در نشست خبری مطرح شد:
مدارس دولتی را مخصوص اقشار محروم کردهایم
در تعریف جهانی دو حوزه از بحث خصوصیسازی باید کنار بمانند؛ «آموزش و بهداشت و درمان» چرا که آموزش با ذهن افراد سروکار دارد و بهداشت با جان افراد، اما در کشور ما این دو حوزه شامل خصوصی سازی شدند.
به گزارش ایلنا، نشست «کوپنیسازی آموزش؛ اسم رمز خصوصیسازی در ایران» با حضور «رضوان حکیمزاده» معاون سابق آموزش ابتدایی وزارت آموزش و پرورش و عضو هیئت علمی دانشکده روانشناسی و علوم تربیتی دانشگاه تهران، «احمد میدری» معاون سابق رفاه اجتماعی وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی و عضو هیئت علمی دانشگاه چمران اهواز و «محمدرضا نیکنژاد» عضو کانون صنفی معلمان به همت انجمن علمی سیاستگذاری اجتماعی دانشگاه تهران برگزار شد.
مدرسه چه کارکردی دارد؟
«رضوان حکیم زاده» در ابتدای این نشست با بیان اینکه باید به دو سوال در ابتدای بحث پاسخ داد، گفت: یکی از این سوالات به خواستگاه مدرسه برمیگردد و اینکه اساسا چرا مدارس به وجود آمدند و افراد در همه جای دنیا در یک بازه سنی که معمولا از ۶ تا ۱۸ سال است و در برخی از کشورها زودتر، فرزندان خود را هر روز صبح به مدرسه میفرستند؟ اصلا مدرسه چه کارکردی دارد؟
حکیم زاده در ادامه با این سوال که از چه زمانی و چرا مدرسه رفتن آغاز شده، افزود: آموزش قدمت خیلی زیادی در تاریخ بشر دارد، اما تا عصر جدید، دو مشخصه داشته است؛ مشخصه اول اینکه هیچگاه دولتها البته نه به معنای امروزی بلکه کسانی که حکومت در دستشان بود و زمامدار بودند، هیچ مسئولیتی در قبال اینکه افراد جامعه آموزش ببینند نداشتند. آموزش دیدن انتخابی فردی بوده است که توسط افراد انجام میشده است. نکته دیگر اینکه آموزش عمومیت نداشت و تنها برخی افراد میتوانستند آموزش دیدن را انتخاب کنند و برخی دیگر این امکان را نداشتند.
خاستگاه آموزش و پرورش در گذشته طبقاتی بود
معاون سابق آموزش ابتدایی آموزش و پرورش تصریح کرد: در طول تاریخ حق انتخاب تا دوران جدید مخصوص پسرها بود و معمولا دختران و زنان جزو این گروه نبودند. آخرین آمارهای جهانی در رابطه با روند تحول در آموزش عالی در سال ۲۰۲۱ نشان میدهد در مقابل هر ۱۰۰ دانشجوی پسر در دنیا، ۱۱۳ دانشجوی دختر وجود دارد و این روند در تمام دنیا رو به افزایش است. برای داشتن جامعهای پویاتر، طبیعی است که زنان و دختران بیشتری باید آموزش ببینند و این روند خیلی خوب است، اما واقعیت این است که زمانی اینطور نبود. در تاریخ آموزش و پرورش قبل از عمومی شدن آن، خاستگاه آموزش و پرورش طبقاتی بود. در تاریخ ورود آموزشهای جدید کشور ما استثنای جالبی دارد و تقدم مسئولیت و تصدیگری دولت در امر آموزش عالی قبل از آموزش عمومی است. تاریخ دارالفنون را که نگاه کنید میبینید که در این مدرسه شاهزادهها و پسران وزرا درس میخواندند و اینطور نبود که هرکسی بخواهد، بتواند وارد دارالفنون شود و فرزندان شاهان که باید آموزشهای خاص میدیدند راهی مدرسه دارالفنون میشدند. پس ما در دارالفنون عمومیتی نمیبینیم.
