در گفتوگو با ایلنا مطرح شد؛
زنها مهاجران بهتری نسبت به مردها هستند/ تمامی مهاجران زیر چرخ دندههای هجرت خرد شدهاند/ تا زمانی که مرا در قبر بگذارند ایدهآلگرا و آرمانگرا خواهم بود
حسام فطرتی از جمله هنرمندان ایرانی است که به استرالیا مهاجرت کرده و سعی دارد در آثار خود روایتی از این مهاجرت را با استفاده از نمادهای کلیشهای و انتزاعی به نمایش بگذارد. هاشورهایی که از مهاجرت تا روایتی جهانی را بیان میکنند.
به گزارش خبرنگار ایلنا، حسام فطرتی متولد ۱۳۶۰ تهران ساکن استرالیا و تهران است و در بیش از ۲۰ نمایشگاه انفرادی در ایران، اروپا و امریکا و اقیانوسیه شرکت کرده و در کنار آن تجربه سخنرانی، انتشار مقاله و برگزاری کارگاه در مورد حقوق بشر، مهاجرت، رابطه هنر و قدرت، چاپ دستی و طراحی در کشورهای استرالیا، ایران، ترکیه، آمریکا و انگلیس از سر گذرانده است.
در ایران، طراحی گرافیک خواند و کار در روزنامهها را با کشیدن طرحهای کارتونی در پیش گرفت. بعد از آن، برای پیدا کردن بقیه راه زندگی و برای ادامه تحصیل راهی استرالیا شد و فوق لیسانس و دکترای خود را در شاخه هنرهای بصری از دانشگاه گریفیت استرالیا دریافت کرد.
او معتقد است: این تغییر در زندگی سبب شد تا عمیق شدن در موضوعات را یاد بگیرم. چنانکه یک مکانیزم در ذهنم فعال شد و به مرور با کسب تجربیات در زندگی رشد کرد و در این نقطه بود که پرداختن به کارتون، تکنیکی راضیکننده برای بیان آنچه در ذهن داشتم نبود. از این رو به سراغ خلق آثاری رفتم که با لایههای بیشتری تولید شده باشد. در نهایت به سمت آثار هنری و خلاقانه و طراحیهای سیاه و سفید رفتم.
او نمایشگاههای انفرادی بسیاری در موزه کوئینزلند، گالری هنر باودسرت، گالری هنر کوئینزلند، استرالیا و نمایشگاههای متعدد دیگری در استرالیا برگزار و در جشنوارههای بینالمللی بسیاری شرکت کرده است که از آن جمله میتوان به جشنواره بینالمللی طنز پیراسیکابا، برزیل ۲۰۱۲، جشنواره بین المللی کارتون برلین، آلمان ۲۰۱۲، جشنواره بین المللی کارتون و کاریکاتور " توپ در حال بازی است" لهستان ۲۰۱۲، جشنواره بینالمللی کارتون "ما رای میدهیم" اکراین ۲۰۱۲ اشاره کرد.
این روزها نیز، شاهد برگزاری نمایشگاه طراحی و چاپ دستی «از کجا تا ناکجا» هستیم که تا ۲۶ تیرماه جاری در نگارخانه تار و پود مرکز اسناد و کتابخانه ملی فارس برپاست، این امر بهانهای شد تا با او به گفتگو بنشینیم.
حسام فطرتی در معرفی نمایشگاه خود آورده است:
زمانی که به استرالیا مهاجرت کردم به علت تجربه زیسته موضوع مهاجرت و دلایل آن برای عمده شد.
بیشتر دهه چهارم زندگیام را در پی دلایل و نتایج هجرت در ۳ قاره سپری کردم؛ در حوزه دانشگاه با بیش از هزار مهاجر از آسیا، خاورمیانه و آفریقا مصاحبه کردم که به صورت مقالات و «مقالات تصویری» منتشر شدند.
در حوزه هنرهای بصری نگاهم و تجربه فردیام از هجرت در قالب چند مجموعه در موزهها، دانشگاهها و گالریهای عمومی و تجاری متعددی به نمایش درآمدهند. در این آثار سعی کردهام که با زبانی استعاری از رنج بودن و تجربیات انسانی در خلال هجرت صحبت کنم؛ با وجودی که هجرت ناظر بر جغرافیاست، جغرافیا در آثار من تعیینکننده نبود. مخاطب آثار من چه در موزه ایالت کویینزلند استرالیا، چه دانشگاه کاتب افغانستان، چه دانشگاه ویسکانسین آمریکا و دیچ لندن همگی با دیدن این آثار با خود مواجه شدهاند و داستانهای خود را خواندهاند.
