محمدعلی سجادی مطرح کرد؛
ادعای مدرن شدن داریم و درونمان یک ناصرالدین شاه زنده است!/ تعارضات مدرنیته و سنت جانمایه «سودابه» هستند
محمدعلی سجادی با اشاره به اینکه «سودابه» موضوعی کاملاً امروزی دارد، تأکید کرد: تعارضات مدرنیته و سنت جانمایه این فیلم سینمایی هستند.
به گزارش خبرنگار ایلنا، فیلم سینمایی «سودابه» به کارگردانی محمدعلی سجادی که در سال ۱۳۹۷ ساخته شده، مدتیست در سینماهای کشور روی پرده رفته است. «سودابه» اثری ژانریک است که تلفیق ژانرهای ترسناک، ملودرام و جنایی را در آن میتوان دید ولی باید گفت جدیدترین اثر محمدعلی سجادی میتواند از مناظر مختلفی اجتماعی و روانشناختی مورد تحلیل و بررسی قرار بگیرد.
محمدعلی سجادی که ساخت فیلمهایی چون «چون باد»، «شیفته»، «اثیری»، «مخمصه»، «تمرینی برای اجرا» و… را در کارنامه خود دارد، در این فیلم فضای تازهای را تجربه کرده گرچه هنوز میتوان در آن نشانههای آشنای سینمای این کارگردان را نیز دنبال کرد.
به بهانه اکران «سودابه» با این کارگردان گفتگویی داشتیم که در ادامه مشروح آن را میخوانید:
ایده و قصه فیلم «سودابه» چگونه شکل گرفت؟
یکی از دوستانم خبری برای من فرستاد مبنی بر اینکه در دادگاهی حوالی نارمک تهران، پروندهای بررسی شده که مناسبِ کار تو است. آن را خواندم و ماجرا جذبم کرد. از آنجا که زمینه هم داشتم چون فیلم قبلیام «طلاقم بده به خاطر گربهها» با همین درونمایه البته در جهتی دیگر ساخته شده بود، این فیلم دوگانهای از سهگانهای میشد که البته ساخته نشد!
علاقهای که میفرمایید مربوط به سینمای جنایی میشود؟
بله، نوع جنایی یکی از شاخههای مهم این گونهی سینمایی است. جنس سینمای معمایی، تعلیقی و رازآمیز وجوه مختلفی دارد که میتواند قالب جنایی یا پلیسی یا وحشت (هارور) پیدا کند. کارهایی که تا امروز ساختهام همیشه اینگونه بوده، از «بازجویی یک جنایت» (۶۲) تا همین فیلم؛ منهای برخی از فیلمها که در نوع دیگر آزمودم، آثاری چون گنج، شیفته، رنگ شب، اثیری و…
پرداختن به موضوع «جن» که عقاید متنوعی درباره آن وجود دارد ممکن است آثاری با این موضوع را دچار چالش کند و معمولاً این نگرش وجود دارد که نمیتوان به طور کامل به آن پرداخت. آیا خودتان را به همین دلیل محدود کردید و این گمان را نداشتید که این وضعیت میتواند داستان «سودابه» را برای مخاطب کمی قابل پیشبینی کند؟
چرخش داستان «سودابه» به هیچوجه ارتباطی به محدودیتهای موجود در پرداختن به موضوع «جن» ندارد، من اصلاً فیلمسازی محدودیتپذیر نیستم و در تمام این سالها همینگونه بودم. من این چرخش داستانی را در فیلم یک نقطه قوت میدانم.
به نظرم اصلاً قصه «سودابه» با توجه به اینکه شاید محدودیتهایی در پرداختن به مفهوم جن وجود دارد، پیشبینیپذیر نمیشود و برای من این بخش ماجرا جذاب بود. اتفاقاً افراد بسیاری هستند که ادعای ارتباط با جن را دارند و این افراد دنبالکنندههای معتقدی هم دارند اما اگر بخواهیم از این منظر به «سودابه» نگاه کنیم، این فیلم علیه این نگرش حرکت میکند؛ اگرچه در فیلم «طلاقم بده به خاطر گربهها» قضیه به شکل دیگری مطرح میشود. «سودابه» ارتباط آنچنانی به مفهوم جن ندارد و به دنبال رد یا اثبات این موضوع نیست بلکه فیلم همچون «طلاقم بده…» یک درام روانشناسانه معمایی با پس زمینهی اجتماعی است.
