خبرگزاری کار ایران

کیوان‌حسینی در گفت‌وگو با ایلنا مطرح کرد؛

سونامی تحولات در سیاست بین‌الملل و خاورمیانه/ شرایط سوریه همچون باتلاق می‌تواند باعث زمین‌گیری هر طرفی شود/ ایران با احتیاط برخورد کند

سونامی تحولات در سیاست بین‌الملل و خاورمیانه/ شرایط سوریه همچون باتلاق می‌تواند باعث زمین‌گیری هر طرفی شود/ ایران با احتیاط برخورد کند
کد خبر : ۱۵۶۵۴۹۲

با ورود ترامپ به کاخ سفید، وارد مرحله جدیدی از رقابت میان قدرت‌های بزرگ خواهیم شد و دیدگاه‌های ترامپ و شیوه‌ای که می‌خواهد سیاست خارجی آمریکا را مدیریت کند، نقش کانونی و محوری خواهد داشت. ما در عصر سونامی تحولات در سیاست بین‌الملل هستیم و هر ساعت باید منتظر اتفاقات جدیدی باشیم. شرایط سوریه همچون باتلاق می‌تواند باعث زمین‌گیری هر طرفی شود، به هر حال، به نظر می‌رسد که ایران در این زمینه با احتیاط برخورد می‌کند و این شیوه قطعاً برای پرهیز از ورود به صحنه‌هایی که می‌تواند منافع ملی کشور را تهدید کند، بسیار مناسب است.

تحولات سیاسی و امنیتی در سطح بین‌الملل همواره تحت تأثیر عوامل متعددی قرار دارد که هر یک می‌تواند معادلات جهانی را دگرگون کند. در این راستا، بازگشت دونالد ترامپ به کاخ سفید و تأثیر آن بر سیاست‌های جهانی، به‌ویژه در روابط آمریکا با اروپا، روسیه و چین، موضوعی مهم و قابل تأمل است. تحلیل‌گران بر این باورند که این تغییر می‌تواند به چالش‌هایی جدید برای استقلال اروپا و نقش آن در سیاست بین‌الملل منجر شود. در این میان نقش کشورها در برقراری ارتباط با قدرت های جهانی دست‌خوش تغییراتی خواهد شد.

 از سوی دیگر، مذاکرات اخیر ایران با تروئیکا اروپایی در ژنو و تلاش برای کاهش تنش‌ها نشان‌دهنده اراده‌ای جمعی برای یافتن راه‌حل‌های مشترک است. این مذاکرات فرصتی برای بررسی سیاست‌های هسته‌ای ایران و تأثیر آن بر روابط تهران با اروپا بود. در همین زمینه سوالاتی درباره توانایی ایران در رسیدن به توافقی مجزا با اروپا مطرح شده است. در شرایط کنونی، جنگ اوکراین و تقابل چین و آمریکا نیز بر روابط ایران با غرب تأثیرگذار است و ایران باید تصمیماتی کلیدی در این زمینه اتخاذ کند. همچنین، درگیری‌های اخیر میان ایران و رژیم صهیونیستی و پیامدهای آن بر روابط ایران و غرب، به‌ویژه با توجه به نقش ترامپ و نتانیاهو، نیازمند بررسی دقیق‌تری است. در کنار تمامی این موارد که بیشتر مرتبط با مبحث سیاست بین‌الملل است باید نیم نگاهی هم به تحولات منطقه پس از آتش‌بس لبنان و حملات تروریستی در سوریه داشته باشیم که اکثر کشورهای خاورمیانه را درگیر منازعات طولانی خواهد کرد.

برای  بررسی ابعاد مختلف این تحولات و چالش‌ها، گفت‌وگویی با اصغر کیوان‌حسینی استاد و عضو هئیت علمی گروه روابط بین‌الملل دانشگاه علامه طباطبایی داشتیم تا درکی عمیق‌تر از وضعیت کنونی و آینده سیاست‌های بین‌المللی داشته باشیم.

مشروح این گفت‌وگو به شرح ذیل است:

ترامپ در هیبت یک کالای بین‌المللی شناخته‌شده به صحنه قدرت در آمریکا بازمی‌گردد

ترامپ مجدد به کاخ سفید باز می گردد، این تحول در سیاست جهانی را چطور ارزیابی می‌کنید؟

