ایلنا گزارش میدهد؛
مهارتزدایی از بازار کار زنانه/ چرا ۲ میلیون زن در حاشیههای پرخطرِ اقتصاد، نان درمیآورند؟!
چرا نرخ مشارکت اقتصادی زنان ایرانی، علیرغم سطح بالای تحصیلات و مهارتها، ۱۰ درصد از میانگین خاورمیانه پایینتر است و چرا هرچه زنان، تحصیلکردهتر و توانمندتر می شوند، هجومشان به سمت اقتصاد غیررسمی و مشاغلی مانند دستفروشی بیشتر میشود؟!
به گزارش خبرنگار ایلنا، نرخ مشارکت اقتصادی زنان در ایران حدود ۱۲ درصد است؛ عددی که به گفتهی همه کارشناسان و حتی مقامات رسمی، قابل قبول نیست و به شدت پایین است. ۱۶ بهمن ماه ۱۳۹۷، معاون رئیسجمهوری در امور زنان با تاکید بر اینکه آمار مشارکت اقتصادی زنان در ایران پایین است، تاکید کرد: بایستی میزان مشارکت اقتصادی بانوان، با همکاری تمام بانوان توانمند، حمایت ویژه دستگاههای اجرایی و اجرای طرحهای توانمندسازی افزایش یابد.
پایین بودن میزان مشارکت اقتصادی زنان وقتی بیشتر خودش را نشان میدهد که دو مساله را در نظر بگیریم؛ اول اینکه براساس اطلاعات مرکز ملی آمار، نرخ مشارکت اقتصادی زنان در سال ۹۵ نیز همین ۱۲ درصد بوده است؛ یعنی بعد از گذشت دو سال، «آمار رسمی مشارکت زنان» تغییر محسوسی نکرده است و دوم اینکه میانگین مشارکت اقتصادی زنان خاورمیانه ۲۲ درصد است؛ یعنی زنان ایرانی ۱۰ درصد کمتر از زنان خاورمیانهای، مشارکت اقتصادی دارند؛ این را در نظر بگیریم که مبنای مقایسه ما کشورهای خاورمیانه است نه کشورهای توسعه یافته که در غالب آنها، نرخ مشارکت اقتصادی زنان، بالای ۵۰ یا ۶۰ درصد است.
پایین بودن نرخ مشارکت اقتصادی زنان ایرانی، علیرغم بالا بودن تحصیلات و مهارتهای حرفهای آنها یک وجه قضیه است؛ اشتغال و درآمدزایی زنان، وجه به مراتب نگرانکنندهتری هم دارد: اشتغال در اقتصاد غیررسمی.
در همان شانزدهم بهمن ماه ۹۷، معصومه ابتکار (معاون رئیسجمهوری در امور زنان) از واقعیت تلخ دیگری پرده برمیدارد: گرچه میزان مشارکت اقتصادی بانوان حدود ۱۲درصد و بیکاری دختران تحصیلکرده دو تا سه برابر پسران است اما به نظر میرسد میزان اشتغال بانوان در بخشهای مختلف، بیش از آمار رسمی است و اشتغال غیررسمی زنان بالا است.
با این حساب، بالاترین مقام اجرایی کشور در حوزه زنان، از بالا بودن آمار اشتغال زنان در بازار غیررسمی سخن میگوید؛ البته هیچ آمار مشخصی از نرخ اشتغال ناگزیر زنان در بازار کار غیررسمی ارائه نمیدهد.
زنان ناگزیرند کار کنند
اما چرا زنان ایرانی علیرغم داشتن مهارت و تخصص به سمت بازارهای غیررسمی اشتغال رانده میشوند؟ زهرا کریمی موغاری (اقتصاددان و استاد دانشگاه مازندران) در مورد این پدیده ناخوشایند با تاکید بر اینکه گریزی از پذیرش واقعیتهای تلخ اجتماعی نداریم، میگوید: زنان ناگزیرند برای بقای حیات خود و اعضای خانوادهشان کار کنند؛ برخی از بانوان تأمینکننده درآمد خانوار هستند. حال آنان برای امرار معاش میتوانند دستفروش مترو، کنار خیابان یا.... باشند. در برابر ممانعت از اشتغال این افراد بایست ناگزیر به پذیرش پیامدهای آن به صورت آسیبهای اجتماعی مختلف باشیم. باید بپذیریم وقتی فرصت شغلی و درآمد بهتری موجود نباشد، این قبیل مشاغل شکل میگیرد.
وی تاکید میکند: ناگزیر هستیم تا وقتی اقتصاد، مشاغل بهتری ایجاد کند، این صحنههای ناگزیر از قبیل دستفروشی زنان کنار خیابان یا در راهروهای زیرزمینیِ مترو را تحمل کنیم.