چقدر در شخصیتپردازی صورت گرفته بر کاراکترهای «سودابه» میتوان شخصیتها را به شخصیتهای مثبت و منفی تقسیم کرد؟
من اصلاً سعی نکردم شخصیت مثبت یا منفی تعریف کنم، کاراکترهای من همگی مثل همه آدمها نقاط قوت و ضعف دارند و در یک مقاطعی این نقاط اگر بستری برایشان مهیا شود پر رنگ میشوند. آن جهان ثنوی و کهن در جهان کهن معنا دارد و در این دوران نمیشود به دو رنگ اکتفا کرد بلکه طیف وسیعی از رنگ وجود دارد که باید آن را دید و بازشناخت و این در همهی آثار تصویری و قلمیام بوده و هست.
در این ۶ سال که از ساخت «سودابه» میگذرد اتفاقات بسیاری در جامعه ما رخ داده و تحولاتی به وجود آمده است. آیا گذر زمان به شکلگیری ارتباط مخاطب با این فیلم آسیب نزده است؟
فیلم «سودابه» از نظر درونمایه و پرداخت و روایت روزمدار نیست که مثل پارهای از فیلمها همچون روزنامهها (که البته کارکردشان چنین است) کهن شوند. تلاش من در طول این بیش از چهار دهه کار خلاقانه، خلق آثاریست (چه خوب و چه ناخوب) که گرفتار روزمرهگی نشود. از این رو هیاهو و در بوق و کرنا بودن را از کف میدهی که البته حبابی بیش نیست اما در زمان و گذر زمان میتوان داوری کرد.
از نظر نمایش «سودابه» در این زمانه و این روزها، آسیب دیده است. در این بلبشوی گیجی و خلاء که بنبستی اجتماعی روانی این دوران آونگیست، گریز به هجو و مسخرهگی در و تخته بهم کوفتن، «سودابه» حتماً در کلیت اکنون ما به دید و کار نمیآید. همیشه از من میپرسیدند چرا در زمینه سینمای وحشت خیلی کار نمیکنی مثل اثیری (۱۳۸۰) و من میگفتم مردم ما آنقدر همیشه در هراس هستند که اصلاً دلیلی ندارد به سینما بیایند و دوباره بترسند. تجربه حس ترس در سینما، باب میل مردم جامعهای است که در شرایط آسوده و بیدغدغهی خلاف ما باشند. در شعر «چهقدر مانده به رسیدن؟» درونمایه این نگرش با این مضمون بیان میشود که زیر پوست ما بمبی همیشه تیک تاک میکند که هیچگاه منفجر نمیشود!
بله. اما بگذارید مثالی بزنم. مثلاً در این فیلم مناسبات آشنایی دختر و پسری که با هم ازدواج میکنند، به شکلی است که شاید جوان امروزی آن را غیر واقعی بداند.
شاید شکل رایجی که امروز در شکلگیری ارتباط دختر و پسر در جامعه ما وجود دارد با فیلم «سودابه» فرق داشته باشد که اصلاً این فیلم نمیخواهد به سمت مناسبات رابطه دختر و پسرهای امروزی برود یا نرود. باید به این نکته توجه داشته باشیم که همچنان آدمهایی هستند که شیوه تشکیل خانواده برای آنها به همین شکلی است که در «سودابه» میبینیم و هنوز هم ارتباطات سنتی در جامعه ما وجود دارد. با این حال من بر این عقیدهام که «سودابه» ویژگیهایی دارد که شخصیت اصلیاش میتواند نمونهگی پارهای از نسل جوان دخترانی باشد که ما در حال حاضر میبینیم.