ترامپ، مجرد از وابستگی‌اش به حزب جمهوری‌خواه در ایالات متحده، خود به‌عنوان یک پدیده بین‌المللی شناخته می‌شود. به تعبیر یکی از نویسندگان غربی، برخلاف دوره قبل، این بار ترامپ در هیبت یک کالای بین‌المللی شناخته‌شده به صحنه قدرت در آمریکا بازمی‌گردد و به‌طور منطقی، تفاوت‌های مهمی نسبت به دور اول دارد.  نخستین تفاوت، تجربه بیشتر او در نقش رئیس‌جمهور ایالات متحده است. در این چهار سالی که از قدرت فاصله داشته، او فرصتی یافته است تا افرادی که قصد دارد با آن‌ها همکاری کند را شناسایی کند. نکته مهم در این شناسایی، نوع وفاداری همکاران نسبت به ایدئولوژی ترامپ است که تحت عنوان «ماگا» یا «ساختن دوباره آمریکای بزرگ» مطرح می‌شود. اعتقاد به این ایدئولوژی، به‌عنوان مبنایی برای انتخاب افراد به شمار می‌رود و البته این شیوه انتخاب می‌تواند آثار مثبتی داشته باشد، در عین حال ممکن است آثار منفی بر انسجام داخلی حزب جمهوری‌خواه داشته باشد.  ترامپ با این کوله‌بار تجربه، این بار به کاخ سفید وارد خواهد شد و به‌نظر می‌رسد جهت‌گیری اصلی او، یعنی «آمریکا اول است»، همچنان جاری و ساری خواهد بود و همان دیدگاه را که در دور اول مطرح کرده بود، پیگیری خواهد کرد. 

قاعده «زمین در برابر صلح» و حرکت به سمت پایان بحران اوکراین

واکنش روسیه به این تغییرات چگونه خواهد بود؟

 در خصوص روسیه، باید گفت که از لحاظ ویژگی‌های فردی، بسیاری معتقدند که انتخاب ترامپ می‌تواند فرصت خوبی برای پوتین باشد. زیرا ترامپ دارای ویژگی‌های شخصیتی است که می‌تواند برای پوتین که فردی به شدت در حوزه جنگ روانی فعال است، فرصت‌هایی برای تأثیرگذاری بر اراده او فراهم کند. اما جدا از این ویژگی‌های شخصیتی، رابطه روسیه و آمریکا به شدت به بحران اوکراین گره خورده است. همان‌طور که ترامپ نیز بارها اشاره کرده، یکی از موضوعاتی که می‌خواهد بلافاصله پس از به قدرت رسیدن در دستور کار قرار دهد، مسئله اوکراین است. احتمال زیادی وجود دارد که او از طریق قاعده «زمین در برابر صلح» به سمت پایان بحران اوکراین پیش برود، به‌گونه‌ای که بخش‌هایی از اوکراین که روسیه توانسته به تصرف درآورد که حدودا ۲۰ درصد از خاک اوکراین است، به این کشور واگذار شود و در مقابل، توافقی با پوتین به امضاء برسد که موجب خاتمه این بحران شود. البته این احتمال نیز وجود دارد که در فضای مذاکره میان روسیه و آمریکا، مسئله روابط ایران و روسیه نیز مورد بحث قرار گیرد و احتمالاً فاصله‌گیری روسیه از ایران یا خروج ایران از دایره همکاری نظامی با روسیه به‌ویژه در اوکراین، در توافق دو طرف قرار بگیرد، البته این موضوعات پیش بینی می‌شود.

اروپا نمی‌خواهد در مقابل روسیه بی‌پناه بماند

بازگشت ترامپ، اروپا را با چه چالش‌هایی مواجه خواهد کرد؟

از اوکراین باید به موضوع فرا آتلانتیک و رابطه آمریکا و اروپا نیز بپردازیم. اروپا به‌عنوان یکی دیگر از بازیگران مهم، می‌تواند در معرض آسیب‌های جدی از جانب ترامپ قرار گیرد. باید به خاطر داشت که برخلاف دوره قبل که ترامپ به قدرت رسید، این بار اروپا در شرایط بسیار ضعیف و آسیب‌پذیری قرار دارد و درگیر تعهدات گسترده نظامی در اوکراین است. تداوم حضور آمریکا در این بحران یا خروج آن از این وضعیت، یا حتی یک توافق نسبی با روسیه، می‌تواند هر یک پیامدهای منفی برای اروپا به همراه داشته باشد. اروپا نمی‌خواهد در مقابل روسیه بی‌پناه بماند، زیرا نه به تصمیمات و توافقات روسیه می‌تواند اعتماد کند و نه خود توان لازم برای مقابله با تهدیدات روسیه را دارد، به‌ویژه از نظر زیرساخت‌های دفاعی و نظامی. لذا نقش آمریکا در بحران اوکراین برای اروپا بسیار مهم است و مشخص است که اروپایی‌ها به شدت نگران این موضوع هستند. چه بسا موج کمک‌های نظامی و اقتصادی به اوکراین در هفته‌های اخیر، پیش از ورود ترامپ به کاخ سفید، به‌نوعی برای تقویت شرایط اوکراین باشد تا آمریکا نتواند به راحتی از این بحران خارج شود و تعهدات ترامپ نسبت به اوکراین حفظ شود. 

