قصهی تلخ کولبران پایان ندارد
کولبران بعد از دو یا سه سال چنان فرسوده میشوند که دیگر نمیتوان جوان و پیرشان را از هم تشخیص داد. زن و کودک، مرد جوان و کهنسال، دانش آموز، دانشجو، ورزشکار، دیپلم، لیسانس و ... همه کمرهایشان خمیده است... وهر لحظه منتظر حوادث غیرمترقبه هستند.
به گزارش خبرنگار ایلنا، قصهی زندگی کولبران یا همان شاغلانِ بدون شغل که برای نان درآوردن از جان و سلامت خود میگذرند، قصهی غمانگیزیست. همین که چند ده کیلو گرم بار سنگین را بر پشت بگذاری و از باریکهراههای کوهستانی بگذری، دردناک است چه برسد به اینکه جانت هم در معرض خطر باشد. شاید هیچ کس نتواند رنجهای اینگونه زیستن را برای لحظهای تصور کند....
چندین سال است که هرباره شاهد فوت کولبران هستیم؛ آخرین نمونه، خبریست که در بیست و پنج شهریورماه منتشر شد: مرگ یک کولبر در نوسود پاوه. در آن روز، اردشیر رستمی (فرماندار شهرستان پاوه) با اشاره گفتگویی که با فرمانده مرزبانی در خصوص چگونگی حادثه شب قبل اظهار کرد: بر اثر تیراندازی که شب گذشته توسط مرزبانان به سمت چند کولبر در منطقه نوسود شهرستان پاوه صورت گرفته یک نفر به دلیل برخورد گلوله ساچمهای جان باخت. این سه کولبر از اهالی شهرستان جوانرود بوده که علاوه بر جان باختن یکی، ۲ نفر دیگر دچار جراحت شدهاند.
به راستی چرا بعد از گذشت سالها که از بد حادثه «کولبری» تبدیل به تنها راه نان درآوردن مردمان فرودست مناطق مرزی شده، هنوز اتفاقاتی از این دست میافتد؟
کولبری «شغل» نیست فقط اجبار است
کولبری «شغل» نیست، یک اجبار است؛ احسان سهرابی (مشاور کانون عالی شوراهای اسلامی کار کشور) با تاکید بر اینکه کولبران براساس تعاریف سازمان جهانی کار «شاغل» محسوب نمیشوند و کولبری هیچ یک از مولفههای شغل شایسته و استاندارد را ندارد؛ از برخورد با کولبران به بهانهی قاچاق و مبارزه با قاچاق انتقاد کرد؛ او رویهی نادرست این سالها را نتیجهی نادیده گرفتن شرایط دشوار زندگی کولبران و مرزنشینان دانست و گفت: قصهی مرگ کولبران، داستان غمانگیز و پر از غصهای است که گهگاه تکرار میشود؛ یا سقوط میکنند یا تیر میخورند یا بعد از چند سال از دردهای استخوانی و دیسک کمر و آرتروز زمینگیر میشوند.
به گفتهی وی، حوادث ناشی از کار کولبران، بسیار متفاوت از حوادث کارگاهی است، اساساً «حادثهی کار» نیست؛ این نانآوران خانوار سالیان متعددی است که از مرزِ جان گذشتهاند.
سهرابی اضافه میکند: کولبران بعد از دو یا سه سال چنان فرسوده میشوند که دیگر نمیتوان جوان و پیرشان را از هم تشخیص داد. زن و کودک، مرد جوان و کهنسال، دانش آموز، دانشجو، ورزشکار، دیپلم، لیسانس و ... همه کمرهایشان خمیده است... وهر لحظه منتظر حوادث غیرمترقبه هستند.
در این بین، مهمترین مساله، ناتوانی تصمیمگیرندگان در درک شرایط سخت داوطلبانِ اجباری کولبریست؛ این اجبار، ناخوانده مانده است. هیچ کس به دلخواه چنین مسیر سختی را در پیش نمیگیرد؛ احمد، یکی از کولبران سردشت در این باره میگوید: نمیدانند نان خالی نداشتن در سفره یعنی چه؛ به ما میگویند قاچاقچی و مثل خلافکاران با ما برخورد میکنند.
او میگوید: اگر کاری داشته باشد که حقوق مرتب ماهانه داشته باشد حتی ماهی ۴ یا ۵ میلیون تومان، دیگر سراغ کولبری نمیرود؛ قسم میخورد که دیگر هرگز نمیرود....
صدای کولبران را بشنوند
سهرابی بیاطلاعی مسئولان را عامل اصلی اتفاقات تلخ کولبران میداند: نمیدانند سرمای تا مغز استخوانسوز کوههای مرزی چه بر سرشان میآورد؛ نمیدانند خطر افتادن از صخره و راههای کوهستانی چه معنایی دارد؛ نمیدانند هر بار رفتن و برگشتن، یعنی مصون ماندن از پرت شدن، از سرما، از نرفتن روی مین و غرق شدن در رودخانه؛ و واقعاً نمیدانند کولبری و بار صدکیلویی بر پشت حمل کردن فقط برای نان شب یعنی چی؟
او تاکید میکند: کولبری سختترین و کم درآمدترین شغلی است که این گروه از مرزنشینان برای تأمین معاش زندگی خود و خانوادهشان به اجبار برمیگزینند؛ مسئولان باید از خود بپرسند در این شهرهای مرزی چه کردهایم که توقع داریم مردم امروز برای تامین معیشتشان به کوه و کمر نزنند؛ حدود چهار استان درگیر این مشاغل هستند آیا دولتمردان و مجلسیها هرگز مصوبهای گذراندند تا اشتغال پایدار و شایسته در این مناطق ایجاد شود؛ آیا نرخ بیکاری در این استانها متعارف و طبیعیست؛ چند خط تولید کارخانه و شرکتهای سهامی عام در این مناطق راهاندازی شده؛ آیا فعالان حوزه بخش خصوصی در توسعه و صیانت از کار در منطقه موفق بودهاند؛ مسئولان باید پژواک صدای کولبران را در کوهستانهای مرزی بشنوند.
حرف آخر:
یک سوال از مسئولان
احمد کولبری که بارها سایهی سیاه مرگ را بالای سر خود دیده؛ بارها شاهد سقوط و مرگ همراهان و همکارانِ بار بر دوش خود بوده، یک سوال دارد؛ سوالی که سالهاست هیچ جوابی برایش نیست: «اگر میگویند کولبری نکنید، اگر میگویند کولبردن همان قاچاق بردن است و با مجرمانِ قاچاقچی به شدت برخورد میشود، به ما بگویند چه بکنیم؛ بگویند از چه راهی یک لقمه نان خالی سر سفرههایمان بیاوریم؛ اگر پاسخ این سوال را بدهند، مطمئن باشید من و امثال من دیگر بار بر دوش نمیگذاریم و به کوهستانها نمیرویم؛ هیچ کس از دلخوشی «کولبر» نمیشود، باور کنید هیچ کس....»
گزارش: نسرین هزاره مقدم