دقیقاً چه ویژگیهایی از شخصیت سودابه را به تیپیکال دختران امروزی شبیه میدانید؟
او شخصیتی است که خواستهای دارد و به هر شکلی که شده و به هر وسیلهای سعی میکند به خواستهاش برسد، هدف به گمانش وسیله را توجیه میکند و پیش میرود و به نظر من فیلم «سودابه» از این منظر یک فیلم امروزی است. نه اینکه این رفتار تنها مربوط به این زمان است چون سرشتین و گوهری است که در این زمانه بدلیل مناسبات اجتماعی تاریخی و برون گرایی زنانه، بروز بیشتر پیدا کرده و لابد در فیلم دیدید که او لزوماً نماینده همهی زنان ما نیست؛ مثل دختر سودابه.
اما پایانبندی فیلم را میتوان علیه این کاراکتر دانست.
شما وقتی دامی میتنید ممکن است خودتان هم در آن گرفتار شوید. ممکن است یک دروغ کوچک را بتنید و بگویید و آن را ادامه دهید و ادامه دادنش منجر به گسترش پیدا کردن این دروغ شود و شما هر جا توقف کنید و حقیقت را بگویید جلوی گسترش آن را میگیرید. این گسترش میتواند مثل بهمن باشد که از تکه برف کوچکی شروع میشود و بعد عظمتی وحشتناک پیدا میکند که میتواند هر چیزی را خراب کند. دروغ چنین خاصیتی دارد و در یک جامعه میتواند به همین شکل بزرگ شود به طوریکه ممکن است مسئولان و حاکمیت یک جامعه آنقدر دروغ بگویند که دروغ تمام جامعه را فرابگیرد و دیگر آنها حتی اگر حرف راستی هم بزنند کسی حرفشان را باور نکند اما در شکل فردیاش هم همینطور است و من نمونهای از آن را در «سودابه» آوردهام.
من بر این عقیدهام مناسبات تعریف شده در فیلم «سودابه» به گونهای است که نمیخواهد چنین مضامینی ارائه دهد که اگر تو هر کاری انجام دهی در همین دنیا تقاصش را پس میدهی. منحنی درامی که من در این فیلم تعریف کردهام به نظرم چنین مسیری را در قصه میطلبد. همچون فیلم «مهره (۱۳۷۵)» که یک دروغ باعث فرو ریزش آدمهای داستانش میشود و سینما نویسها کشفش نمیکنند و گویی باید در کار دیگری آن را بیابند!
آیا معماری را در «سودابه» میتوان نماد و نشانهای از سنت و مدرنیته دانست و تلاش دختر برای رفتن از خانه قدیمی مادر شوهر را تلاشی برای فرار از سنت؟
در این فیلم یک خانه سنتی داریم و دختری که نمیخواهد در این خانه باشد، به نظر من این موضوع کاملاً بهروز است و کهنهشدنی نیست. در تأیید حرف شما باید بگویم که این تعارضات دقیقاً جانمایه فیلم هستند. معماری بخش مهمی از تجلی اندیشه است. همانگونه که تاریخ بدون جغرافیا معنا نمیشود. من در تمامیفیلمهایم به این مهم توجه داشتم و دارم.
اگر بخواهیم این نشانهها را دنبال کنیم در فیلم شما نسل گذشته است که برای این تغییر و خواسته نسل جوان هزینه میدهد.
من فرمول ثابتی ارائه ندادم و نمیخواهم بگویم که اگر قرار است به خواسته نسل امروز توجه کنید حتماً باید هزینه بدهید. با این حال مطمئناً هر تغییری بدون هزینه نیست، حتی نسل امروز هم برای تغییراتی که دنبال میکند هزینه میدهد و این هم مسئلهای همیشگی است، همانطور که میبینیم خیلی از جوانان که به دنبال تغییر هستند، برای رسیدن به خواستهشان به خاطر بیخردی پارهای از همین سنتگرایان کور هزینه دادهاند و هزینه میدهند.
