گفتگوی ایلنا با عباس غفاری؛ کارگردان نمایش:
تئاتر در هیچ دوره تاریخی قصد انقلاب نداشته است
هنرمند سیاهنمایی نمیکند بلکه هشدار میدهد. او به این دلیل که در اجتماع خود نقش پیشرو را بازی میکند و اندیشهورز است؛ در بسیاری مواقع جلوتر از سیاستمداران حرکت میکند/تئاتر در هیچ دوره تاریخی قصد انقلاب نداشته و هنرمند تئاتر مردم را به شورش دعوت نکرده است.
ایلنا: نمایش «دیگر کدام ما زندگی کردن را دوست دارد؟» نوشته محمد چرمشیر و به کارگردانی عباس غفاری چندی پیش در مجموعه تئاترشهر روی صحنه رفت. نمایشی که طبق گفته کارگردان و به شهادت محتوای اثر دغدغه اصلیاش مواجه کردن تماشاگر یا یکی از معضلات قابل تامل امروز جامعه و خانوادهها، یعنی فاصله گرفتن هرچه بیشتر اعضا از یکدیگر بود. خانوادههایی که دیگر به آسودگی زیر یک سقف جای نمیگیرند و گویا به غیبت یکدیگر خو کردهاند. در این میان اما میتوانیم این جداماندگی را به دیگر ارکان اجتماعی امروز ازجمله در بین فعالان هنر نمایش تعمیم دهیم. جایی که دیگر چیزی به نام گروه شکل نمیگیرد، جایی که مدتهاست به غیبت چهرههای سرشناس هنر تئاتر کشور عادت کردهایم و دیگر خبری از اجرای آثار درخشان هنرمندانی با دغدغه تئاتر اجتماعی همچون محمود استاد محمد، محمد رحمانیان، فرهاد مهندسپور و... نیست. اینها بهانهای شد برای گفتگو با غفاری که پس از چهارسال امكان به صحنه آورد نمایش پیدا كرد كه حاصل را در ادامه میخوانید.
* چه عاملی موجب شد چهارسال از كارگردانی تئاتر دور باشید؟
__ گاهی اوقات دوری از فعالیت خواسته است و زمانهایی هم این اتفاق ناخواسته میافتد. نمیدانم گفتن عوامل ناخواسته امروز دیگر اهمیتی دارد یا نه اما من هم مثل کارگردانان دیگر طی این مدت متنهایی را به شورای نظارت و ارزشیابی پیشنهاد دادم اما پذیرفته نشد. اتفاقا خیلی هم اصرار و علاقه داشتم آن متنها را کار کنم، چون آثاری بود كه براساس طرحهای خودم به آقای چرمشیر نوشته شده بود و اعتقاد دارم اگر این دو متن امکان روی صحنه رفتن پیدا میکرد شاهد اجرای آثار عجیب غریب و خوبی میشدیم. این البته فقط اعتقاد شخصی من نیست، نظر دوستان هنرمندی است که این دو نمایشنامه را مطالعه کردند و طبق نظر آنها این متنها جزو بهترین نمایشنامههای یک دهه اخیر محمد چرمشیر محسوب میشوند.
* نام نمایشنامههایی که ارائه کردید و رد شد چه بود؟
__ یکی از آنها «تمام برگها مردهاند روی زمین» و دیگری هم «بلندیهای ملال» که قرار بود با لیلی رشیدی کار کنیم اما میسر نشد.
* هریک از این آثار چه قصهای روایت میکرد؟
__ «تمام برگها مردهاند روی زمین» راجع به خانوادهای است که مادر آنها شب تولدش از خانه بیرون میرود و دیگر بازنمیگردد، خانواده اما هیچ تلاشی برای بازگرداندن او به خانه انجام نمیدهد. طی گفتگوییهای اعضای خانواده با یکدیگر ما تازه متوجه میشویم کانون این خانواده تا چه اندازه از هم پاشیده و مادر چقدر دیکتاتورمابانه با فرزندان خود برخورد میکرده است. در «بلندیهای ملال» دو داستان به صورت همزمان پیش میرود؛ ما دختری را شاهد هستیم که کتاب میخواند و دختر دیگری برای خدمتکاری به خانه مردم میرود و درحال تماشای تلویزیون است و با مونولوگهایی که میگوید به موقعیت اجتماعی او پیمی بریم. از قضا زن خانهای که دختر در آن کار میکند هم گم شده است.
