خبرگزاری کار ایران

حوروش خلیلی در گفت‌وگو با ایلنا:

سال‌هاست منتظریم برای ارکستر ملی خبرمان کنند/حین همخوانی میکروفن مرا می‌بستند و مردم می‌دیدند که فقط لب می‌زنم

سال‌هاست منتظریم برای ارکستر ملی خبرمان کنند/حین همخوانی میکروفن مرا می‌بستند و مردم می‌دیدند که فقط لب می‌زنم
کد خبر : ۷۰۲۸۴۴

حوروش خلیلی که در کنار شورانگیز ظهیرالدینی اولین زنانی بودند که به عنوان همخوان به ارکستر ملی به رهبری فرهاد فخرالدینی پیوستند. می‌گوید: تا پیش از آن در ارکستر ملی گروه کُر بود ولی هم‌خوان خانم نه و ما اولینش بودیم. ما نزدیک پنج سال در کنار ارکستر ملی بودیم و بعد از آن گفتند بروید بعدا خبرتان می‌کنیم و خبرتان می‌کنیم رفت تا الان که دیگر خانم همخوانی در ارکستر ملی نمی‌بینید.

به گزارش خبرنگار ایلنا، حوروش خلیلی ۲۱ آذر ۶۱ ساله شد و همین بهانه‌ای شد تا به دیدنش برویم. خواننده زنی که در مقطع زمانی بعد از انقلاب دو عنوان «اولین» در کارنامه دارد؛ اولین زنی که همراه با شورانگیز ظهرالدینی به عنوان همخوان در کنار خواننده مرد، به ارکستر ملی به رهبری فرهاد فخرالدینی پیوست و اولین زنی که آلبومی با صدای او منتشر شد و گروهی به عنوان هم‌خوان در کنارش حضور داشتند؛ آلبوم‌های «نوای قریه»، «آهوی وحشی» و «آوای روستا» با تنظیم ملیحه سعیدی. 

حوروش خلیلی که این روزها بیشتر وقتش را صرف آموزش آواز به زنانی از هر مقطع سنی می‌کند، می‌گوید «همیشه خداوند را شاکر است که او را معلم قرار داده است».    

یکی از نکات جالب توجه در مورد شما اساتیدی هستند که در سال‌های دور در محضرشان آموزش دیده‌اید، فریدون مشیری (درک شعر و معانی حافظ)، اسماعیل صارمی (اشعار سعدی)، نصرالله ناصح‌پور (ردیف آوازی عبدالله دوامی)، مهدی فلاح و معصومه مهرعلی (ردیف نورعلی برومند و شیوه محمدرضا شجریان)، حسین عمومی (مکتب اصفهان و تلفیق شعر و موسیقی)، مهدی کمالیان (آثار روح‌انگیز) و... از سوی دیگر می‌دانیم که این روزها بیشتر وقت‌تان صرف آموزش دادن و تدریس می‌شود. تفاوت آموزشی که در این دوره می‌دهید با آموزشی که در آن دوره می‌دیدید در چیست؟ و اساسا چه میزان از آن‌چه را آموخته‌اید به هنرجویان‌تان می‌آموزید؟ 

من همیشه خداوند را شاکر هستم که مرا معلم قرار داده است. از همان زمانی که نزد اساتیدی که نام بردید درس می‌گرفتم، دوست داشتم خوب یاد بگیرم که بتوانم خوب یاد بدهم و نه اینکه صرفا ارائه‌ای معمولی از آن‌چه آموخته‌ام داشته باشم. برای همین سعی می‌کردم تا جایی که امکان دارد از همه اساتیدم با دل و جان و خوب یاد بگیرم. 

