زندگی روزمزدی کارگران فصلی؛
از تمینِ بلوچستان تا خوابگاهی در تهران/ شهر روی شانههای مهاجرین ایستاده است
حقِ «اشتغال کامل»، یک حقِ شهروندیِ مسلم، از امثال محمد و از هزاران نفری که هر ماه، دل به درد جادهها میسپارند و برای لقمهای نان، به دوردستهای دور سفر میکنند، دریغ شده است؛ سوال اساسی اینجاست که چرا این حق، به شهروندان محرومی مانندِ محمد، اهلِ تمینِ خاش، نرسیده است؟!
به گزارش خبرنگار ایلنا، در سکوتِ تمام، کار میکند؛ آهسته و با طمانینه، اما چشمهایش از چیز دیگری سخن میگوید؛ از رنجی که در سلولهای تنش نشسته است؛ رنج دوری از هر آنچه دوست میدارد.
«محمد» اهلِ تمین بلوچستان است؛ روستای تمین یکی از خاصترین و زیباترین مناطق تفتان در سیستان و بلوچستان است؛ با انبوهی درختان سربه فلککشیده و مزارع صیفیجات. همجواری با کوه تفتان و وجود چشمههای جاری، روزگاری نه چندان دور، سبب حاصلخیزی و رشد انواع درختها و میوهها در منطقه تمین میشد؛ در آن روزگاران، شغل مردم این دهستان زیبا از توابع شهرستان خاش، کشاورزی و دامپروری بوده اما حالا سالهای مدیدِ خشکسالی، این مردم را مثال دیگر مردمانِ وابسته به زمین و دام، آواره شهرها کرده است.
محمد هم چند وقتیست که برای لقمهای نان، از تمینِ خاش، بیش از دو هزار و اندی کیلومتر را هر ماه میپیماید و به پایتخت میآید.
کار و کار و کار، خلاصهی زندگی محمد است؛ زحمت برای یک لقمه نان حلال، از آفتاب سوختگی پیشانی و مهارت دستها پیداست؛ کارش نظافت روزمزد است و با تهلهجهی شیرین بلوچی میگوید: «چارهای ندارم؛ مجبورم خانوادهام را در روستا بگذارم و با اتوبوس به زاهدان و از آنجا با اتوبوسی دیگر به تهران بیایم و کارگر نظافتچی شرکتهای خدماتی باشم؛ ماهی بیست روز، دور از خانواده و سه روز در مسیر رفت و برگشت؛ هر ماه نهایت یک هفته کنار همسر و دو فرزندم هستم؛ آنهم با جیب تقریباً خالی و با شرمساری...»
محمد در یکی از صدها شرکت خدماتی پایتخت به صورتِ «روزمزد» کار میکند؛ این شرکت او را برای کارهای نظافت و تمیزکاری، به شرکتها، ادارات و خانهها میفرستد؛ به محمد روزی صد هزار تومان مزد میرسد که چون جای خواب در تهران ندارد، هر شب، سی هزار تومان به حساب شرکتِ کارفرما واریز میکند تا در خوابگاههایی که خود شرکت برای نیروهایش تدارک دیده، شب را به روز برساند؛ در نهایت، عایدی محمد، روزی ۷۰ هزار تومان است که اگر بیست روز را در هر ماه بتواند دور از خانومان تحمل کند، درآمد ماهانهاش به زحمت به یک میلیون و ۴۰۰ هزار تومان میرسد؛ ماهی یک میلیون و ۴۰۰ هزار تومان مزد بدون هیچ امیدی به آینده: «ما بیمه نیستیم؛ کارگر روزمزد که بیمه ندارد؛ تا روزی که کار کنیم، حقوق میگیریم، روزی هم که از کار بیفتیم و نتوانیم کار کنیم، هیچ منبع درآمدی نخواهیم داشت...»
محمد که شبق تیرهی موها و درشتی چشمان و لحن آرام صدایش، بیننده را ناخودآگاه به بلوچستان و «تفتان» میبرد، از خشکسالی روایت میکند و از اینکه اگر در خاش و یا حتی در مرکز استان، زاهدان، «شغل» و «کار» بود، یک شبانهروزِ کامل در اتوبوسهای مسافربری نمینشست تا به پایتخت بیاید و برای یک وجب جا که به اندازهی یک بسترِ سفریست، شبی ۳۰ هزار تومان بپردازد: «قدیمها، دامداری در تمین حرف اول را میزد؛ شیر و دوغ و کشک تا دلتان بخواهد، بود اما حالا نه علوفهی چندانی باقی مانده و نه دامی؛ جوانترها راه مهاجرت به شهرها را پیش گرفتهاند؛ اما مصیبت اینجاست که تا چند صدکیلومتریِ محل سکونت ما نه کارخانه درست و حسابی هست و نه کاری؛ نه در خاش و زاهدان، نه در بیرجند و قاین در خراستان جنوبی، هیچ کجا کار نیست؛ بنابراین ناچاریم که برای کار روزمزدی به پایتخت بیاییم.»
بالاترین نرخ بیکاری در استان سیستان و بلوچستان
بر اساس گزارش جدید مرکز آمار ایران، در فصل تابستان ۹۸، بالاترین نرخ بیکاری در استان سیستان و بلوچستان با رقم ۱۵.۲ درصد ثبت شد، پس از آن استان یزد با نرخ بیکاری ۱۵.۱ درصد و استان لرستان با نرخ بیکاری ۱۴.۷ درصد قرار دارند.