شما میتوانید از اعضای شورا هم درباره كیفیت كارها سوال كنید، حتی اعضای شورای نظارت و ارزشیابی هم شهادت میدهند که این دو نمایشنامه از بهترینهای محمد چرمشیر بود اما به ما گفتند الان زمان اجرای این دو متن نیست. من هم قبول کردم و دست نگهداشتم تا نمایش را در موقعیتی کار کنم که متن آن دستخوش جرح و تعدیل نشود و لطمه نبیند. این جنبه ناخواسته کارنکردن من بود چون اگر به خاطر داشته باشید زمانی هم گفتند کارگردانان هر دوسال یک بار نمایش روی صحنه ببرند که سهم من حداقل هر چهارسال یک اجرا بود.
از طرف دیگر خودم هم علاقه نداشتم هر متنی را روی صحنه ببرم، چون اعتقاد دارم اگر قرار است اثری اجرا شود باید تاثیر داشته باشد. معنای حرف من این نیست که آثار خارقالعادهای روی صحنه بردم و جریانی به راه خاصی به راه افتاد، نه؛ حداقل علاقه دارم نمایشی كارگردانی كنم كه تاثیر مورد نظر را بر مخاطب كار بگذارد. طی سه سال اخیر هنرمندانی زیادی بودند که به همین دلیل هیچ نمایشی روی صحنه نبردند و ترجیح دادند انتظار بکشند تا موقعیتی پیدا شود که متن مورد علاقه خود را کار کنند. نمونه اینها هم افرادی مثل نادر برهانیمرند، محمدرضاییراد، علیرضا نادری و حمید امجد هستند، افروز فروزند و ریما رامینفر هم در میان این اسامی قرار میگیرند که خود را درگیر پرکاری بیهوده نکردند و منتظر شدند.
* جریان تئاتر اجتماعی را طی 8 سال گذشته چگونه بررسی میکنید، آیا طی مدت نزدیك به یك دهه اصلا چیزی با این عنوان داشتیم؟
__ قضاوت راجعبه 8 سالی كه گذشت سخت است. ما نمیتوانیم تمام تقصیرها را به گردن دولت و یا تصمیمگیرندگان کلان عرصه فرهنگ بیندازیم چراکه اگر چنین اتفاقی بیفتد آدرس غلط دادهایم. اتفاقا میخواهم بگویم بخشی از تقصیرها برعهده خود هنرمندان است.
تعدادی از هنرمندان عادت کردهاند که هرچه از بالا دیکته میشود را بپذیرند، این اصلا ربطی به 8 سال گذشته ندارد، یک درد طولانی مدت است. به همین دلیل هم شاهد هستیم تمام مدت کار میکنند و اتفاقا بودجههای خوبی هم میگیرند اما در شبکههای اجتماعی و جلساتی که شرکت میکنند ادای اپوزوسیون در میآورند. من اصلا مشکلی با کارکردن یا بودجههای دریافتی این افراد ندارم، بلکه ادای اپوزوسیون در آوردن موجب میشود با آنها مشكل پیدا كنم. از طرفی عده زیادی هم بودند که کار کردند اما حداقل ژست مخالف نگرفتند و مصاحبههای آنچنانی نکردند بلكه در سکوت به اجرای آثار خود پرداختند. حساب افرادی هم که خط خود را از ابتدا جدا کردند و اصلا کاری روی صحنه نبردند جداست. من اعتقاد دارم نگرش این عده به تئاتر بسیار فرهنگی و غیرکاسبکارانه است. در این میان باید یک پرانتز هم بازکنم؛ تمام هنرمندانی هم که در این 8 سال کار کردند کاسبکار نبودند و آثار بسیار خوبی هم داشتیم که روی صحنه رفت. اگر بخواهم به سوال شما بازگردم باید بگویم طی این 8 سال اصلا چیزی به عنوان تئاتر اجتماعی نداشتیم. تک آثاری وجود داشت اما اجرای انگشت شمار نمایش به معنای در جریان بودن تئاتر اجتماعی نیست، بلکه اصرار کارگردانها موجب به صحنه رفتن این نمایشها شده است که اصلا جریان محسوب نمیشود. نه تنها در این 8 سال بلکه بلكه اعتقاد دارم حدود 10 سال است جریان تئاتر اجتماعی کمرنگ شده است. دوستانی که طی این سالها مسئولیت مرکزهنرهای نمایشی و یا شورای نظارت و ارزشیابی را برعهده گرفتهاند بارها بر شعار تئاتر ملی و اهمیت همخوانی تئاتر با زندگی روزمره مردم تاکید کردند اما شما طی 10 سال گذشته چند نمایش را به خاطر دارید که واجد ویژگی چنین تئاتری باشد؟ با نگاهی به گذشته شاید تنها بتوان 15-10 نمایش نام برد که واجد ویژگیهای تئاتر اجتماعی بودهاند و اتفاقا جزو بهترین آثار این سالها هم محسوب میشوند.