حکیم زاده با اشاره به اینکه همه ما مدیون میرزاحسن رشدی هستیم؛ اظهار کرد: کسی که علی رغم کارشکنیهای بسیار زیاد و موانع مختلف آموزش عمومی را در ایران رایج کرد میرزا حسن رشدی بود و این اتفاق زمانی رخ داد که از آغاز آموزش عمومی در دنیا سالها گذشته بود. اولین قانون تعلیمات اجباری و رایگان در کشور ما در سال ۱۳۲۲ شکل گرفت. در حالی که وقتی تاریخ آموزش در سایر کشورها را بررسی کنید، اینطور نبوده و میبینید که در خیلی از کشورها خصوصا وقتی شاخصهای توسعه را از ۱۸۵۰ ملاحظه کنید، کشورهایی که آموزش را شروع کرده بودند مانند ژاپن به صورت خاص و آمریکا، هر کدام ۲ دهم در شاخصهای توسعه به نسبت خیلی از کشورهای صفر در آموزش جلو افتاده بودند.
تا قرنها مردان تنها کسانی بودند که آموزش میدیدند
او افزود: این سوال در ادامه پیش آمد که مدرسه چه میکند که فقط یک عدهای امکان دسترسی به آن را داشتند؟ اگر بخواهیم از منظر جنسیتی به قضیه نگاه کنیم، میبینیم در تاریخ بشریت، تقریبا مدیریت و حکمرانی جامعه، همیشه در دست آقایان بوده و بر این اساس میتوان بین این موضوع که چون تا قرنها مردان تنها کسانی بودند که آموزش میدیدند، با جلوتر بودن مردان نسبت به زنان در میزان آگاهی همبستگی پیدا کرد. در واقع آگاهی در مردان زودتر رخ داده چرا که دسترسی به آگاهی برای آنها بیشتر بوده و با کمک آگاهی توانستند با فرصت سواد، مدیریت را برعهده بگیرند. من خوش بین هستم که با تغییر روندها، شاید در آینده اتفاقات بهتری برای دنیا بیفتد.
معاون سابق وزیر آموزش و پرورش با تاکید بر اینکه وقتی به کارکردهای مدرسه نگاه میکنیم، به طور کلی سه جزء مشخص را میتوانیم شناسایی کنیم؛ افزود: اول انتقال دانش و معرفت بشری که از قدیم وجود داشته است. دوم اینکه آدمها ویژگی، استعدادها و نیازهای و علائق متفاوتی دارند و مدرسه قرار است جایی باشد که افراد بتوانند در آنجا خودشان را پیدا کنند. اینکه چنین اتفاقی در مدارس ما میافتد یا نه قضاوتش با خودتان. بحث دیگر نیازهای جامعه است. طبیعتا جامعه نیازهایی دارد و مشاغل و خدمات گوناگون، نیازمند این است که افرادی تشریفات آموزشی لازم را برای کسب این مشاغل طی کنند.
مدرسه اولین جایی بود که طبقات را به هم زد
حکیم زاده بیان کرد: یکی از کارکردهای اصلی مدرسه این است که بعد از نظام طبقاتی، در دنیای مدرن، مدرسه اولین جایی بود که طبقات را به هم زد و امکان تحرک اجتماعی را فراهم کرد یعنی به اشخاص اجازه داد که طبقه خود را تکرار نکنند. شاید در روستاها هم عدهای برخوردار و عدهای کمتر برخوردار بودند، اما همه از یک آموزش بهرهمند میشدند. ما وقتی به مدرسه میرفتیم همه یک معلم داشتیم، یک شرایط آموزشی مشترک داشتیم و بچههای روستا وقتی به دانشسرا میآمدند، هیچ تفاوت معناداری بین توانایی خود با بچههای شهری حس نمیکردند و داشتههای این افراد امکانی ایجاد میکرد که به دانشگاه بیایند و طبقه اجتماعی خود را عوض کنند. من متاسفم که باید بگویم با دادههایی که در اختیار دارم و به عنوان کسی که ۵ سال و ۸ ماه معاون آموزش ابتدایی در آموزش و پرورش کشور بودم، کمتر کودک روستایی امروز فرصت تحرک اجتماعی دارد. اما چرا؟ چون نوع آموزشی که افراد در جامعه ما دریافت میکنند به شدت طبقاتی شده است و وابسته به خاستگاه اجتماعی آنهاست.
