ایلنا بررسی میکند؛
کار کردن برای خرجی دادن به ۳.۳ نفر/ اگر اشتغال ناقص را حساب نکنیم، بیکاری بالای ۲۵ درصد میشود
در کشورمان یک نفر کار میکند تا خرج ۳.۳ نفر را بدهد. اینطور نیست که آن یک نفر شغل کامل داشته باشد، بلکه شاغلان ناقص هم جزء شاغلان حساب شدهاند؛ اگر شاغلان ناقص را از دایره بررسی خارج کنیم، بیکاری به بالای ۲۵ درصد و نسبت تکفل به بیش از ۴ نفر برای هر فرد شاغل میرسد.
به گزارش خبرنگار ایلنا، اگر سال ۱۳۳۵، بیش از ۸۵ درصد ایرانیان خودشان کار میکردند تا اموراتشان را بگذرانند، اکنون با تغییرات زیادی در زمینه بار تکفل روبهرو هستیم، به گونهای که تنها حدود ۴۰ درصد ایرانیان بار خودشان را به دوش میکشند و در واقع هزینه حدود ۶۰ درصد دیگر، برعهده ۴۰ درصدی است که موفق به یافتن شغل و درآمدی شدهاند. این تغییرات هر چند لزوما اقتصادی نیست و تغییرات جمعیتی تاثیر زیادی روی بار تکفل گذاشته، اما این واقعیت را نمیتوان انکار کرد که این شاخص در ایران به نسبت جهان، خاورمیانه و کشورهای همسایه وضعیت خوبی ندارد.
۳.۳ نان خور، برای یک کارگر
اصطلاح نانخور، اصطلاحی رایج در فرهنگ ماست و با وجود اینکه نگاهی منفی به آن وجود دارد، اما تقریبا در تمامی سالهایی که اطلاعات دقیقی از آنها داریم، نانخورها بیشتر شدهاند و کارگران مجبور شدهاند با حقوق دریافتی خود خرج افراد بیشتری را بدهند.
علیرضا حیدری (کارشناس روابط کار) درباره «بار تکفل» به ایلنا میگوید: بار تکفل یکی از شاخصهای تاثیرگذار در مقوله رفاه اجتماعی است. اینکه بار تکفل در جامعهای بالا باشد، به معنای این است که تولید ناخالص داخلی در جا میزند یا رشد ناچیز دارد، درآمد مصرف میشود و پسانداز کاهش مییابد و به این دلیل امکان سرمایهگذاری کمتر میشود.
الان بیشتر از چهار ماه از شیوع کرونا در ایران میگذرد و این بیماری به شدت به کسبوکارها آسیب زده است. بسیاری از این کسبوکارها بدون حمایت رها شدهاند و چه بسا دیگر توان سر پا ایستادن پیدا نکنند. مجموعه این شرایط باعث میشود یک جوان جرات و جسارت ایجاد یک کسب و کار را نداشته باشد
بار تکفل در واقع به این معناست که به ازای هر فردی که کار میکند، چند نفر از درآمد او روزگار میگذرانند. سال ۱۳۳۵، یعنی اولین سالی که اطلاعات دقیق از آن داریم، ۸۵.۷ درصد مردم کار میکردهاند. این رقم در سال ۱۳۷۰ به ۷۸ درصد رسیده است، اما طی یک دوره کمتر از ۳۰ ساله شاهد افت شدید کار کردن در ایران به نسبت جمعیت بودهایم. سال ۱۳۹۵ تنها ۴۳ درصد مردم کار میکردهاند. این به معنای آن است که هر فردی که کار میکند حدودا باید خرج ۳.۳ نفر را بدهد. میانگین جهانی در این زمینه ۲.۳، در آسیا و اقیانوسیه ۲.۲ و در کشور های چین، ژاپن، آلمان و آمریکا به ترتیب ۱.۸۵، ۱.۹۶، ۱.۹۸ و ۲.۰۸ است. جالب این است که این نسبت در کشورهایی مانند ترکیه و پاکستان هم وضعیت بهتری از ایران دارند. در این دو کشور یک نفر کار میکند تا ۲.۹۳ روزگار بگذرانند.
آیا ایرانیها علاقهای به کار کردن ندارند؟
شاید سادهترین تحلیلی که از اعداد و ارقام ارائه شده میتوان داشت این باشد که ایرانیها آدمهای کاری نیستند. شاید بشود پا را فراتر گذاشت و مثلا گفت آنقدر وضعیت آنها خوب است که بدون کار کردن هم روزگار میگذرد. این موضوع هر چند درست نیست، اما بعضا در گفتوگوهای روزانه میان شهروندان بیان میشود و بدتر آنکه برخی مسئولان نیز گاهی چنین نگاهی را ترویج میکنند. شاید شنیدهاید که مسئولی دولتی یا یک نماینده مجلس تلویحا یا صراحتا میگوید اگر جوانی بیکار بماند تقصیر خودش است؛ او دنبال کار نیست. البته حرفهایترها صدور چنین گزارهای را در این لفافه میپیچند که جوانان کار پیدا نمیکنند، چون مهارت و تخصص لازم را ندارند. واقعیت اما چیز دیگری است. واقعیت این است که کار نیست.
