خبرگزاری کار ایران

نگرانی‌های زن سرپرست خانواری که پس از ۳۳ سال کار فقط ۲ سال سابقه بیمه دارد:

فقط بیمه‌ام کنند/درآمدم ماهی ۲۵۰ هزار تومان است

فقط بیمه‌ام کنند/درآمدم ماهی ۲۵۰ هزار تومان است
کد خبر : ۶۱۹۴۸۶

این بار داستان هزار تیغ برهنه روزگار به خانمی ۵۱ ساله بازمی‌گردد که ۳۳ سال از عمرش را کارگری کرده است و هنوز «بیمه» ندارد. خودش نداشتن بیمه را اینگونه توصیف می‌کند: ‌‌ «آینده‌ای ندارم.»

به گزارش خبرنگار ایلنا، آسمان همه جا یکرنگ نیست، همیشه و برای همه رخ آبی و صافش را نشان نمی‌دهد؛ خیلی‌ها هستند که روزگارشان زیر سقف خاکستری آسمان می‌گذرد و هوایشان تیره و تار است و سرخی صورت‌هایشان ارمغان ضرب سیلی‌‌هایی است که از روی آبروداری به خود می‌زنند. سرنوشت برای این قشر که هر روز بر تعدادشان افزوده می‌شود، روی ناخوشش را نشان داده است و هزار تیغ برهنه را حواله تن نحیف‌شان می‌کند. «کارگر» که باشی به خصوص اگر روزمزد،‌ بی‌پناه‌ می‌شوی و صدایت در گلو خفه می‌شود. کم می‌آوری یعنی برایت کم می‌گذارند و از تو زیاده می‌خواهند تا جایی که از همه چیز کم بیاوری، پول، توان،‌ سلامتی و از همه بدتر تنها چیزی که سرپایت نگاه داشته است:‌ «امید»...

این بار داستان این هزار تیغ برهنه روزگار به خانمی 51 ساله بازمی‌گردد که 33 سال از عمرش را کارگری کرده است و هنوز «بیمه» ندارد. خودش نداشتن بیمه را اینگونه توصیف می‌کند:‌‌‌ «آینده‌ای ندارم.»

زمین‌گیر شدن 6 ساله مرد خانه

زینب که از 18 سالگی کار کرده و سکان زندگی را به دست گرفته است، در جایگاه مادر دو فرزند و همسر مردی از کار افتاده و ناتوان قرار دارد که این روزها، فشار زندگی او را از پا انداخته و توانش را تحلیل داده است. او داستان روزگار گذشته بر خانواده‌اش را اینگونه شرح می‌دهد:‌‌‌ «6 سال پیش همسرم از فشار زندگی و غصه اینکه نمی‌تواند از پس هزینه‌های زندگی و اجاره خانه برآید و صاحبخانه هم جوابمان کرده است، تاب نیاورد؛ نمی‌توانست ناراحتی و سختی من و بچه‌هایش را تحمل کند و آخرش هم سکته مغزی و قلبی با هم کرد و خانه‌نشین شد.» 

گویا همسر 58 ساله این خانم پیش از دو سکته سنگین و زمین‌گیر شدنش همزمان دو کار را انجام می‌داده است؛ یکی ویزیتوری فروش ترازو به مغازه‌داران که به ازای فروش هر ترازو مبلغی را دریافت می‌کرد و دیگری برق‌کار سیار ساختمان که تخصص اصلی‌اش به شمار می‌رفت. اما با این وجود هیچ وقت بیمه تامین اجتماعی نبوده چون کار ثابت و قراردادی نداشته است و در توانش هم نبوده که بیمه اختیاری داشته باشد. و حالا هیچ میراث دستگیری برای زن و فرزندانش ندارد،‌ نه بیمه‌ای،‌ نه پس‌اندازی و نه حقوق به راهی...

اخراج از مدرسه پس از دو سال کار به دلیل بیماری شوهر

این تنها یکی از زخم‌هایی است که تیغ‌ تیز روزگار بر زندگی آنها انداخته؛ زخمی اساسی که شرایط زندگی‌شان را حادتر از گذشته کرده است‌: «از 18 سالگی سختی کشیدم و کار کردم و زحمت کشیدم تا اینکه پیش از سکته همسرم و زمین‌گیر شدنش، دو سالی می‌شد که به واسطه معرفی یکی از دوستان در مدرسه‌ای به عنوان نیروی خدماتی کار می‌کردم و بیمه هم شده بودم.»