منظور من این است در هر طرفی خواستار تغییر باشید، هزینه دادن جزوی از مسیر شماست. در فیلم «سودابه» هم دو شخصیت اصلی به یکدیگر علاقه دارند و مرد هم همسرش را میخواهد و هم نمیخواهد مادرش را رها کند در حالیکه مادر و دختر خواستههایی متضاد هم دارند و درام در همین تضادها شکل میگیرد. طبیعتاً کشمکش بین نیروهای متضاد و متفاوت باعث جدل میشود و شما نمیتوانید وارد این آب گلآلود شوید و پایتان گلی نشود.
آیا با توجه به امتداد اضطراب در کلیت فیلم، میتوان این برداشت را از «سودابه» داشت که از نظر شما نه دنیای مدرن دنیای کاملی است و نه دنیای کلاسیک و سنتی؟
تلاطم، تقلا، اضطراب، شادی و… همه در کنار هم جزوی از زندگی هستند و اساساً معنای زندگی هم همین است. اضطراب جزو وجودی ماست. انسان میرا با مرگ، خواسته و ناخواسته در تلاطم است. این گوهر هستی آدمیست و تنها اشکال گوناگون دارد. اینکه وقتی کاراکتر اصلی به هدفش میرسد ما فیلم را به پایان برسانیم و بگوییم که او حالا میتواند با خوبی و خوشی زندگیاش را ادامه دهد، به دور از واقعیت و سانتیمانتالیسم آبکیست.
از سویی در خانه سنتی شما محسناتی میبینید اما معایبی هم وجود دارد، خانه قدیمی است، حیوانات موذی در آن زندگی میکنند، بخشهایی از آن باید مرمت شود. تجلی این سخن من مرگ دختر بچه خانواده است در چاه فرسوده. در خانه مدرن هم آسودگیهایی وجود دارد اما زندگی در این خانه هم مشکلات خاص خودش را دارد. مکان، فضا و موقعیتی که انسان در آن قرار دارد در هر شرایطی میتواند مزایا و معایبی داشته باشد و هیچ شرایطی را نمیتوان به قطعیت شرایط ایدهآل دانست.
برخی مسائل جزو بدیهیات است، اینکه ما عاشق زندگی سنتی باشیم و در عصر حاضر به این نتیجه برسیم که بهتر است به خانهای برویم که برق ندارد، انتخاب عاقلانهای نیست اما من بر این عقیده هم نیستم که زندگی مدرن یک زندگی کامل است چراکه در خانههای مدرن و شیک هم ما نمیتوانیم از مشکلات فرار کنیم. تنهایی و اضطراب و… از نوع خودش پابرجاست.
و ترس و اضطرابی که در فیلم وجود دارد، در دنیای سنتی و مدرن از بین نمیرود و فقط جای این ترس عوض میشود.
دقیقاً همینطور است، اینکه فکر کنید که از خانه قدیمی بیرون میآیید و همه چیز خوب پیش میرود خیالی خوش است. اگر چنین خیالی داریم باید از خود بپرسیم مدرنیته کجا به ما آرامش کامل داده است؟ این از خود بیگانگی چرا وجود دارد؟ کافکا از دل همین مناسبات مدرن دهان باز کرد به مسخ شدگی که خود میتواند حاصل جنگ جهانی و اثراتش هم باشد.
چرا ما هنوز نتوانستیم از این نگاه گذر کنیم؟
به این دلیل که ما هنوز از درون مدرن نشدهایم. نظام پهلوی به مدرنیته نگاه مثبتی داشت اما آن نگرش در عمل عمق نداشت و حاکمیت امروز هم نگاه درستی به مدرنیته ندارد. هرچند تا مغز و استخوان از عوایدش استفاده میکند شاید نسل جدید بتواند به تدریج تا حدی ما را به سمت درست مدرنیته ببرد.