حالا در سرزمین مادریام امیدوارم هجرت -این سفر درونی و جغرافیایی- را با بینندگان "نصف دیگر جهان" در موزه آن دیار تقسیم کنم.
در ادامه گفتگوی ایلنا را با حسام فطرتی میخوانید.
در گذشته کارتونیست بودید و آثاری با تکنیکهای مختلف اما در شاخه کارتون طراحی میکردید. اکنون آثار شما با تکنیک اچینگ خلق شدهاند. اچینگ زیاد در ایران شناخته شده نیست. از این تکنیک برایمان بگویید. چطور شد این تکنیک و چاپ دستی را برای خلق آثارتان انتخاب کردید؟
چاپ دستی که من انجام میدهم اچینگ است. اچینگ چاپ روی فلز مس است که ازجمله تکنیکهای بسیار قدیمی در حوزه چاپ به حساب میآید و قبل از آنکه روشهای جدید چاپ مانند زینک و افست مطرح شود، چاپها به روش اچینگ انجام میشدند.
این تکنیک را در خارج از کشور یاد گرفتم؛ چراکه در ایران، اچینگ خیلی شناخته شده نیست. در استرالیا با چاپ اچینگ آشنا شدم. چاپ، مدیوم بسیار محبوبی در میان غربیها به حساب میآید.
اگر بخواهم آثارم را به دو بخش فلسفی و اجرایی آن تقسیم بندی کنم میتوانم بگویم بخش فلسفی آن حرفی است که اثر برای مخاطب بیان میکند و بخش دوم کار، اجرا و تکنیکی است که برای بیان این هدف استفاده میشود؛ در واقع بخشی است که ایده را به مرحله ظهور میرساند.
آثار من با تکنیک چاپ دستی خلق میشوند. توجه به فلسفه چاپ خیلی برایم مهم بود؛ در دوره روشنگری به واسطه چاپ، تولید چندگانه اثر هنری باب شد. چاپ بزرگترین عامل برای باسواد کردن جامعه است.
در این مرحله، دو صورت مسئله روبروی من قرار گرفت. نخست آنکه کارهایم را مانند گذشته در قالب افست منتشر کنم که ارزش کلکسیونی نداشت یا آنکه هنر خلاقانه محض کار کنم؛ مانند تابلوی نقاشی که در قالب تک اثر خلق و در خانه یک نفر حبس شود. از این رو تکنیک چاپ دستی یا شاید بهتر است بگویم چاپ با تیراژ محدود را انتخاب کردم تا هم ارزش هنری داشته باشد هم بتوانم حرفم را به عموم جامعه بزنم.
از آنجا که قصد داشتم آنچه در ذهن دارم را به مخاطب منتقل کنم، ابعاد کوچک مناسب این کار نبود از این رو به فضای بزرگتری نیاز داشتم از این رو به مرور زمان شاهد آن بودم که ابعاد آثارم تقریباً سه برابر بقیه آثاری است که با این تکنیک خلق میشوند. در واقع میتوان گفت معدود افرادی در دنیا هستند که در این ابعاد کار میکنند. همین امر تبدیل به یکی از وجوه متمایزکننده کارهای من با سایر آثار شد.
باتوجه به آنکه وجه کلسیونی آثار هم برایتان اهمیت دارد و در بیشتر مواقع گالری داران به آثار رنگی علاقمند هستند اما بیشتر آثار شما تک رنگ است و از هاشور استفاده شده. چرا این نوع طراحی را برای بیان مضمون اثر خود برگزیدید؟
بله درست است، اکثر کارهای من تک رنگ است و و از پیگمنت تیره و خطوط، مانند هاشور استفاده میکنم. دلیل استفاده از هاشور به علاقه من بازمیگردد و دوست دارم کمترین میزان عناصر بصری را استفاده کنم که به نوعی برای خودم یک چالش است. دوست دارم کار را برای خودم سخت و سختتر کنم.
در آثارتان به مهاجرت، رابطه هنر و قدرت تاکید دارید. در این میان، برخی از عناصر مانند ماهی که میتواند هجرت حضرت یونس را در ذهن تداعی کند یا کشتی که میتواند گویای کشتی نوح باشد و البته بازی شطرنج در آثار شما تکرار شدهاند. برخی از این عناصر کلیشهای و برخی دیگر نمادگرایانه و انتزاعی هستند. چه مفهومی در پس استفاده از نماد و کلیشهها در آثار شما وجود دارد؟
من از سمبل برای خلق آثارم استفاده میکنم. به عنوان فردی که در گذشته کارتونیست بود، به موضوعات این چنینی و استفاده از عناصر و سمبلها علاقمند هستم. رسیدن به این سمبلها خود به خود اتفاق میافتد و آخر کار است که به نتیجه میرسد.
