در گفتوگو با ایلنا بررسی شد؛
چرا «دانش آموختگان کاردانی» بیشترین بیکاران جامعه صنعتی ایران را تشکیل میدهند؟
رشته تحصیلی به ضریب هوشی ربطی ندارد
به گفته معاون توسعه مدیریت و منابع مؤسسه پژوهش و برنامهریزی آموزش عالی باید به ازای هر مهندس یک کاردان داشته باشیم، اما حالا به ازای هر فارغالتحصیل کاردان ۶ مهندس یا به عبارتی به ازای هر فارغ التحصیل کاردانی ۶ کارشناسی داریم!
به گزارش خبرنگار ایلنا، ایران کشوری در حال توسعه با اقتصاد صنعتی طبیعتا باید با تکنسینها و نیروهای کاردانی مواجه باشد که به دلیل نیاز جامعه و صنعت به آنها شرایط شغلی خوبی دارند و در بهترین جایگاهها و شرایط شغلی به سر میبرند، اما در واقعیت بیشترین بیکارها، دانش آموختگان کاردانی و تکنسینهایی هستند که نه تنها شغل مناسبی ندارد، بلکه در شرایط کسب شغل، وضعیتی آنها رضایت بخش نیست. این شرایط نشان از وجود مشکل در سیستم آموزش و بکارگیری افراد کاردان است. برای بررسی این موضوع با «مهدی دَهمَرده» معاون توسعه مدیریت و منابع مؤسسه پژوهش و برنامهریزی آموزش عالی گفتوگویی داشتیم تا دریابیم مشکل بیکاری دانش آموختگان کاردانی ناشی از چه معضلی است؟ آیا کاردانهای ما واقعا صلاحیت کافی برای خدمت به بازار و صنعت را ندارند و نمیتوانند رضایت کارفرما را به دست آورند؟ آموزش مقاطع کاردانی بیکیفیت است؟ یا علت را باید در مقولات دیگری مانند اقتصاد مشاغل جستوجو کرد. ادامه مطلب پیش رو شرح گفتوگو با این مقام مسئول است که میخوانید:
با توجه به نیاز کشورهای در حال توسعه به نیروهای کاردان و تکنسین، هم اکنون وضعیت این فارغ التحصیلان این مقطع دانشگاهی در بازار کار چگونه است؟
ما در مؤسسه پژوهش و برنامهریزی آموزش عالی بحثی تحت عنوان رصد اشتغال دانش آموختگان داریم که بازه زمانی با وقفهای ۴ساله را مدنظر دارد یعنی آماری که در خصوص رصد اشتغال ارائه میکنم، مربوط به سالهای ۹۶-۹۷ است. در واقع ما چهار سال پس از فارغ التحصیلی افراد تامل میکنیم چرا که دو سال هم پسران باید به سربازی بروند و بعد از ۴ سال رصد اشتغال انجام میشود. البته در دنیا نیز با روشهای مشابهی آمارها را احصا میکنند. هم اکنون رصد اشتغال کاردانیهای ما ۳۳.۳۶ درصد است. در دانش آموختگان کارشناسی وضعیت بهتر است و ۳۹.۵۹ درصد اشتغال پیدا میکنند.
در بازار کار به تکنسینها کار نمیدهند
فکر میکنید چرا میزان اشتغال کاردانیها نسبت به کارشناسیها کمتر است؟ طبیعتا ما برای توسعه صنایع و خدمات گوناگون به نیروی کاردان نیاز داریم، اما در عمل اینگونه نیست.