چه لزومی دارد که ما بخواهیم مدرن شویم؟
بحث اصلاً لزوم یا عدم لزوم نیست، روند زیست انسان اینگونه است و ما ناگزیر به سمت مدرنیته میرویم. رفتهایم! ضرورتهای تاریخی فراتر از خواستههای ما حرکت میکند و این را در فیلم «سودابه» هم میبینیم؛ دختری که دلش نمیخواهد در آن خانه قدیمی زندگی کند و به زندگی جدید و امکانات جدید علاقه دارد و محق هم هست که چنین خواستهای داشته باشد.
مشکلی که وجود دارد این است که این افراد در جای خودشان نیستند، سنت در جای خودش ارزشهای خودش را دارد و مدرنیته هم در جای خودش حاوی ارزشهای خودش است. در فیلم «چون باد» که سال ۱۳۶۷ ساختم هم به این نکته اشاره میکنم که مدرن شدن در ضرورت تاریخی انسان کنونی ایرانی وجود دارد و اینکه ما بخواهیم مدرن نشویم اصلاً دست ما نیست چون سنت در اکنون ما پاسخگوی همهی نیازهای ما نیست. ما نمیتوانیم از همه امکانات مدرنیته استفاده کنیم و به آن فحش دهیم. مدرن بودن فینفسه بد یا خوب نیست بلکه اجتنابناپذیر است؛ حالا که برق کشف شده ما نمیتوانیم برای مقابله با مدرنیته و علاقه به سنت با چراغ گردسوز خانههایمان را روشن کنیم. سوار چهارپا شویم و…
قطعاً مدرنیته هم مشکلات خودش را دارد، بحرانهای هویتی یکی از این مشکلات است اما اینکه ما بخواهیم این مشکلات را بزرگ کنیم و بگوییم بنابراین ما نباید به سمت مدرنیته برویم، بحث و تصمیمی احمقانه است.
تلفیق ژانرها و تغییر ژانر در بخشهای مختلف فیلم یکی از ویژگیهایی است که «سودابه» را به اثری متفاوت در سینمای ایران تبدیل میکند. برای شکلدهی این ساختار چه چالشی داشتید؟
قطعاً این ساختار آگاهانه شکل گرفته است و واقعاً در کشور ما این نوع سینما بسیار مهجور است و حتی میتوانید تعداد فیلمهایی که با این ساختار ساخته شدهاند را بشمارید و ببینید که شاید تعدادشان به اندازه انگشتان یک دست هم نشود.
شکلدهی این ساختار یک کار کاملاً تکنیکال است، اینگونه نیست که شما مثل اکثر فیلمهای غیرکمدی کشورمان یک موضوع اجتماعی را انتخاب کنید، قصهای طراحی کنید و با یک لحن و سبک مشخص آن را بسازید که البته ساخت آن فیلمها هم سختی و چالشهای خاص خود را دارد اما ساخت فیلمی چون «سودابه» کار آسانی نیست و به همین دلیل است که در سینمای ما تعداد این فیلمها بسیار اندک است.
من سه فیلم در این اتمسفر کار کردم، در «اثیری» هم من قواعد ژانر را کمی تغییر دادم، ساختار نورپردازی اکسپرسیونیستی که در این ژانر متداول است را کنار میگذارم و قصهام در روز اتفاق میافتد. در «سودابه» هم شما قواعد ژانر را بر اساس سینمای اکسپرسیونیست کلاسیک نمیبینید و نئواکسپرسیونیستها و نئوهارورهایی که فیلمسازانی چون شیامالان و آمنابار میسازند بسیاری از قراردادها را بهم زدهاند.
امروز در سینما شاهد ترکیب ژانرها هستیم، به این معنا که یک فیلم میتواند به راحتی از دو یا سه ژانر استفاده کند که این ویژگی در «سودابه» نیز وجود دارد و شما نشانههای ژانر ملودرام و هارور و همچنین درامهای روانشناسانه را در این فیلم مشاهده میکنید. من عناصر این ژانرها را آگاهانه به کار گرفتم ولی در پارهای از نکات ضد آنها جلو رفتم.