حیدری میگوید: این تحلیل ساده واقعیت دارد که بسترهای لازم برای کار کردن در ایران مهیا نیست. نبود این بسترها دلایل و نشانههای متعددی دارد. موانع زیادی بر سر راه فردی که میخواهد کسب و کاری ایجاد کند، وجود دارد. دامنه مشکلات از موانع بر سر راه صدور مجوز تا موانع و دردسرهای بانکی، بیمهای و مالیاتی گسترده است. به این باید عدم حمایت از کسبوکارها را نیز اضافه کرد. الان بیشتر از چهار ماه از شیوع کرونا در ایران میگذرد و این بیماری به شدت به کسبوکارها آسیب زده است. بسیاری از این کسبوکارها بدون حمایت رها شدهاند و چه بسا دیگر توان سر پا ایستادن پیدا نکنند. مجموعه این شرایط باعث میشود یک جوان جرات و جسارت ایجاد یک کسب و کار را نداشته باشد.
او ادامه میدهد: میبینیم یک بنگاه خصوصی بزرگ و فراگیر در کشور نداریم. دلیل آن جز موارد ذکر شده شاید مشکلاتی که سر راه مالکیت خصوصی هست هم باشد.
این کارشناس روابط کار با بیان اینکه موارد ذکر شده برخی از مشکلات درونزا بر سر راه کسبوکارها بود، عنوان میکند: در سالهای اخیر ما با مشکلات بیرونی هم مواجه بودهایم. اعمال تحریمهای شدید علیه دولت ایران بر همه چیز تاثیر گذاشته و باعث میشود ایجاد اشتغال کم باشد و مشخص است که در چنین شرایطی یک فرد شاغل بار تعداد بیشتری را بر دوش بکشد. موضوع را نباید به عدم تمایل به کار کردن ربط داد، بلکه باید با نبود کار مرتبط دانست.
بار تکفل یکی از شاخصهای تاثیر گذار در مقوله رفاه اجتماعی است. اینکه بار تکفل در جامعهای بالا باشد، به معنای این است که تولید ناخالص داخلی درجا میزند یا رشد ناچیز دارد، درآمد مصرف میشود و پسانداز کاهش مییابد و به این دلیل امکان سرمایهگذاری کمتر میشود
موضوع دیگری که گاه به عنوان دلیلی برای بالا بودن بار تکفل در ایران به آن اشاره میشود، دقیق و درست نبودن آمار است. این را شنیدهایم که میگویند در خانواده ما همه کار میکنند و بازهم هشتمان گرو نهمان است. اگر همه کار میکنند، پس چرا آمارها نشان میدهد که فقط حدود ۴۰ درصد کار میکنند و ۶۰ درصد از درآمد آن ۴۰ درصد بهره میگیرند؟ آیا ممکن است کار تعداد زیادی از مردم در بررسیهای رسمی پنهان بماند؟
این واقعیت دارد که حجم اقتصاد پنهان یا خاکستری در ایران بالاست. تعداد زیادی مشاغل غیررسمی دارند و اطلاعات آنها مثلا در بانکهای اطلاعاتی سازمان تامین اجتماعی نیست. حیدری درباره تاثیر مشاغل غیررسمی و ناقص بر بار تکفل میگوید: به نظر نمیرسد چنین چیزی تاثیر چندانی داشته باشد. مرکز آمار این موارد را لحاظ میکند، چون از نظر این مرجع تولید آمار فردی که یک هفته قبل آمارگیری دو ساعت کار کرده شاغل است. اگر شاغلان ناقص را جدا کنیم، نرخ بیکاری به بالای ۲۵ درصد و نسبت تکفل به بیش از چهار نفر میرسد.
تا کی شرایط اینطور میماند؟
وضعیت بار تکفل رضایتبخش نیست. بررسیها در این زمینه نشان میدهد کار نکردن با رفاه تناسبی ندارد، بلکه بر عکس هرچه بیشتر افرادی در جامعهای کار کنند، رفاه اجتماعی افزایش مییابد. وضعیت نامناسب بار تکفل تا حدی به دلیل رشد یکباره جمعیت با تولد دهه شصتیهاست. در این صورت باید لااقل از ابتدای دهه ۹۰ که دهه شصتیها کاملا به بازار کار وارد شدند، بار تکفل وضعیت بهتری پیدا میکرد. بررسیها نشان میدهد شاهد اندکی بهبود در این وضعیت هستیم و پیشبینیها حاکی از آن است که بار تکفل حدود ۳۰ سال دیگر یعنی سال ۱۴۳۰ به حد میانگین میرسد. در این سال حدود ۶۰ درصد کار میکنند و خرج ۴۰ درصد دیگر را میدهند. این پیشبینی البته بیشتر مبنی بر تغییرات جمعیتی است. واقعیت این است که دهههاست ما جای انجام اقداماتی برای بهبود شاخصها، دست به دامان گذر زمان شدهایم. دهه شصتیها را نسل خاکستری خواندهایم و بیکاری فزاینده را گردن این نسل انداختهایم، حال آنکه وجود جوانان دهه شصتی پنجره طلایی جمعیت را باز کرده بود که رفته رفته در حال بسته شدن است.