آموزش تبدیل به کالا شده است
حکیم زاده افزود: امروز آموزش تبدیل به کالایی شده است که هرکس پول بیشتری دارد، بهره بیشتری میبرد. وقتی ترم گذشته از دانشجویان کارشناسی خودم در مورد مدارسشان پرسیدم، از ۲۶ نفر، ۲۱ نفر آنها از مدارس خاص بودند این به نظرمن غمانگیز است. اگر روند به همین شکل ادامه پیدا کند، کاری به دیگر کارکردهای مدرسه ندارم، اما یکی از کارکردهای اساسی مدرسه که ایجاد انسجام اجتماعی و فرصتی برای افراد دارای شایستگی است که به دانش دست پیدا کنند، از دست رفته است و در عمل امروز کسانی که با دادن پول بیشتر، آموزش جهت گیری شده میبینند؛ دانشگاه را خریداری میکنند و از آموزشهایی بهره میبرند که متناسب با چیزی است که دانشگاه میخواهد و میتوانند بهتر تست بزنند و… این آموزشها گران است و هزینه دارد بنابراین همه نمیتوانند چنین کاری کنند. این افراد که اکثرا از طبقات برخوردارتر جامعه هستند، به دانشگاههای برتر و دولتی هم وارد میشوند و از آموزش رایگان بهرهمند میشوند و در سمت دیگر اقشار محروم که آرزو دارند که فرزندانشان دانشگاه بروند از امکانات محروم هستند و نمیتوانند به کمک آموزش با کیفیت که هزینه دارد به این آرزو برسند و باز هم همین طبقه است که از آموزش رایگان در آموزش عالی نیز بیبهره میماند.
حکیم زاده در ادامه خاطرنشان کرد: کشور ما در کنار باز کردن مراکز آموزش خصوصی یک تصمیم دیگر هم داشته و آن آموزش عالی خصوصی است. جالب است که آموزش عالی خصوصی ما نقطه مقابل آموزش عمومی ماست. یعنی هرچقدر میتوانیم سر کیفیت دانشگاه دولتی و استانداردهای بالاتر آن صحبت کنیم، در مورد دانشگاههای خصوصی این استانداردها پایین تر است. این دانشگاهها و مدارکشان حتی نمیتوانند طبقه اجتماعی افراد را تغییر دهند.
معاون سابق آموزش ابتدایی یادآور شد: نظام آموزشی ما از جهت کوپنیسازی بیش از همه به نظام آموزشی شبیه هست که دید سرمایه داری دارد و آموزش را به شکل کالا میبیند. این اتفاقی است که در کشور ما شروع شده و در دو دهه اخیر اوج گرفته و من نگرانم که اگر به همین شکل ادامه پیدا کند، ممکن است به جایی برسیم که مدارس یکی از کارکردهای اصلی خود را برای طبقات محروم از دست بدهد.
این استاد دانشگاه اضافه کرد: اول باید دید که ما قرار است چه مسئلهای را حل کنیم؛ ما سه ابر بحران در آموزش و پرورش کشور داریم. اگر کسی بگوید ما مسئلهای نداریم من به عنوان کسی که رشتهام تعلیم و تربیت است و تجربه مسئولیت اجرایی دارم میگویم که ما خیلی مسئله داریم. یکی از ابر بحرانهای ما کیفیت است. خروجیهای ما مجهز به مهارتها و ویژگیهایی نیستند که آنها را جهت یک زندگی سالم جسمانی و روانی و اجتماعی آماده کند. فقر مهارتی در ما زیاد است و علی رغم اینکه در المپیادها مدالهای خوبی میگیریم، اما در آزمونهای بین المللی که دانش آموزان عادی ما به عنوان نمونه شرکت میکنند، مانند آزمون تیمز و پرلز که از سال ۱۹۹۵ در تیمز شرکت کردیم و از ۲۰۱۱ که در پرلز شرکت کردیم، در این آزمونهای سواد خواندن و درک مطلب و ریاضی، معمولا جزو ۵ تا ۱۰ کشور آخر بودیم. هنوز هم به میانگین ۵۰۰ که نمره جهانی است نرسیدهایم در حالی که کشورهای پیشرو مانند سنگاپور نمرهشان ۶۷۰ است. مسئله دیگر مربوط به عدالت است که در صحبتهای قبلی به آن پرداختم. فرصتهای یادگیری برابر نداریم؛ ممکن است فرصتهای دسترسی داشته باشیم چراکه نرخ پوشش تحصیلی در دوره ابتدایی ۹۸.۲ است و اکثر بچهها امکان مدرسه رفتن دارند، اما کیفیت مدرسه برابر نیست یعنی فرصت برابر یادگیری وجود ندارد.