تفاوت بین کلیشه و نماد مرز بسیار باریکی است. ضمن آنکه سعی کردم در کنار استفاده از عناصر، نمادها و کلیشهها، کاراکترهای چشم آشنای مخاطب را نیز برای بیان مقصود خود به کار گیرم. همچنین سعی میکنم از روایتها و داستانهای واقعی و نام آشنای مخاطب برای بیان آنچه که در ذهن دارم، استفاده کنم.
دوست دارم کارها روایتگر باشد؛ چراکه معتقد هستم روایتگری به ذات انسان خیلی نزدیک است. حتی آثاری که توسط انسانهای غارنشین کشیده شده در عین آنکه دربردارنده جادو و طلسم است، روایت در درون خود دارد. من روایتگری را به انتزاع ترجیح میدهم. معتقد هستم اینگونه، بیننده بهتری پیدا خواهم کرد چراکه زندگی ما نیز به نوعی روایت است.
آیا در استفاده از کلیشهها و نمادهای انتزاعی، جذب مخاطب عام و البته مخاطب خاصی را مدنظر دارید و قصدتان بر آن است که عموم جامعه چه افرادی که از نمادها سر رشته دارند و انتزاع را درک میکنند، چه افرادی که با نمادهای کلیشهای میتوانند مفهوم را متوجه شوند تبدیل به مخاطبان آثارتان شوند؟
کلیشهها حکم قلاب را در آثارم دارند. یک قلاب آسان را میاندازم تا به مخاطب گیر کند. در اینجاست که بیننده فکر میکند پیام اثر را دریافت کرده. روبه روی تابلو میایستد و شروع به خوانش اثر میکند. به نسبت درکش نسبت به جهان و سواد بصری و تجربه زندگی که دارد، برداشت خود را میکند.
اگر از کشتی بادبانی در کارهایم استفاده کردم صرفا به دلیل زیبایی آن نبود، دلیل داشتم. ضمن آنکه بعد زمان و البته بهانه ممیزی شدن آثار را نیز درنظر گرفتهام.
بخش شطرنجها بر پایه و اساس کارتون خلق شده. در طرحهای شطرنج نیز آنالیز بخشهای مختلف را از طبقه حاکمیت گرفته تا سایر طبقات مد نظر قرار دادم؛ سعی کردم انتهایی برای این به نوعی بازی در نظر نگیرنم. همه فکر میکنند شطرنج را بلد هستند. ضمن آنکه شطرنج بازی محدودیتهاست اما انتهایی برای آن نمیتوان متصور شد. این مهم در حوزه مهاجرت نیز صدق میکند. در آثارم، سوال میپرسم! جواب نمیدهم! شهادت میدهم و روایت میکنم.
در آثارتان سعی دارید که با زبانی استعاری از رنج بودن و تجربیات انسانی در خلال هجرت صحبت کنید. شما نیز مانند صدها مهاجر ایرانی در برههای از زمان، مهاجرت کردید. این روزها نیز بحث مهاجرت در میان قشر جوان و تحصیل کرده شدت گرفته. از تجربه مهاجرت و نقش کردن آن در قالب تصویر برایمان بگویید.
من نیز مانند بقیه هنرمندان قصه خودم را در آثارم روایت کردم. از نقطهای به بعد که از کارتون فاصله گرفتم تمرکز بر این مبنا شد که فقط و فقط درباره خودم صحبت کنم نه درباره جهان. بیانیه صادر نکنم اما کارم را با استفاده از سمبلها انجام دهم. بنابراین آنچه که در آثارم میبینید قصه خودم است.
من، بچه دوران انقلاب هستم و تا زمانی که مرا در قبر بگذارند ایدهآلگرا و آرمانگرا خواهم بود چراکه اینگونه آموزش دیدهام و تربیت شدهام. با وجود آنکه سعی میکنم بیانیه ندهم اما نمیتوانم از تربیتام دور شوم. از این رو قانونی برای خود دارم که باید کاری در این دنیا انجام دهم. این دنیا محل آزمایش است نه آسایش و این تعبیر همیشه با زندگی من همراه است.
