روایتی از زندگی چند زنِ سرپرست خانوار؛
سقف نموری برای قارچها نیست!
نه وام میخواهم نه اعانه و کمک مالی؛ فقط یک جایی را با قیمت مناسب در اختیارمان بگذارند تا بتوانیم دوباره کار را شروع کنیم. حیف است؛ اینهمه توانمندی و انگیزه و خلاقیت حرام شود؛ ما زنها به کجا پناه ببریم؟!
به گزارش خبرنگار ایلنا، «محسن پور» زنی سرپرست خانوار است؛ از آن زنهای قوی که دست روی زانوی خودشان میگذارند و بلند میشوند؛ کمر همت میبندند و زندگی خود و فرزندانشان را با هزار زحمت جور میکنند؛ زنیست که معتقد است اگر از او حمایت شود، آن قدر «توانمندی» دارد که بتواند کارآفریتی و سودآوری داشته باشد؛ سودآوری هم برای خودش و تنها فرزندش و هم برای زنهای سرپرست خانوار دیگر که سالهاست با آنها کار میکند.
این زنِ تنها و کارآفرین، بیش از دو سال پیش، در یکی از محلات کرج، در یک زیرزمین استیجاری، یک کارگاه پرورش قارچ راه انداخت؛ کارگاهی که در آن غیر از خودش، ۴ زنِ سرپرست خانوار دیگر مشغول شدند. زنهایی که به قول محسنپور یا همسرانشان فوت کرده بودند یا مجبور به متارکه و طلاق شده بودند و حالا بار زندگی فرزندان و تامین اجاره خانه و هزاران خرج دیگر روی دوششان افتاده است. کار «پرورش قارچ» علیرغم همه مصائبی که دارد، خوب پیش میرود تا اینکه افزایش هزینهها از جمله هزینه اجاره محل، آنقدر فشار میآورد که در نهایت، خانمها مجبور میشوند در کارگاه را تخته کنند و باز، روزهای سرگردانی با هجوم غول مهیب بیپولی از راه میرسد.
هیچ نهادی حتی یک قران به ما کمک نکرد
محسن پور حکایت آن روزها و دردهایی که زنها متحمل شدند را «خارج از توان» توصیف میکند: «من و خواهرم شروع به کار کردیم و کارگاه پرورش قارچ زدیم؛ قصدمان این بود که محتاج کسی نباشیم و خودمان گلیم خودمان را از آب بیرون بکشیم؛ سه، چهار نفری هم که برای ما کار میکردند، همگی زنان سرپرست خانوار بودند؛ کار خیلی خوب پیش میرفت؛ با اینکه ما ساکن تهرانیم و کارگاه کرج بود، باز هم راضی بودیم؛ بعد یهویی صاحب ملک آمد و گفت باید ۲۰ میلیون بگذارید روی پول پیش کارگاه؛ از آن طرف، از ابتدای سال قبل هزینه کمپوس و باقی هزینههای تولید بالا رفت. دیگر مجبور شدیم کار را زمین بگذاریم؛ از شش ماه پیش که آن مِلک را تحویل دادیم، کلی گشتیم؛ اما متاسفانه با بودجهای که ما داریم هیچجا را نتوانستیم پیدا کنیم...»
محسن پور ناراحت است که چرا آنقدر توانمندی مالی ندارد که بتواند یک زیرزمین نمور در محلات فرودست کرج برای راهاندازی مجدد کارگاه، اجاره کند؛ چرا اوضاع اینگونه است که این زنها با اینهمه انگیزه و خلاقیت باید بیکار بمانند؟ او میگوید: «هرچه دویدیم و تلاش کردیم، به جایی نرسیدیم؛ نشد»
او از "عدم حمایت: انتقاد دارد؛ چراکه به گفتهی این زن سرپرست خانوار، هیچ نهادی حتی یک قران به این زنها کمک نکرده است؛ حالا همه این زنها بیکارند؛ حتی نمیتوانند اجاره خانه بپردازند؛ او یک سوال اساسی مطرح میکند: اگر از ما زنها حمایت نشود و نتوانیم کارگاهمان را راهاندازی کنیم، از چه راهی باید نان دربیاوریم؟!
نه وام میخواهم نه اعانه؛ فقط مکانی برای کار میخواهم
او فقط یک توقع دارد؛ تامین جا برای راهاندازی مجدد کارگاه: «نه وام میخواهم نه اعانه و کمک مالی؛ فقط یک جایی را با قیمت مناسب در اختیارمان بگذارند تا بتوانیم دوباره کار را شروع کنیم. حیف است؛ اینهمه توانمندی و انگیزه و خلاقیت، حیف است که حرام شود؛ ما زنها به کجا پناه ببریم؟!»
شش ماه دوندگی و بیکاری، محسن پور را به ستوه آورده؛ او نامهای هم خطاب به رئیسجمهور نوشته که البته نمیداند چگونه و از چه مجرایی باید این دردنامه را به دست بالاترین مقام اجرایی کشور برساند.