دلیل کمتر بودن میزان اشتغال کاردانها این است که ما به کاردانهای فنی-مهارتی، کار نمیدهیم و اولین معضل این است که در بازار کار به تکنسینها کار نمیدهند. بازار کار عمدتا دنبال مهندس یا حداقل کسی که کارشناسی دارد میگردد، ولی کسی کاردان را قبول ندارد. این یک موضوع فرهنگی است. کارفرماها نیز دنبال بکارگیری نیروهای انسانی با تحصیلات بالاتر هستند. به عنوان مثال در یک کارخانه رنگ وقتی میخواهند نیرو استخدام کنند، فوق لیسانس، کارشناسی و دکتری جذب میکنند این درحالی است که یک کاردان مهارتی میتواند کارشان را راه بیندازد و انگار عرفی در این زمینه ایجاد شده است که باید کارشناسی به بالا را بکار بگیرند. از سوی دیگر میبینید که ظرفیت استخدامی نیز برای کاردانیها دیده نمیشود و آزمونهای دستگاههای اجرایی که برگزار میشود کمتر میتوانیم شاهد استخدام کاردانی باشیم و اکثرا از کارشناسی به بالا نیرو میگیرند.
آیا تنها بازار کار در این امر نقش دارد یا در کنار بازار کار و عرف و فرهنگ، عوامل دیگری در این اتفاق موثر هستند؟
عدم حمایت کافی سازمان نظام مهندسی از کاردانهای فنی یکی دیگر از مشکلات پیش روست که موجب بیکاری کاردانها شده است. فقدان قانون جامع حمایت از اشتغال کاردانها یکی از کمبودهای ماست و قصور سازمانهایی مانند سازمان نظام کاردانی ساختمانی که در این بین بیتاثیر نیست. در نتیجه چنین شرایطی، جایگاه کاردان فنی در بازار تثبیت نمیشود. ما یک نظام مهندسی داریم یک نظام کاردانی؛ نظام مهندسی را همه میشناسند، ولی کسی با نظام کاردانی ارتباط ندارد!
در فراخوانها کاردانی به حساب نمیآید
قطعا بکارگیری ظرفیتهای موجود برای برطرف کردن مشکل بیکاری کاردانها و از سوی دیگر پرکردن خلاءهای قانونی میتواند بخشی از مشکل را حل کند؛ با این حال وزارت علوم و موسسه پژوهش و برنامهریزی آموزش عالی چطور میتوانند ایفای نقش داشته باشند؟
نخست باید جایگاه کاردانهای فنی را پس از کسب تجربه تثبیت کنیم. فرض کنید یک فرد کاردان فنی ۱۰ سال تجربه دارد. باید این تجربیات را برای او همپایه با کارشناسی فنی کنیم. اگر در وزارت علوم نقشه راهی ارائه شود میتوانیم برای عملی شدن این امر اقداماتی انجام دهیم. همانطوری که کارمندان بر اساس کاری که انجام میدهند، پایه میگیرند، میتوانیم برای کاردان فنی بر اساس مهارت محوری و پایهای که کسب کردهاند پایه در نظر بگیریم و هر چقدر کار کند سطح خود را بالاتر ببرد. اینجا اصلا بحث مدرک گرایی نیست و امیدوارم خلط مبحث نشود. اینجا از اعتبار افراد کاردان، اقتصاد و حقوق آنها صحبت میکنیم، در مورد لزوم رعایت قانون جامع صلاحیت حرفهای در خصوص امکان ارتقای صلاحیت حرفهای کاردانهای حرفهای به سطوح بالاتر بر اساس تجربه و مهارت. اصلاح این رویه خیلی موثر خواهد بود. فرض کنید دانشجوی کارشناسی که تازه فارغ التحصیل شده میتواند به راحتی در فراخوانی که برای جذب شغل آمده شرکت کند و شغلی را بگیرد، اما کاردانی که سالهاست کار کرده، حتی با ۱۰ سال سابقه کار در همان شغل، نمیتواند موفق به گرفتن همان شغل شود، چراکه اصلا در فراخوانها کاردانی به حساب نمیآید.