زینب که از آن روزها و شرایط کاری‌اش به خاطر داشتن بیمه راضی بوده است، ادامه می‌دهد:‌‌ «شوهرم که سکته مغزی و قلبی کرد مجبور شدم چند وقتی را در بیمارستان کنارش باشم و چون سر کار نبودم، مدیر مدرسه تماس گرفت و گفت که نمی‌توانیم مدرسه را بدون نیروی خدماتی داشته باشیم و عذرم را خواست و فرد دیگری را به جای من آورد.»

مادر که باشی همیشه و در هر شرایطی دغدغه فرزندانت را داری و زینب هم یک مادر است:‌ «هرچند که کار در مدرسه برایم خیلی سنگین بود و زحمت زیادی داشت، برای من با شرایطی که داشتم خیلی خوب بود و حداقل می‌توانستم با حقوقش به بچه‌هایم بهتر رسیدگی کنم اما از وقتی که از مدرسه بیرون آمدم همه چیز برایم خیلی سخت‌تر شده است.»

قطع شدن بیمه تامین اجتماعی بزرگ‌ترین دغدغه زینب

یکی از این سختی‌ها،‌ قطع شدن بیمه تامین اجتماعی‌اش است:‌ «با همان بیمه‌ای که از طرف مدرسه شده بودم،‌ توانستم عضو خانه کارگر شوم و فرزندانم از کلاس‌های رایگان آنجا استفاده کنند حتی دیگر نگران مریض شدم خودم و بچه‌هایم نبودم و با دفترچه بیمه می‌توانستم آنها را دکتر ببرم اما الان چند ماه است که دفترچه هم ندارم.»

ترجیع‌بند دغدغه‌های این زن سرپرست خانوار،‌ «بیمه» است؛ حمایتی که از آن محروم شده:‌ «پس از یک سال وقفه از زمان بیرون شدنم از مدرسه، 4 سال حق بیمه اختیاری را به هر ضرب و زوری بود پرداخت کردم اما اکنون چند ماه می‌شود که نتوانستم حق بیمه‌ام را بپردازم چون رقمش خیلی زیاد است.»

وقتی مبلغ حق بیمه‌ای که باید ماهانه برای بیمه اختیاری بپردازد را جویا می‌شوم، می‌گوید:‌ «باید ماهی 300 هزار تومان حق بیمه بدهم اما به خدا در توانم نیست که این رقم را پرداخت کنم چون حتی به زور جواب هزینه‌های زندگی‌ام را می‌دهم دیگر پولی برای پرداخت حق بیمه اختیاری ندارم.»

اینکه بعد از مدرسه برای تامین هزینه‌های زندگی‌شان مشغول به چه کاری می‌شود، سوال دیگری است که زینب در پاسخ به آن می‌گوید:‌ «بعد از مدرسه در یکی تولیدی‌های پوشاک مشغول به کار شدم اما چون صاحب‌کار بیمه نمی‌کرد و کارم هم نسبت به حقوقی که می‌گرفتم؛ خیلی سنگین بود و به دلیل مریض احوالی؛ توان این حجم کار را نداشتم، از آنجا بیرون آمدم.» او که به هر دری زده بود تا بتواند کاری پیدا کند که بیمه شود، موفق نمی‌شود و دست آخر ناامید از این مسئله خانه‌نشین می‌شود.

کسب 200 هزار تومان درآمد از راه سبزی سرخ کردن

حالا زینب در خانه کار می‌کند:‌ «اکنون در خانه برای مردم سبزی پاک، خرد، خشک و ‌سرخ می‌کنم و از این راهی ماهی بین 200 تا 250 هزار تومان درمی‌آورم.»

پاسخ این سوال که اکنون غیر از سبزی سرخ کردن منبع درآمد دیگری هم دارند این می‌شود: «هزینه‌های زندگی‌مان را از یارانه‌ها و درآمدی که از پاک کردن و سرخ کردن سبزی برای مردم به دست می‌آورم تامین می‌کنیم؛ البته کمیته امداد امام خمینی هم ماهی 40 هزار تومان به همسرم حقوق می‌دهد.»