یعنی از قواعد ژانر برای پنهانکاری و غافلگیری استفاده کردید؟
بله، اما ژانر فیلم تغییری نمیکند یعنی تا پایان در ساختار و لحن نوع (هارور) حفظ میشود و زبان، لحن و تکنیک فیلم تغییری نمیکند بلکه در قصه چرخشی ایجاد کردهام که این چرخش حس و حال مخاطب را تغییر میدهد.
به شیامالان و آمنابار اشاره کردید، آیا از سینماگر خاصی الگوبرداری داشتید؟
نه از هیچ فیلمسازی به طور مشخص تأثیر نگرفتهام اما من فیلمسازان بسیاری را دوست دارم، سینمای روز دنیا را با جدیت دنبال میکنم و از همه آنها غیرمستقیم تأثیر میگیرم. زمانی که فیلم میسازم واقعاً سعی میکنم با نگاه خودم فیلم را بسازم. برخی مواقع ممکن است شما از سکانسی خوشتان بیاید و آن را بازسازی کنید ولی در مورد «سودابه» چنین اتفاقی رخ نداده است.
عنوان اول فیلم شما «بازیچه» بود که فکر میکنم قصه فیلم را لو میداد. دلیل تغییر عنوان جلوگیری از لو رفتن قصه بود؟
یکی از دلایل این بود اما یکی از اصلیترین دلایل تغییر عنوان فیلم این بود که فیلمی با اسم «بازیچه» قبلاً ساخته شده بود. البته من عنوان «سودابه» را ترجیح میدهم چراکه تعلق خاطری به فردوسی و کاراکتر سودابه دارم.
آیا الگوها و نشانههایی از این اسطوره هم در کاراکتر سودابه میتوانیم پیدا کنیم یا فقط به خاطر علاقه و تعلق خاطری که دارید این عنوان را انتخاب کردید؟
همانطور که پیشتر گفتم متأسفانه در سینمای ما باید همه چیز را مستقیم بگویید و اگر این کار را نکنید مهجور واقع میشوید. اگر با نگرشی اسطورهای به آثار من نگاه کنید متوجه میشوید که لایههایی اینچنین در آثارم وجود دارد که برخی جاها مستقیم به این مفاهیم پرداختهام و برخی مواقع پرداختی غیر مستقیم داشتم. مثلاً فیلم «تمرین برای اجرا» به شکلی کاملاً واضح و مستقیم به اسطوره سیاوش میپردازد.
سودابه نوعی زن اغواگر اسطورهای اساطیری است و میتوان آن را نماد بیوفایی و اغواگری دانست که دلایل خودش را هم برای این ویژگیها دارد و در این فیلم هم کاراکتر سودابه به نوعی همین کار را میکند و همان جوهره رفتاری را در نگاهی کلاسیک انجام میدهد و این مشابهتها تصادفی نیست. اگر خوانشی یونگی از «سودابه» داشته باشید قطعاً فیلم مفهوم و مضمون متفاوتی پیدا میکند.
در این فیلم گربه یا کلاغ نشانههایی هستند که به کمک فضاسازی فیلم آمدهاند. آیا در پرداختن به این دو نیز نگاهی اسطورهای داشتید یا به نگرشی که در عموم مردم نسبت به این دو حیوان شکل گرفته اکتفا کردید؟
من از نشانههایی مثل گربه یا کلاغ مُرده در خدمت عناصر نوع استفاده کردم اما سعی کردم آن را تا حدودی به ضد خودش تبدیل کنم. در مورد این دو حیوان سعی کردم بر اساس تلقی عامه پیش بروم، مثلاً در فرهنگ عامه ما گربه سیاه نشانه این است که جن به این شکل پدیدار میشود یا اینکه کلاغ میتواند شوم باشد. استفاده از این نشانهها به این معنا نیست که من هم به تلقی عامه نسبت به آنها معتقد هستم، اتفاقاً کلاغ حیوانی بسیار باهوش است که من شخصاً این حیوان را خیلی دوست دارم. مثلاً در کتاب رمان «جهی، شاعر و باقی قضایا» یک فصل دارم که از زاویه دید کلاغ روایت میشود ولی در «سودابه» من از نشانه عامی که همه به آن آگاهی دارند درباره این حیوانها استفاده کردم.