چون کلمه تئاتر ملی عنوان شد همینجا باید بگویم من اصولا با واژه تئاتر ملی مخالف هستم. تمام افرادی هم که تا به امروز دم از تئاتر ملی زدهاند مختصات این نوع تئاتر را تبیین نکردند. حتی هنرمندانی هم که چنین واژهای را طرح کردند مختصات آن را روشن نمیکنند. به عنوان نمونه اگر دکتر علی رفیعی نمایش «یرما» را کار میکند تئاتر ملی محسوب نمیشود؟ استفاده از واژه تئاتر ملی مساوی با محلی کردن تئاتر است که امکان ندارد. درنهایت اگر مجدد به سوال شما برگردیم در این ماجرا اگر 70 درصد دولت مقصر است، هنرمندان هم 30 درصد تقصیر دارند. نمیتوانیم تنها یک طرف را مقصر معرفی کنیم، چون در این صورت در حق طرف دیگر احجاف صورت میگیرد. روانشناسی امروز هم همین را میگوید که مثلا در تصادف خودروها دو طرف به یک اندازه مقصر هستند. من حتی سالی را به خاطر دارم که نه تنها تئاتر اجتماعی به روی صحنه نرفت بلکه هیچ متن ایرانی اجرا نشد و تمام نمایشنامههای خارجی به صحنه رفت.
* مدیران فرهنگی و هنرمندان هریک باید چه مواردی را رعایت کنند تا بتوانیم به جریان تئاتر اجتماعی دست پیدا کنیم؟
__ تئاتر اجتماعی سخت است و به زعم بعضی از آقایان تئاتر ترسناکی محسوب میشود. به دلیل اینکه شما با اتفاقات روز جامعه سرو کار دارید، به عنوان مثال نمیتوانید تئاتر اجتماعی کار کنید و از بدی آب و هوا چیزی نگویید، پس دست آنها باید برای بیان واقعیتها باز باشد. از طرفی نیاز به این دارد که هنرمند برج عاج نشین نباشد و در میان مردم اجتماع خود زندگی کند.
* به نظر شما چند درصد از هنرمندان ما دارای چنین ویژگی هستند؟
__ به هرحال آنها هم در همین جامعه زندگی میکنند؛ آنها هم بنزین را به قیمتی میخرند که دیگران و یا برای تهیه میوه و نان به همان ندازه هزینه میکنند که باقی مردم. در این میان هنرمندانی هم هستند که اصلا علاقهای به دانستن و قاطی شدن در چنین مسائلی ندارند، اصولا بن اندیشه آنها به شکل دیگری است.
*آیا میتوان به همین سادگی پذیرفت فردی در این اجتماعی زندگی کند اما بگوید سختی معاش مردم اهمیت ندارد؟
__ بله، سرشان درد نمیکند و به نظر من کارگردانهایی هستند كه بیشتر تکنسین محسوب میشوند.
* تعجب آور است وقتی هنرمندی میگوید با من راجع به این مسائل صحبت نکنید و من فقط درباره تئاتر صحبت میکنم؛ چون وقتی همین فرد برای خرید یک کیلوگرم گوجه فرنگی ناچار میشود 5هزارتومان بپردازد قطعا ابراز نارضایتی خواهد كرد.
