استاد جامعهشناسی سیاسی دانشگاه اکس مارسی مطرح کرد:
جنبشِ جلیقهزردها پاسخی به سیاستهای نولیبرالیست/ کارگران از سندیکاها مایوس شدند و به خیابان آمدند/ آمریکا میخواهد توازن جهانی را برهم بریزد
کریستف ترانی بر این باور است که دولت ها قویا در پی محدود کردن قدرت چانهزنی سندیکاها، افزایش سن بازنشستگی، محدود کردن اوقات فراغت کارگران و حقوقی از این دست هستند.
به گزارش خبرنگار ایلنا، سالهای بعد از دهه هفتاد میلادی، سالهای استیلای جریانات دست راستیست؛ جریاناتی که یک هدف مشترک دارند: قربانی کردن حقوق اولیه مردم در راستای افزایش سود و سرمایهی کارتلهای بین المللی.
در این بین، «تعدیل ساختاری» با عریانترین چهره به میدان آمده است؛ افزایش سن بازنشستگی، محدود کردن سندیکاها، مسدود کردن فضای عمومی، کاهش هزینههای دولت در بخش عمومی، افزایش مالیات بر درآمد فقرا و بازنشستگان، بالا بردن هزینههای آموزش و تفریح و... از ثمرات همین سیاستهای تعدیلیست.
در چنین فضاییست که «جلیقه زرد»، نماد اعتراض عمومی مردم فرانسه شد. مردم با این هدف که در مقابل دولت قدم علم کنند، جلیقهها را پوشیدند، دست از کار کشیدند و اتوبانها را بستند. در نتیجه جنبشی سراسری و گسترده پدید آمد: «جنبش جلیقه زردها».
این در شرایطی است که در فرانسه به ذهن هیچ صاحبنظری خطور نمیکرد که جنبشی فراگیر متولد شود؛ جنبشی که بتواند دولت دست راستی فرانسه را به عقبنشینی از اصلیترین سیاستهایش که به جرات میتوان آن را «سیاستهایِ ریاضتی» نامید، وادار کند.
«کریستف ترانی» استاد جامعهشناسی سیاسی در دانشگاه اکس مارسی Aix-Marseille Université واقع در پروانسِ فرانسه درباره جنبش جلیقه زردها و اثر آنها بر تغییر ساخت قدرت مطالعه کرده است. وی پیش از این کتابهایی با نام «احساسات و بسیج اجتماعی» و «موزیک خشم» را به نگارش درآورده است. ترانی مشاهدات خود را در مورد چرایی شکلگیری خشم عمومی ثبت کرده است.
با این استاد جامعهشناسی سیاسی در مورد چرایی شکلگیری جنبشها، بستری که جنبش جلیقه زردها در آنها تکامل مییابد و خواستههای آن گفتگو کردیم.
جنبشِ جلیقه زردها با جنبشِ ۱۹۶۸ متفاوت است
وی در ابتدای صحبت، ساختار و چیدمان این جنبش فراگیر را توصیف میکند: اقشار مختلفی جلیقه زردها را تشکیل میدهند؛ کارگران، معلمان، دانشجویان، بازنشستگان و... . در واقع آنها تودههایی هستند که از ساختِ قدرت کنار گذاشته شدهاند. رسانهها هم آنها را کنار گذاشتهاند و به پوشش نقش آنها در تصمیم سازیهای سیاسی نمیپردازند. به همین خاطر آنها سیاست، شوراها و رسانههای سنتی را پس میزنند. در کل این جنبش، اعتراضی است به عدم اعتماد سیاستمداران به جایگاه مردم در بازسازی ساختارهای سیاسی. جلیقه زردها معتقدند که سیاستمداران خود را از ما بهتران میدانند. این جنبش، با جنبش ۱۹۶۸ تفاوت زیادی دارد. در آن سالها جوانان به دنبال «مدینه فاضله» بودند. درصورتیکه جلیقه زردها حقوق ابتدایی شهروندی را درخواست میکنند. یک تفاوت دیگر این است که در آن سالها رادیو رسانه غالب بود. در رادیو تک صدایی حاکم است. هم اکنون اما هر فرد رسانهای مستقل است.
شبکههای اجتماعی ماحصل پست مدرنیسم هستند
این جنبش چگونه به وجود آمد؛ استاد جامعهشناسی دانشگاه اکس مارسی میگوید: جنبش جلیقه زردها در پی بیاعتمادی به نخبگانِ راس هرم قدرت به وجود آمد؛ در همین حال پاسخی طبیعی به اجرای دههها سیاستهای نولیبرالی است. دولت میخواهد این جنبش را به بینظمی و اغتشاش متهم کند؛ در حالی که مردم به صورت خودجوش و با استفاده از شبکههای اجتماعی که ماحصل «پست مدرنیسم» است، تصمیم به همگرایی گرفتهاند. من تا حدود زیادی از قبضه شدن این جنبش توسط سیاسیون نگران هستم.