کاردانها مشکل نبود بیمه دارند
یک کاردان کار کرده خیلی بهتر از کارشناسی تازه فارغ التحصیل شده میتواند کار کند و نتیجه بخش باشد. در مجلس هم از حقوق کاردانها دفاع نمیشود.ما نهادهای مختلفی داریم که مجلس یکی از آن مهمترین نهادهاست. حتما مثلث مطالبات کارگران را شنیدهاید؛ امنیت شغلی، معیشت و تشکل ها. بر اساس آمارهای وزارت کار، صرفا ۸ درصد کارگران در ایران تشکل دارند یعنی بالای ۹۰ درصد آنها هیچ تشکلی ندارند. ۹۶ درصد کارگران قراردادمعین هستند. صرفا ۳۴ درصد از آنها از زندگی نسبی موقت برخوردار هستند. سالهاست نمایندگان کارگران با دولتها درگیر هستند تا اتفاقی برای آنها بیفتد، اما با دولتها به توافق نمیرسند. در این بین مجلس باید وظیفه ذاتی و نظارتی خودش را انجام دهد. ما انتخابات را پیش روی خودمان داریم و اگر قرار است مشکلی را حل کنیم، مجلس است که میتواند به ما کمک کند. با اصلاح وضعیت کارگران اتفاقات بزرگی رخ میدهد. کارگران جمعیت بالایی در کشور دارند و کاردانها چرخ صنعت کشور را میچرخانند. پیری جمعیت ارتباط مستقیمی با دستمزد دارد و در همین بین امنیت ملی با امنیت غذایی گره میخورد پس همه موارد مانندی زنجیری بهم گره خورده اند. وقتی فردی مشکل اقتصادی دارد، امنیت غذایی او به خطر میافتد و وقتی امنیت غذایی به خطر افتاد امنیت ملی به خطر خواهد افتاد. کاردانها مشکلعدم وجود بیمه هم دارند. اگر کارگری فوت کند تا ۵ نسل بعد از او درگیر میشوند. اگر نقص عضو شود تا سه نسل بعد درگیر خواهند شد.
نظام کاردانی کشور در حال حاضر خوابیده است
با توجه به اهمیت وضعیت کاردانها یا کارگرها وضعیت سرانه آموزش و بازآموزی آنها چطور است؟
در سرانه آموزش و بازآموزی کارگران، از بین ۳ هزار و ۲۰۰ نفر که مورد بررسی قرار گرفتهاند، صرفا ۴ نفر که سرپرست خانوار هستند برای آموزش خود هزینه کرده اند. عملا در این حالت بازآموزی وجود ندارد. منظور از بازآموزی به هیچ عنوان مدرک دانشگاهی گرفتن نیست. سرپرستهای خانوار کارگری در زمینه دندان تعمیر انجام نمیدهند یعنی سراغ درمان نمیروند، بلکه دندان را به کلی میکشند. این نیروهای کاردان هزینه تفریح ندارند. هزینه تفریح یعنی شهربازی، سینما، افزایش جمعیت و… کاردان مهارتی ما برای تفریح خودش هم نمیتواند هزینه کند بعد ما این هزینه تفریح را به دادگاه خانواده میدهیم! در این وضعیت باید چه کرد؟ لزوم تقویتشان و جایگاه سازمان نظام کاردانی هم پای نظام سازمان مهندسی. نظام کاردانی کشور در حال حاضر خوابیده است. باید به مفاد مربوط به شرایط و الزامات واگذاری کار به کاردان و مهندس بر اساس شرایط و ضوابط توجه کرد. تا زمانی که تمام کارها را فارغ از ماهیت به نظام مهندسی ارجاع میدهیم، هیچ وقت وضعیت کاردانها حل نخواهد شد. کاردانها همیشه بیکار هستند. ظرفیت کاری در مهندسی ساختمان میگوید در ۲ هزار متر به بالا نظام مهندسی باید فعال شود و اگر زیر ۸۰۰ متر بود باید نظام کاردانی پای کار بیاید. وقتی میخواهیم آپارتمان زیر ۱۰۰ متر بسازیم در واقع باید نظام کاردانی وسط باشد ولی امروز این کار را نظام مهندسی انجام میدهد.
