میراث همیشه اول، مثل خلیج همیشه فارس
آیا گردشگری را به عنوان وسیله اشتغالزایی و کسب درآمد، میتوان بر میراث فرهنگی به عنوان "زمینهساز شناخت هویت و خط حرکت فرهنگی انسان" مرجح دانست؟
این هفته، در مراسم روز جهانی گردشگری نظری مطرح شد مبنی بر اینکه بهتر است در عنوان "سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری کشور" واژه گردشگری مقدم بر میراث فرهنگی قرار گیرد. جدا از اینکه این نظر، مبنای عمل قرار میگیرد یا نه، آنچه مسلم است در دوره ریاست مسعود سلطانیفر بر سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری، موضوع میراث فرهنگی تا حد زیادی در محاق قرار گرفته و عمده تمرکز رییس سازمان بر موضوع گردشگری است. این تمرکز– فارغ از اینکه به دستاورد مشخصی رسیده یا نرسیده - از این گمان ناشی میشود که گردشگری میتواند در کوتاهترین زمان ممکن، بیشترین سودآوری را نسبت به حجم سرمایهگذاری به ارمغان آورد و برای اقتصاد تضعیف شده کشور راهگشا باشد.
هرچند که تحقق این آرزو به متأخر یا متقدم بودن گردشگری بر میراث فرهنگی ربطی ندارد و بزرگترین سرمایه گردشگری ایران، منابع تاریخی و فرهنگی آن است اما میتوان پرسید که اساسا چرا قانونگذار در تعیین نام سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری، میراث فرهنگی را در اول عبارت آورده است؟ بدون شک، در اینجا نه ترتیب الفبایی مطرح بوده (مانند راه و شهرسازی) و نه درست درآمدن ترکیب (مانند جهاد کشاورزی که به شکل کشاورزی و جهاد بیمعنی است) در نتیجه، مقدم داشتن میراث فرهنگی، دارای هدف خاصی بوده که با رجوع به متن قوانین مرتبط به روشنی قابل دریافت خواهد بود.
در ماده دوم از قانون تشکیل سازمان میراث فرهنگی و گردشگری (مصوب 1382) آمده است: "سازمان میراث فرهنگی و گردشگری براساس اساسنامه سازمان میراثفرهنگی کشور مصوب 1367.4.28 و قانون توسعه صنعت ایرانگردی و جهانگردی مصوب 1370.7.7 اداره میشود."
به این ترتیب باید با مراجعه به قوانین یاد شده، تعریف و نگاه قانونگذار به دو مقوله میراث فرهنگی و گردشگری (ایرانگردی و جهانگردی) را به دست آورد. در ماده اول قانون اساسنامه سازمان میراث فرهنگی آمده است: "میراث فرهنگی شامل آثار باقیمانده از گذشتگان است که نشانگر حرکت انسان در طول تاریخ میباشد و با شناسایی آن زمینه شناخت هویت و خط حرکت فرهنگی او میسر میگردد و از این طریق زمینههای عبرت برای انسان فراهم میآید."
بر این مبنا، طبق ماده دوم قانون مزبور، هدف سازمان عبارت است از "عبرت از حرکت فرهنگی انسان و بقاء و رقاء هویت و شخصیت فرهنگی جامعه" بدین ترتیب، میتوان گفت که از نظر قانونگذار، میراث فرهنگی نه محدود به مجموعهای از آثار تاریخی بلکه مترادف با هویت ملی و ضامن بقای هویت و شخصیت فرهنگی جامعه است.
قانون بعدی، قانون توسعه صنعت ایرانگردی و جهانگردی است که در ماده اول آن آمده: "منظور از ایرانگردی و جهانگردی عبارت است از هر نوع مسافرت انفرادی و یا گروهی که بیش از 24 ساعت بوده و به منظور کسب و کار نباشد." (تعریفی بسیار فنی که هیچ آرمانی در آن مستتر نیست) عجیب اینکه در این قانون هدفی برای توسعه صنعت گردشگری ذکر نشده است اما وظایفی برای شورایعالی ایرانگردی و جهانگردی احصا شده که عمدتا ناظر به اموری مانند تشویق سرمایهگذاری، ایجاد هماهنگی در بخش گردشگری و ضابطهمند کردن فعالیتهای این بخش است. این وظایف به نوعی در ماده 4 قانون تشکیل سازمان میراث فرهنگی و گردشگری، ناظر بر وظایف و اختیارات شورایعالی میراث فرهنگی و گردشگری مورد تأکید قرار گرفتهاند و به طور ضمنی، نشان میدهند که کسب درآمد و ایجاد اشتغال از اهداف توسعه گردشگری محسوب میشود.
با این مقایسه به طرح این پرسش میرسیم که آیا گردشگری را به عنوان وسیله اشتغالزایی و کسب درآمد، میتوان بر میراث فرهنگی به عنوان "زمینهساز شناخت هویت و خط حرکت فرهنگی انسان" مرجح دانست؟ یا اهداف اقتصادی را بر "بقاء و رقاء هویت و شخصیت فرهنگی جامعه" مقدم شمرد؟ اگر پاسخ منفی است که موضوع جابهجایی عبارات در عنوان سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری، منتفی است اما اگر پاسخ مثبت است، باید پرسید: اگر قرار باشد توسعه اقتصادی و درآمدزایی بر بقاء و رقاء هویت و شخصیت فرهنگی جامعه مرجح دانسته شود، چه اشکال دارد که در صنعت گردشگری، رفتاری مشابه کشور مسلمان و همسایه خود (ترکیه) داشته باشیم؟ آیا در نظامی که قانون اساسی آن تأکید دارد: "قانونگذاری که مبیّن ضابطههای مدیریت اجتماعی است، برمدار قرآن و سنت، جریان مییابد"، چنین دیدگاهی پذیرفتنی است؟
نهایت اینکه توسعه گردشگری هیچ تعارضی با شناسایی، حفظ و احیا و معرفی میراث فرهنگی ندارد و بلکه این دو، مقوّم هم هستند. از یک سو، شناسایی و حفظ و احیای میراث فرهنگی، به معنای توسعه ظرفیتهای گردشگری است و از سوی دیگر، گردشگری، یاریرسان معرفی میراث فرهنگی ایران در داخل و خارج از کشور خواهد بود که خود ثمرات فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی قابل توجه دارد. با این حال، اصول ملی، دینی و قانونی ما و احترام به تاریخ چند هزار ساله ایران، ایجاب میکند که میراث فرهنگی در تعبیر هویت ملی در صدر هر مقوله دیگری قرار گیرد. فرجام سخن اینکه میراث فرهنگی همیشه اول است، به همان دلیل که خلیج فارس، همیشه باید بدین نام خوانده شود.
یادداشت: حمیدرضا حسینی/ پژوهشگر تاریخ و روزنامهنگار