پیش‌بینی تعهدات حداقلی ترامپ در رابطه با اروپا و خاورمیانه و تمرکز بیشتر بر مسئله چین

ترامپ بارها تاکید کرده است که مسئله اصلی سیاست خارجی آمریکا را چین می‌داند، واکنش چین چه خواهد بود؟

 یکی از مسائل دیگر، تعرفه‌های اقتصادی است که احتمال دارد ترامپ دوباره به آن‌ها روی آورد و اقتصاد آمریکا و اروپا را تحت تأثیر قرار دهد. در کنار این دو موضوع، مسئله چین هم وجود دارد که یکی از جلوه‌های رفتار او به‌اصطلاح الگوی جدیدی را نمایان می‌سازد. مدیریت بحران در ارتباط با مسئله چین از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است و می‌توان گفت که این موضوع اولویت نخست ترامپ به شمار می‌آید. به همین دلیل، پیش‌بینی می‌شود که ترامپ تعهدات خود را در اروپا و خاورمیانه تا حد امکان به حداقل رسانده و تمرکز بیشتری بر مسئله چین داشته باشد. جریان‌هایی که در دوره اوباما نیز تجربه شد. مسئله چین و آمریکا در دوره ترامپ ارتباطی با اروپا پیدا می‌کند؛ زیرا تعرفه‌های اقتصادی که آمریکا ممکن است بر چین وضع کند، به‌دلیل نقشی که چین در اقتصاد اروپا ایفا می‌کند، می‌تواند برای اروپا نیز مشکل‌ساز شود. بنابراین، اروپا عملاً از سه زاویه در معرض تهدید سیاست‌های خاص ترامپ قرار دارد.

اکثر محققین، در پیش‌بینی‌های خود درباره سیاست خارجی آمریکا در دوره ترامپ، معتقدند که اولویت اصلی ترامپ و تیم همکارش مسئله چین است. این به این معناست که منطقی به‌نظر می‌رسد که آمریکا به سمت کاهش تعهداتش در اروپا و خاورمیانه حرکت کند تا بتواند تمرکز بیشتری بر چین داشته باشد. با این حال، این تمرکز بر چین به معنای حذف این کشور از صحنه اقتصاد بین‌الملل نیست. موضوع اصلی این است که آمریکایی‌ها می‌خواهند چین در چارچوب قواعدی بازی کند که کمترین ضرر را برای منافع اقتصادی خود، به‌ویژه در زمینه تولید فناوری‌های پیشرفته، داشته باشد. در سال‌های اخیر، مسئله میکروچیپ‌ها به‌ویژه در رابطه چین و آمریکا از اهمیت بالایی برخوردار بوده است.

در عصر سونامی تحولات در سیاست بین‌الملل هستیم

به‌طور کلی، می‌توان گفت که با ورود ترامپ به کاخ سفید، وارد مرحله جدیدی از رقابت میان قدرت‌های بزرگ خواهیم شد و دیدگاه‌های ترامپ و شیوه‌ای که می‌خواهد سیاست خارجی آمریکا را مدیریت کند، نقش کانونی و محوری خواهد داشت. البته این نکات عمدتاً بر مبنای آینده‌نگری مطرح می‌شوند و می‌توان گفت که سناریوهایی هستند که ممکن است به وقوع بپیوندند.  باید توجه داشت که در فاصله زمانی تا ۲۰ ژانویه، که ترامپ رسماً کار خود را آغاز خواهد کرد، تحولات زیادی در سطوح منطقه‌ای و بین‌المللی اتفاق خواهد افتاد. ما در عصر سونامی تحولات در سیاست بین‌الملل هستیم و هر ساعت باید منتظر اتفاقات جدیدی باشیم. به همین دلیل، آنچه که فعلاً از سوی تحلیلگران مسائل بین‌المللی در مورد دوره ترامپ مطرح می‌شود، عمدتاً سناریوهایی است که به‌عنوان مفروضات در نظر گرفته می‌شود تا شرایط مناسب برای تحقق آن‌ها فراهم گردد.