یک کاردان و یک کارگر چرا وقتی قرار نیست با بازآموزی و یادگیری مهارتهای بیشتر وضعیت بهتری پیدا کند، باید سراغ آموزش برود؟ آیا همین عدم تغییر شرایط کاردان با بازآموزی موجب توقف سواد و آگاهی این جامعه نمیشود؟
اگر کارفرماها فرصتهای شغلی در اختیار کاردانهای خود قرار دهد و مثلا به او امید دهد که با یادگیری مهارتهایی بیشتر و کسب دانش و سواد کار با یک دستگاه و… میتواند به بخشهای دیگری ارتقا یابد، کاردان مهارتی حتما به بازآموزی تمایل نشان میدهد. با نگاه سرمایهای به نیروهای انسانی کارفرماها کمتر چالش خواهند داشت و از مهاجرت کاردانها هم جلوگیری میشود.
آیا بیکاری کاردانهای حرفهای در آمار دانشجویان سالهای تحصیلی اخیر تغییری ایجاد کرده است؟ یعنی میتوان بین وضعیت نامناسب تکنسینها و کاردانها و عدم تمایل به تحصیل افراد در رشتههای کاردانی فنی مهارتی ارتباط معناداری پیدا کرد؟
آمار سال تحصیلی ۱۴۰۱-۱۴۰۲ میگوید ۴۵۷ هزار و ۲۳۱ نفر دانشجوی کارشناسی داریم و در مقابل ۱۵۶ هزار و ۷۸۴ نفر دانشجوی کاردانی در حال تحصیل هستند و این آمار در حالی است که کشور ما بر اقتصاد صنعتی تاکید دارد و در شرایط طبیعی نباید در این کشور چنین آماری وجود داشته باشد. در فارغ التحصیلان باید به ازای هر مهندس یه کاردان داشته باشیم و حالا به ازای هر فارغ التحصیل کاردان ۶ مهندس یا به عبارتی به ازای هر فارغ التحصیل کاردانی ۶ کارشناسی داریم!
امروز از حالت طبیعی بازار کار خارج شدهایم
در سایر کشورهای دنیا نسبت بین تعداد کاردانی و کارشناسی چه تفاوتهایی با هم دارند؟
خودروسازی در دنیا به دست چه کسانی میچرخد؟ تکنسینها یا همان کاردان ها، ولی در کشور ما مهندسها حتی کارشناسی ارشد و دکتری در این صنایع مشغول به کار هستند. ما امروز از حالت طبیعی بازار کار خارج شده ایم. در کشورهای توسعه یافته حقوق مهندسها و تکنسینها برابر است، اما در ایران متاسفانه به کاردانهای حرفهای توجه چندانی نداریم و جایگاه اجتماعی این ایشان با سایرین هم که اصلا قابل مقایسه نیست.
فکر میکنید کارفرماها با تمایل به جذب فارغ التحصیلان کاردانی یا کارشناسی در شکل دادن به این وضعیت چه نقشی دارند؟
کارفرماها برای جذب نیروی انسانی بیشتر تمایل به جذب دانش آموختگان کارشناسی و بالاتر از آن است.
علت این تصمیم کارفرماها چیست؟ آیا نسبت به دانش آموختگان کاردانی بیاعتماد هستند؟
این یک موضوع فرهنگی است و ما به سمت مدرک گرایی رفته ایم. عدم ارجاع کار فنی به کاردانها مشکل اصلی است. کاردانها در دانشگاهها واقعا خیلی خوب تخصص یاد میگیرند. از نظر علمی و فنی باید از وزارت علوم دفاع کرد چون ما همه چیز را رصد میکنیم و میدانیم که دانش آموختگان کاردانی از نظر علمی و حتی تجربی قوی هستند چرا که دورههای مهارتی میگذرانند. دانشجویان باید ۱۲ واحد مهارتی بگذرانند بنابراین عدم ارجاع کار فنی از طرف کارفرماها به کاردانها بیش از اینکه ناشی از ناتوانی کاردانها باشد ناشی از یک فرهنگ و دیدگاه غلط است.
بنابراین در چنین وضعیتی نیروهای دانش آموخته کاردانی مدام دنبال ارتقای تحصیلی خود خواهند بود، در حالی که شاهد کاردانها و کارشناسهای بیکار هستیم.
