ایلنا گزارش میدهد؛
طومار مشکلات بازنشستگان به انتها نمیرسد/به خاطر یک حرف که در تلویزیون میشنوید، نیایید کانون بازنشستگی
کارگران بازنشسته، روزگارِ نامُرادی دارند؛ مستمریهایی که میگیرند کافی نیست؛ خدمات درمانی مناسب به آنها ارائه نمیشود و صدای متحد و رسایی نیز برای مطالبهگری ندارند. به قول یک فعال صنفی بازنشستگان: زندگی بازنشستگان دارد متلاشی میشود...
به گزارش خبرنگار ایلنا، استارت که میزند، سرِ درد دلاش باز میشود؛ غمهایش یکی، دوتا نیست انگار؛ انگار زمانه نه فقط با او که با خیلیها سر سازش ندارد؛ زمانهی ناکوکی که ارمغانش برای سالمندان، بیپولی، شغل دوم و مسافرکشیست.
فرمان را میگرداند و همزمان صحبت میکند؛ گلایه پشت گلایه؛ درد پشت درد؛ از سی سال کار کردن در یک کارخانه چیتسازی میگوید و از روزی ده ساعت مسافرکشی، بیست سال بعد از بازنشستگی؛ از آنچه بر سرش آمده در این سالها میگوید و برایش توفیری ندارد که مسافری که روی صندلی عقب نشسته، پاسخی میدهد یا نه: «سی سال کار کردم حالا فقط یک میلیون و چهارصد هزار تومان حقوق میگیرم؛ نزدیک هفتاد سال سن دارم اما هنوز مستاجرم؛ یک دخترم را راهی خانه بخت کردهام و دو فرزند دانشجو دارم؛ مستمری تامین اجتماعی، یک هفته از ماه هم کفاف نمیدهد؛ با این سن و سال روزی ده ساعت مینشینم پشتِ رُل؛ در این شهر بیدروپیکر و دَنگال، از هر قماش آدمی دیدهام؛ همه جور آدمی را جابجا کردهام اما به نظرم هیچکس سیاهروزتر از یک کارگر بازنشسته نیست....»
دور بیپایان رنج؛ از هفده سالگی تا هفتاد سالگی
پنجاه و اندی سال زحمت کشیدن، از هفده سالگی تا هفتاد سالگی، از رانندهای که در آیندهی مقابلت میبینی، پیرمردی فرتوت و خسته ساخته؛ پیرمردی که هرچه جان کنده، به جایی نرسیده؛ هنوز در روزگارِ سالمندی پایش روی پدال گاز و ترمز است و از آزادی مسافر میزند برای انقلاب؛ از انقلاب به امام حسین و از آنجا به هر مقصد دیگری که سرنوشت بکشاندش؛ او همیشه در «جستجوی نان» در همین شهر، دور میزند؛ دور بیپایانِ تنهایی و بیپولی، بدون حتی یک سقف کوچکِ چند ده متری؛ سقفی که بتواند آنجا حداقل در همان چند ده متر، احساس کند که سرنوشتش آنچنان هم بیسرانجام نبوده و غیر از رنجِ مدام، چیزکی هم به دست آورده.
به راستی «روزگار سپری شدهی کارگران سالخورده» روزگار نامرادیست. اول اکتبر روز جهانی سالمندان است اما کارگرانی که با هزار مشقت به دوران سالمندی می رسند، همه روزها را مثل هم، روز خدا میدانند؛ روزهای بیروزیِ خدا بدون ذرهای تفاوت؛ تنها فرق روزها با هم این است که هرچه میگذرند، التهاب و نگرانی بیشتر میشود؛ التهابِ قیمتهایی که سر به فلک میکشند و نگرانی از روزگاری که با مستمری یک میلیون و خوردهای نمیگذرد؛ اصلاً نمیگذرد.....
بیش از پانصد هزار بازنشستهی «همسرنوشتِ» این رانندهی گمنام در همین تهران غولپیکر روز را به شب میرسانند و بیش از سه میلیون نفر در گوشه و کنار کشور هستند؛ سه میلیون و چند صد هزار کارگری که بعدِ عمری تولید و سازندگی، متوسط دریافتیشان کمتر از دو میلیون تومان در هر ماه است؛ بیشترشان مستاجر و خانه به دوشاند؛ اکثریت قریب به اتفاقشان، یکی، دو دهه بعد از بازنشستگی هنوز کار میکنند و همهی آنها، با قاطعیت میتوان گفت همهی آنها، از سطح رفاهی و معیشتی زندگی خود ناراضیاند.
