/یادداشت/
راه طی شده و افق پیش روی رییس سازمان میراث فرهنگی
خانم احمدیپور کوشش درخوری را برای ارتباط با کارشناسان و صاحبنظران میراث فرهنگی و گردشگری، چه بیرون و چه درون سازمان صورت نداد. سفرهای پرشمار به نقاط مختلف کشور و دیدار با فلان هنرمند صنایع دستی در نقطهای دورافتاده یا بازدید از فلان اقامتگاه بومگردی، اگرچه اقدامی درخور تحسین است، اما دایره تأثیرات آن همتراز تعامل مؤثر و مداوم با کارشناسان زبده نخواهد بود
با نزدیک شدن به زمان آغاز به کار دولت دوازدهم و پیشبینی تغییرات نسبتا گسترده در کابینه جدید، گمانهزنیهایی درباره گزینههای ریاست سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری صورت گرفته است که همگی بر پیشفرض رفتن زهرا احمدیپور از این سازمان استوارند. با وجود این، به نظر نمیرسد که کنشگران حوزه میراث فرهنگی از این موضوع استقبال کنند. هرچند که خانم احمدیپور عملکرد رضایتبخشی در این حوزه نداشته اما گزینههای مطرح شده نیز برتری خاصی نسبت به او ندارند و کمترین عارضه انتخابشان، دامن زدن به بیثباتی سازمانی خواهد بود که طی چهار سال گذشته، سه رییس را در رأس خود دیده است. از این گذشته، تأکید رییس جمهور بر حضور زنان در کابینه، فرض تغییر خانم احمدیپور تنها 9 ماه پس از آغاز فعالیتش را کمرنگ میکند. بنابراین، در صورت تداوم ریاست او بر سازمان میراث فرهنگی، ضروری است که راه طی شده توسط وی مورد نقد و بررسی قرار گیرد تا این سازمان در دولت دوازدهم، افق روشنتری را پیش رو داشته باشد.
برای کسانی که سکان هدایت سازمان یا وزارتخانهای را در دست میگیرند، دستکم یکی از سه شرط زیر مفروض است:
یا از بدنه سازمان و حوزههای پیرامونی هستند که در این صورت، علاوه بر اشراف به امور و آگاهی از سوابق سازمان، خط و ربطها را به خوبی میشناسند و ارتباطات لازم را دارند؛
یا از نظر سیاسی، علمی، فرهنگی، سوابق مدیریتی و... چهره برجستهای محسوب میشوند و به پشتوانه کاریزمای خود، حس احترام و اطاعت را در ارکان سازمان برمیانگیزند؛
یا از حمایت مؤثر جریانهای اجتماعی و لابیهای سیاسی برخوردارند.
خانم احمدیپور در شرایطی به ریاست سازمان میراث فرهنگی گمارده شد که واجد هیچیک از این شرایط نبود اما در عین حال، نقطه امید دولت برای سپردن هرچه بیشتر امور به زنان و برقراری عدالت جنسیتی در مدیریت کشور محسوب میشد. او همچنین، برپایه سوابق مدیریتش در وزارت کشور، به پاکدستی و جدیت در کار شهره بود.
او در ابتدای کار، به دلیل عدم شناخت دقیق از سازمان میراث فرهنگی، برخورد با اوج فعالیتهای سازمان در تعطیلات نوروزی و نزدیکی به انتخابات ریاست جمهوری، نتوانست به تغییر و جابهجایی گسترده مدیران دست بزند و به چند تغییر ضروری بسنده کرد اما دستکم دو انتظار منطقی را بیپاسخ گذاشت: یکی انتخاب مشاوران زبده و دیگر، ارتباط با بدنه کارشناسی حوزههای سهگانه سازمان.
حتی مجربترین مدیران نیز خود را از خدمات مشاوران زبده بینیاز نمیبینند و کسانی را به سمت مشاور انتخاب میکنند که اولا از نظر دانش و تجربه همتراز یا بالاتر از مدیران سازمان هستند و ثانیا، تفکرات متفاوتی را نمایندگی میکنند. این دو شرط کمک میکند تا سازمان در بالانس میان مشاوران و مدیران به نقطه تعادل دست یابد. متأسفانه مشاوران خانم احمدیپور فاقد چنین ویژگیهایی هستند و بیراه نیست اگر بگوییم که نسبت آنان با شماری از مدیران صاحبنام سازمان، نسبت شاگرد به استاد است. از همینرو، تصورات و تفکرات رییس سازمان در همان ماههای نخست ریاست، توسط برخی از مدیران در مسیر خاصی کانالیزه شد و از معبر سایر تفکرات موجود (و گاه پیشرو) دور ماند.
در کنار این کاستی، خانم احمدیپور کوشش درخوری را برای ارتباط با کارشناسان و صاحبنظران میراث فرهنگی و گردشگری، چه بیرون و چه درون سازمان صورت نداد. سفرهای پرشمار به نقاط مختلف کشور و دیدار با فلان هنرمند صنایع دستی در نقطهای دورافتاده یا بازدید از فلان اقامتگاه بومگردی، اگرچه اقدامی درخور تحسین است اما دایره تأثیرات آن همتراز تعامل مؤثر و مداوم با کارشناسان زبده نخواهد بود. با وجود این تا به اکنون، ساز و کار مناسبی برای این مهم تدارک نشده است. از این بدتر، مواردی از کوشش کارشناسان، استادان دانشگاه و مدیران سازمان در دوره اصلاحات تا به امروز برای دیدار با رییس سازمان به درهای بسته خورده و رشته دیدارهای اولیه و امیدبخش قطع شده است.
با این پیشینه، افق پیش روی زهرا احمدیپور روشن نیست. این وضع، نه به نفع اوست و نه در راستای آمال گروههایی که آنها را نمایندگی میکند: زنان، اصلاحطلبان و مدیران جوان. وضع موجود برای کنشگران میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری نیز نفعی ندارد اما دستکم دو گروه در بیرون و درون سازمان خواستار تداوم این وضعیت هستند: بیرون از سازمان، کسانی که منافع گستردهای را در این سه حوزه طلب میکنند و دستیابی به ریاست سازمان را پیش شرط برخورداری از این منافع میدانند. و درون سازمان، ائتلاف پنهانی از پارهای مدیران ارشد که سلسله جنبانی خود را در گرو وجود رییسی تضعیف شده میبینند. آنها به دلایل مختلف قادر به نشستن بر مسند ریاست سازمان نیستند و از اینرو، رییسی را ترجیح میدهند که به راحتی در حاشیه قرار گیرد. البته اگر نخواهیم از دایره انصاف خارج شویم، باید بگوییم که دغدغه این افراد درباره ناآشنایی رییس سازمان به امور تحت تصدی و گلایههایشان از چسبندگی خانم احمدیپور به حوزه سیاست در جای خود قابل تأمل است یا دستکم، بهانه لازم برای برخی اقدامات نامناسب را فراهم میکند.
شکی نیست که اگر رییس سازمان ارتباط مؤثری را با کارشناسان حوزههای سه گانه سازمان برقرار کند و افراد زبده و گرانسنگ را به مشاورت خویش برگزیند، این قبیل بهانهها نیز رنگ میبازد. در غیر این صورت، ریاست خانم احمدیپور بر سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری حتی اگر چهار سال دیگر تمدید شود، دستاورد چشمگیری نخواهد داشت.
یادداشت: حمیدرضا حسینی