بله دقیقا کاردانی را یک پل موقت میبینند که فکر میکنند باید از روی آن بپرند. امروز اصلا کسی کاردانی را نمیبیند. همه میگویند دیپلم، کارشناسی، کارشناسی ارشد و دکتری. کاردانی در نگاه مردم هویت مستقل ندارد و هویت را در مقاطع بالاتر میبینند. فرصتی که کاردان میتوانست به عنوان دانش آموخته کاردانی حرفهای به توسعه خود اختصاص دهد صرف ارتقای تحصیلی میشود که حتی اگر با هدف بهبود وضعیت خودش باشد باز هم تغییری در شرایطش ایجاد نمیکند. به عنوان مثال اگر فرد کاردانی بگیرد و به فرض ۵ سال در همان زمینه تخصصی خود کار کند، از منظر تجربه به اندازه یک کارشناسی خواندن کسب دانش کرده است. اگر به جای ۵ سال کار و تجربه و مهارت آموزی سراغ گرفتن مدرک کارشناسی رفته بود، چه سودی برای خودش و جامعه دارد جز اینکه ۵ سال فرصت مهارت آموزی را از خود سلب کرده است.
مهارت محور نیستیم؛ مدرک محوریم
ارتقای حقوق و دستمزد با استفاده از ارتقای مدرک تحصیلی هم میتواند از جمله عوامل انگیزه مندی افراد برای مدرک گرایی و ادامه تحصیل باشد؟
در کشور ما عمدتا سطح حقوق و دستمزد فارغ از تخصص بر اساس مقاطع تحصیلی افراد مشخص میشود، ولی کسی نمیگوید یک کاردان مهارتی بخاطر مهارتش باید ارتقای حقوق داشته باشد. کشور ما مهارت محور نیست بلکه مدرک محوریم. امروز شاهد مهاجرت کارگرها و کاردانها هستیم. من به عنوان هیات علمی اگر بخواهم به کشوری مهاجرت کنم، شاید به راحتی پذیرفته نشوم، ولی یک کارگر کابینت ساز یا لوله کش همین امروز اگر به یک کشور صنعتی برود بخاطر مهارت فنی که دارد به سرعت اقامت میگیرد. شرایط به صورتی است که انگار در ایران به یک کاردان مهارتی نیاز نداریم در حالی که واقعا اینطور نیست و در اقتصاد صنعتی همین نیروهای کاردان باید کار را جمع کنند و در کارخانهها فعال شوند.
افراد فقط دکتری میگیرند که بگویند دکتر هستند!
آموزش و پرورش یکی از برنامههای اساسی خود را توسعه هنرستانها قرار داده است. با وضعیتی که از کاردانهای حرفهای شرح داده شد، آیا شاهد افزایش تعداد دانش آموختگان بیکاری خواهیم بود که قرار است مهارت محور و فنی باشند؟
دهه ۶۰ ما شروع کردیم به استخدام معلم و این افراد حالا در شرف بازنشستگی قرار دارند. امروز آمار بازنشستگی معلمان در کشور سالی ۷۰ هزار نفر است و به همین دلیل با بحران کمبود معلم مواجه شده ایم. اگر با همین روش ادامه دهیم و شرایط به این صورت پیش برود نگرانی که شما به آن اشاره کردید وجود دارد. فقط مدرک صادر کنیم و افراد را به واسطه تحصیل چندین سال در دانشگاه نگه داریم، بعد قرار باشد برای این تعداد شغل ایجاد کنیم، قطعا خطرناک است. فکر میکنم وزارت علوم به عنوان مرجعی علمی فارغ از بحثهای سیاسی، میتواند با کارخانهها و صنایع و… وارد صحبت شود تا توجیه شوند که واقعا لازم نیست از مهندسی برای شغلی که به کاردان نیاز دارد استفاده کنند. قصد ما زدن مهندسها نیست بلکه منظور ما ایجاد حالت تعادل است. اگر بتوانیم جامعه و بازار را قانع کنیم که کاردان میتواند نقشی را که فکر میکنی کارشناس از پس آن برمی آید را ایفا کند، به نظر مشکل حل خواهد شد. از سوی دیگر نمیتوانیم از ترس بیکاری کاردانهای مهارتی رشتههای فنی و حرفهای را توسعه ندهیم اتفاقا توسعه این رشتهها لازم است. گیر ما عرضه و تقاضا است و عرضه ممکن است بالا برود ولی به میزان تقاضا نباشد. پس همانطور که باید فنی و حرفهای را توسعه میدهیم باید دو چندان بازار را توجیه کنیم که شرایط روز را درک کنند و مطمئن باشند در شرایط امروز به کاردانها بیش از دیگر دانش آموختگان نیاز داریم.