__ من اصلا حرف افرادی را که میگویند با من فقط راجع به تئاتر صحبت کنید را نمیفهمم، چون مدت زیادی از جریان فلسفی هنر برای هنر گذشته و در همانجا که این تئوری مطرح شد منسوخ شده است. به خصوص اگر هنرمند شرقی باشد، چون فلسفه انسان شرقی متفاوت است. حتی زمانی که تئاتر آوانگارد و ابسِرد هم کاركرده رگههای تئاتر اجتماعی را در آثار او میبینید. تئاتر هنر فرهنگسازی است و همراه خود حرف و مساله دارد، البته چیزی که میگویم به معنای این نیست که تئاتر قصد انقلاب کردن دارد، خیر؛ تئاتر در هیچ دوره تاریخی قصد انقلاب نداشته و هنرمند تئاتر مردم را به شورش دعوت نکرده است. اصلا قرار نبوده تئاتر انقلاب بسازد، چرا باید چنین کار بکند؟
نتیجه میشود همان نكتهای كه قبلا گفتیم، درنهایت این افراد تکنسینهای خوبی هستند. وقتی هم که با او صحبت کنید میگوید باید امرارمعاش کنم و...، سعی میكند متنی را روی صحنه ببرد كه خنثی و بی دغدغه باشد، سرانجام هم بودجه مورد نظر را دریافت میكند و تمام، اصولا علاقه دارد به هر قیمت شده کار کند.
* واکنش مخاطب به چنین آثاری چیست؟
__ مواجه شدن با افت مخاطب طی این سالها نتیجه چنین چیزی است و تماشاگر به این روش واکنش نشان داده است. اتفاقا آثار اجتماعی همواره مخاطب خود را داشته و بیشترین فروش گیشه را تجربه کرده است. رجوع به آمار مخاطبان طی این 8 سال نشان میدهد بیشترین فروش را نمایشهای اجتماعی داشته و آثار کمدی کمتر موفق به این کار شدهاند، چراکه مخاطب تا یک جایی فریب این رویکرد را میخورد و چنین شیوهای مدت زیادی کار نخواهد کرد. به دلیل اینکه تماشاگر تئاتر باهوش و با فرهنگ است و برای رفتن به سالن نمایش دست به انتخاب میزند، به همین علت امروز با افت آمار تماشاگر مواجه هستیم. طی این سالها مسئولان زیادی آمدند و گفتند میخواهیم تئاتر را مجدد احیا کنیم اما متاسفانه به دلیل اینکه ابزار را درست نمیشناختند، احتیاط به خرج دادند و در مواقعی محافظه کارانه برخورد کردند. در نتیجه تئاتر اجتماعی کمرنگ و کمرنگتر شد و تماشاگر هم دیگر به سالن نیامد. اگر به آثار اجرا شده در دو ماه ابتدای سال دقت کنید خواهید دید بیشترین مخاطب را آثاری داشتند که رگههایی از ویژگیهایی تئاتر اجتماعی در آنها وجود داشته است.
* گفته شود تئاتر اجتماعی مساوی با سیاهنمایی است و به این روش هنرمند را از وارد شدن به این حیطه بترسانند؛ پذیرفتنی است؟
__ هنرمندان سیاهنمایی نمیکند بلکه هشدار میدهد. اینجا درباره آنهایی صحبت میکنم که دغدغه دارند. هنرمند به این دلیل که در اجتماع خود نقش پیشرو را بازی میکند و اندیشهورز است در بسیاری مواقع جلوتر از سیاستمداران حرکت میکند و در آثار خود تنها هشدار میدهد. هنرمند میگوید، مدیرانی که مشغول برنامهریزی هستید فلان معظل در اجتماع امروز وجود دارد پس برای رفع آن فكر و برنامهریزی کنید. بنابراین چنین واژهای را نمیپسندم و درست نمیدانم، حال اینکه مدیران تا چه اندازه هشدارها را جدی میگیرند و توجه میکنند به خودشان مربوط است.