زمانی که نزد استاد ناصح‌پور می‌رفتم که ان‌شالله عمر باعزت داشته باشند وسیله‌ای نبود که آن‌چه را ایشان به ما می‌آموختند ضبط کنیم و واکمن به سختی پیدا می‌شد و بنابراین باید گوشی و سینه و سینه می‌آموختیم. با توجه به مشغله‌های زندگی هر کدام‌مان و به عنوان مثال خودِ من که ازدواج کرده بودم و بچه داشتم و کار می‌کردم و این که باید در طول یک هفته ملودی‌هایی را یاد می‌گرفتیم که نسخه ضبط شده‌اش هم در دست‌مان نبود که به آن برگردیم، کار دشوار بود و هر هفته که سر کلاس می‌رفتیم یا اول تکلیف را نمی‌دانستیم یا وسطش را یا آخرش را اما بالاخره با زحمت و کوشش و کمک گرفتن از همکلاسی‌ها، راه می‌افتادیم و من در مجموع از ایشان چیزهای بسیاری آموختم و بیشتر ردیف‌های عبدالله دوامی را.  

بعد نزد مهدی فلاح رفتم و ایشان هم بیشتر کارهای استاد شجریان را با من کار کردند. حُسن کلاس آقای فلاح این بود که اجازه می‌دادند اگر واکمن دارید تکالیف را ضبط کنید و در نتیجه می‌دانستید آن‌چه تحویل می‌دهید صحیح است. چون استاد برایتان می‌خواند و شما ضبط می‌کردید و مثل استاد می‌خواندید و اشکال و ایرادتان رفع می‌شد. بعد نزد دکتر حسین عمومی، تلفیق شعر و موسیقی و مکتب اصفهان را کار کردم و شیوه آواز خواندن را با خانم معصومه مهرعلی بسیار کار کردیم. 

سال‌هاست منتظریم برای ارکستر ملی خبرمان کنند/حین همخوانی میکروفن مرا می‌بستند و مردم می‌دیدند که فقط لب می‌زنم

با توجه به اینکه اساتید مختلفی داشتم و ردیف‌های متعددی را در سینه دارم ماحصل این‌ها شده است اینکه آن‌چه را به شاگردانم می‌آموزم «آشنایی با ردیف آوازی» می‌نامم؛ یعنی هم دوامی است و هم نیست، هم کریمی است و هم نیست، هم برومند است و هم نیست و... تا بچه‌هایم فرار نکنند و از آواز خواندن زده نشوند. کسی که یک دوره نزد اساتید درس می‌گیرد، حالا بخواهد برود ردیف عبدالله دوامی را بیاموزد، دو تحریر بالاتر است یا دو تحریر پایین‌تر، یا بخواهد برود آن یکی مکتب را یاد بگیرد ما دو گوشه زیادتر گفته‌ایم و آن‌ها دو گوشه کمتر یا آن‌ها بیشتر گفته‌اند و ما کمتر یعنی شاگرد به حد مشخصی که برسد به اجتهادی دست پیدا خواهد کرد که بتواند این مسائل را تشخیص دهد. 

من در کنار استفاده از آن‌چه از اساتیدم آموخته‌ام از منابع به‌روز هم استفاده می‌کنم. ما نزد هر استادی که می‌رفتیم ردیف را می‌آموختیم و تصنیف را ولی من اعتقاد بسیاری به صداسازی هم دارم. چیزی که بعضی از اساتید موافق آن نیستند ولی من در این زمینه هم کار می‌کنم. چون می‌خواهم این هنر را اشاعه دهم و معتقدم بگذار آن کسی هم که علاقه‌مند است ولی صدای متوسطی دارد بیاید و در حد خودش رشد کند. بنابراین همه کسانی که پیش من می‌آیند هر جلسه صداسازی هم کار می‌کنند، یک صداسازی فقط برای گرم کردن است و یک صداسازی مربوط به همان دستگاه است و من در کلاس‌هایم همیشه هم صداسازی کار می‌کنم، هم تصنیف و هم آواز.  

و بر اهمیت صداسازی تاکید بسیار دارید؟ 

بله، مثل این است که شما پایه یک نفر را قوی کنید و حال هر گوشه‌ای را به او بدهید می‌تواند بخواند ولی اساتید ما همان یک گوشه را می‌دادند و شاگرد باید می‌رفت و تکرار می‌کرد و تکرار می‌کرد تا بداند تحریرش باید از کجا دربیاید. ولی با صداسازی می‌داند که تحریرهایش از کجا دربیاید؛ تحریرهای دو تایی، سه تایی، چکشی، بال کبوتری و غیره. 