استانی محروم با بالاترین نرخ بیکاری، چگونه میتواند برای محمد و امثال او، مامنی برای یک زندگی امن و راحت کنار خانواده باشد؟ مساله اینجاست که امثال محمد که کارگر روزمزد هستند و هیچ کدام از مولفههای اشتغال شایسته – امنیت شغلی، بیمه و درآمد مکفی- شامل حال آنها نمیشود، به ضرس قاطع جزو جماعت انبوه بیکارانِ بلوچستان به شمار نیامدهاند؛ آمارگیری مرکز آمار، بر اساس یک ساعت کار در هفته تنظیم شده و هرکس فقط یک ساعت در هفته برای دریافت مزد، کار کند، «شاغل» محسوب میشود.
کار روزمزدی دور از خانواده، انواع و اقسام و صورتبندیهای مختلف دارد؛ هر ماه و یا هر فصل، جمعیت انبوه جویای کار به خصوص از استانهای محروم و مرزی، از خراسان جنوبی و سیستان و بلوچستان، از ایلام و کردستان و کرمانشاه، به شهرهای پررونقتر و آبادتر مثل پایتخت میآیند و برای چندرغاز دستمزد روزانه و اکثراً بدون بیمه، روزهای متمادی را بدون خانواده به سر میبرند.
کارگران روزمزدِ دور از خانه
در میان این طیف از نیروی کار، ردههای شغلی مختلف به چشم میخورد؛ بین آنها، کارگران ساختمانی شامل کارگران ساده و بناها و استادکاران هستند که یا به تهران و اصفهان میآیند یا کولهبار بر دوش، به کشورهای مجاور مانند عراق و امارات مهاجرت میکنند؛ کارگران فصلی کشاورزی هستند که در فصول پررونق سال مثلاً فصل پستهچینی در رفسنجان و دامغان، از شهرهای دور و نزدیک به خصوص از بلوچستان و خراسان جنوبی به شهرهای پر از باغ پسته، موقتاً مهاجرت میکنند؛ در این بین، کارگران خدماتی و نظافتچی نیز هستند که به شهرهای بزرگ میآیند و با قراردادِ روزمزد برای شرکتهای تامین خدمات، کار میکنند. البته در بین این طیف انبوه و نامتجانس، دستفروشان و صاحبانِ مشاغل متفرقه مانند مسافرکشهای شخصی هم هستند که دور از خانواده در شهرهای بزرگ، بدون هیچ امنیت شغلی و حمایت اجتماعی، فعالیت میکنند.
شاید در بین این مهاجرانِ «فصلیکار»، بهترین شرایط برای استادکاران متخصص ساختمان باشد که هم درآمدشان بیشتر است و هم اگر خوشاقبال باشند و بتوانند هفتخوان رستم را پشت سر بگذارند، میتوانند تحتِ پوشش بیمهی سازمان تامین اجتماعی قرار بگیرند. اما بدون شک، وضعیت کارگران خدماتی که بدون برخورداری از بیمه، روزی هشت ساعت، کار دشوار نظافت و یا جابجایی وسایل را انجام میدهند، جزو دشوارترین شرایطِ کار روزمزدیست.
جای خالیِ «اشتغال کامل»
علیرغم همه تفاوتها در جزئیات و شرایط فعالیت، هیچ کدام از ردههای شغلیِ روزمزدی، شاخصهای «اشتغال کامل» را ندارند؛ شاغلان این دسته از مشاغل، حداقل سه هفته از هر ماه را دور از خانه، بدون کمترین امکانات و در بدترین شرایط زیستی میگذارند؛ این درحالیست که ابرشهری مثل تهران، روی شانههای همین مهاجرین ایستاده است.
به راستی، چند صد نفر، چند هزار نفر، مانند محمد، روزگار میگذرانند؟! هیچ آمار دقیقی در دست نیست؛ کیفیت اشتغالِ نیروی کار و مولفههای شغلی آنها ، به خصوص آنها که «اشتغال ناقص» دارند، در هیچ گزارش رسمی نیامده است؛ در عین حال هیچ اطلاعات آماری از پراکندگی نیروی جویای کار در اشتغال ناقص در دست نیست.
این درحالیست که براساس قانون اساسی، «اشتغال کامل» حق همهی شهروندان است؛ در بند دوم اصل ۴۳ قانون اساسی، در تعریف یکی از ویژگیهای الزامی اقتصاد ایران، آمده است: «تأمین شرایط و امکانات کار برای همه به منظور رسیدن به اشتغال کامل و قراردادن وسایل کار در اختیار همه کسانی که قادر به کارند ولی وسایل کار ندارند، در شکل تعاونی، از راه وام بدون بهره یا هر راه مشروع دیگر که نه به تمرکز و تداول ثروت در دست افراد و گروههای خاص منتهی شود و نه دولت را به صورت یک کارفرمای بزرگ مطلق درآورد. این اقدام باید با رعایت ضرورتهای حاکم بر برنامهریزی عمومی اقتصاد کشور در هر یک از مراحل رشد صورت گیرد.»
حقِ «اشتغال کامل»، یک حقِ شهروندیِ مسلم، از امثال محمد، از هزاران نفری که هر ماه، دل به درد جادهها میسپارند و برای لقمهای نان، به دوردستهای دور سفر میکنند، دریغ شده است؛ سوال اساسی اینجاست که چرا این حق، به شهروندان محرومی مانندِ محمد، اهلِ تمینِ خاش، نرسیده است؟! او چرا باید «آوارهی کار» باشد؟!
محمد همهی دردهایش را در یک نگاه جمع میکند و با لحن آرام صدا، چشمان به زمین دوخته و تهلهجهی بلوچی، چکیدهی آرزوهایش را برملا میسازد: «کاش در همان زاهدان کار بود...!»
گزارش: نسرین هزاره مقدم