* شما در نمایش خود چه هشداری مطرح میکنید؟
__ در این نمایش میگویم اتفاقی در خانوادههای ما افتاده و دیگر چیزی به اسم جمع در خانوادهها وجود ندارد. فاصله بین نسلها عجیب شده است. در دورهای پدر و مادرها آرزو میکردند فرزندانشان شبیه خودشان باشند اما آنها هم امروز میگویند ایکاش فرزندانمان شبیه ما نشوند. در این نمایش میگوییم به جزیرههای جدا افتاده از یکدیگر تبدیل شدهایم که باید برای آن فکری کنیم. اگر این ماجرا به همین شکل ادامه پیدا کند امكان دارد طی چند سال آینده دیگر چیزی به عنوان بنیان خانواده وجود نداشته باشد. نه اینکه بگویم ازدواج و طلاق نخواهیم داشت یا... بحث برسر بنیان و کانون خانواده است که هرچه کمرنگتر میشود بیشتر به سوی افسردگی اجتماعی حرکت میکنیم و دچار فرسودگی و روزمرگی میشویم.
* محمد چرمشیر چگونه این موضوع را در متن و شیوه روایت نمایشنامه خود رعایت كرده است؟
__ شیوه نوشتاری آقای چرمشیر از نظر شكل روایت تجربه جدیدی محسوب میشود اما نگرش اجتماعی این نویسنده همچنان حفظ شده و به اعتقاد من در این نمایش خیلی پختهتر و هوشمندانهتر از گذشته هم عمل کرده است.
* به نسبت دو نمایشنامهای که ارائه کردید اما رد شد چطور؟
__ ساختار روایی این متن با دو نمایشنامهای که رد شد تفاوت دارد. در متنهای قبلی ساختار خطی کلاسیک یا به قول امروزیها شیوه ارسطویی رعایت شده بود اما چرمشیر در نمایشنامه «دیگر کدام ما زندگی کردن را دوست دارد؟» ساختار جدید روایی را به كار میگیرد که در آمریکا و اروپا هم چند سالی بیشتر از تجربه آن نمیگذرد.
* آیا پذیرفتن اجرای این نمایشنامه با شیوه روایی جدید ریسک نبود؟ چرا تصمیم گرفتید خطر کنید؟
__ درست است، اما من به همان اندازه ریسك كردم که محمد چرمشیر برای نوشتن چنین متنی خطر کرد، این چالش و ریسک را دوست داشتم.
* یعنی از شکست خوردن كار نترسیدید؟
__ باورداشتم كار شکست نمیخورد، نمایشنامه بر لبه تیغ حرکت میکند، شاید حمل بر خودستایی شود اما مطمئن بودم شکستی در کار نخواهد بود.
* آیا امروز از نتیجه اجرا راضی هستید؟
__ بله همه بچههایی که با ما کار میکنند همه کار را دوست داشتند، من هم همینطور از نتیجه راضی هستم.
* تماشاچی چطور؟ آیا راضی از سالن نمایش خارج میشود؟
__ ما دفتر یادداشتی داریم که مخاطب پس از بیرون آمدن از سالن نظر خود را در آن یادداشت میکند. با توجه به بازخوردی که از این نظرات برمیآید میتوانم بگویم 85 درصد تماشاگران از کار راضی بودهاند و 15 درصد هم رضایت نداشتند. اما به هر حال تمام اینها موجب نمیشود بگویم از کاری که انجام دادم رضایت ندارم بلکه معتقدم به صحنه بردن این متن همان اندازه برای من تجربه جدیدی محسوب میشود که برای نویسنده آن تجربه تازهای بود.
* نمایش شما اصلا به مخاطب باج نمیدهد و قصد سرگرم کردن با خنده گرفتن از تماشاگر را ندارد اما آیا به میزانی از سرگرم شدن مخاطب قائل هستید یا خیر؟
__ تئاتر ما با تعاریف جدید اصلا نمایش سرگرم کنندهای محسوب نمیشود. چون در تعریف جدید به آثاری سرگرم کننده میگویند که یا مخاطب را بخنداند یا شعارهای سیاسی نخنما بدهد، داد و بیداد کند و چهار تا حرکت رقص و بالا پایین پریدن عجیب غریب داشته باشد. اگر مقصود از سرگرم کردن این باشد نمایش من اصلا سرگرم کننده محسوب نمیشود. من در این اثر به شدت با اندیشه تماشاگر کار دارم و قصد دارم او را به فکر کردن وادار کنم. اصلا علاقه ندارم مخاطب در این 55 دقیقه رها شود، علاقه دارم با بازیگران نمایش ما همزادپنداری کند، متوجه شود راجع به چه چیز صحبت میکنند و دو کاراکتر را جدای از خود نبیند.