بچه‌های من چون صداسازی کار می‌کنند همه‌شان قوی هستند. گاهی اوقات کسانی پیش من می‌آیند که مثلا چهار سال است کار کرده‌اند ولی صداسازی کار نکرده‌اند و ملودی را می‌دانند ولی نمی‌توانند ارائه‌اش دهند و دلم می‌سوزد و در مقایسه با شاگردی که یک سال پیش خودم آمده است می‌ماند، چون او صداسازی کار نکرده است و این کرده است. به نظر من فرقی نمی‌کند، دو دانگ صدا دارید، سه دانگ یا هر چه، می‌توانید در حد و اندازه خودتان درست بخوانید و آواز بخوانید. 

سال‌هاست منتظریم برای ارکستر ملی خبرمان کنند/حین همخوانی میکروفن مرا می‌بستند و مردم می‌دیدند که فقط لب می‌زنم

و ظاهرا در کلاس‌هایتان که تک جنسیتی هم هست و ویژه خانم‌ها، محدودیت سنی وجود ندارد؟ 

نه من برخلاف برخی که فقط با یک رده سنی کار می‌کنند، اصلا چنین کاری نمی‌کنم. من بچه‌ای دارم که هفت، هشت سالش است و آن قدر زیبا آواز می‌خواند که حیرت می‌کنید، خانمی هم هست که ۶۰ سال، ۷۰ سالش است. بعضی می‌گویند چرا همه را قبول می‌کنی و من در جواب‌شان از اعتقادم می‌گویم. من معتقدم آن خانمی که در سن بالا به کلاس من می‌آید مشخص است که علاقه بسیاری داشته که آمده و در جوانی‌ به دلایل مختلف نتوانسته بیاید و حالا آمده است. او حتما نوه‌ای دارد و عروسی و دامادی و وقتی در خانه تمرین می‌کند، نوه اش از او می‌پرسد مادربزرگ چه می‌خوانی؟! و او می‌گوید دستگاهی را می‌خوانم به نام ماهور. نوه‌اش می‌پرسد ماهور چیست مادربزرگ؟ جواب می‌دهد ماهور این طوری است، این طوری و این طوری. همین برای من بس است! همین که به خانه‌ها رفت و من در حد توانم اشاعه‌اش دادم. از آن سو شاگردانی هم دارم که یا می‌خواهند معلمی کنند یا کار اجرایی و به این ترتیب به هر دو هدفم می‌رسم. 

بسیاری از فعالین حوزه موسیقی زنان، برگزاری کنسرت تک‌خوانی صرفا برای زنان را به حیات گلخانه‌ای زن در عرصه آواز تشبیه می‌کنند و همخوانی با خواننده مرد یا دیگر خوانندگان زن را در کنسرتی با حضور تماشاگران زن و مرد ترجیح می‌دهند. نظر شما در این مورد چیست؟ 

بسیار واضح است که مخاطب باید متشکل از هر دو جنس باشد و در غیاب هر کدام‌شان احساس کمبود می‌کنید. اما من به شخصه چنین دیدگاهی نسبت به برگزاری کنسرت صرفا برای بانوان ندارم و نمی‌گویم چون شما، فقط خانمید و مردی در میان‌تان نیست برای‌تان نمی‌خوانم. این عقیده من است. الان موقعیت ما به شکلی است که زنان فقط می‌توانند برای زنان بخوانند و من به این احترام می‌گذارم و نمی‌گویم چون مردان در اینجا نیستند، برای شما که فقط زنید هم نمی‌خوانم. 

همخوانی را هم به این دلیل انجام می‌دهم که بدانند زنان هنوز روی صحنه‌اند. باور کنید گاهی اوقات در سال‌های دور، در حین همخوانی بارها میکروفن مرا می‌بستند و مردم می‌دیدند که من فقط لب می‌زنم و بغض گلویم را می‌گرفت ولی بازهم ماندم، گاهی اوقات کنار مردانی خوانده‌ام که از نظر سطح کاری هم طراز من نبوده‌اند ولی کنارشان نشستم که بگویم من هستم، با احترام به تمام قوانین، من یک زنم و هستم تا بقیه هم ادامه دهند. 

