یادداشت اسماعیل کهرم؛
به حق حرفهای نشنیده!
از طرفی میدیدم که این هموطنان دور از وطن به محیطزیست ایران علاقمندند و دلسوزی میکنند و از طرف دیگر میدیدم که هیچکدام از این اطلاعات صحیح نیستند.
به یاد دارم که 60 سال پیش، مرحوم پدر که برای آموختن رموز پرواز به آمریکا رفتند، حدود یک هفته در راه بودند. قسمت اول تا استانبول. هواپیمای آنها یک هواپیمای دو موتوره بنام "داکوتا " بود. هواپیمائی زیبا و نسبت به هواپیماهای حمل و نقل امروزی بسیار کوچک و جمع و جور، همه جا مینشست و برمیخاست. در دوران کودکی بارها با این هواپیما به اردوگاه تابستانی بابلسر رفته بودیم. اکنون هواپیماهای داکوتا در خطوط هوایی سوئیسی به نام " کلاسیک " مورد استفاده است و به توریستها خدمت ارائه میدهند. مقصد بعدی پدرم شهر رم بود. باز هم یک شب اقامت، بعد از آن لندن و از آن به بعد جزایر "آزور" با رنگ آبی خوشرنگ و باز هم اقامت شبانه به علت آبوهوای متغیر اقیانوس اطلس و بالاخره شهر نیویورک خود را نشان داد و از آن به بعد در داخل خاک آمریکا به شیکاگو و بعد به پایگاه فورت رکالنز در تگزاس رسیدند.
امروز از تهران تا لندن حدود 5 ساعت و 11 ساعت پرواز از لندن به نیویورک و متاسفانه بعد هم سانفرانسیسکو. یعنی 16 ساعت از تهران به غرب ایالات متحده. این آمریکا عجب مملکتی است. اولین مسئلهای که در سانفرانسیسکو، جلب نظر کرد، کمبود آب بود. تابلو و اخطار همه جا و دعوت و حتی تهدید به کم مصرف کردن آب. عجب، اقیانوسی کبیر در یک قدمی و کمبود آب آنجا هم نخواندیم آب هست، ولی کم است! به راستی که به هر کجا که روی آسمان همین رنگ است. جامعه ایرانیهای مقیم ایالات متحده قسمتی از ایران را با خود برده و در آن زندگی میکنند. برخی از آنها 30 سال است که در آمریکا زندگی میکنند ولی حتی زبان انگلیسی را به خوبی صحبت نمیکنند والحق نیازی هم ندارند.
صبح آنها با مشاهده تلویزیونهای فارسی زبان و خواندن روزنامههای فارسی زبان آغاز میشود، خرید آنها از مغازههای فارسی یا افغانی صورت میگیرد و همیشه با چند خانواده فارسی زبان مهمانی دارند، فرزندان آنها کار معلم و مترجم و خلاصه ارتباط با "خارجی" ها را به عهده دارند.
همان مهماننوازی که در ایران رواج کاملی دارد در آمریکا، حتی سوئد، نروژ و سوئیس سرد و... را حفظ کرده اند. کافی است یک آشنا شما را به یک مهمانی دعوت کند و بطور زنجیروار به مهمانیهای بعدی دعوت شوید. به شما خوشآمد میگویند، به خصوص اگر کسی از تهران رفته باشد (مثل بنده) سیل سوالات به طرفش سرازیر می شود، از گرانی چه خبر؟ بعد از چند مهمانی وقتی بنده را شناختند، محور صحبتها مشخص شد، از محیطزیست چه خبر؟
اطلاعات برخی از آنها براستی قابل تحسین بود ولی در اغلب موارد، میهمانان رعایت میکردند که اطلاعات غرضآلود، ناصحیح و سخرهآلود خود را به خورد دیگران بدهند آن هم با چه سماجتی. سوالات غرضآلودی که مطرح میشد، همه نگاهها متوجه بنده میشد که نظر من را متوجه شوند. در یکی از این "مهمانیها" بانویی به وسط اطاق رفت و همه را دعوت به سکوت کرد بچه ها ساکت، حال که آقای دکتر کهرم تشریف دارند میل دارم یک مطلب را روشن کنند. در این حال یک پک قلاج به سیگار الکترونیک خود زد این سیگارها برای ترک کردن این عادت زشت ساخته شده است و چیزی شبیه به دود از آن خارج میشود ولی باید پک غلیظ به آن زد، این دود تولید شود.
آری این خانم ادامه داد "مهین خانم از ایران آمده و با علاقهای که به محیطزیست ایران دارند، خبرهای خوبی آوردهاند. مثلا سازمان حفاظت محیط زیست، بیش از 200 آهو را داخل یک جزیره در دریای مازندران رها کرد، به آنها علوفه نداد، آهوها از گرسنگی مردند، آه از نهاد همه برآمد که چرا باید سازمان حفاظت محیط زیست چنین خطایی را عمدا انجام دهد؟
مجبور بودم که پاسخ بدهم، میدانستم که باید یک "شو" ارائه کنم، حقایق را روشن کنم.
خانم دیگر با هیجان زائدالوصفی خبر از خوردهشدن آخرین قلاده شیر ایرانی توسط یک قلاده تمساح پوزه کوتاه ایرانی سخن گفت و بالاخره خانم دیگر از مرگ میلیونها ماهی در "دریای شادگان"، که نمیدانست کجا است، صحبت میکرد!
از طرفی میدیدم که این هموطنان دور از وطن به محیطزیست ایران علاقمندند و دلسوزی میکنند و از طرف دیگر میدیدم که هیچکدام از این اطلاعات صحیح نیستند. البته بنده نشانی از بدخواهی و خدای ناکرده کینه نسبت به دستگاهها و یا مقامات ایران، در این گفتهها پیدا نکردم. گرچه آنها که این شایعات را پراکنده میکنند قطعا آگاهانه مقاصد خود را دنبال میکنند.