نسخهای که جان کینز برای بیکاری تکنولوژیک در جهان پیچید؛
پیشبینیها درباره ساعات کار هیچگاه محقق نشدند/ انقلاب رباتها کارگران را بیکار کرد
«جان مینارد کینز» تصور میکرد، کارگران در دنیای امروز با ۱۵ ساعت کار در هفته میتوانند مایحتاج خود را به راحتی تامین کنند اما این پیشبینی محقق نشد و درنهایت اگرچه کشورهای پیشرفته توانستهاند به ثروت مدنظر کینز دستیابند اما بسیاری از مردم جهان بیش از ۱۵ ساعت در هفته کار میکنند.
به گزارش خبرنگار ایلنا به نقل از سیندیکیت پروجکت، پرسشی بزرگ برای مردمان کشورهای پیشرفته مطرح میشود که دولتهای آنها چگونه بحران اقتصادی را پشت سرگذاشتند. «جان مینارد کینز» مقالهای با عنوان «شرایط احتمالی اقتصاد برای نوادگان ما» در سال ۱۹۳۰ نوشت. در این مقاله، جایگزینی نیروی کار انسان با ماشین به عنوان «بیکاری تکنولوژیک» نامیده میشود.
البته کینز بیکاری تکنولوژیک را شرایطی انتقالی میدانست که «مرحلهای موقت از تنظیم نادرست» ناشی از «یافتن راهکارهای مؤثر برای اقتصادی نمودن کاربرد نیروی کار است؛ با سرعتی که بتوان برای این نیرو کاربردهای تازهای پیدا کرد.» به طور مثال، در ایالات متحده مکانیزاسیون راهآهن در زمانی که کینز مقاله بالا را به نگارش درآورد، حدود نیم میلیون کارگر را از کار بیکار کرد. به صورت مشابه، ظهور سیستم تلفنهای خودکار به بیکاری اپراتورهای تلفن انجامید و ماشینهای خودکار برداشت محصول و کمباینها با نیروی کار سنتی جایگزین شد، درست مانند یک قرن پیش که نخستین تراکتورهای مبتنی بر موتور بخار نیروی اسب و گاو را بلااستفاده ساختند. در واقع کارایی ماشینها به حدی بود که رییسجمهور روزولت در سال ۱۹۳۵ اعلام کرد که اقتصاد کشور قادر نخواهد بود نیروی کار جایگزینشده را در بخشهای دیگر بازجذب نماید.
جان مینارد کینز همچنین کتابی با عنوان «نظریه عمومی اشتغال، بهره و پول» در سال ۱۹۳۶ منتشر کرد. این کتاب را اصلیترین اثر این اقتصاددان میدانند که عامل شکلگیری و ترمینولوژِی اقتصاد کلان مدرن دانسته میشود. این نظریه میتوانست، دولتها را به ابزارهای فکری برای مقابله با بیکاری ناشی از رکودهای اقتصادی مجهز کند. کینز میان بیکاری ناشی از فروپاشی اقتصادی و بیکاری به دلیل کشف ابزارهای صرفهجویی در استفاده از نیروی کار که آن را «بیکاری تکنولوژیک» میخواند، تفاوت قائل میشود. این وجه تمایز، بر روشهای جدید بکارگیری نیروی انسانی تاکید میکند.
این اقتصاددان تاکید میکند؛ به طور قطع، آیندگان درباره این نوع بیکاری بیشتر خواهند شنید. او تصور میکرد ظهور این نوع بیکاری میتواند منشا امید باشد نه ناامیدی زیرا جهان توسعهیافته در کمترین حالت ممکن در مسیر حل مشکلات رکود اقتصادی گام برخواهد داشت. مشکلات اقتصادی که از منظر کینز میتواند بشر را با یک زندگی پر از چالش روبرو کند.
واضح و روشن است که ماشینها به سرعت نیروی انسانی را حذف و جای آنها را گرفتهاند و تولید انبوه را با تعداد کارگران کمتر فراهم کردهاند. اگرچه این اقتصاددان تصور میکرد، بسیاری از مردم جهان فقط ۱۵ ساعت در هفته کار خواهند کرد تا تمام مایحتاج خود را تامین کنند و برای تامین معیشت با مشکل روبرو نشوند. به عبارت دیگر، او باور داشت، این ساعات میتواند رفاه برای حال مردم ایجاد کند.
اگرچه کشورهای پیشرفته توانستهاند به ثروت مدنظر کینز دستیابند اما بسیاری از مردم جهان بیش از ۱۵ ساعت در هفته کار میکنند. به طور قطع، شرایط و روابط کار نسبت به گذشته تغییر کرده اما بازهم به شرایط مطلوب نرسیدهایم. اگرچه کارگران از مرخصی بیشتری برخوردار هستند و کار یدی کاهش یافته است اما پیشگوییهای کینز برای بسیاری از کارگران جهان محقق نشده است. نگاه اجمالی به میزان ساعات کاری نیروهای انسانی نشان میدهد، تمامی نیروهای انسانی جهان به طور متوسط ۴۰ ساعت در هفته کار میکنند. در حقیقت، از اوایل دهه ۸۰ میلادی تا به امروز، ساعات کاری هیچ تغییری نکرده است.