شما و خانم شورانگیز ظهرالدینی اولین زنانی بودید که به عنوان هم‌خوان وارد ارکستر ملی به رهبری فرهاد فخرالدینی شدید. 

چند سالی بود که ارکستر ملی که در سال ۷۷ توسط فرهاد فخرالدینی راه‌اندازی شد با خوانندگان مرد کار می‌کرد، بعد از اینکه سی‌دی «نوای قریه» با صدای من و تنظیم ملیحه سعیدی به صورت هم‌خوانی بیرون آمد، به ارکستر ملی اعلام شد که می‌توانند از حضور زنان هم به عنوان هم‌خوان استفاده کنند. آقای فخرالدینی، خانم ظهرالدینی را از قبل می‌شناختند و از من هم دعوت کردند و کار را با حضور سه خانم و دو آقا به عنوان هم‌خوان با خواننده اصلی شروع کردیم.

تا پیش از آن در ارکستر ملی گروه کُر بود ولی هم‌خوان خانم نبود و ما اولینش بودیم. ما نزدیک پنج سال در کنار ارکستر ملی بودیم و بعد از آن گفتند بروید بعدا خبرتان می‌کنیم و خبرتان می‌کنیم رفت تا الان که دیگر خانم همخوانی در ارکستر ملی نمی‌بینید. 

به «نوای قریه» اشاره کردید به عنوان اولین آلبومی که با صدای یک زن منتشر شد هر چند گروه همخوانی نیز متشکل از الهه حمیدی، فریبا قنادی‌اسدی، عصمت میلانی، فهیمه اسماعیلی، اسفندیار قره‌باغی و مجید اخشابی همراهی‌تان می‌کردند. 

جا دارد یادی کنیم از ملیحه سعیدی که موسیقی‌دان بسیار ارجمندی هستند و امیدوارم هر کجا هستند سلامت باشند. به ایشان اعلام شده بود که می‌توانند با خواننده زن و گروه همخوان آلبومی منتشر کنند و ایشان کارهایی محلی را آماده کرده بودند و یک سال بود که در پی صدایی می‌گشتند که روی آن آهنگ‌ها بنشیند. سیدجلال هاشمی‌دهکردی، صاحب امتیاز این سی‌دی مرا از زمانی که در شیراز در خانه پدرم زندگی می‌کردم می‌شناخت و به خانم سعیدی معرفی‌ام کرد. خدا رحمت کند همسر خانم سعیدی را، آقای احمد ستوده هم آن جا بودند. مرا نمی‌شناختند و گفتند چیزی بخوان ببینیم چطور می‌خوانی و من شروع به خواندن «لیلا خانم» کردم و به محض اینکه شروع کردم دیدم که خانم سعیدی به همسرش نگاه کرد و همسرش به او و گفتند پیدایش کردیم، آن کسی را که می‌خواستیم صدایش روی این ملودی‌ها بخوابد پیدا کردیم و از فردا ضبط شروع شد. 

و در ادامه دو کار «آهوی وحشی» و «آوای روستا» را خواندید. 

بله، بعد که دیدند صدا می‌خورد و ملودی‌ها با صداها ژوست است و اخلاق‌ها و رفتارها با هم همخوان است، دو کار دیگر هم انجام دادیم. 

چرا دیگر تمایلی به ضبط آلبوم ندارید؟ 

زیاد پیش می‌آید که به سراغم می‌آیند ولی وقتی صدای من به عنوان هم‌خوان تا آخرین درجه پایین می‌آید چرا باید این کار را انجام دهم. اذیت‌کننده است که برای خواندن یک آلبوم زحمت بکشید و وقتی که منتشر می‌شود اثری از صدای‌تان نبینید.

انتهای پیام/
ارسال نظر
پیشنهاد امروز