احساس تهدید ناشی از ورود ترامپ به کاخ سفید عامل انگیزشی ایران و اروپا برای هدایت به سمت میز مذاکره

مذاکرات جمعه گذشته در ژنو نشان‌دهنده تلاش‌های مستمر برای کاهش تنش‌ها و رسیدن به توافقی پایدار بود. ادامه‌دار بودن این مذاکرات می‌تواند نشانه‌ای از تمایل طرفین به یافتن راه‌حل‌های مشترک باشد؟

در مورد مسئله مذاکرات جدید بین ایران و اروپا، باید عرض کنم که از مدت‌ها قبل پیش‌بینی می‌شد که یکی از آثار به قدرت رسیدن ترامپ، به ویژه با توجه به تجربه‌ای که ایران در دوره قبل با ایشان داشته است، خروج آمریکا از برجام و سیاست فشار حداکثری‌ای بود که ترامپ بر ایران تحمیل کرد. این پیش‌بینی می‌شد که دورنمایی از همان فشارها و سیاست‌های محدودکننده تحریمی دوباره در دوره ترامپ به سمت ایران جهت داده شود. بر این اساس، انتظار می‌رفت که ایران خود را برای مذاکره آماده کند و امتیازاتی که می‌تواند بگیرد یا امتیازاتی که باید واگذار کند را مدنظر قرار دهد. قبل از آنکه ترامپ رسماً کار خود را آغاز کند، بحث مذاکره با اروپا مطرح شد. حالا تا جایی که اخبار از سوی نمایندگان ایران و تحلیل‌گران خارجی منتشر می‌شود، می‌توان چند نکته را از این مذاکرات استنباط کرد. نخست اینکه به نظر می‌رسد حداقل طرف ایرانی معتقد است که بدون حضور آمریکا، عملاً این مذاکرات بی‌نتیجه خواهد بود و توافقی نیز اگر به وقوع بپیوندد، تضمین خاصی برای آن وجود ندارد. این انتظار طبیعی است، زیرا نقش و جایگاهی که آمریکا در جریان مذاکرات، به‌ویژه در برجام، در سال‌های گذشته ایفا کرده، غیرقابل انکار است.

اساسا اراده سیاسی برای از سرگیری این روابط از سوی اروپاییان وجود دارد؟

 مشخص نیست آیا اروپا واقعاً برای مهار توانمندی‌های هسته‌ای ایران وارد مذاکره می‌شود یا اینکه اروپایی‌ها به دنبال فرصت‌هایی هستند که از برخی توافقات با ایران به‌دست آورده و از آن فرصت‌ها برای امتیازگیری از ترامپ استفاده کنند. این موضوع هنوز مشخص نیست.  به‌نظر می‌رسد طرف ایرانی نیز هنوز برای پیشبرد مذاکرات، طرح و برنامه مشخصی ندارد. در حال حاضر، می‌توان گفت که در این مراحل اولیه مذاکرات، تنها مذاکره‌ای برای مذاکره انجام می‌شود و نقشه‌راه مشخصی برای طرفین وجود ندارد. با این حال، انتظار می‌رود که تمرکز اولیه اروپا بر توانمندی‌های هسته‌ای ایران، به‌ویژه بحث غنی‌سازی اورانیوم و مسائلی که از طرف اروپایی‌ها تهدیدآفرین تلقی می‌شود، باشد.  البته نمی‌توان با یک جلسه قضاوت قطعی کرد، اما اراده معطوف به ادامه مذاکرات را هم در طرف ایرانی و هم در طرف اروپایی می‌توان مشاهده کرد. قطعاً احساس تهدید ناشی از ورود ترامپ به کاخ سفید و سیاست‌هایی که به احتمال زیاد توسط ایشان در مورد ایران و اروپا اتخاذ خواهد شد، یک عامل انگیزشی بسیار مهم برای هر دو طرف در هدایت به سمت میز مذاکره است. با این حال، به‌نظر می‌رسد که فعلاً نمی‌توان پیش‌بینی بیشتری در این زمینه داشت.

پشت پرده شتاب اقدامات اروپایی‌ها

با توجه به تمام فاکتورهایی که مطرح کردید، ایران می‌تواند با اروپا در خصوص موضوعات مطرح شده توسط آژانس بین‌المللی انرژی اتمی به توافق برسد؟

 نوع برخورد اروپایی‌ها با ایران در این اواخر وارد فاز جدیدی شده است. برخلاف دوره‌های قبل، به‌ویژه در دوران نخست ریاست‌جمهوری ترامپ که اروپا به‌رغم محدودیت‌های ناشی از ملاحظات ناظر بر روابط فراآتلانتیکی، به‌وضوح به دنبال هر فرصتی بود تا از موضع ایران حمایت کند و تیغ ترامپ را علیه ایران کند نماید، در دور جدید، چنین رویکردی مشاهده نمی‌شود. در حال حاضر، اروپا به شدت نسبت به سیاست خارجی ایران در زمینه‌های اوکراین و غنی‌سازی اورانیوم، موضع خصمانه‌ای اتخاذ کرده است. نکته‌ای که در ارتباط با این بحث قابل توجه است، بیانیه‌ای است که سه قدرت اروپایی در آژانس بین‌المللی انرژی اتمی مطرح کردند و به‌طور کلی کشاندن مسئله ایران به آژانس، نشان می‌دهد که اروپا نمی‌خواهد از طریق شورای امنیت این بحث را پیش ببرد، زیرا در آنجا ممکن است با وتوهای روسیه یا چین مواجه شود. در واقع، اروپا تصمیم دارد از طریق سازوکارهای برجام که فرصت‌های زیادی برای محدود کردن ایران در اختیار دارد، مشکلات خود را با ایران حل کند. این موضوع در ارتباط با ادعای مشارکت ایران در جنگ اوکراین و همچنین بحث غنی‌سازی، مورد توجه قرار می‌گیرد.