طبیعتا یک دانش آموخته کاردانی و مهارت محور وقتی تغییری در شان و جایگاه شغلی خود نمیبیند تصمیم میگیرد که ادامه تحصیل دهد تا به واسطه مدرک دانشگاهی جایگاهش را تغییر دهد و مثلا به رده یک فوق لیسانس برسد، ولی عملا این اتفاق نمیافتد و همانطور که اشاره شد، این سیکل معیوب ادامه خواهد داشت و حتی با ادامه تحصیل وضعیت او در حد همان کارگر و کاردان فنی باقی میماند و این موجبات نارضایتیهای گستردهای را فراهم میکند.
دقیقا ما در سیستم دولتی نیز این مسئله را داریم و هر کسی فقط یک بار میتواند مدرک تحصیلی خود را اعمال کند، اما میبینیم که همچنان نیروهای دستگاههای دولتی ادامه تحصیلی میدهند! واقعا چرا؟ فکر میکنم دلیل آن فقط پرستیژ است. اینجا مشکل فرهنگی جامعه بروز پیدا میکند در واقع ما آنقدر روی مدرک گرایی در طول سالها صحه گذاشتهایم و آن را باب کردهایم که مشکل فرهنگی به وجود آمده است. در واقع افراد فقط دکتری میگیرند که بگویند دکتر هستند! به همین سادگی.
یعنی شما معتقدید افراد گرفتن مدارک تحصیلی بالاتر را روزنه امیدی به تغییر شرایط زندگی نمیدانند؟ در واقع فکر نمیکنید چنین فرهنگی به خاطر وضعیت نامناسب شغلی و اقتصادی افراد ایجاد شده که برای گذر از این وضعیت فکر میکنند باید باز هم درس بخوانند تا طبقه خود را تغییر دهند؟
شاید روزنه امیدی هم باشد، اما عملا که چنین اتفاقی نمیافتد. وقتی فرد در دولت استخدام میشود تنها میتواند یک پله بالاتر برود بیشتر که نمیتواند، اما با علم به این باز هم درس میخوانند! پس اصل موضوع فرهنگی است. تعریف جایگاهها عوض شده است یعنی ظرفیتهای بهتر را به مدارک ارشد و دکتری و… دادهایم در حالی که نیازی به این کار نبوده و افراد با مدارک دیگری نیز از پس چنین کارهایی برمی آمدند. تغییر این فرهنگ غلط وظیفه وزارت علوم نیست بلکه رسانهها و سایر دستگاههای فرهنگساز باید وارد عمل شوند. جامعه و خانواده به افراد فشار وارد میکنند و همین پرسشها که دکتری نمیخوانی؟ آیلتس نگرفتی؟ همه این موارد فشار فرهنگ غلط است.
صداوسیما امروز پای کار نیست
آیا علاوه بر خانواده، تغییر فرهنگی در بازار و صنعت هم باید به صورت جداگانه ایجاد شود تا کاردانهای فنی و مهارت محور را بپذیرند؟
توان وزارت علوم فرهنگسازی در مجموعههای خودش است، اما وقتی از تغییر فرهنگ در همه ابعاد صحبت میکنیم رسانهها باید وارد میدان شوند. صداوسیما امروز پای کار نیست و از خیلی بحثها غافل شده است و حتی به برخی شاخصهای نادرست فرهنگی دامن زده است.
این فرهنگ غلط دقیقا چطور موجب شکل گیری فشار روی افراد شده است؟ مثلا امروز ما فکر میکنیم هر کسی بهره هوشی پایینی دارد تا کاردانی درس میخواند و اگر دکتری گرفت حتما باهوش است.