زمانی که با بحران پناهجویان و مهاجران رو به رو شدم به این نکته رسیدم که تصویر میتواند ورای زبان و کلام عمل کند؛ بنابراین میتواند پلی بین جامعه مهاجرین و جامعه میزبان شود. این تفکر مورد استقبال قرار گرفت.
نباید فراموش کرد، مهاجرانی که حتا با ویزای کار به کشور میزبان میروند یک فرصت شغلی را در آن کشور اشغال میکنند. عموم جامعه چشمشان به حوزه اقتصاد است. این امر در همه جوامع یکسان است و قطعاً اگر یک کیک بین افراد بیشتری تقسیم شود قطعات کوچکتری به هر یک از آنها خواهد رسید. این در حالی است که عموم مردم در جامعه، تکههای بزرگتری از آن کیک را میخواهند.
بعد از آنکه عکسالعمل جامعه میزبان و مهاجران را گرفتم و متوجه وجود خشم در هر دو جامعه شدم تکنیک خراش را برای بیان این مفهوم انتخاب کردم. ضمن آنکه هاشور با توجه به عدم انحنا و سخت بودن میتواند نشانه دیگری بر نمایش این خشم باشد.
سپس به افغانستان سفر کردم تا ریشه این مهم را دریابم چراکه افغانستان یکی از کشورهای مهاجرفرست دنیا به حساب میآید. همچنین به بررسی دلایل مهاجرتهای اجباری پرداختم و تمام آنها را در آثارم روایت کردم و شهادت دادم. اما قصد ندارم با آثارم مفهوم خاصی را بیان کنم یا همانطور که گفتم بیانیه صادر کنم. من فقط یک روایتگر هستم.
با توجه به آن که خودتان تجربه مهاجرت را پشت سر گذراندهاید و با افراد زیادی از مهاجران در اکثر نقاط دنیا صحبت کردهاید، اگر بخواهید تعریفی از مهاجرت ارائه دهید چه خواهد بود؟
مهاجرت امری به شدت آموزنده و پرچالش است. حتی میتواند شخصیت شما را تغییر دهد و از شما فردی متفاوت بسازد. به نوعی میتوان گفت شخص را آبدیده و دنیا دیده میکند. اما قطعاً این تغییرات در هر فرد که مهاجرت را تجربه میکند متفاوت خواهد بود. ممکن است این آبدیدگی کام او را تلخ یا شیرین کند.
با بیش از هزار مهاجر قانونی و غیرقانونی با گرایشها، تفکرات و مذاهب متفاوت صحبت کردید. حتی با تعداد زیادی از ایرانیهایی که در دورهها و سالهای مختلف چه قبل از انقلاب چه بعد از انقلاب مهاجرت کرده بودند، برداشت شما از تاثیری که مهاجرت در افراد باقی میگذارد، چیست؟
تمام این افراد زیر چرخ دندههای مهاجرت خرد شده بودند. نباید فراموش کرد که تجربه مهاجرت به شدت فردی است و از فردی به فرد دیگر متفاوت خواهد بود.
چند درصد هنرمندان دنیا تاکنون به موضوع مهاجرت پرداختهاند و این موضوع را برای خلق آثار خود در نظر گرفتهاند؟
تعداد افرادی که به این موضوع توجه میکنند زیاد نیست همان تعداد اندک، خودشان مهاجر بودند. یکی از مسائلی که در میان فرزندان مهاجرات وجود دارد این است که سعی میکنند در سریعترین حالت ممکن در جامعه حل شوند. دوست ندارند به چشم بیایند و به نوعی در جامعهای که زندگی میکنند غریبه باشند. این امر در میان نوجوانان ایرانی که مهاجرت کردهاند بسیار دیده میشود. از لهجه پدران خود و اشتباه صحبت کردن مادرانشان خجالت میکشند. شاید همین متفاوت بودن و تلاش برای پذیرفته شدن از سوی جامعه میزبان است که سبب بروز خشم در آنها میشود. البته جوامع و انسانها با یکدیگر متفاوت هستند. ضمن آنکه در نهایت شاهد آن هستیم که دوست دارند به سنت و فرهنگ دیرین خود بازگردند. این امر فقط مختص به مهاجران ایرانی نیست بلکه در سایر جوامع مانند یونانیها، سوئدیها، ایتالیاییهاو غیره نیز دیده میشود. البته ثابت شده است که زنها مهاجران بهتری نسبت به مردها هستند و بهتر توسط جامعه میزبان پذیرفته میشوند.