* انتظار شما وظیفه بازیگران را سنگینتر میکند آیا آنها توانستند از پس کار بربیایند؟
__ بله، بخش اعظمی از فشار کار برعهده بازیگران نمایش است چون نمایش ما اثری به شدت بازیگر محور محسوب میشود. اگر شما بازیگری را انتخاب کنید كه مناسب این نقش نباشد کار با سر به زمین میخورد. یکی از دلایلی که گفتم به موفقیت اثر اعتقاد داشتم به این دلیل بود که بازیگران مورد نظر خودم را میشناختم. قبل از وحید آقا پور و مریم کاظمی قرار بود امیر جعفری و پانتهآ بهرام در نمایش ایفای نقش کنند که متاسفانه امکانپذیر نشد و من به شدت اعتقاد داشتم این دو از پس کار برمیآیند اما بعد از آنها دو بازیگر پرتوان دیگر را جایگزین کردم چون خوشبختانه وحید آقاپور و مریم کاظمی هم مانند امیر جعفری و پانتهآ بهرام تئاتر را بسیار جدی میگیرند و این هنر برای آنها مثل زندگی است، به تئاتر نیامدهاند تا پله ترقی برای رفتن به سینما باشد.
* ساکن بودن کارکترها در اثر یکی از ویژگیها مهم محسوب میشود که به نظر دردی تاریخی میآید. اما شاید آرمان خواهانه این باشد انتظار داشته باشیم این پوستین روزی پاره شود، ولی آیا سکون موجود در نمایش شما عدم کنش را القا نمیکند؟
__ من فقط به مخاطب اعلام میکنم شما به این سکون رسیدهاید، مدام حرف میزنیم و هیچ رفتار عملی از ما سر نمیزند. وقتی راجع به زندگی صحبت میکنیم در حالت نشسته هستیم. حتی همگامی كه از دوران خوش زندگی صحبت میکنیم در حالت نشسته و بیتحرك هستیم. راجع به سختیها هم که حرف میزنیم همین طور، یعنی به این سکون و بیتحرکی عادت کردهایم. به عادت کردن هم عادت کردهایم. حتی برای کارهای روزمره که اندک تحرکی موجب رهایی از خطر میشود هم تکانی به خود نمیدهیم.
* ما بهازای بیرونی چنین چیزی را کجای نمایش شاهد هستیم؟ یعنی وقتی که میتوانیم خودمان را از مشکلی برهانیم اما عادت به عدم تحرک مانع میشود؟
__ جایی که در نمایش روی سر بازیگران باران میبارد و در حالی که چتر کنار دست آنها قرار دارد برنمیدارند تا از ریزش قطرات باران روی سرشان جلوگیری کنند. مثال اجتماعی هم میزنم، بسیاری از خانمها امروز بیان میکنند من شام درست نمیکنم. وقتی از آنها میپرسید، چرا؟ میگویند رژیم داریم و... در حالی كه تمام این صحبتها به دلیل تنبلی است و نمیخواهند یا به قول معروف حال غذا درست کردن ندارند، پس رژیم را بهانه میکنند. به دانشجوی تئاتر میگویید آنچه در دانشگاه به شما آموزش میدهند مطالبی ابتدایی است و باید مطالعه کنید، فیلم ببینید، موسیقی گوش کنید و تئاتر نگاه کنید اما پاسخ او چیست؟ میگوید ای بابا چه کسی حوصله دارد؟ اصلا مگر ما تئاتر داریم؟ مگر کارگردان داریم؟ این فرد هیچ کارعملی انجام نداده است همه را هم میکوبد برای او اکبر رادی، غلامحسین ساعدی، عباس نعلبندیان، محمد استادمحمد، علیرضا نادری نمایشنامه نیستند. دکتر علی رفیعی، دکتر صادقی، محمد رحمانیان و چرمشیر هیچ کدام نویسنده و کارگردان نیستند چرا چون تنبل است و نمیخواهد کار کند به علت مدام عدم امکانات و رد شدن اثر و بیپولی برای خرید كتاب را بهانه میکنند.