نیاز مبرم روستانشینان به سوخت برای انجام کارهای روزانه
استاد جامعهشناسی سیاسی در دانشگاه اکس مارسی ادامه میدهد: ساکنان نواحی شهری چندان در مورد افزایش مالیات و گران شدن سوخت دغدغهای ندارند. در واقع جنبش جلیقه زردها تضادی را در بین قشر تولیدکننده روستایی و مصرفکننده شهری به وجود آورد؛ چراکه با افزایش فاصله از شهر، نیاز به اتومبیل ایجاد میشود؛ چه برای کار و چه برای استفاده از سرویسهای خدمات شهری. در نتیجه روستانشینان و ساکنان حاشیه شهرها نیاز مهمی را دنبال میکنند. در واقع میزان سفر برای رسیدن به محل کار و یا خدمات در میان این اقشار افزایش یافته است. از این منظر افزایش قیمت سوخت امری است مذموم. البته رشد شهرسازی و پراکندگی سلولهای شهری نیز در این بین بیتاثیر نبوده است. در بسیاری از نقاط فرانسه، مراکز شغلی در ارتباط با مراکز مسکونی نیستند که این خود نیاز به حمل و نقل را تشدید میکند.
لابیها بر سندیکاها فشار وارد میکنند
ترانی، طیف مشارکتکنندگان در جنبش را چنین تشریح میکند: شواهد نشان میدهد که بیشتر اقشار شرکتکننده در اعتراضهای جلیقه زردها، طبقه کارمند و کارگر و همینطور بازنشسته هستند. حقوق و دستمزد آنها کمتر از هزار و ۶۰۰ یورو در ماه است. بر همین بستر اعتراضی که به دلیل افزایش قیمت سوخت شکل گرفت، به افزایش حقوق و کاهش ساعات کار منتهی شد. درواقع این جنبش این هوشمندی را به خرج داد که به بهانه افزایش قیمت سوخت، مباحث دیگری همچون بازنشستگی و افزایش حقوق نیز مطرح شود. باید تفاوت خواسته ابتدایی مردم و خواستههای بلندمدت ایشان را درک کرد. این را هم باید دانست که شرایط کار یکی از مهمترین دلایل اعتراضها بوده است. کارمندان و کارگرانی که نتوانستند به واسطه سندیکاها به خواستههای دست یابند، به خیابانها آمدهاند تا به لابیهایی که به سندیکاها فشار وارد میکنند، اعتراض کنند.
معترضان هزینه فراوانی بابت سوخت پرداخت میکنند
"حوادث اخیر نشان داد که عقاید روشنفکری صرف، پاسخگوی جنبش های شغلی نیست." کریستف ترانی در رابطه با این ادعا میگوید: اینکه به جنبشی غیرسیاسی و فردگرا معتقد باشیم دیگر جایز نیست. در جنبش جلیقه زردها با کارگران ساختمانی، رانندههای کامیون و پرستاران مواجه هستیم که افزایش مالیاتها تاثیر زیادی بر زندگیشان گذاشته است. در مقابل صاحبان صنایعی حضور دارند که حتی حاضر نیستند پنجرههای خانهشان را برای دیدن معترضان و شنیدن صدای آنها بازکنند. به بیان دیگر افرادی را داریم که برای برآورده ساختن نیازهایشان فریاد میزنند و در مقابل دستهای دیگر وجود دارند که نیازهای دسته اول را خوار میشمارند؛ دستهای که مجبور هستند به خاطر انجام دادن کارهایشان روزانه دهها کیلومتر را طی کنند و در مقابل دستهای که برای رسیدن به محل کار نیازی به اتوموبیل ندارند. آنها تنها برای سفر در روزها تعطیل از اتوموبیل استفاده میکنند.
کارگران به فراغت نیاز دارد
این استاد جامعهشناس ادامه میدهد: حکومتها بر خلاف تئوریهای سندیکاهای کارگری در حال افزایش میزان ساعات کار هستند. تئوری «برتراندراسل» بر مبنای چهار ساعت کار در روز استوار است تا کارگر بتواند به راحتی به اوقات فراغت خود بپردازد.
به اعتقاد وی، کارگران نیاز دارند تا فرزندان خود را با فراغ بال بیشتری پرورش و آموزش دهند، آنها را به پارک ببرند، به آنها موسیقی بیاموزند و با آنها کتاب مطالعه کنند. در صورتی که کارگر فراغت بیشتری داشته باشد فرزندان مفیدتری پرورش خواهد داد. این در حالی است که با افزایش ساعات کار، کارگر هیچ زمانی برای پرورش فرزند و رسیدن به آرزوهای خود ندارد؛ آرزوهایی مانند برای سفر رفتن، کتاب خواندن و در کنار خانواده بودن.
جنگ در پی انباشت سرمایه
اما چرا صدای سندیکاها شنیده نمیشود؛ این استاد دانشگاه در پاسخ به این سوال اساسی میگوید: تا زمانی که سیاستمداران در راس هرم قدرت قرار نگرفتهاند به نظریههای سندیکاها گوش میسپارند. این در حالی است که زمانی که با ساز و کار قدرت آشنا میشوند تنها مسئلهای که یادشان میماند این است که باید از اقشاری همچون کارگران، کادر درمان، معلمان و... مالیات دریافت کنند. جنگ اقتصادی هم ظاهرا فرای این نیست. دولت آمریکا میخواهد توازن جهانی را برهم ریزد تا از آن کسب سود کند و شکل اقتصاد حهانی را به نفع خود تغییر دهد. همه این مسائل باعث خواهد شد که نهایتا فشار به قشر ضعیفتر جامعه وارد و یارانههایی که باید برای پایین نگه داشتن هزینههای سوخت و... پرداخت شود، در جیب دولتها بماند.
به گفتهی او، البته بعید نیست که پس از این انباشت زیاد سرمایه، شاهد جنگ نظامی دیگری در جهان به واسطه آن نباشیم.