نکته دیگری که در این زمینه قابل ذکر است، سرعت عمل اروپایی‌ها در این موضوع است. آن‌ها به‌طور کلی اجازه فرسایشی شدن مذاکرات از طرف ایران را نمی‌دهند و وقتی روند تحولات را در این ماه‌های اخیر بررسی می‌کنیم، شتاب خاصی در اقدامات اروپایی‌ها مشاهده می‌شود. آن‌ها با سرعت سعی می‌کنند دغدغه‌های خود را نسبت به ایران در قالب اقدامات آژانس و بیانیه‌های مربوطه به‌وضوح و به سرعت ابراز کنند و ابتکارات مهارکننده را در همان فضا طراحی و اجرا نمایند. این نکته مهمی است که در این مرحله جدید از ارتباط ایران و اروپا وجود دارد و می‌تواند در بحث موج جدید مذاکرات میان دو طرف نیز قابل توجه باشد.

سناریوی جدایی اروپا از آمریکا اساساً سناریوی منطقی و شدنی نیست

با قدرت گرفتن ترامپ، استقلال اروپا از آمریکا در مسائل کلیدی به چالش کشیده شده است. اروپا هنوز تحت تأثیر سیاست‌های آمریکا قرار دارد؟ یا به دنبال استقلال از سیاست‌ها ایالات متحده آمریکا است؟

 رابطه آمریکا و اروپا که به‌عنوان روابط ترنس آتلانتیک یا فراآتلانتیک شناخته می‌شود، صرفاً یک رابطه امنیتی و سیاسی نیست، بلکه ابعاد هویتی نیز با خود به همراه دارد. باید این رابطه را در ذیل جامعه هویتی غرب مورد بررسی قرار داد. البته پیچیدگی‌های امنیتی، سیاسی و نظامی این رابطه نیز بسیار مهم است. بر این اساس، سناریوی جدایی اروپا از آمریکا، به هر دلیلی، اساساً سناریوی منطقی و شدنی نیست؛ چراکه زیرساخت‌های چندجانبه‌ای دو سوی آتلانتیک را به هم مرتبط می‌کند.

باید توجه داشت که ظهور ترامپ در آمریکا از سال ۲۰۱۶ تلنگر بزرگی برای اروپایی‌ها بود در ارتباط با مرزبندی و وابستگی به آمریکا. به شخصه معتقدم که در همان دوران ترامپ، با مسائل مربوط به ناتو و تعرفه‌های اقتصادی، این موضوع نه تنها باعث ضعف اروپا نخواهد شد، بلکه می‌تواند تذکری به اروپایی‌ها در خصوص اهمیت تقویت زیرساخت‌های خود، به‌ویژه در حوزه تکنولوژی دفاعی و قابلیت‌های نظامی باشد تا وابستگی اروپا به آمریکا کمتر شود. از آن دوره تا دوره دوم ترامپ، اروپا مرحله خاصی را تجربه کرد که آن هم مربوط به بحران اوکراین و تأثیر آن بر رابطه آمریکا و اروپا است. این بحران پیامدهای نظامی، امنیتی و سیاسی زیادی برای اروپا به همراه داشت. بنابراین، می‌توان گفت که این دوره دو ساله درگیری در بحران اوکراین می‌تواند در برخورد با تجربه دوران ترامپ برای اروپا و اراده اروپایی برای مرزبندی دقیق‌تر بین منافع و ملاحظات امنیتی، نظامی و دفاعی اروپا و آمریکا درس‌های مهمی ارائه دهد.

