در گفتوگو با ایلنا مطرح شد:
"نسلِ جدید" دغدغه دانشگاه رفتن ندارد/ ورودی دانشگاهها از قبل الک میشوند/ پولی شدنِ موفقیت در کنکور
یک جامعهشناس معتقد است: وقتی دایره فقر از خانواده تا آموزش مدام تکرار شود طبیعتا نتایج بیولوژیک و روانشناختی خواهد داشت و بر هوش، قدرت تصمیم گیری و انتخاب، عزت نفس و… تاثیر گذار است.
«آیدین ابراهیمی» جامعهشناس و پژوهشگر در گفتوگو با خبرنگار ایلنا در مورد تبعات اختصاص ۸۴ درصد رتبههای برتر کنکور به سه دهک بالای درآمدی و علل چنین اتفاقی از منظر جامعه شناختی توضیح داد: اگر بخواهیم از طبقاتی شدن نهاد علم در ایران آغاز کنیم، کمی به بیراهه رفتهایم، یعنی صرفا موضوع را طبقاتی کردن به خاطر نتایج یک آزمون نمیتواند تحلیل درستی باشد. من این موضوع را از چند وجه نگاه میکنم؛ یک وجه اقتصادی، یک وجه فرهنگی و یک وجه تاریخی. به لحاظ اقتصادی اتفاقی که افتاده این است که نهاد آموزش در ایران به سمت خصوصی شدن پیش رفته و این خصوصی شدن دلایل فرهنگی و تاریخی دارد.
ابراهیمی تصریح کرد: این مولفهها در دیالکتیک با هم تولید فضایی میکنند که دسترسی به منابع آموزش و منابع کنکور از همان ورود به دبستان، یعنی آغاز مراحل آموزشی در ایران، تا ادامه این سلسله مراتب، برای گروه و اقشاری از جامعه محدود میشود. حالا چرا این اتفاق میافتد؟ یکی از دلایلش این است که مدارس خصوصی شده اند. اگر ما نهاد آموزش را به عنوان یکی از ۵ نهاد اصلی جامعه در نظر بگیریم، در واقع نهاد آموزشی جایی است که انتقال فرد از نهاد خانواده به جامعه را انجام میدهد که شامل آمادگی فرد برای کسب مهارت، ورود به جامعه و پذیرفتن نقش هویتی، منزلتی و اقتصادی است و بخش اعظم نقش نهاد آموزش قبل از دانشگاه است. دانشگاه صرفا مرحله بروز این مهارتهاست و افراد در سالهای قبل و در یازده یا دوازده سال تحصیل در مدارس، مهارتها را کسب میکنند.
این جامعه شناس با بیان وجه تاریخی موضوع گفت: در ۱۰۰ سال معاصر نگرش دولتی به مقوله آموزش داشتهایم یعنی آمادگی و ایجاد بسترها و ساختارهای مناسب از سمت حاکمیت به خصوص در دوره اوایل انقلاب یعنی دهه ۶۰ تا ۷۰ که حاکمیت باید بسترها را ایجاد میکرد تا فرد با خیال راحت حداقل مهارتهای دانشی، اجتماعی و علمی را برای ورود به جامعه کسب کند. صورت گرفت یعنی آمادگی فرد کاملا به صورت عمومی و همگانی بود و بخش دولتی این کار را انجام میداد، اما کم کم با ورود ایران به عرصههای جهانی و رویکردی که بر مسئله توسعهگرایی بر ایران حاکم شد، در دولتهایی که پس از دهه ۷۰ روی کار آمدند، بحث کسب منزلت علمی در معنای دیگری مطرح شد یعنی منزلت و ورود به دانشگاه به مثابه ورود به دنیای جدید و عصر نو و کسب منزلتی متمایز از منزلت خود علم مطرح شد. درست است که قبلتر هم همین بود اما میتوانیم بگوییم کسب علم منزلت بود ولی اینجا علم مازادی برای افراد تولید میکرد که این مازاد کارکردش کسب مزیتهای اقتصادی و اجتماعی فرهنگی برای افراد بود.
ابراهیمی ادامه داد: البته میتوانم بگویم این رویکرد ونگاه بیشتر مبتنی بر بازار و مصرف بود و اساس آموزش را در حوزه مصرف میدیدند یعنی چیزی تولید کند که در مصرف سودآوری برایش داشته باشد! حالا این اتفاق افتاده، اما چه کسانی بیشتر به منابعی دسترسی داشتند که بهتر بتوانند منزلت را کسب کنند و مزیت رقابتی داشته باشند و بتوانند به سوالهای یک آزمون دسترسی پیدا کنند؟ کتابهای خاص تهیه کنند و… پاسخ این است: کسانی که توانایی مالی بیشتری داشتند. به این دلیل که مدارسی ایجاد شده بود که معلمهای قویتری با شیوه تدریس بهتر را جذب خودش میکرد. این مدارس خصوصی کم کم فضا را به سمتی بردند که کسب موفقیت مستلزم حضور در مدارس خاص شد و از کانالهای خاصی عبور میکند که نیازمند خرج و هزینه کردن است.