اقتصاد غیررسمی چیست و آمارها چه میگویند؟
بر طبق تعاریف، «اقتصاد غیررسمی» بخش ثانویه اقتصاد با ارزش افزوده پایین است که خارج از حیطهی نظارت و ضوابط دولتی و رسمی قرار میگیرد. به عبارت دقیقتر، اقتصاد غیررسمی، بخشی از اقتصاد است که قانونمند و نظارت شده نیست و در آن، از نیروی کار حمایت نمیشود؛ به طور مشخص، در اقتصاد غیررسمی، قانون کار، حاکم نیست؛ کارگران بیمه نیستند؛ رابطه مدونِ کارگری- کارفرمایی وجود ندارد و کارفرمایان از تعهدات قانونی خود مانند مالیات و بیمه فرار میکنند.
شاغلان در اقتصاد غیررسمی چند دسته هستند؛ برخی مانند دستفروشان یا برخی کارگران کشاورزی یا خدماتی، خویشفرما هستند؛ برخی دیگر مانند آنهایی که در کارگاههای زیزمینی و غیررسمی کار میکنند، خارج از حیطههای رسمی، اما برای کارفرمای خاص کار میکنند و برخی دیگر مانند شاغلان در مشاغل خانگی یا کشاورزی، در زمرهی «کارکنان فامیلی بدون مزد» قرار میگیرند.
در هر حال، از این بخش از اقتصاد به دلیل آسیبها و خطرات بسیاری که به همراه دارد، به عنوان حاشیههای ناامن اقتصاد یاد میشود و هرچه آمار شاغلان در این بخش بیشتر باشد به این معناست که فرصتهای شایسته اشتغال در جامعه کم و محدود است.
هیچ آمار دقیقی از اشتغال نیروی کار در اقتصاد غیررسمی وجود ندارد؛ در اردیبهشت ۹۶، علی ربیعی (وزیر سابق تعاون، کار و رفاه اجتماعی) از آمار تقریبیِ اشتغال در بخش غیررسمی اقتصاد خبر داد و گفت: حدود ۱۰ میلیون کارگر غیررسمی در کشور داریم که حتی دفترچه بیمه سلامت هم ندارند.
برای اینکه بدانیم، چه تعداد از این ۱۰ میلیون کارگر غیررسمی را زنان تشکیل میدهند، باز هم به سراغ آمارهای رسمی میرویم؛ بر طبق آمارهای رسمی، درحالیکه ۱۹ درصد از کل کارگران کشور را زنان تشکیل میدهند، در بخش غیررسمی اقتصاد این آمار ۲۵ درصد است؛ یعنی ۲۵ درصد از کارگران غیررسمی را زنان تشکیل میدهند که اگر آمار ۱۰ میلیون نفری ارائه شده را مبنا قرار دهیم، متوجه میشویم، حدود ۲ میلیون زن در اقتصاد غیررسمی مشغول به کار و درآمدزایی هستند.
وجود ۲ میلیون زن در حاشیههای پر از خطر اقتصاد یا همان «اقتصاد غیررسمی» نگران کننده است؛ آنهم در شرایطی که در سالهای گذشته، سهم زنان ایرانی از تحصیلات دانشگاهی و مهارتهای شغلی افزایش چشمگیری داشته است.
وقتی این اطلاعات و اعداد را کنار هم میگذاریم به یک نتیجه دردناک میرسیم: در سالهای گذشته از نیروی کار، به خصوص زنان، «مهارتزدایی» شده است؛ یعنی علیرغم بالا رفتن سطح مهارتها و تخصصهای شغلی، جایگاه و امتیازات شغلیِ شاغلان تنزل یافته است.
برای اثبات میدانی این ادعا به سراغ زنان دستفروش در متروی تهران میرویم و از چند تن از آنها، میزان تحصیلات و سابقه شغلی آنها را جویا میشویم:
نفر اول: زنی پنجاه ساله؛ فروشنده لیف دستباف:
«تحصیلات من دیپلم است؛ سالها در یک کارگاه خیاطی کار میکردم که بیمه هم بودم؛ دو سال است که از کار تعدیل شدم؛ اول در خانه نشستم ولی بعد به خاطر مشکلات اقتصادی مجبور شدم لیف ببافم و بیایم در مترو بفروشم.»
نفر دوم: زنی ۲۸ ساله؛ فروشنده لوازم آرایش:
« من لیسانس ادبیات از دانشگاه آزاد دارم؛ چند سالی دنبال کار گشتم اما کار مناسب پیدا نکردم؛ بعد رفتم منشی یک دکتر شدم؛ هم حقوقش بسیار پایین بود و هم رفتار خوبی با من نمیشد؛ آخر تصمیم گرفتم لوازم آرایش از بانه بیاورم تهران یا از همین بازار تهران بخرم و بیاورم در مترو بفروشم؛ درآمدش بد نیست؛ آقای خودم هم هستم.»
