در گفتگو با یک خیّر مطرح شد:
علاقه به کارهای خیر در ذات انسانهاست
علاقه به کارهای خیر باید ذاتی باشد. مثل مدیریت است. فردی دهها مدرک مدیریت دارد ولی نمیتواند مدیر خوبی باشد ولی فردی دیگر هیچ مدرکی ندارد ولی مدیر توانایی است
ایلنا: عضو مجمع خیرین ستاد توسعه دانشگاه کاشان گفت: علاقه به کارهای خیر باید ذاتی باشد. مثل مدیریت است. فردی دهها مدرک مدیریت دارد ولی نمیتواند مدیر خوبی باشد ولی فردی دیگر هیچ مدرکی ندارد ولی مدیر توانایی است.
عضو مجمع خیرین ستاد توسعه دانشگاه کاشان در گفتگو با خبرنگار ایلنا در کاشان با بیان این مطلب به خبرنگار ایلنا در کاشان گفت: من همواره در خدمت به مردم هستم. دوست دارم کسی در بزند و از من کاری بخواهد. با انجام دادن کار مردم خستگیام بیرون میرود. نمیخواهم وزیر یا وکیل شوم و این گفتهها برای تبلیغ خودم نیست. تا زندهام خدمتگزار مردم خواهم بود.
علی اکبر آرزه گر افزود: من هیچگاه خسته نمیشوم. هم اکنون در بلوار چمران کاشان در حال ساخت اورژانسی هستم که نزدیک به افتتاح است.
وی یادآور شد: علاوه بر عضویت در مجمع خیرین دانشگاه، عضو مجمع خیرین سلامت، مجمع خیرین ورزشیار و هستم. سالن ورزشی که در دانشگاه کاشان ساختهام به یاد دخترم نسرینسادات است. افتخار میکنم من اولین خیّری هستم که به دانشگاه کاشان رفتم و بعد از من دیگران نیز آمدند و تا آنجایی که اطلاع دارم این مجمع یکی از موفقترین ستادهای خیرین در سطح کشور است.
آرزه گر در زمینههای مختلف دست و پا به خیر است و منشأ آن را درخواست از خداوند متعال میداند: اولین دفعه که به مکه مشرف شدم و نگاهم به خانه خدا افتاد – شنیده بودم حاجت شرعی مومن با اولین نگاه به خانه خدا برآورده میشود – از خدا خواستم مرا از هر نظر خدمتگزار صدیق مردم قرار دهد و شاید حاجت من برآورده شده است.
وی احترام به پدر و مادر و دعای آنان را از رموز موفقیت نام برده و میگوید: ۲۵ سال بیاجازه در محضر پدر و مادر ننشستم. وقتی وارد اتاق میشدم میگفتم اجازه میدهید بنشینم. اگر اجازه میدادند مینشستم وگرنه مثل نوکر میایستادم. برای رفتن به حج عمره به سراغ مادرم رفتم تا از ایشان کسب اجازه کنم. مادر گفت برو پسرم. الهی دست به خاکستر زنی طلا شود.
وی ادامه میدهد: شاید بعضیها برای پول ارزش قائل هستند ولی برای من اینگونه نیست. میگویم پدرم هیچ نداشت. پدرم وقتی فوت کرد ۸۰ تومان پول داشت ۸۰تا، تک تومان این هم پولی بود که من به ایشان داده بودم تا به خانه فقرا ببرد. آن روزها آستینها را بالا میزدند، ۱۰ تومان پشت آستین گذاشته بود، ۱۰ تومان گوشه کلاه گذاشته بود و… که یک دفعه سکته کرد. دارائیاش یک قالب خشتمالی و این ۸۰ تومان پول بود.