(هنرمند نقاش) پس از مدت ها بیماری سرطان و در پایان یک هفته بستری شدن در بیمارستان درگذشت.
ایلنا: فریده لاشایی درگذشت.
این نقاش پس از مدت ها بیماری سرطان، بر اثر این بیماری در بیمارستان درگذشت. لاشایی امروز(6 اسفند) ساعت 17 در بیمارستان جم در بخش آی سی یو درگذشت.
فریده لاشایی در شهر رشت متولد شده است. او پس از تحصیلات دبیرستانی به آلمان سفر كرد و پس از گذراندن مدرسهی مترجمی در مونیخ، به تحصیل در رشته هنرهای تزیینی در وین پرداخت. پس از اتمام این دوره مدت دو سال در كارخانه Reidel در جنوب اتریش به طراحی كریستال پرداخت و برخی از طرحهایش در استودیو روزنتال روی گلدانهای چینی پیاده شده است.
نقاشیهای فریده لاشایی را میتوان نمونهیی از حضور هنر گذشته در هنر معاصر به شمار آورد. حضور همان سفسطههای اندوهناك طبیعت كه از اوخر صدهی هفدهم در آثار نقاشان شمال اروپا چهره نمایاند.
حضور سنت كاركرد رسانهی نقاشی كه از روزگار سزان به این سو بر جسمانیت رنگ تاكید ورزیده است. حضور همان سنتی كه بر خط و رنگهای به هم آمیخته و فرمهای نامنتظر تاكید دارد و سرانجام، حضور سنت نقاشی خاور دور همه و همه در آثار لاشایی حس شدنی است و با این همه نگاه او به طبیعت نگاهی نو و امروزی است.
سازهی نقاشیهای لاشایی زمین و درخت و گل و گیاه و در یك كلام عناصر طبیعت است. هدف لاشایی بر پرده آوردن ظاهر طبیعت به شیوه و روشی خاص نیستَ به نمایش بخش و برشی از طبیعت نیز نمیپردازد. با این همه اثرش نوعی ترجمان احساس طبیعت است. احساسی كه سخت واقعی و بیخدشه جلوه میكند و شكل حضور نقاش در برابر طبیعت را به خود میگیرد. طبیعتی كه لاشایی تصویر میكند اهمیتی متافیزیكی دارد و بازتاب نوعی آگاهی درونی است. گوشهیی از یك چشم انداز كلی است كه گویی در بیزمانی مطلق نقاشی شده است. طبیعتی كه در پیوند با كشمكشهای درونی انسان مطرح میشود و دست كار نقاشی است كه حیرت زده در برابر بیكرانگی و غنای طبیعت، تمام تجربههای هنری خود را بر پرده میآورد تا مكر تصویرگر لحظات پادرگریز آن باشد. منظره پردازی همیشه ادبی و روایی بوده است اما چشماندازی كه لاشایی به نیروی تصور خود به تصویر در میآورد بیزمان و بیروایت است و جزئیات آن، همان گونه كه خاطرهی چشمانداز محو میشود، در فضای پرده مستحیل میشود و مرزهای مشخص اشیا و عناصر طبیعت از میان میرود. حتی هنگامی كه به رشد علف و گیاه و شوق رفتن و رهیدن میپردازد نیز سكوتی وهمناك بر كارش سایه میافكند و انگار همه چیز خود را تسلیم ضرباهنگ مرگ آور زمان كرده است. از همین رهگذر هم هست كه گیاه زنده را در هیات عنصری بیجان در یك اثر تجسمی نقاشی میكند. لاشایی هرگز سر آن ندارد كه نگاه خود را بر جزپیات و عناصر طبیعت متمركز كند، نمیخواهد بیازماید و محك بزند. میخواهد طبیعت را به صورتی مبهم و نمادین و به شكلی شاعرانه و حسی تصویر كند. میخواهد به سنت نقاشان چینی و خاور دور به گونهیی نقاشی كند كه فضای چشماندازهایش احساس شود. با درهم آمیختن و درهم دواندن رنگ. تصویری سیال از طبیعت به دست میدهد و چشم اندازی نقاشی میكند كه در آن ردپای چندانی از نشانههای آشنا و تعارف طبیعت دیده نمیشود اما احساس طبیعت و نشانههای ساختن و انهدام مداوم و نیروی درونی آن حس شدنی است.
در نقاشیهای لاشایی احساس كولیوار بیانكه به پذیرش فرمی خاص تن دهد در فضای پرده سرگردان است و گه گاه به گونهیی گذرا و پادرگریز در فرمهای گوناگون جلوه میكند تا حضور آنها را توجیه كرده باشد. از همین رو در آثارش جاذبهیی وجود دارد كه گاه به سبب هنر است و گاه به علت احساس و یا آنچه امانوئل كانت آن را معادل زیبایی مینامید.
او تاکنون نمایشگاه های انفرادی و گروهی بسیاری در داخل و خارج از کشور داشته است.