اما هیچ‌کدام از آنها جوابگوی زندگی را نمی‌دهد. مگر با ماهی 500 هزار تومان می‌توان زندگی 4 نفره را با هزار قسط و قرض و فراز و نشیب را پاسخ داد؟ آن هم زمانی که به گفته اقتصاددانان درآمد زیر 3 میلیون تومان، زیر خط فقر محسوب می‌شود.

اینجاست که جان زینب به لب می‌رسد و در لابه‌لای روایت‌های جسته و گریخته‌اش از شرایط نابسامان زندگی‌اش، با گریه می‌گوید:‌ «فشار زندگی نابودم کرده است و دیگر در توانم نیست؛ به زور بچه‌هایم را تر و خشک می‌کنم. مگر در این دنیا کسی نیست که من را ببیند؟»

زینب که در این شرایط باز هم آدم‌های زیادی که مثل خودش هستند را نیز فراموش نمی‌کند، ادامه می‌دهد:‌‌ «مثل من زیاد هستند که منتظرند که دیده شوند؛ وقتی که سیل، زلزله، آتش‌سوزی و... می‌شود مردم این‌ها را می‌بینند و به کمک می‌روند اما من و امثال من چه می‌شویم؟ چه کسی می‌خواهد ما را ببیند؟»

این بانوی سرپرست خانوار که شانه‌هایش زیر بار سنگین هزینه‌های زندگی و قسط و قرض‌ها خرد شده است، بازهم نگران آبروی خانواده‌ و سرخی صورتی است که تاکنون با سیلی حفظ شده است:‌ «آبرومندانه زندگی می‌کنم و هیچ کسی را هم جز خدا ندارم اما دیگر نمی‌دانم از کجا بیاورم که کرایه خانه و قسط‌ها و تر و خشک کردن بچه‌ها و هزینه‌های داروی همسرم را بدهم؟ مدیون باشم اگر در خانه‌ام لبنیات،‌ میوه، آجیل، شکلات و... پیدا شود، هیچی نداریم.»

ماهی 800 هزار تومان هزینه داروهایی که باید بخرند و ندارند که بخرند

زینب یادش می‌آید آخرین باری که شیر خورده است، 15 سال پیش بوده و از بچگی هیچ مسافرتی نرفته‌ است حتی زیارت امام رضا (ع) که آرزوی نشستن در صحن حرمش را دارد و همه این‌ها حسرتی شده است به دلش اما بازهم دل خودش را زیر پا می‌گذارد و نگران همسر و فرزندانش است:‌ «ندارم که هزار تومان در کیف پسر 15 ساله‌ام بگذارم تا با ماشین به مدرسه برود به خدا هر روز از 16 متری امیری تا ته امام خمینی را پیاده به مدرسه می‌رود و برمی‌گردد؛ دختر 20 ساله‌ام هم تا پیش دانشگاهی خواند و چون پول نداشتیم ترک تحصیل کرد.»

او از داروهای شوهرش هم می‌گوید که ماهی 700، 800 هزار تومان هزینه اش می‌شود و چون پول ندارند، نمی‌توانند دارویی هم بخرند و شوهرش حالش بدتر می‌شود:‌ «به یکی از داروخانه‌هایی که دیگر ما را می‌شناسد می‌رویم و دو تا قرص می‌خریم اما فایده‌ای ندارد و حالش بد می‌شود و روی زمین می‌افتد.»

سوال‌های زیادی ذهن زینب را درگیر کرده که هیچ وقت هم پاسخی برایشان نیافته است؛ اینکه چرا کمیته امداد فقط شوهرش را تحت پوشش دارد و به او فقط ماهی 40 هزار تومان می‌دهد؟ اینکه چرا شوهرش را بیمه نمی‌کند؟ اینکه چرا برای تامین هزینه‌های داروهای همسرش را کمک نمی‌کند؟ اینکه آینده خودش و بچه‌هایش چه می‌شود وقتی بیمه ندارند؟

داشتن بیمه تنها آرزوی زینب

زینب که همه دغدغه‌اش نداشتن بیمه و آینده است، می‌گوید:‌ «تنها آرزویم درست شدن بیمه و تضمین آینده خودم و بچه‌هایم است چون تنهای تنها هستم و جز همین دو تا بچه و شوهر مریضم هیچ کسی را ندارم که بخواهد حمایت‌مان کند.»