ظاهر شعار کوپنیسازی آموزش، دموکراسی خواهانه است
حکیم زاده با بیان اینکه مسئله دیگر ما بحران هویت است، گفت: بحران هویت یعنی ذی نفعان آموزش و پرورش مانند خانواده ها، دانش آموزان و جامعه، انتظارات متفاوتی دارند و اتفاق نظری وجود ندارد که مدرسه باید چه کار کند. صرفا بچهها از سالهای مدرسه عبور میکنند و وارد دانشگاه میشوند. برخی میگویند با کوپنیسازی میخواهند مدارس ایران را نجات دهند و شعار بسیار قشنگی هم میدهند؛ به خانوادهها حق انتخاب بدهیم. ظاهر این شعار خیلی دموکراسی خواهانه است، اما پیش فرضهای غلطی وجود دارد. اول اینکه حق انتخاب جایی وجود دارد که عرضه بیشتر از تقاضا باشد. ما اصلا در بخش دولتی که ۸۵ درصد مدارس ما را شامل میشود، عرضهای بیشتر از تقاضا نداریم که کسی بتواند دست به انتخاب بزند. در سال ۱۴۰۰ در استان البرز در دوره ابتدایی ما فقط هزار کلاس با بیش از ۴۰ دانش آموز داشتیم! حداکثر تعداد دانش آموزی که قانون اجازه داده و مصوبه شورای عالی آموزش و پرورش هم هست، ۲۶ دانش آموز در هر کلاس است. بالاتر از ۶۰ درصد از جمعیت دانش آموزان ما در دوره ابتدایی در کلاسهایی با تراکم بالاتر از ۲۶ نفر درس میخوانند. این یعنی خلاف قانون و بدون استاندارد درس میخوانند.
استاد دانشگاه تهران با تاکید به اینکه تراکم وقتی بالا میرود سهم هر دانش آموز از زمان یادگیری کم میشود، اظهار کرد: بنابراین اولین بحث در برابری در یادگیری، برابری در زمان یادگیری است که با این تراکم کلاسها از بین میرود. پیش فرض دوم اینکه خانوادهها بر چه اساسی دست به انتخاب مدرسه بزنند؟ مگر ما معیار و ملاکهایی گذاشتهایم و گفتهایم که مدرسه مطلوب چه ویژگیهایی دارد و اصلا مگر بر سر این موضوع اتفاق نظر وجود دارد؟ در نظامی که هنوز چارچوب سنجش صلاحیتهای مدرسه مطلوب را ندارد، با چه چارچوبی میخواهیم ملاکها را بسنجیم؟ ما سنجش ملی هم نداریم. برخی کشورها سنجش ملی دارند و مدارس در آزمونهایی علمی شرکت میکنند و میگویند سطح یادگیری خواندن، ریاضیات و… یک مدرسه چقدر است. مدارس در شرایط فعلی در کشور ما چطور و سر چه چیزی با هم رقابت خواهند کرد؟ به ما نگفتهاند سر چه شاخصی باید رقابت کنیم.
امروز رویکرد یادگیری در دنیا مشارکتی است
او افزود: چهارمین مفروضه غلط نیز این است که اساسا مگر رقابت در امر تربیت موجب عملکرد بهتر میشود؟ آیا اگر هزینه به فایده کنیم، هزینهای که برای رقابت کردن بچهها میپردازیم؛ از سلامت روان و بسیاری هزینههای دیگر خیلی بیشتر از چیزی است که به دست میآوریم؟ مگر نظامهای آموزشی موفق در کشورهایی که جداسازی ندارند، رقابتی کار میکنند؟ رویکرد یادگیری امروز در دنیا مشارکتی است. آموزش ابتدایی ژاپن یادگیری مشارکتی است و شاگرد اول، دوم و سوم آنجا معنا ندارد و اصلا بچهها قرار نیست با یکدیگر مقایسه شوند. در این حالت معلمان سر چه چیزی با هم رقابت میکنند؟ نمره خوب بدهند که کوپن بیشتری به مدرسهشان بیاورند؟!