بله دقیقا. اگر نگاه مردم را به کاردانی عوض کنیم خیلی مشکلات حل میشود. چطور نگاه مردم به سمت رشتههای پزشکی جلب شده است؟ البته که بازار کار بیتاثیر نبوده و بیشترین آمار اشتغال در رشتههای پزشکی است، ولی بیشتر فرهنگ است و همین که هنوز خانوادهها مجذوب عنوان خانم و آقای دکتر هستند یعنی یک فرهنگ نسبت به این جایگاهها وجود دارد. وزارت علوم هیچ کاری نمیتواند برای این موضوع انجام دهد، اما رسانه ملی میتواند. زمانی در دهه ۶۰ در کشور مردم علاقهای به خوردن ماکارانی نداشتند و اصلا غذای بچهها حساب میشد، ولی امروز فرهنگ خودرن ماکارانی عوض شد. فکر میکنید چطور این تغییر اتفاق افتاد؟ از آنجایی که تلویزیون این خوراکی را تبلیغ کرد و دیگر کسی فکر نمیکند ماکارانی غذای بچه هاست! اقتصاد یک شغل هم در این رابطه بیتاثیر نیست. مثلا در مورد شغل معلمی هم همینطور بود و حتی هنگام رای گیری میگفتند به معلمان رای بدهید، ولی امروز همان فرهنگیان با جایگاه بالایی که همه جا داشتند، امروز دو معضل اساسی دارند؛ خیلی از افراد فکر میکنند مشکل اول فرهنگیان معیشت است در حالی که اینگونه نیست. مشکل اول فرهنگیان کرامت است. معلم میگوید کرامت من را درست کن، با معیشت میسازم. کرامت معلم از دست رفته است و وضعیت معلمان در کشور ما با خارج قابل قیاس نیست. در خیلی از کشورهای خارجی وقتی فرد معلم است همه میگویندچه شرایط خوبی داری. پس اقتصاد یک شغل هم در فرهنگی که پیرامون آن ساخته میشود موثر است. فیلمهایی که تلویزیون میسازد یا در سینما اکران میشود میتواند تغییراتی فرهنگی ایجاد کند. یادم هست سالهای قبل یک سریالی در مورد خانمی پخش میشد که دکتری زبانشناسی داشت و حول محور زبانشناسی قصه شکل میگرفت. اصلا عده زیادی شاید با همین سریال با زبانشناسی آشنا شدند. پس رسانه خیلی موثر است. همین حالا در مورد اقشار و مشاغل مختلف مدام سریال میسازند. وقتی رسانهها مدام مشاغل خاصی را تبلیغ و القا میکنند و مخاطب میبیند که فرد با این شغل چه شرایط خاصی دارد، دارای چند ماشین و خانه آنچنانی است، طبیعتا همه علاقه دارند که به سمت آن شغل بروند چرا که جذابیتهای زندگی فرد در چنین شغلی بر همه چیز میچربد. کاردان در این وضعیتی شرح دادم چیست؟ عملا هیچی.