او هر روز برای قطع شدن بیمه‌اش غصه می‌خورد و همه تلاشش را هم کرده است که بتواند حداقل حق بیمه‌اش پرداخت شود:‌ «هر روز غصه بیمه‌ام را می‌خورم و می‌ترسم اگر بیمه‌ام بسته شود در آینده چه کنیم؟ وقتی که از این پیرتر شوم که توان انجام همین سبزی سرخ کردن را هم ندارم و از کجا بیاورم که خودم و شوهرم را تامین کنم؟»

زینب دل‌خونی از کمیته امداد امام خمینی (ره) دارد و این سوال هر روز توی سرش می‌چرخد که چرا کمیته او را بیمه نمی‌کند؟: «خیلی شرایط برایم سخت است؛ چه زمانی می‌خواهند بیایند ما را هم ببینند و کمی هم به ما برسند؟ به خدا درست نیست خودم را تا این حد خرد کنم؛ مگر کسی تا فشار مجبورش نکند، حاضر است خودش را کوچک کند؟»

کمیته امداد گفت طلاق بگیر تا بیمه‌ات کنیم

شیرزن تنهای این قصه، بارها پیگیر کمیته امداد برای برقرار شدن بیمه‌اش شده اما جز جواب سربالا چیزی عایدش نشده است:‌ «کمیته امداد خودش وضعیت‌مان را دیده است و خبر دارد اما وقتی درخواست کردم که شوهرم یا من را بیمه کنند، گفتند شوهرت باید بمیرد یا طلاق بگیری که تو را بیمه کنیم؛ چرا باید اینگونه باشد؟»

زینب ادامه می‌دهد: «چندین سال پیش هم نامه‌ای به یکی از مسئولان نوشتم و شرایطم را گفتم، آنها هم گفتند که باید کمیته امداد بیمه‌ات کند و نامه دادند و آن را بردم برای کمیته اما بعد از مدتی که پیگیری کردم گفتند که نامه گم شده است. مگر می‌شود که نامه را گم کنند؟»

او با بیان اینکه به کمیته امداد ثابت کردم که احتیاج دارم و درخواست بیمه کردم، می‌گوید: «اما آنها اینگونه رفتار کردند و من هم دیگر کپی از آن نامه را ندارم؛ اگر کمیته امداد مرا بیمه کند می‌توانم ماهی 50 هزار تومان از هزینه حق بیمه را به آنها بدهم اما بیشتر از آن ندارم که بخواهم ماهی 300 هزار تومان حق بیمه بدهم.»

همه خواسته زینب این است که‌: «راهی بگذارند که امثال من بتوانند حق بیمه‌هایشان را با مبلغ کم پرداخت کنند.»

زینب هم از این همه فشار بیمار شده است و یک دفعه بیهوش می‌شود و به گفته خودش دیگر معلوم نیست چقدر در توانش باشد که روی پایش بایستد:‌ «چون دفترچه و پول ندارم نمی‌توانیم دکتر بریم؛ اگر زیاد تلاش می‌کنم که بیمه داشته باشم برای این است که فردا روز که من و شوهرم پیرتر شده‌ایم و من دیگر توان کار ندارم، پشتوانه‌ای داشته باشیم.»

او که این روزها نگران پیدا کردن خانه است، توضیح می‌دهد:‌ «صاحبخانه کرایه را بالا برده و چون من نتوانسته‌ام کرایه‌های ماه‌های قبل را بپردازم،‌ جوابم کرده است و الان دنبال یک اتاق می‌گردم.»

زینب از این همه فاصله بین مردم و مسئولان ناراحت است و با گریه می‌گوید: «مسئولان که بهترین صبحانه و غذا را می‌خورند و گردش و سفرهای مختلف زیارتی و تفریحی می‌روند و همیشه میوه دارند، ما را هم که وضعیت‌مان این است ببینند. من خاک زیر پای همه آنها هستم اما ما را هم ببینند.»

دیده شدن، درک کردن شرایط زندگی و داشتن حمایت‌هایی همچون بیمه همه آن چیزی است که این بانوی سرپرست خانوار خواستار آن است و تاکنون پاسخی درست برای این خواسته‌هایش نگرفته.

گفتگو: ندا علیزاده

انتهای پیام/
ارسال نظر
پیشنهاد امروز