حکیم زاده با اشاره به اینکه دو سال رئیس ستاد ثبت نام آموزش و پرورش بوده است، توضیح داد: من دیدهام که مدارس با شناسنامه بهتر، میگفتند ۳۰ نفر ظرفیت دارند بعد ۶۰۰ نفر برای ثبت نام در آن مدرسه صف میکشیدند. در واقع آنها بودند که بچهها را انتخاب میکردند نه اینکه دانش آموزان دست به انتخاب مدرسه بزنند.
او تصریح کرد: برخی از خانوادهها اگر اجبار نباشد، اصلا فرزندشان را مدرسه نمیفرستند. مشکلی که ما در بازماندگان از تحصیل داشتیم همین بود. پس ممکن نیست همه خانوادهها این آگاهی را داشته باشند که بروند و برای فرزندشان مدرسه انتخاب کنند. اما حتی اگر فرض کنیم همه خانوادهها میدانند باید بروند مدرسه را انتخاب کنند، اما باز هم حق انتخاب خانوادهها و آزادی خانوادهها اینطور برآورده نمیشود. اگر واقعا میخواهیم به آنها آزادی و حق انتخاب بدهیم، این حق را به آنها بدهیم که اگر دوست دارند فرزندانشان چیزی اضافه یاد بگیرند این حق و امکان برایشان محفوظ باشد.
«احمد میدری» معاون سابق رفاه اجتماعی وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی و عضو هیئت علمی دانشگاه چمران اهواز در سخنان خود در مورد کوپنیسازی آموزش بیان کرد: کوپنیسازی آموزش تغییری بسیار گسترده در نظام آموزشی است. آنهایی که موافق این طرح هستند زیاد صحبت نمیکنند. در کشورهایی مانند شیلی این کار آزمایش شده است. به عنوان تجربهای شکست خورده در انگلستان نیز اجرا و بعد متوقف شد. در آمریکا نیز در برخی مدارس اجرا شد و بررسیها نشان داد که در ۱۶ درصد موارد عملکرد بهتری ایجاد کرده و در ۸۴ درصد باقی یا تاثیری نداشته یا اوضاع بدتر شده است.
او با بیان اینکه وقتی با موافقان این طرح صحبت میشود میگویند راهی بهتر از این نداریم، افزود: ما در دهه ۵۰ و ۶۰ سیستم آموزشی خوبی داشتیم که منحرف شد، باید جلوی انحرافات آن را میگرفتیم، اما موافقان کوپنیسازی معتقدند که نمیشود و استدلالهای موجود را برنمیتابند. من میگویم خطای ذهنی وجود دارد و شاید هم منافعی وجود دارد که با استدلال نمیتوان کار را پیش برد. در اقتصاد رشتهای تحت عنوان اقتصاد رفتاری داریم. در این اقتصاد میگوییم افراد خطای تصمیم گیری دارند و این موضوع در مورد افراد خاصی هم حکم نمیکند. از سیاست گذار تا افراد عادی تا مقولهای مانند کنش جمعی همه میتوانند دچار این خطاها شوند.