از دهه ۸۰ میلادی تا امروز، بیکاری تکنولوژیکی سیری صعودی دارد و این روند نیز بیشتر و بیشتر خواهد شد. از آن بازه زمانی، هیچگاه سطح اشتغال دو دههی ۵۰ و ۶۰ میلادی محقق نشده و دستیابی به آن سطح غیرممکن است. این روزها و با گسترش تکنولوژی، جمعیت قابل توجهی به شکل ناخواستهای بیکار شدهاند و رنج بیکاری اجباری را تحمل میکنند؛ این احتمال وجود دارد که جمعیت آنها افزایش یابد. نکتهای مهم وجود دارد که باید مورد توجه قرار گیرد، انسانها نتوانستند رشد بیکاری تکنولوژیکی را به اوغات فراغت داوطلبانه کنیم.
البته مسیر بعدی وقایع، نادرستی چنین ادعایی را نشان داد. نرخ بیکاری که در سال ۱۹۳۲ نزدیک به ۲۴درصد بود، یک دهه بعد به ۵درصد رسید. در واقع این الگویی است که بارها در طول قرن بیستم خود را آشکار ساخته است؛ اقتصاد دچار رکود میشود، اتوماسیون به عنوان یکی از دلایل اصلی این امر معرفی میگردد و مفسران از بازگشتناپذیری مشاغل سخن میگویند، اما در نهایت اقتصاد مسیر معکوس را در پیش میگیرد و با تولید شغل، تمامی نگرانیها در خصوص تأثیر ماشین ناپدید میشوند.
از دهه ۱۹۸۰، جهانیان شاهد عملی شدن نظریه «سرمایه دندان و پنجه قرمز» سرمایهداری هستند که توسط کارل مارکس ارائه شده است. ثروتمندان به ثروت بیشتری دست یافتهاند درحالی که میزان درآمد کارگران به شدت راکد شده است. وضعیت اشتغال تنها ۴ یا ۵ برابر نسبت به دهه ۳۰ بهبود یافته و میزان ساعات کاری بیشتری از پیشبینیهای کینز است.
زمانی که اقتصاد در سال ۱۹۵۸ یا ۱۹۶۱ دچار وقفه و مشکل شد، کنگرۀ آمریکا با وضع اصطلاح «مسالۀ اتوماسیون» طرح توسعه و آموزش نیروی کار را برای مواجهه با این مساله تصویب کرد. رییسجمهور کِنِدی در نطق سالانه خود در کنگره در سال ۱۹۶۲ تاکید کرد که طرح فوق «برای متوقف کردن اتلاف نیروی توانای کار مردان و زنانی است که جویای کار هستند اما با یک ماشین جایگزین شدهاند؛ یا به سبب بسته شدن کارخانه یا تعطیلی معدن کار خود را از دست دادهاند». دو سال بعدتر، رییسجمهور جانسون کمیسیون ملی تکنولوژی، اتوماسیون و پیشرفت اقتصادی را برای ارزیابی تاثیرات اقتصادی این تغییرات تشکیل داد؛ اما در نهایت، زمانی که کمیسیون در سال ۱۹۶۶ گزارش خود را ارایه کرد، اقتصاد آمریکا در شرایط اشتغال کامل به سر میبرد و در نتیجه، نگرانی از بیکاری کارگران کاهش یافت و کمیسیون نیز برچیده شد.
اما نگرانی و هراس از بیکاری ناشی از تکنولوژی به طور کامل از میان نرفت. به طور مثال، مجله تایم طرح جلد یکی از شمارههای خود را در سال ۱۹۸۰ به «انقلاب رباتها» اختصاص داد؛ طرحی که در آن، ابزاری خودکار در حال خفه کردن کارگران بود. به صورت مشابه، اقتصاددان امآیتی به نام «هارلی شیکین» سه سال بعد مقالهای را منتشر کرد و در آن مجدداً از خطر بیکاری تکنولوژیک سخن گفت. با آنکه احیای اقتصادی به صورت روزافزون توجه عمومی را به خود جلب میکند، اما واقعیت دردناک برای یازده میلیون نفر همچنان بیکاری است. پشتپرده این مساله تغییرات وسیع و گسترده تکنولوژیکی قرار دارد که مشکلات ناشی از آنها صرفاً این نیست که چه تعدادی ممکن است در دهههای آتی با نیروی ماشین جایگزین شوند، بلکه مساله آن است که چه تعداد از افرادی که اینک شغل خود را از دست دادهاند، هرگز به کار باز نخواهند گشت.