اتحادیه اروپا مدت‌هاست قصد دارد چهره‌ای جدید را از خود در جهان ارائه کند، بر این اساس مدل ارتباطی کشور‌های اروپایی با آمریکا به شکل خواهد بود؟

در واقع، می‌توان گفت که اروپا در یک دوراهی قرار دارد و باید بین چهارچوب رابطه با آمریکا بر مبنای مولتی‌پولار یا چندقطبی و الگوی مولتی‌پارتنرشیپ، یعنی ارتباط چندجانبه، یکی را انتخاب کند. اروپا باید در درجه اول به فکر تقویت زیرساخت‌های اقتصادی، دفاعی، تکنولوژیکی و نظامی خود باشد تا در کنار حفظ رابطه با آمریکا، مرزهای هویتی و استقلال دفاعی و نظامی خود را نیز تأمین کند.  بنابراین، قطع رابطه بین آمریکا و اروپا معنا ندارد، اما پوست‌اندازی این رابطه کاملاً متصور است و می‌تواند یکی از ویژگی‌های عصر جدیدی باشد که ما در عرصه بین‌المللی با آن مواجه هستیم. بهترین توصیف از این پوست‌اندازی، تغییر جهت رابطه اروپا با آمریکا از وضعیت چندقطبی به وضعیت یک رابطه مشترک چندوجهی است، تا در این قالب، اروپا از هویت و نقش نافذتری در چارچوب روابط آتلانتیکی برخوردار شود.

ایران هیچ گریزی غیر از اتخاذ سیاست خارجی و داخلی متمایز از قبل ندارد

رهبری اروپای جدید با کدام کشور یا کشورها خواهد بود؟

 اروپا در مسیر ایفای نقشه جدیدی که به آن اشاره کردم، با بحران رهبری سیاسی مواجه است. یکی از مشکلات اروپا این است که در کنار چالش‌ها و مسائلی که برایش پیش آمده، دولت‌های محوری اروپا، به‌ویژه آلمان و فرانسه، درگیر مشکلات داخلی خاصی هستند. به‌خصوص آلمان، که همواره نقش محوری و رهبری سیاسی را ایفا کرده، امروز با محدودیت‌های شدیدی در ایفای این نقش مواجه است. این وضعیت می‌تواند به‌عنوان یک نقطه آسیب‌پذیر جدی برای اروپا تلقی شود.

جنگ اوکراین و تقابل چین و آمریکا می‌تواند بر روابط ایران با غرب تأثیرگذار باشد. آیا ایران باید در این شرایط نقش ویژه‌ای برای خود در نظر گیرد؟ یا با دوری از منازعات با تمامی طرف‌ها از شرق گرفته تا غرب روابط خود را گسترش دهد؟

در مورد دستور کاری که در برابر ایران وجود دارد، به نظر می‌رسد تحولاتی که در این چند ماه اخیر بین ایران و اسرائیل اتفاق افتاده و آسیبی که به منافع و ملاحظات امنیتی ایران در خاورمیانه وارد شده، از یک سو و از سوی دیگر، مشکلات داخلی یا به قول مسئولین ایرانی، ناترازی‌های گسترده‌ای که وجود دارد، عملاً شرایط اقتصادی و به‌ویژه زمینه‌های تأمین نیازمندی‌های اساسی جامعه را تحت تأثیر قرار داده است. این شرایط ایران را با یک انتخاب بسیار اساسی مواجه کرده است؛ انتخابی که می‌تواند نوعی بازنگری در سیاست خارجی و داخلی کشور باشد. به‌عنوان یک سناریوپردازی یا پیشنهاد اجرایی در برابر ایران، می‌توان مطرح کرد که از یک سو، ایران باید نوع رابطه خود و سیاست نگاه به شرق را مورد بازنگری قرار دهد. زیرا تجربه نشان داده که نه روسیه و نه چین کشورهایی نیستند که در مقاطع بحرانی و حساس واقعاً تمایل داشته باشند که کنار ایران باشند و آن احساس اهمیتی که در رابطه خود با غرب دارند، برای ایران اولویت خاصی قائل نیستند. این وضعیت باعث شده که ایران در مقاطع مختلف، وجه المصالحه‌‌ی برخی توافقات قرار گیرد یا مجبور شود به نیابت از برخی صحنه‌های تعارض بین روسیه و غرب نقش‌آفرینی کند که در بسیاری از مواقع به نفع منافع ملی‌اش نبوده است.

بنابراین، در درجه اول به نظر می‌رسد که ایران باید نسبت به سیاست خارجی خود در منطقه یک بازنگری اساسی داشته باشد و نوع رابطه با شرق، یعنی سیاست نگاه به شرق، را دوباره مورد آسیب‌شناسی قرار دهد. در کنار این دو مرحله، باید نسبت به مدیریت نشانه‌ها و رفتارهایی که می‌تواند رابطه ایران را با اروپا و آمریکا متشنج‌تر کند، نوعی بازنگری انجام دهد. به نظر می‌رسد دامنه این بازنگری باید شامل نوع رابطه دولت با مردم نیز باشد؛ زیرا در کنار اصلاح رفتار خارجی، نیاز به بازنگری در روابط دولت و جامعه به‌منظور ارتقاء سطح سرمایه اجتماعی و تقویت اعتماد عمومی نسبت به سیاست‌های دولت یکی از ضرورت‌های موجود است.