میدری تصریح کرد: یک خطای دیگر هم داریم که فرد نمیداند چرا ولی یک کاری را انجام میدهد که خنثی هم نیست و وضعیت را بدتر میکند. یک خطای دیگر هم خوش بینی و اطمینان بیش از حد به خود است. مثل کسانی که به آنها میگوییم سیگار نکشید، سرطان میگیرید و آنها خود را جزو ۸۵ درصدی میدانند که سرطان نمیگیرند! یک خطای دیگر بزرگنمایی خطاهای موجود است که وقتی میخواهیم این خطاها را کم کنیم از چاله به چاه میافتیم، نه اینکه مشکل وجود ندارد، اما باید محاسبه کرد که آیا حرکتی که قرار است انجام شود هزینه بیشتری ایجاد نمیکند؟
معاون سابق رفاه اجتماعی وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی در ادامه یادآور شد: این موضوع را میتوان در خانوادهها و رفتارهایشان در قبال درس خواندن یا نخواندن فرزندشان نیز بسط داد؛ خانواده میبیند بچه درسش را نمیخواند، به شکلی که میخواهد تربیت نشده و بعد یک نفر راه حل میدهد که برایش موبایل بخرید تا آگاهیاش بیشتر شود! درست است که عدم توانایی خانواده در ارتباط با چنین بچهای نقطهای منفی است، اما راه حل آن موبایل خریدن نیست. خانواده فقط در این حالت میخواهد یک کاری کرده باشد که با این تصمیم در واقع اوضاع را بدتر میکند. در جامعه نیز مردم چنین خطاهایی میکنند. مثلا گاهی دیدهایم معلم توانایی کافی ندارد، بودجه آموزش و پرورش کم است، دولت کتابهای درسی را مدام تغییر میدهد و… وقتی متوجه چنین مشکلاتی میشویم میبینیم باید چندین گروه به کار گرفته شوند تا مشکل حل شود و این چندین گروه توان این کار را ندارد. به همین دلیل میگویند یک مرتبه کل سیستم را تغییر میدهیم و ساختار را به هم میزنیم تا به سیستمی برسیم که همه کارهای ما را درست کند.
استاد دانشگاه اهواز خاطرنشان کرد: وقتی هشدار میدهیم که چنین کاری وضعیت را خرابتر میکند میگویند راههای زیادی رفتهایم و مشکل حل نشده! خب شاید راهها درست نبوده، شاید باید جدیتر سراغ مسئله میرفتیم و شبکههای بزرگتری ایجاد میشد و…
میدری با بیان اینکه در سیاستگذاری چنین خطاهایی نتایج سنگینتری هم دارد، عنوان کرد: مثلا یک سیاستگذار که قرار است در رابطه با زندگی ۱۵ میلیون دانش آموز تصمیم بگیرد، یک مرتبه سیستم آموزشی را تغییر میدهد و گمان میکند این تغییرات در حل مشکلات نظام آموزش راهگشاست.
وی با اشاره به خصوصیسازی در مدارس گفت: آموزش و پرورش در خیلی از نقاط دنیا تعارض منافع دارد. مدیر دولتی و معلم دولتی نباید در مدرسه خصوصی سهام داشته باشد. نه تنها در زمان اشتغال بلکه ۵ سال بعد از بازنشستگی نیز حق ندارند مدرسه غیردولتی تاسیس کنند. در ایران چنین چیزی وجود ندارد و در مقررات نوشتهایم برای تاسیس مدارس غیردولتی، مدیران و کارکنان آموزش و پرورش در اولویت هستند.
عضو هیات علمی دانشگاه شهید چمران اهواز ادامه داد: وقتی چنین قوانینی وجود دارد این ظن هم وجود دارد که کوپنی کردن نظام آموزشی در ایران محتمل است و بچهها از مدرسه دولتی بیرون میروند و راهی مدارس غیرانتفاعی میشوند. حالا مگر مدارس غیردولتی از دولتی بهتر است؟ خیر. همانطور که دانشگاههای دولتی در ایران بهتر از غیردولتی هستند، شواهد کافی داریم که مدارس دولتی از غیردولتی بهتر است. در سال ۱۳۹۹ آموزش و پرورش یک بار آماری منتشر کرد که بر اساس آن فقط ۱۴ نفر از دانش آموزان مدارس غیردولتی میتوانند جزو ۱۲ هزار نفر اول کنکور در ایران باشند. در مدارس تیزهوشان که مدارسی دولتی هستند هرچند آنها نیز طبقاتی محسوب میشوند، سالی ۴۰ نفر رتبه بالا در کنکور دارند.