وی ادامه داد: ما در دورهای اگر میگفتیم هزینهای که دانش آموز میدهد وقت و زمان و مطالعه است، اما بعدها به سمتی رفتیم که هزینهای که دانش آموز میدهد بیشتر مادی است و نتیجه اش حضور در مدارس خاص، معلمین خاص و فضای آموزشی متفاوت که در نهایت برتری عدهای در کنکور و آزمونهای ورود به دانشگاه را تضمین میکند. این نگاه که قشری، سیاسی و صرفا مبتنی بر منافع اقتصادی است، در واقع آسیب جدی به نهاد علم در ایران وارد کرده است یعنی مسیر را به سمت زوال آرزوهای قشری برد که دسترسی به منابع کافی ندارند.
این جامعه شناس با بیان اینکه روند فعلی علم در ایران نگران کننده است، یادآور شد: این وضعیت از نظر من یک فاجعه است و آژیر خطر فاجعهای به صدا در آمده که شاید ۱۰ یا ۲۰ سال بعد ما را با قشری مواجه میکند که حتی به لحاظ زیستی در خطر است چراکه مهارت و منابع لازم برای حضور در جامعه را کسب نکرده و با طبقهای مواجه می شویم که زاییده مناسبات ناقص سرمایه داران است، مناسباتی که صرفا مبتنی بر یک سری مولفههای اقتصادی، رانتی و نفتی است، این طبقه، طبقهای خواهد بود که نه تنها سرمایه اقتصادی را منحصر کرده بلکه سرمایه نمادین اعم از دانشگاه رفتن و مدرک گرفتن و… را هم انحصارا در اختیار خودش گرفته و میخواهد منزلت نمادین را از آن خود کند تا هرگونه فرصت برای حضور اقشار دیگر را از بین ببرد. به نظرم این فاجعهای است که در آموزش و پرورش ما رخ میدهد یعنی ماجرا مربوط به قبل از دانشگاه است و ارتباطی هم به دانشگاه ندارد. آماری که درمورد اختصاص ۸۴ درصد رتبههای برتر کنکور به سه دهک بالای درآمدی وجود دارد نیز ناظر بر آموزش و پرورش ماست که این تفکیک را ناخواسته از بعد تاریخی، فرهنگی و اقتصادی انجام داده و معلمان هم به خاطر مسائل اقتصادی جذب چنین نگاهی میشوند و به سمت آموزش کسانی میروند که پول بیشتری میدهند و این نگرش، فضایی دوگانه و قطبی ایجاد میکند و نتیجهاش هم میشود و شرایطی که پیش آمده است.
او در مورد اینکه چقدر جداسازی دانش آموزان به لحاظ نخبگی و تحصیل در مدارسی تحت عنوان استعداد درخشان و… میتواند به افزایش شکافها منجر شود، گفت: الک کردن دانش آموزان به این معنا که کسانی نخبه و کسانی عادی هستند نگاهی برآمده از جامعهای است که فقط منتظر است نخبگانش جامعه را جلو ببرند. ما در جامعهشناسی، جامعه ای را نرمال میدانیم که فضا برای شکست، زندگی عادی، امید داشتن هر فردی با معمولیترین تواناییها در آن وجود دارد. اینکه فضا را به سمت اجباری تحت عنوان نخبه بودن، مدرک گرفتن و… ببریم ناشی از تفکری است که در آن انحصارگرایانه منافع فرد را بر جمع ترجیح میدهد یعنی میگویند فرد باید موفق شود، آن هم یک سری افراد که خصوصیاتی منحصر به فرد دارند.
ابراهیمی افزود: ما اگر به مکتب خانههای قدیم هم برگردیم میبینیم که حوزه آموزش گرچه در دسترس همگان نبود اما نگاه دانش محورانه بود و علم به مثابه ارزش محسوب می شد و اصلا ارزشی فی نفسه داشت، ولی حالا با همگانی شدن آموزش میبینیم که اقتصاد و نهادهایش و دلالان به علم حمله میکنند و میخواهند آن را هم در اختصار خودشان قرار دهند. از سوی دیگر نگاهی وجود دارد که میگوید نخبگان جامعه هستند که تراز جامعه را مشخص میکنند. این نگاه نخبه گرایانه که هرآنچه عمومی و عادی و طبیعی است محکوم میکند و مدام فرد را تحت فشار روانی عظیمی قرار میدهد که باید نخبه بود تا موفق شد، باید نخبه بود تا آرامش به دست آورد، باید نخبه بود تا از لحاظ اقتصادی تامین شد، این نوع الک کردن میگوید فقط با صفت نخبگانی میتوانی سلسه مراتب را طی کنی. در صورتی که جامعه به هنجار جامعهای است که فضا را برای حداقل وضعیت هوشی همگان در نظر بگیرد و مولفههای حداقلی را مدنظر دارد.