در مورد خانمها و آقایان کاردان و میزان بیکاری آنها آماری احصا شده است؟
در رصد اشتغال آمار اشتغال خانمها پایینتر است که عوامل متعددی در آن دخیل است؛ اول از همه اینکه ما در کشور فرهنگ مردانه داریم. دلیل دیگر اینکه خانمها در برهه از زمان از کار خارج میشوند مثلا ازدواج میکنند یا بچه دار میشود. یک عامل دیگر اینکه افرادی که با خانواده زندگی میکنند ترجیح میدهند در حوالی خانه و خانواده خود کار کند و نمیبینیم که خانمی برای اشتغال به شهر دیگری برود. این عوامل موجب شد که آمار اشتغال خانمها پایینتر باشد. هم اکنون کل خانمهای دانش آموخته آموزش عالی در برش زمانی ۹۶-۹۷ ما ۲۹۸ هزار و ۷۰۲ نفر است که از این تعداد ۱۰۳ هزار نفر است یعنی حدود ۳۴ درصد. در خصوص آقایان دانش آموخته آیا ۳۸۹ هزار نفر است و ۴۸.۶۰ درصد آنها شاغل هستند. نسبت شاغل به دانش آموخته بر اساس مقطع نیز به این صورت است که کاردانی ۳۱.۳۶ درصد، کارشناسی ۳۹.۵۹، کارشناسی ارشد ۵۶.۷۱ و دکتری ۶۶.۱۸ میبینید که فرد هرچه تحصیلاتش را بالا برده اشتغال بیشتری پیدا کرده در حالی که نباید اینگونه باشد. یعنی در کشوری که اقتصادش صنعتی است باید کاردانها شاغل بودند که نیستند و کارفرماها بیشتر تلاش دارند نیروهای با تحصیلات بالاتر را حتی در مشاغلی که به این سطح تحصیلی نیاز ندارند به کار بگیرند.
آیا تمایزی در نسبت دانش آموختهها و گروههای تحصیلی با اشتغال افراد را هم احصا کردهاید؟
بله در علوم انسانی ۴۴.۹۵ درصد، در علوم پایه ۳۴.۷۷ درصد، در علوم پزشکی ۶۲.۷۵ درصد، فنی مهندسی ۴۱ درصد و کشاورزی و دامپزشکی ۳۵ درصد است. این در حالی است که گسترش مرزهای علم و تحقیق و توسعه کشور با علوم پایه محقق میشود و ما کشوری پایه کشاورزی هستیم. فکر میکنید چرا پزشکی بالاترین رتبه است؟ اقتصاد دلیل اصلی این امر محسوب میشود و این در حالی است که پزشکی به هیچ عنوان شغل راحتی نیست، اما جذابیتهای اقتصادی و ابعاد فرهنگی در این امر موثر است. حقوق کاردان مهارتی را با کارشناس باید همسان کرد. هر لحظه ممکن است یک کارشناس بیاید و در دستگاه دولتی جایگزین کاردان شود پس کاردانها امنیت شغلی هم ندارند. در کارخانهها و صنعت نیز چنین اتفاقی میافتد.
رشته تحصیلی به ضریب هوشی ربطی ندارد
با این توصیفات افراد مجبورند ادامه تحصیل بدهند، یعنی یا باید با خطر امنیت شغلی و مدرک کاردانی سر کنند یا ادامه تحصیل بدهند، ولی ارتقای شغلی هم نگیرند و در مشاغلی که یک کاردان هم از عهده آن برمی آیند بمانند؟
من کولهبری را در فضای مجازی دیدم که با کارشناسی ارشد علوم سیاسی از دانشگاه دولتی مشغول کولهبری بود. مشابه این اتفاق را در تاکسیهای اینترنتی هم میبینیم؛ در تمام این سالها رانندهای تاکسی اینترنتی ندیدم که تحصیلات کمتر از کارشناسی داشته باشد. این سند وجود یک اشکال فرهنگی است. در کشورهای خارجی دولت تشویق میکند که تحصیلات عالیه داشته باشند ولی مثل اینجا همه چنین کاری نمیکنند چرا که بعد از دیپلم و کاردانی و کسب مهارت کار خوب برای او وجود دارد و حقوق مطلوبی هم میگیرد، ولی در ایران کسی صرفا دیپلم بگیرد وضعیتش میدانیم که چه میشود. متاسفانه مدرک در ایران با ضریب هوشی ارتباط مستقیم پیدا کرده است! در دنیا به هیچ عنوان اینگونه نیست. زمانی که کنکور دادم رشته پولسازی از مهندسی قبول شدم، اما من زبان را انتخاب کردم. خیلی از افراد به من ایراد گرفتند و نگاه جامعه به من شکل دیگری داشت. اگر مهندس شده بودم شاید امروز اینجا در جایگاه استادی و سیاستگذاری نبودم. پس رشته تحصیلی به ضریب هوشی ربطی ندارد. این فشار سنگینی است که جامعه به افراد وارد میکند.