مدارس دولتی را مخصوص اقشار محروم کردهایم
میدری تصریح کرد: حقوق معلمان مدارس دولتی از معلمان مدارس غیردولتی بالاتر است. امروز مدارس غیردولتی دانشجویان را به کار میگیرند و حقوق کار را هم شاید برای آنها اعمال نکنند. حالا چرا مردم میخواهند فرزندان خود را به مدارس غیرانتفاعی بفرستند؟ شاید به این دلیل باشد که مدارس دولتی را مخصوص طبقات کم برخوردار و اقشار محروم کردهایم بنابراین خانواده گمان میکند اگر بچهاش را به مدارس دولتی بفرستد دانش آموزان و همکلاسیهایش از طبقه بالایی نخواهند بود.در گذشته فرزند یک پزشک یا کارگر هر دو در یک کلاس و مدرسه درس میخواندند، اما حالا ممکن است اینطور نباشد.تازه این در حالی است که در مدارس غیرانتفاعی آموزش خوبی هم ارائه نمیشود. با این تعارض منافع، کوپنی کردن آموزش و پرورش هیچ مسئلهای را حل نمیکند و مدافعان باید صحبت کنند و آخرش میدانم میگویند راهی جز این وجود ندارد.
کوپنیسازی به معنای خصوصیسازی است
«محمدرضا نیکنژاد» عضو کانون صنفی معلمان در ادامه نشست بیان کرد: دولتمردان میگویند کوپنی سازی، آموزش حمایتی، آموزش پتهای و… خصوصیسازی نیست و نوعی حمایت است. نهاد آموزش جهانی (EI) که نهادی بین المللی است و آموزش دهندگان و اصناف معلمان در سراسر دنیا را پوشش میدهد و ۳۰ میلیون عضو دارد، متنی درمورد خصوصیسازی منتشر کرده و گفته است: رشد دخالت بخش خصوصی در نظام آموزش و پرورش در طول دهههای گذشته به تغییر شیوهای کمک کرده است که آموزش و پرورش را به سمتی پیش میبرد که تامین بودجه میکند و در اختیار مردم میگذارد. سیاستهایی که پای خصوصیسازی آموزش و پرورش را به میان میآورد، از آن میان مشارکتهای دولتی و خصوصی، مدرسههای کوپنی، مدرسههای منشوری، مدرسههای خصوصی کم شهریه و… به طور فزایندهای در حال افزایش هستند و از طرف دولتها نیز تشویق میشوند و توسعه مییابند.
او در ادامه تصریح کرد: کوپنیسازی در سنجههای بین المللی کاملا به معنای خصوصیسازی است و شکی در این موضوع نیست و با هر متر بین المللی و تجربههای جهانی سراغ کوپنیسازی برویم، کوپنیسازی خصوصیسازی است.
نیک نژاد افزود: در کنار کوپنیسازی یا مدرسههای اجارهای این شعار هم خیلی داده میشود که قدرت را به خانوادهها بدهیم تا مدرسه مورد نظر فرزندش را انتخاب کند. این شعار خوب است و خانواده از همه ذی حقتر برای انتخاب مدرسه فرزندش است. آموزش در ایران به ویژه در آموزشهای پایه و متوسطه اول و دوم، آموزش عمومی نیست و مدرسه دولتی به معنای واقعی در ایران وجود ندارد.
این معلم فیزیک ادامه داد: چیزی که امروز شاخصه کیفیت شده است، قبولی در کنکور و کمیسازی آموزش است.در ایران پژوهشی در مورد مدرسههای پولی و شبه پولی (هیات امنایی، سمپاد و…) که تنها تفاوتشان اندازه دست بردن این مدارس در جیب خانواده هاست، نداریم یا اگر داریم آمارش به دست ما نمیرسد.
آموزش و پرورش اولویت دولتها نیست
نیک نژاد با بیان اینکه بودجه آموزش و پرورش ایران کم است و برای دولتها اولویت ندارد، اظهار کرد: بحث این دولت و دولتهای قبل نیست؛ ما عدالت محورترین آموزش را در ۱۰ سال اول انقلاب داشتیم که جنگ هم بوده است. بعد از آن مدام بیعدالتی در آموزش و پرورش وجود داشت و تا امروز هم ادامه پیدا کرد.
آموزش و درمان باید از خصوصی سازی در امان بمانند
او خاطرنشان کرد: در تعریف جهانی دو حوزه از بحث خصوصیسازی باید کنار بمانند؛ «آموزش و بهداشت و درمان» چرا که آموزش با ذهن افراد سروکار دارد و بهداشت با جان افراد، اما در کشور ما این دو حوزه شامل خصوصی سازی شدند.