در این نامه، مادر یک فرزند ۱۳ ساله که شاگرد ممتاز مدرسه است، نگرانیهایش را به سادگی بیان کرده؛ نگرانی مادری که از نابود شدن استعدادهای فرزندش به خاطر بیپولی و ناداری میترسد؛ نامهی این زن خیلی ساده و بسیار سرراست است:
"چندین بار میخواستم برای شما نامه بنویسم ولی هر بار با خودم فکر کردم که امکان ندارد این نامه به دست شما برسد. امروز دل به دریا زدم و امیدوارانه نامه خود را آغاز کردم که هم سال جدید را به شما تبریک بگویم و برای شما آرزوی سلامتی و موفقیت کنم و هم درد دلی با برادر بزرگ خود داشته باشم.
برادر عزیزم، من یک مادر هستم که متاسفانه به خاطر بعضی از مشکلات بد زندگی و به اجبار با یک فرزند پسر ۱۳ ساله که مشغول تحصیل هست از همسرم جدا شدم و در این شرایط سخت اقتصادی در کشور خود که عاشقانه دوستش دارم تنها ماندم.
از همسر سابق خود ماهیانه مبلغ هفت میلیون تومان ریال معادل ۷۰۰ هزار تومان دریافت میکنم در صورتی که ماهانه مبلغ شش میلیون ریال معادل ۶۰۰ هزار تومان بابت اجاره خانه پرداخت میکنم. حتما برای شما غیرقابل باور است ولی حاضرم با مدرک به شما ثابت کنم. حالا خودتان تصور کنید چگونه و با چه شرایطی دارم زندگی میکنم.
اشتباه برداشت نکنید از شما تقاضای پول و کمک مالی ندارم درخواستم از شما این است؛ من و خواهرم دو سال پیش مکانی را برای پرورش قارچ اجاره کردیم و با کمک چند تا از خانمهای سرپرست خانواده کار خود را شروع کردیم. کارمان خوب بود و راضی بودیم اما متاسفانه چند ماه قبل صاحب ملک آنجا را پس گرفت و ما نتوانستیم جای دیگری را برای این کار پیدا کنیم چون اجارهها خیلی خیلی بالا بود. در حال حاضر چند ماه است که بیکار هستیم و درآمدی نداریم.
از شما تقاضا دارم مکانی را در اختیار ما قرار دهید تا بتوانیم به کار خود ادامه دهیم و با این کار امید زندگی را به من و خواهرم و آن زنهای سرپرست خانواده برگردانید.
به خدا قسم از این کار پشیمان نخواهید شد. چون به خودم و خواهرم و همکارانم ایمان دارم و میدانم تواناییهای زیادی داریم. اگر زندگی برایمان سخت نبود هرگز مزاحم وقت شما نمیشدم.
امیدم اول به خدا و بعد به شما است امیدوارم در این شرایط تنهایم نگذارید
ارادتمند شما
محسن پور"
شرایط دشوار اقتصادی، کار را برای کارآفرینان خُرد و آنها که میخواهند دست روی زانوی خودشان بگذارند و برخیزند، دشوار کرده؛ بسیار دشوار؛ و در این بین اوضاع زنهای سرپرست خانوار مثل «محسن پور» از همه دشوارتر است؛ این زنها آسیبپذیرند و امید کمک دارند؛ به راستی آیا قرار است سیل گرانیها و بحران اقتصاد، خانمان این زنها را نابود کند؟
حدود ۸۰ درصد این زنهای سرپرست خانوار بیکارند
براساس آمارهای رسمی، در حال حاضر حدود ۳ میلیون زن سرپرست خانوار در کشور داریم؛ در میان آنها زنانی هستند که توانمندی، تخصص و انگیزه کافی برای کار کردن دارند اما فرصتها و شرایط به آنها امکان رشد و فعالیت را نمیدهد و بسیاری هم هستند که از حداقل توانمندیها محرومند. به اینها بیفزاییم اینکه قانون تامین زنان و کودکان بیسرپرست در آبان سال ۷۱ تصویب شد، اما به دلیل موانع بیشمار، هرگز اجرایی نشد.
حدود یک سال پیش، در اردیبهشت ۹۷، حسن لطفی (عضو کمیسیون اجتماعی مجلس) در مورد وضعیت دشوار و پرخطر این زنان هشدار داد و گفت: این قشر زنان علاوه بر بیسرپرستی، حضانت فرزندان خود را برعهده داشته و به دلیل فقر مالی، بیکاری و عوارض ناشی از آن ممکن است آسیبهایی آنان را تهدید کند؛ این درحالیست که سازمان بهزیستی به دلیل محدودیت بودجهای نمیتواند اقدامات مناسبی برای توانمندسازی و اشتغالزایی زنان سرپرست خانوار انجام دهد و باید تمامی دستگاهها همکاری مناسبی را با بهزیستی داشته باشند.
براساس همین آمارهای رسمی، حدود ۸۰ درصد این زنهای سرپرست خانوار بیکارند و منبع درآمد ثابتی ندارند؛ اما به نظر میرسد اوضاع به سمت وخامت بیشتر پیش میرود. آیا قرار است «محسن پور» و صدها زنِ توانمند و شاغل دیگر مانند او در بحران اقتصادی اخیر، به خیل عظیمِ آن بیکاران بپیوندند؛ زنهایی که اگر بخواهند از تندباد آسیبهای اجتماعی در امان بمانند باید ناگزیر به مشاغل غیررسمی و پرخطر مثل دستفروشی در راهروهای نمور مترو پناه ببرند؛ راهروهای نموری که همین الان از زنان درگیر معاش اشباع شده و دیگر گنجایش و ظرفیت اضافی ندارد!
گزارش: نسرین هزاره مقدم