 اگر بخواهیم این پیشنهادها را در یک چارچوب کلی مورد بررسی قرار دهیم، می‌توانیم به‌طور خلاصه بیان کنیم که شرایط داخلی و منطقه‌ای و بین‌المللی به سمتی پیش می‌رود که ایران هیچ گریزی غیر از اتخاذ سیاست خارجی و داخلی متمایز از قبل ندارد. این سیاست باید با تحولات راهبردی مواجه باشد و بسنده کردن به اصلاحات تاکتیکی در این مرحله دیگر راهگشا نخواهد بود.

باید منتظر اتفاقات غیرقابل پیش‌بینی زیادی باشیم

درگیری‌های ایران و اسرائیل، آتش‌بس لبنان و حملات تروریستی در سوریه که اخیرا رخ داده است چه تاثیری در روابط ایران و غرب خواهد داشت؟ 

درباره بخش‌های مربوط به رابطه اسرائیل و آمریکا در دوره ترامپ را که به آن اشاره نکردم، باید بیان کنم که رابطه مذکور، همان‌طور که ترامپ بارها اشاره کرده، به وضوح نشان‌دهنده باورمندی او به الگوی رفتاری و مدیریت بحران نتانیاهو است. در چارچوب سیاست کلی ترامپ که قصد دارد بحران‌ها را خاتمه دهد، به‌ویژه در شرایط خاورمیانه، به نظر می‌رسد که نتانیاهو در همان مسیر مطلوب ترامپ حرکت می‌کند. اما اینکه پس از به قدرت رسیدن ترامپ، چه اتفاقاتی در ارتباط بین این دو، یعنی ترامپ و نتانیاهو، خواهد افتاد، چند نکته قابل پیش‌بینی است. نخست اینکه ممکن است ترامپ به منطقه خاورمیانه به‌عنوان یک چارچوب مجزا و استثنایی نگاه کند و اجازه دهد که سیاست به اصطلاح ناجی‌گری اسرائیل ادامه پیدا کند. این سیاست ممکن است با حمایت‌های بیشتری از سوی آمریکا ادامه یابد که این امر قطعاً برای نیروهای مورد حمایت ایران و خود ایران پیامدهای خاصی به همراه خواهد داشت.

سناریوی دیگری که می‌توان در نظر گرفت این است که سیاست نتانیاهو در دوره ترامپ تا حدودی ادامه یابد، به‌ویژه در ارتباط با مسئله غزه. با وجود توافقی که با لبنان شکل گرفته، هرچند این توافق بسیار شکننده است ولی یک چهارچوب همکاری را شکل داده است، اما هنوز مسئله غزه باقی مانده است. ممکن است تاریخ نهایی تداوم حضور نتانیاهو در صحنه قدرت اسرائیل و حمایت‌های ترامپ از او تا زمانی باشد که وضعیت غزه سامان یابد. در ارتباط با باقی مسائل، به‌ویژه نقش ایران در منطقه، ترامپ خود وارد عمل شود و اجازه ندهد که اختیارات گسترده اسرائیل به تنش‌های شدیدتری بین ایران و اسرائیل، به‌ویژه در زمینه احتمالی حمله به تأسیسات هسته‌ای ایران، منجر شود.

سناریوی دوم به نظر می‌رسد که بیشتر محتمل است، زیرا یکی از دغدغه‌های اصلی ترامپ در ارتباط با خاورمیانه، احیای توافق ابراهیم و بازگرداندن کشورهای عرب، به‌ویژه عربستان، به میز مذاکره و عادی‌سازی روابط با اسرائیل است. از این زاویه، به نظر می‌رسد نتانیاهو نمی‌تواند یک طرف قابل‌پذیرش برای این مذاکرات باشد، چراکه پس از حوادث هفت اکتبر و بمباران‌های غزه که منجر به کشته شدن حدود ۵۰ هزار نفر، به‌ویژه کودکان و زنان، شد، تصویر منفی از نتانیاهو در افکار عمومی جهانی شکل گرفته است. این امر می‌تواند مانع از پیشبرد طرح ابراهیم شود. بنابراین، می‌توان گفت ممکن است تا زمانی که مسئله غزه حل نشود و از التهابات خاورمیانه کاسته نشود، نتانیاهو  مورد حمایت ترامپ باشد. اما در مقطعی که ترامپ بخواهد پروژه ابراهیم را فعال کند، ممکن است تصمیم به تغییر قدرت در اسرائیل گرفته شود و نتانیاهو از صحنه قدرت حذف شود. هرچند برخی معتقدند که جانشینان محتمل نتانیاهو از زوایایی، افراطی‌تر هستند، اما نکته‌ای که مطرح است، تصویر نتانیاهو به‌عنوان کسی که نقش اصلی در قتل‌عام مردم غزه داشته، می‌تواند مهم‌ترین چالش باشد که مانع از ورود عربستان به صحنه مذاکره با اسرائیل شود.