به خاطر یک «حرف» که در تلویزیون میشنوید راه نیفتید بیایید کانونها!
این سه میلیون و چند صد نفر، امید هیچ حمایتی از هیچ جا ندارند؛ حتی نمیتوانند به یک وام ناقابل ۵ میلیون تومانی که این روزها با پولش نمیشود یک تکه کوچک از وسایل خانه را خرید یا مخارج تحصیل دانشگاهی یک فرزند را تامین کرد، امید ببندند؛ بارها وعده دادهاند که به مستمریبگیران تامین اجتماعی وام میپردازند؛ اما هربار که سالمندانِ تهرانی و شهرستانی با هزار زحمت به کانونهای بازنشستگی مراجعه کردهاند، با ناامیدی بسیار به خانه بازگشتهاند؛ ناامیدی و البته خشم از اینکه هر بار دولت وعدهی وام میدهد اما از خودِ وام خبری نیست؛ میگویند پول نداریم! بودجه برای وام پیشبینی نشده! میگویند: «به خاطر یک «حرف» که در تلویزیون میشنوید راه نیفتید بیایید کانونها! به خدا این حرفها فقط «شعار» است!»
کاظم فرجاللهی (فعال کارگری) خودش بازنشسته «چیت ری» است؛ او روزهای بازنشستگی را روزهای بدون زنگ ساعتِ سر صبح و بوق شروع کارِ کارخانه اما بدون آسایش و فراغت خاطر توصیف میکند و میگوید: اگر بخواهیم برشماریم که کارگران بازنشسته چه مشکلاتی دارند و مطالباتشان چیست، مثنوی هفتاد من کاغذ میشود؛ اما میشود یکی، دو موضوع را به عنوان مهمترین دغدغهها مطرح کرد.
او ادامه میدهد: بازنشستههای تامین اجتماعی دو مطالبه اصلی و بههمپیوسته دارند؛ مطالبهی اصلی لزومِ «افزایش عادلانه مستمری بازنشستگان» است که نیازمند تدبیری اصولی و قاطعانه است؛ بازنشستگان با این چندرغاز مستمری اموراتشان نمیگذرد؛ این هم که بیایند «فقط یک بار در سال» مستمری را براساس حداقل مزد شورای عالی کار افزایش دهند، کافی نیست و نمیتواند هیچ زمان بازنشستگان کارگری را به بالای خط فقری که این روزها بیش از پنج میلیون تومان است، برساند؛ با توجه به بحرانی که در آن قرار داریم و یکی از نمودهای اصلی آن، افزایش سرسام آور قیمتِ کالاها و خدمات است، افزایشِ سالیانهی مستمریها نمیتواند تکافوی هزینهها را بکند؛ پس این امر نیازمند تدبیر عمیقتریست. علاوه بر این، «حقوق» برای یک کارگرِ شاغل، مفهوم عامتری نسبت به دستمزدِ صرف دارد و مزایای مزدی از قبیل بهرهوری، کارانه و اضافه کار را نیز شامل میشود؛ اما برای بازنشستگان، «حقوق» فقط و فقط همان مستمریِ یک میلیون و خوردهای است؛ هیچ مزایای جانبی در کار نیست؛ حتی یک وام قرضالحسنه هم در کار نیست...
بازنشستگان تشکلهای قدرتمند ندارند
فرجاللهی به مطالبه دوم میپردازد: بازنشستگان تامین اجتماعی فاقدِ ابزار قوی برای دفاع دستهجمعی از منافعشان هستند؛ تشکلهای موجود ازجمله کانونهای بازنشستگان، توانمندی و صلاحیتِ عملی کافی برای دفاع از منافع بازنشستگان ندارند و نمیتوانند در مطالبهگری از دولت به نفع بازنشستگان عمل کنند. این ضعف، مشکلات کارگران بازنشسته را به نسبت کارگران شاغل، لاینحلتر میسازد؛ نه امکان تشکلیابی مستقل داریم و نه ظرفیت مناسب برای این کار هست؛ لذا نمیتوانیم مطالباتمان را با قدرت پیگیری کنیم.