ما در دورهای درس میخواندیم که کتاب «نمایش در ایران» اثر بهرام بیضایی امکان انتشار نداشت و تمام هم دورهایهای ما جزوهای از آن را کپی میگرفتند. این كتاب امروز به راحتی در اختیار همه قرار دارد اما هیچکس آن را خریداری نمیکند. کتاب نهایتا سه هزار نسخه تیراژ دارد، ما سالی چند دانشجوی تئاتر در مقاطع گوناگون داریم؟ پس چرا باید این کتاب در کتابفروشیها خاک بخورد؟ آیا این واقعا درد نیست؟ کتابهای خانم اسکویی، کتاب تئاتر تجربی، کتاب تئاتر در اروپا باید مطالعه شود و همه هم موجود است اما واقعا چند نفر این کتابها را میخوانند؟ اینجاست که میگویم نباید تمام تقصیر را به گردن دولت بیندازیم، الان به این کتاب مجوز داده شده و در کتابفروشیها آماده است اگر دانشجو دنبال مطالعه نیست تقصیر دولت چیست؟
* گفتید یک کلمه هم از متن حذف نشده و شورای نظارت و ارزشیابی نظر مثبتی به متن داشته است. اما از طرفی دو نمایشنامه قبلی کامل رد میشود به نظر شما این تناقض چطور توجیهپذیر است؟
__ این تنها کار من است که حتی یک کلمه هم از آن حذف نشد. جا دارد همین جا از آقای الوند و شورای نظارت تشکر کنم. جالب است به شما بگویم این متن در شورا امتیاز بالایی گرفت و آقای الوند گفت پس از مطالعه نمایشنامه محمد چرمشیر به این نتیجه رسیدیم که به کار بردن واژه "سیاه نمایی" درست نیست و از آقای چرمشیر هم بابت نوشتن متن تشکر کردند و اعتقاد داشتند، کار واقعیتهای اجتماعی را به خوبی منتقل میکند و قصد هشدار دادن دارد. اگر به واقعیتهای خانوادههای امروز هم توجه کنید به همین نتیجه میرسید که با بحران مواجه هستیم. فرزندان اصلا متوجه بیشتر شدن چروک پیشانی پدران نمیشوند. آیا زن و شوهرها بابت زحمتهایی که برای زندگی مشترک میکشند از هم تشکر و قدردانی میکنند؟ من فردی را سراغ دارم که 5 سال است اصلا به دیدن خانواده خود نرفته است درحالی که فاصله میان آنها فقط سه ساعت است. آنقدر درگیر زوائد زندگی شدهایم که متن آن از یادمان رفته؛ تا کی قرار است به این فکر کنیم که پفک امروز گران شد یا ارزان؟
* طبیعی است غم معاش و فشار اقتصادی موجب نگرانی و فراموش كردن اصل زندگی میوشد.
__ واقعیت را بخواهید اعتقاد ندارم غم معاش تنها عامل باشد، چون این دوستی که مثال زدم اتفاقا اصلا غم نان ندارد، سرکار هم نمیرود که غصه او را بخورم بگویم از صبح تا شب مشغول کار است، مشابه این افراد در اجتماع امروز بسیار زیاد هستند.
* به عنوان صحبت پایانی اگر نکتهای را ضروری میدانید بیان كنید.
__ وقتی صحبت از تئاتر اجتماعی مطرح میشود دلم برای بسیاری از کارگردانان و نمایشنامه نویسهایی كشور تنگ میشود. به یاد هنرمندانی میافتم که کار را با هم شروع کردیم. افرادی که من نکات زیادی از آنها یاد گرفتم و معتقد هستم تئاتر ما به آنها مدیون است. هنرمندانی مانند محمد رحمانیان، حمید امجد، نادر برهانیمرند، کوروش نریمانی، افروز فرزند، ریما رامینفر، جلال تهرانی، علیرضا نادری و بسیاری دیگر که دلم برای آنها تنگ میشود.