در هر صورت، همان‌طور که اشاره کردم، ما در عصری از سیاست بین‌الملل و سیاست بین‌المللی منطقه‌ای هستیم که می‌توان گفت مهم‌ترین ویژگی آن، پوست‌اندازی شرایط است و بر این اساس، باید منتظر اتفاقات غیرقابل پیش‌بینی زیادی باشیم.

سه هدف ترکیه در آستانه نظم جدید خاورمیانه

در هفته اخیر شاهد بودیم که سوریه مجددا وارد فاز جدیدی از حملات تروریستی شده است، نقش کشورهای منطقه در مدیریت این بحران را چطور ارزیابی می‌کنید؟

حادثه اخیر در سوریه و ظهور ناگهانی نیروهای شورشی در این کشور، به همراه پیشروی تعجب‌برانگیزی که داشتند، می‌تواند تأثیرات قابل توجهی بر معادلات منطقه‌ای داشته باشد. آنچه به‌طور قطع می‌توان گفت این است که در آغاز این بحران جدید در سوریه، ترکیه نقش بسیار مهمی دارد و تحلیل‌گران برای آقای اردوغان انگیزه‌های مختلفی را شناسایی کرده‌اند. یکی از این انگیزه‌ها، سامان‌دهی به وضعیت سوریه و بازگرداندن پناهجویان به کشور خود است، زیرا حضور پناهجویان سوری در ترکیه به یک چالش مهم اجتماعی تبدیل شده است. 

انگیزه دیگر، فرصت برای مقابله با کردها است، به‌ویژه با توجه به ارتباط کردهای سوریه با پ‌ک‌ک. شاید اردوغان بتواند از طریق محدود کردن یا سرکوب نیروهای کرد سوریه، بر رفتارهای پ‌ک‌ک نیز تأثیر بگذارد. همچنین، برخی معتقدند که خاورمیانه در آستانه نظم جدیدی است و ترکیه برای ایفای نقش محوری در خاورمیانه انگیزه‌های زیادی دارد. اردوغان علاقه‌مند است که نقش یک سیاستمدار محوری را در تحولات خاورمیانه بر عهده داشته باشد.  این‌ها از مهم‌ترین انگیزه‌هایی است که در ارتباط با نقش ترکیه در آغاز این بحران جدید در سوریه مطرح شده است.

شرایط سوریه همچون باتلاق می‌تواند باعث زمین‌گیری هر طرفی شود

ایران باید با احتیاط برخورد کند

موضع اروپاییان و رژیم صهیونیستی در رابطه با مسائل سوریه چه خواهد بود؟

در حال حاضر، طرف غربی موضع خاصی اتخاذ نکرده و بیشتر در حال رصد تحولات است. با وجود اینکه این نیروهای به اصطلاح افراطی بیان کرده‌اند که دشمن آن‌ها اسرائیل نیست به نظر می‌رسد که در کوتاه‌مدت توسعه نفوذ این نیروها در سوریه برای اسرائیل مشکل‌ساز نخواهد بود، اما در نهایت می‌تواند به شدت مشکل‌ساز شود.  این نیروها رفتارهای قابل پیش‌بینی ندارند و می‌توانند در بلندمدت بحران‌های امنیتی زیادی برای اسرائیل ایجاد کنند. در هر صورت، این شرایط به شدت سیال است و باید دید تحولات به چه سمتی پیش خواهد رفت.

در مورد نقش ایران در این شرایط جدید سوریه، به نظر می‌رسد مقامات ایرانی در این مرحله، با طمأنینه و احتیاط با این قضیه برخورد می‌کنند، زیرا مشخص نیست که این بحران چقدر عمق دارد. ورود به این بحران ممکن است به معنای خروج اختیاری نیز باشد یا اینکه شرایط سوریه را به وضعیتی تبدیل کند که همچون باتلاق، باعث زمین‌گیری هر طرفی شود. به هر حال، به نظر می‌رسد که ایران در این زمینه با احتیاط برخورد می‌کند و این شیوه قطعاً برای پرهیز از ورود به صحنه‌هایی که می‌تواند منافع ملی کشور را تهدید کند، بسیار مناسب است.

انتهای پیام/
ارسال نظر
پیشنهاد امروز