فرجاللهی از خدمات درمانی بیمه نیز انتقاد دارد و با طنزی تلخ، «بیمه تکمیلی» را بیمهی تحمیلی میداند و میگوید: بیمهی تکمیلی دیگر چه صیغهایست که به نادرستی سالهاست باب شده؛ تامین اجتماعی و دیگر سازمانهای بیمهگر موظف هستند همه نوع خدمات درمانی را تا سطح درمان کامل به بیمه شده ارائه دهند؛ اما چون قصور میورزند و خدمات کافی ارائه نمیدهند، بازنشستهی بینوا مجبور می شود از همان آبباریکهی مستمری، مبلغی را بابت بیمه تکمیلی بپردازد که متاسفانه آن بیمه تکمیلی هم «درمان کامل» را عینیت نمی بخشد؛ این را هم بگویم که نه تنها خدمات «بیمه پایه» به هیچ وجه کافی نیست و در فکر ارتقای این خدمات نیستند بلکه هر روز از میزان این خدمات کم میکنند؛ شما را ارجاع میدهم به خارج کردن ۷۹ قلم داروی OTC از شمول بیمه!
طومارِ مشکلاتِ بازنشستگان هیچگاه به «نقطهپایانی» و «والسلام» نمیرسد؛ زندگی کردن برای یک کارگرِ بازنشسته از همه نظر دشوار است و هرچه به سمت «سالمندی و کهولت» پیش میرود، این دشواری بیشتر و عمیقتر هم میشود.
علی دهقانیکیا (رئیس کانون بازنشستگان تامین اجتماعی شهر تهران) نیز مطالبات کارگران بازنشسته را بیشمار میداند و میگوید: از مهمترین مطالبات، بحث مستمریها و حقوق است که نسبت به تورم موجود، به هیچ وجه جوابگوی زندگی نیست؛ درحالیکه کمیته دستمزدِ شورای عالی کار، جلسات متعدد برگزار کرده و دولتیها و کارفرمایان نیز کاهش قابل توجه قدرت خرید مزد را تایید کردند، مشخص نیست چرا جلسه شورای عالی کار برای ترمیم مزد برگزار نمیشود؟
مستمری بازنشستگان تامین اجتماعی، حتی ده روز در ماه را کفایت نمیکند
او ادامه میدهد: مستمری بازنشستگان تامین اجتماعی، حتی ده روز در ماه را کفایت نمیکند؛ ما به عنوان نمایندگان بازنشستگان از دولت و مدیرعامل سازمان تامین اجتماعی درخواست داریم که قبل از اینکه بحران معیشت عمیقتر شود و تبعاتِ مشکلزای آن دامن اجتماع را بگیرد، مساله ترمیم مزد و مستمریها را در اولویت قرار دهند. ما صدقه و اعانه هم نمیخواهیم که بیایند بگویند مثلاً هر فصل یا هر ماه یک بسته حمایتی غذایی میدهیم؛ ما این را نمیخواهیم؛ ما حقوقِ قانونی خودمان را میخواهیم که مهمترین این حقوق هم، افزایش دستمزد به اندازهای است که عقبماندگی قدرت خرید جبران شود. نخواهند نظام صدقهای را برپا کنند که ما کارگران آن را به شدت پس میزنیم....
اشاره دهقانیکیا به برگزاری جلسات کمیته دستمزد و تایید سهجانبهی کاهش ۴۸ درصدی قدرت خرید دستمزد است. در این جلسه که بیش از سه هفته از زمان برگزاری آن میگذرد، صورتجلسهای را هر سه طرف امضا کردند که در آن آمده بود مزد باید به میزان ۸۰۰ هزار تومان ترمیم شود؛ علیرغم پیگیریهای متعدد کارگران، این امضاها همچنان خاک میخورد و جلسه شورای عالی کار برای تایید نهایی و ابلاغ آن، برگزار نمیشود؛ اگر ترمیم دستمزد، نهایی و ابلاغ شود، مستمری بازنشستگان تامین اجتماعی نیز براساس قانونی که میگوید نباید حداقل مستمری از حداقل مزد کمتر باشد، افزایش پیدا خواهد کرد؛ به هرحال مشخص نیست چرا وزارت کار قانون را اجرا نمیکند؛ چرا شورای عالی کار تشکیل جلسه نمیدهد و چرا موضوعی با این سطح از اهمیت را پشت گوش انداختهاند؟!