این جامعه شناس خاطرنشان کرد: اگر قرار است ساختار فقط نخبگان را تربیت کند پس تربیت آدمهای عادی را چه کسی انجام بدهد؟ معلمهای خوب کجا معلمی را انجام بدهند؟ فلسفه تعلیم یعنی پله پله رشد کردن و طی کردن فرایند اجتماعی شدن و کسب هویت و کسب ارزشهای تاریخی و میراث فرهنگی و علمی و در این شرایط چطور این فلسفه تعلیم باید صورت بگیرد؟ وقتی معلم خوب دلش میخواهد به تیزهوشان درس بدهد و تیزهوشان هم میخواهند معلمهای خوب در خدمت آنها باشند، این عرضه و تقاضا جزیرهای ایجاد میکند که عدهای از افراد از امکانات برخوردار و دیگران از همان امکانات محروم هستند. به نظرم این دو قطبی در نهایت به بستر جامعه منتقل میشود و در سطح آموزش و پرورش باقی نمیماند و در نهایت در قالب نابه هنجاریها و شکافهای عظیمی در جامعه حضور خواهد داشت.
ابراهیمی از قدسی نگاری نخبگان انتقاد کرد و گفت: در این وضعیت تنظیم قوانین، اشتغال و... برای گفتمانی فراهم میشود که از ابتدا خود را برتر میبیند و این نوعی برتربینی نسبت به نخبگان ایجاد میکند، انگار که قرار است همه انسانها در سلسله مراتبی در نهایت به وضعیت عجیب و غریبی برسند که فقط در آن وضعیت است که میتوانند از مولفههای حداقلی زیست اجتماعی سالم برخوردار باشند. این تفکر هم بسیار غلط است و هم مخالف مولفههای دینی ماست هم مولفههای تاریخی ما آن را نفی می کند و اساسا نهاد آموزش در دولتهای مدرن به وجود آمدند تا این تفکر را از بین ببرند. این تفکیکات متاسفانه صورت میگیرد و گفتمانی برتر شده که در شکلی مقدس هم خودش را نشان میدهد و بسیار قشری و مناسک گرایانه است.
او در مورد تاثیرات احتمالی فقر مادی و خوراک و... بر بهره هوشی افراد در دهکهای ضعیف نیز بیان کرد: وقتی دایره فقر از خانواده تا آموزش مدام تکرار شود طبیعتا نتایج بیولوژیک و روانشناختی خواهد داشت و بر هوش، قدرت تصمیم گیری و انتخاب، عزت نفس و… تاثیر گذار است. با همه این موارد اگرچه دهکهای پایین مشکلاتی دارند اما این حجم از فاصله طبقاتی و شکل قبولی دهکهای بالا و پایین جامعه در کنکور توجیهپذیر نیست و نشان میدهد عامل دیگری در این میان مداخله کرده چراکه ممکن است همین افراد در آزمونی مساوی و در شرایط برابر قرار بگیرند نتیجه دیگری حاصل شود. بنابراین سلسله مراتب و ساختاری که این افراد را به سمت دانشگاه میبرد ایراد دارد و مسئله اساسی است و افراد از قبل دانشگاه الک و جداسازی میشوند. متوجه هستم که رشد اجتماعی بسته به مسائل اقتصادی و زیستی است، اما این حجم از تغییر و شکاف ناشی از ساختار غلط و نهاد علم ماست که به نظرم به اشتباه سیاستگذاری میشود.
این جامعهشناس در مورد انگیزه نداشتن فرزندان دهکهای پایین جامعه برای علم ورزی و اولویت داشتن کار به جای علم برای آنها توضیح داد: این مسئله دو وجه دارد؛ یک وجه این است که منزلت نهاد علم و سرمایهای نگاه کردن به مدرک دانشگاهی و… در گفتمان نسل جدید مثل گذشته نیست. به کلی نسل جدید آنقدرها دغدغه دانشگاه رفتن و گرفتن مدرک ندارد. اساسا علم به مثابه یک فضیلت در گفتمانهای نسل جدید مثل گذشته آنقدرها هم ارزشمند نیست. این به دهکهای مختلف ربط هم ندارد و در واقع فضاهای رسانهای و کاری جدید و تغییر زیست جهان مدرن و مناسبات، نوجوانان را به این سمت نمیبرد که دانشگاه نهایت آمال آنها شود.
ابراهیمی یادآور شد: نهاد علم استقلال خود را به آن معنا از دست داده است و در واقع به دلیل وضعیت اقتصادی، گفتمان نسلی و شکاف طبقاتی که در همین قبولی کنکور خودش را نشان داده، همگانی بودن نهاد علم را از بین میبرد. باید مهمترین مسئله ما این باشد که برای کاهش این شکاف دغدغه واقعی داشته باشیم و از توجیه دست برداریم. توجیه همیشه وجود دارد، اما اگر قرار است نهاد آموزش کودکان ما را در فردای این کشور آماده پذیرش اداره این جامعه کند و به آنها هویت ببخشد باید بداند که همه این کودکان فرزندان ما هستند و دستهبندی کردن آنها مسئله بزرگی است و نهادهای مسئول باید به این موضوع توجه داشته باشند تا از این آنومی و آشفتگی نهاد علم رها شویم.