نفر سوم: زنی ۴۳ ساله؛ فروشنده لباس زنانه:
«من فوق دیپلم دارم؛ سالها خانهدار بودم؛ بعد از جدایی از همسرم، برای امرار معاش مجبورش دم دنبال کار بگردم؛ هیچ کاری پیدا نکردم؛ در نهایت، یک بار، لباس خریدم و آمدم مترو فروختم؛ درآمدش بد نبود؛ در این کار ماندگار شدم؛ الان چهار سال است که کارم همین است.»
نفر چهارم: زنی ۲۰ ساله؛ فروشنده وسایل بهداشتی:
«من دانشجوی زبان دانشگاه آزاد هستم؛ پدرم بازنشسته است؛ مجبورم برای گذران زندگی کار کنم؛ چه کسی در این جامعه به یک دانشجوی زبان کار میدهد؟!»
نفر پنجم: زنی ۷۵ ساله؛ فرونده اسکاچ ظرفشویی و وسایل آشپزخانه:
« من قبلاً توی خانه، خیاطی میکردم؛ ده سالی است که آرتروز گردن گرفتم و نمیتوانم خیاطی کنم؛ در ضمن مشتری هم کم شده بود؛ خلاصه دو سالیست که آمدم مترو و خرت و پرت میفروشم»
با نگاهی دقیقتر به نمونههای بالا که پنج زن در شرایط سنی مختلف هستند که به صورت تصادفی انتخاب شدهاند، مشخص میشود که این زنان یا «تحصیلات» دارند یا «مهارت»؛ با این وجود، هیچکدام از این دو مولفه به کارشان نیامده و برای امرار معاش، مجبور شدهاند در سالنهای تاریک و پر ازدحام مترو، دستفروشی کنند.
این پنج زن میتوانند گواه روشنی باشند از تغییر قابل توجه در الگوی اشتغال و «مهارتزدایی» از نیروی کار زنانه. براساس آمارها، تعداد چنین زنانی، حدود ۲ میلیون نفر است و مشخص نیست چه تعداد از آنها در بازار کار سیاه یا کارگاههای زیرزمینی که آبستن خطرات و حوادث شغلی بسیار است، مشغول به کار هستند؛ اما کاملاً مشخص است که با تغییرات الگویی در بازار کار، نه تنها زنانِ بامهارت و تحصیلکرده، امکان ارتقای شغلی و کسب جایگاههای بالای شغلی را ندارند، بلکه بیش از همیشه، به حاشیههای ناامن اقتصاد رانده شدهاند.
راهکار سادهای وجود ندارد....
اما راهکار چیست؛ چگونه میتوان زنان را به متن اقتصاد رسمی بازگرداند؛ زهرا کریمی موغاری با تاکید بر اینکه زدودن اقتصاد غیررسمی و گسترش مشاغل رسمی، پایدار و زیر چتر قانون کار و تامین اجتماعی، کار دشواری است و راهکارِ خطی و ساده ندارد؛ میگوید: راهکار مقابله با اشتغال غیررسمی در واقع زدودنِ وضعیت نامساعدِ بازار کار است؛ راهکار اصلی، تلاش برای افزایش رشد اقتصادی است و برای رشد اقتصادی، سرمایهگذاری لازم است و برای سرمایهگذاری هم آرامش لازم است؛ بنابراین هیچ راهکارِ سادهای وجود ندارد؛ هیچ جوابِ راحت و سرراستی برای مقابله با این وضعیت وجود ندارد.
او شرایط را نگرانکننده میداند و با اشاره به اینکه در صورت تداوم مشکلات کنونی، در آینده نرخ اشتغال غیررسمی به خصوص برای زنان افزایش خواهد یافت و سهم بیشتری از شاغلان را جذب خواهد کرد، میگوید: بحث اصلی و نگرانی جدی در شرایط فعلی این است که سهم زنان در این مشاغل غیررسمی بیشتر از مردان است و همین مساله، یک زنگ اخطار است؛ اگر زنی که سرپرست خانوار است شغلی داشته باشد و ماهی ۴۰۰-۵۰۰ هزار تومان مزدبگیرد؛ هیچ راهی برایش باقی نمیماند جز اینکه بخشی از هزینههای زندگی را از منابعِ «دیگری» تامین کند؛ چنین وضعیتی ممکن است به تنفروشی و فحشا یا مشارکت در معاملات مواد مخدر و یا خلافکاریهای دیگر منجر شود که در این شرایط، «خشونت» هم در خانوادهها افزایش پیدا میکند.
این شرایط، بهراستی نگرانکننده است؛ اما بازهم به همان سوالات و چالشهای نخست بازمیگردیم؛ چرا نرخ مشارکت اقتصادی زنان ایرانی، علیرغم سطح بالای تحصیلات و مهارتها، ۱۰ درصد از میانگین خاورمیانه پایینتر است و چرا هرچه زنان، تحصیلکردهتر و توانمندتر میشوند، هجومشان به سمت اقتصاد غیررسمی و مشاغلی مانند دستفروشی بیشتر میشود؟!
گزارش: نسرین هزاره مقدم