دهقانیکیا بعد از بحث مزد و مستمری که مهمترین دغدغه و مشکل کارگران شاغل و بازنشسته است، مطالبات دیگری را نیز مطرح میکند: «چهار سال است که مدیرعامل تامین اجتماعی در مراسم تکریم بازنشستگان، وعده اجرای «همسانسازی» میدهد اما عملاً هیچ اتفاق خاصی نیفتاده است؛ صندوق بازنشستگان کشوری توانسته حقوق بازنشستگان را به مرز دو میلیون و دویست هزار تومان برساند؛ علیرغم اینکه میگویند صندوق بازنشستگی کشوری «ورشکسته» است دولت از هرجا شده پول تهیه میکند و همسانسازی را تا یک حدی اجرایی میکند؛ اما چرا همین دولت نه تنها تعهداتش را در قبال تامین اجتماعی اجرایی نمیکند بلکه دست میکند در جیب بیمهشدهها و از محل حق بیمه کارگران، سهم بیمه ۲۶ گروه مهمان ناخوانده تامین اجتماعی را میپردازد؛ دولت خودش باید برای این گروهها سهم کارفرما را بپردازد؛ اما این کار را نمیکند؛ بعد میگویند پولی برای اجرای همسانسازی در بساط نیست! این بیعدالتی را چطور میتوان توجیه کرد؟!»
دولت اگر بدهی خود به تامین اجتماعی را نمیپردازد حداقل دست از سر سازمان بردارد!
دهقانیکیا میافزاید: در همین سال ۹۷، حدود دو هزار و ۲۰۰ میلیارد تومان از جیب بیمهشدگان تامین اجتماعی، برای بیمهشدگان خاص که تعدادشان سه میلیون و چهارصد هزار نفر است، برداشت میشود؛ دولت اگر بدهی خود به تامین اجتماعی را نمیپردازد حداقل دست از سر سازمان بردارد!
عدهای میگویند تامین اجتماعی به سیاق صندوقهای دیگر اگر بخواهد مستمری را بالا ببرد یا همسانسازی را اجرایی کند، به زودی ورشکسته خواهد شد؛ اما دهقانیکیا نظر دیگری دارد: اگر «سهجانبهگرایی» را احیا کنند و مدیریت تامین اجتماعی اصلاح شود، قطع یقین میتوانیم ظرف مدت دو، سه سال، هم همسانسازی را اجرایی کنیم و هم مشکلات بازنشستگان را حل کنیم. مشکل از مدیریت ناکارآمد و غیرِ سهجانبه است.
خروج ۷۹ قلم داروهای OTC از شمول بیمه، یکی دیگر از انتقادات دهقانیکیاست؛ او معتقد است حذف داروها، در این شرایط وانفسا که بازنشسته مجبور هست هم بیمه تکمیلی بپردازد هم دو درصد بابت بیمه بپردازد، هزینه گزافی به بازنشسته تحمیل میکند؛ آن هم بازنشستهای که در زمان اشتغال «نُه/بیست و هفتم» سهم درمانِ خود را کامل پرداخت کردهاست.
دهقانیکیا میگوید: دفترچههای بیمه ما دیگر هیچ ارزشی ندارد؛ کاملاً ارزش خود را از دست دادهاست؛ در کنار آن فشارِ اصلیِ معیشتی که ناشی از کاستیِ درآمدِ واقعی است، این مشکلات جانبی مزید بر علت شدهاند و کار را بر بازنشستگان سخت کردهاند. واقعاً زندگی بازنشستگان را دارند متلاشی میکنند. کار به جاهایی کشیده که دیگر.... نمیخواهم بگویم؛ این جمله را نمیتوانم تکمیل کنم؛ نمیخواهم بگویم چطور بازنشستگان امورات زندگیشان را میگردانند؛ یک علامت سوال بگذارید در انتهای این جمله؛ یک علامت سوال بزرگ..
این دردها و مطالبات آنقدر زیاد شدهاند که به نظر بیانتها میرسند؛ میتوان ساعتهای متوالی از مشکلاتِ بیپایان کارگران بازنشسته گفت. مشکلاتی که به نظر میرسد هیچ راهکاری جز اعاده ساختار سهجانبه و کارای مدیریتی برای سازمان تامین اجتماعی و کمی، فقط کمی، مساعدت دولت ندارد. دولت باید به وظایف قانونی خود در قبال کارگران بازنشسته عمل کند در غیر این صورت، روزگار سپری شده کارگران سالخورده، روزگار دردناکی میشود؛ روزگاری که فقر، فلاکت و رنجهای بیکسی، ضمیمهی آن است.
گزارش: نسرین هزاره مقدم