شخصیت اصلی مرد از زمانی که وارد خانه جدیدش میشود نشانههایی از مذهبی یا سنتی شدن دارد، مثلاً تسبیح به دست میگیرد. چرا این تغییر را از تغییر خانه در این شخصیت ایجاد کردید؟
تسبیحی که این پسر در دست دارد را پس از جدایی از مادر در دست او میبینیم و ما این وسیله را پیشتر در دست مادر هم دیدهایم. مادر او به هر حال یک زن سنتی است و پسرش هم یک پسر کاملاً سنتی است. اما اینکه به یکباره مذهبی شده باشد نیست؛ هر فعلیتی در او به گمانم واکنشیست و نه ماهیتی.
یعنی شما معتقدید که شخصیت اصلی مرد در ناخودآگاه خود یک فرد سنتی است و فکر میکند که شخصیتی مدرن دارد؟
کاملاً مشخص است که او فردی سنتی است، همه ما که ادعای مدرن شدن داریم در وجود هر کدام از ما یک ناصرالدین شاه زنده است! پسر در این فیلم مثل خیلی از افراد جامعه ظاهری امروزی دارد اما در درونش فردی سنتی است. یکی از مواردی که در فیلم وجود دارد این است که هراس و اضطراب خانه سنتی، در خانه مدرن با وهمسازی در کامپیوتر ادامه پیدا میکند.
اما اضطراب ابتدایی در فیلم «سودابه» ساختگی و در ادامه این اضطراب در خانه جدید برای شخصیت سودابه واقعی میشود.
بله، کسی که ترس از اضطراب پیدا میکند این ترس را بر اساس تجربه زندگیاش کسب میکند. ممکن است ترسی در شما شکل بگیرد که بر حسب شرایط این ترس بزرگ یا کوچک شود. در اینجا هم سودابه اتفاقات عجیبی را تجربه میکند، او از دید شوهرش یکی از عوامل اصلی مرگ مادر همسرش است، سقوط روحی همسرش که متوجه فریبکاری او شده است و به آدم دیگری تبدیل شده قطعاً در گسترش ترس این زن تأثیر دارد و اگر محدودیت کمتری وجود داشت، میشد نشان داد که این ترس در وجوه خصوصیتر و دیگر ابعاد زندگی این شخصیت نیز تأثیر گذاشته است. به نظر من در یک فرایند عینی ذهن دچار تغییر و تحول میشود و تغییر را نمیتوان به تنهایی یک فرایند ذهنی دانست و در فیلم «سودابه» اینگونه است که ذهن و عین مدام با هم پینگ پنگ بازی میکنند؛ جدل خودآگاه و ناخودآگاهست.
برای پنهانکاری در یک قصه معمولاً فیلمساز یک راوی انتخاب میکند چرا دانای کل را برای روایت «سودابه» انتخاب کردید و از دید او راز را پنهان نگه داشتید؟
راوی فیلم من دانای کل است. در همه قصههای معمایی راوی دانای کل پاسخ معما را پنهان میکند و با پرسوناژ پاسخ کشف میشود. اگر بخواهیم دانای کل را برای قصه معمایی نادرست بدانیم پس همه قصههای آگاتا کریستی هم باید از ابتدا قاتل را معرفی کنند.
فیلمهای بسیاری هستند که راوی دانای کل پاسخ معما را پنهان کرده است و این پنهان کردن کارکردی دراماتیک دارد و در صورت عدم پنهانکاری دیگر داستانی وجود ندارد. از «هزار و یک شب» تا تا داستانهای نوین معمایی این قرار برجاست. نویسنده از آغاز نمیداند قاتل کیست و آن را خلق میکند؟!