باید کار شرایطی فراهم شود که بتوانند آثار مورد علاقه خود را روی صحنه بیاورند. حتی جوانانی که آثار بسیار شگفتانگیزی در زمینه تئاتر اجتماعی خلق کردند و امروز دیگر نامی از آنها نیست و یا به بیراهه زدهاند. دلم میسوزد وقتی میبینم خیلی سال است که امیررضا کوهستانی نمایشی در تئاتر شهر به روی صحنه نیاورده یا مجبور میشود در سالنهایی کار کند که خیلی علاقهای به آنها ندارد. دلم برای اسماعیل خلج و به روی صحنه بردن نمایش "گلدونه خانم" تنگ میشود. برای محمود استاد محمدی که روزگاری نمایشنامه "آسید کاظم" و "شب بیست و یکم" را نوشته و امروز دیگر نه توان تولید و روی صحنه بردن آن را دارد و نه دیگر امکان خلق برایش موجود است. برای بهزاد فراهانی که یک دورهای آثار درخشانی به شیوه رئالیسم کارگری روی صحنه برد و امروز این امکان برایش فراهم نیست. فرهاد مهندسپور به همین صورت، نسل جدید اصلا کوچکترین شناختی از ترکیب محمد چرمشیر و مهندسپور در ذهن ندارد که چه آثار درخشانی را روی صحنه بردند.
* اگر محمد رحمانیان امکان روی صحنه بردن نمایشنامه "آسید کاظم" را پیدا میکرد آیا اتفاق عجیب غریبی میافتاد؟ یعنی چه نگرانی وجود دارد؟
__ در مقطعی که ما نمایشنامه "آسید کاظم" را در خانه هنرمندان ایران نمایشنامه خوانی کردیم محمد رحمانیان برای یک ماه به ایران سفر کرده بود و به نظر من یکی از زیرکانهترین کارهایی که کارگردانی طی 5 سال اخیر در تئاتر ایران انجام داده است را محمد رحمانیان در همین مدت كوتاه حضور انجام داد. حتی تمام آن هنرمندانی که ژست اپوزیسیون میگیرند هم تا این اندازه زیرکی نداشتن که به بهانه بزرگداشت محمود استاد محمد و کمک به درمان او، یکی از درخشانترین متنهای 50 سال اخیر نمایشنامه نویسی ایران را نمایشنامه خوانی كنند و هیچکس هم نگفت چرا چنین کار کردید؟ واقعیت آقای رحمانیان اصلا فرصت اجرای صحنهای کار را نداشت و ما فقط سه روز زمان تمرین و روخوانی داشتیم. امیدوارهستم روزی فرا برسد که رحمانیان به ایران بیاید و بتواند نمایشنامه "آسید کاظم" را کی یکی از سه نمایشنامه مورد علاقه او برای اجرا روی صحنه است را كار كند. اطمینان دارم "آسید کاظم"ی که محمد رحمانیان روی صحنه ببرد بسیار درخشان خواهد بود.
* فکر میکنید میتوانیم امیدوا داشته باشیم رحمانیان در آیندهای نزدیك "آسید کاظم" را در ایران روی صحنه ببرد؟
__ فکر نمیکنم در کوتاه مدت چنین امکانی فراهم شود. البته رحمانیان الان هم که در کانادا زندگی میکند آثار خوبی روی صحنه میبرد. این هنرمند خدمات زیادی به تئاتر ایران ارائه کرده اما متاسفانه قدر او را ندانستیم. رحمانیان حتی زمانی که نمایشهایی با مضمون مذهبی نوشته است نمایش آثار درخشانی خلق کرده، شما فکر کنید رحمانیان خالق نمایشنامه "پل" است که جزو آثار درخشان درام نویسی ایران محسوب میشود. نمایشنامه "اسبها" همینطور که واقعه کربلا را از نگاه اسبهای حاضر در جنگ به تصویر میكشد. رحمانیان هنرمندی است که قدر او دانسته نشد و حتی اعتقاد دارم بسیاری به او و قلمش حسادت میکنند.
گفتگو از: بابك احمدی