چرا «سودابه» ۶ سال اکران نشد؟
دو سال از این تعویق به دلیل شیوع کرونا بود، پس از کرونا تصمیم به اکران فیلم گرفتیم که التهابات و اجتماعی به وجود آمد و بعد که تصمیم گرفتیم فیلم را بالاخره اکران کنیم متوجه شدم که یک دگردیسی در سینما شکل گرفته و همه چیز در خدمت اهداف جناح حاکم بر ما و سینما به سویی رفته که میبینید. سینمای سخیفی است که من اسم آن را کمدی نمیگذارم. الآن هم زمانی را برای اکران به ما دادند که از چند هفته گذشته یک هفته کاملاً تعطیل بوده و فیلم ما از این وضعیت بسیار متضرر شد.
با توجه به تجربه اکران «سودابه»، در شرایط حاضر چقدر برای فروش فیلمهای سینمایی غیرکمدی میتوان امیدوار بود؟
شرایط اکنون سینما به هیچوجه شرایط مساعدی نیست، بسیاری از مردم با سینما قهر کردهاند، مدیریت سینما تصمیم گرفته همه چیز را بین سینمای ارگانی و همچنین رشد و دیده شدن سینمای سخیفی که هیچ نسبتی هم با سینمای کمدی ندارد، تقسیم کند. من سینمای کمدی را یک سینمای ارزشمند میدانم و حتی به این سینما علاقهمند هستم و معتقدم که از ساخت فیلم درام سختتر است. به نظر کودتایی در سینما صورت گرفته که سینما را به سمتی برده تا از همین طریق فرهنگ را هم فلج کند اما همچنان تولید فیلم در جریان است و سینما به حیات خود ادامه میدهد هرچند نیمهجان و….
پس به نظر شما جریانی که سینمای سخیف را پر رنگ کرده در این کار موفقیت چندانی نداشته است؟
نه به نظرم موفق نخواهند شد، این اتفاقات مقطعی است و اصلاً این درگیریها تازگی ندارد. این تنشها و اختلافات یک اتفاق همیشگی است، شاید یک جوان از این درگیریها ذوقزده شود ولی من نه.
آیا قهر مردم با سینما برآمده از یک نگاه منطقی است یا آن را حاصل یک بدبینی غیرمنطقی نسبت به سینما میدانید؟
من نمیخواهم از منطقی یا بیمنطق بودن این قهر صحبت کنم. به نظر من این حق مردم است که بخواهند با سینما قهر کنند یا آشتی باشند. نه اینکه بیندیشم مردم همیشه درست میاندیشند و درست رفتار میکنند؛ ابداً. میتوان دلایل احتمالی رفتارشان را فهمید ولی لزومی به همراهی یا تایید نیست. پیشتر گفتم فضای آونگی چنین بستری را فراهم کرده. اما پارهای از تماشاگران دیگر به سینما نمیآیند چون باورشان را از این سینما و شرایطش از کف دادهاند.
شرایط دیده شدن و اکران را برای فیلمهایی چون «سودابه» چطور ارزیابی میکنید؟
کاملاً مشخص است که از شرایط اکران رضایت ندارم، فیلم دقیقاً زمانی اکران شد که ما با تعطیلیهای بسیاری روبرو بودیم و یک هفته از اکران فیلم به طور کامل تعطیل بود. این اتفاق بسیار غمانگیز است که فیلمی اکران شده که در سینمای ایران تعداد فیلمهایی در این ژانر بسیار اندک است اما باز هم برخورد مناسبی با این فیلم نمیشود. باید بمیری یا به قتل برسی و یا حاشیهای برپا کنی تا در این کثرت اطلاعات بیشمار و گذرا چشمی نگاهت کند. البته من از مسئولان سینمایی انتظاری ندارم چون معتقدم که آنها دغدغهای برای بهتر شدن شرایط ندارند، اما من از بیگانگان هرگز ننالم که هرچه کرد آن آشنا کرد!