میرمحمد صادقی:
رنج سرحدیزاده و همرزمانش از تضاد طبقاتی و گسترش فقر/ در دهه شصت مسئولان بسیار ساده زندگی میکردند/ دشمن اصلی ما فساد است نه آمریکا/ سرحدیزاده آقازاده تحویل جامعه نداد!
همرزم مرحوم سرحدیزاده میگوید: سرحدیزاده با این همه کار و تلاش و نفوذ، هیچ چیز برای خودش و خانوادهاش برنداشت؛ بچههای ایشان – یک دختر و دو پسر- هیچ کدام آقازاده نشدند. افراد معمولی هستند که در جامعه کار میکنند در حالی که سرحدیزاده در جاهای مختلف، موثر و مسبب و موسس بوده است. یکی از ویژگیهای بسیار مثبت ایشان این است که آقازاده درست نکرد با اینکه میبینیم بسیاری از آقایانی که برای انقلاب و مردم هیچ کاری نکردند، آقازاده تحویل جامعه دادند.
به گزارش خبرنگار ایلنا، محمد میرمحمد صادقی، یکی از اعضای اصلی حزب ملل اسلامی و از همرزمان و هم قطاران قدیم مرحوم ابوالقاسم سرحدیزاده است. صادقی به همراه سرحدی زاده و سیدمحمد کاظم موسوی بجنوردی، در سالهای پایانی دهه ۳۰ خورشیدی، حزب ملل اسلامی را با هدف ساقط کردن رژیم پهلوی بنیان گذاشتند و پس از آن، در جریان دستگیریهای سال ۱۳۴۴ رنج محاکمه و زندانهای طویل المدت را به جان خریدند.
محمد میرمحمد صادقی، وزیر کار در دولتهای رجائی و باهنر و دولت موقت محمدرضا مهدوی کنی بود؛ اکنون در آستانهی سالگرد درگذشت ابوالقاسم سرحدیزاده در بیست و پنجم تیرماه، پای حرفهای این همرزم قدیمی نشستیم. میرمحمد صادقی تاکید دارد که مرحوم سرحدیزاده تا آخرین روز حیات، یک انقلابی راستین و یک عدالتخواه واقعی باقی ماند.
شما از دیرباز مرحوم سرحدیزاده را میشناسید و سابقه مبارزه طولانی دوشادوش ایشان در حزب ملل اسلامی را دارید؛ از خاطرات قبل از سال ۴۴ که بازداشت و دادگاه کذایی اتفاق افتاد، بگویید؛ در آن سالها نگاه مرحوم سرحدی زاده به مبارزه مسلحانه برای براندازی رژیم پهلوی چگونه بود؟ شما در کار تئوریک و عملی چقدر در کنار یکدیگر فعالیت داشتید و در آن زمان، آینده این فعالیت را چطور میدیدید؟
رفتن به زمانهای بسیار دور، کمی سخت است؛ آن زمانها، من، آقای سرحدیزاده و تقریبا همه اعضای حزب ملل اسلامی، هجده، نوزده یا نهایت بیست سال سن داشتیم. زمان دستگیری حدود ۲۰ ساله بودیم؛ ما دو سال قبل دستگیری یعنی از سال ۴۲ فعالیت داشتیم. در مهر ۱۳۴۴ حزب کشف شد. پایه ریزی و تفکر برای ایجاد حزب ملل اسلامی از سال ۳۹ شروع شد اما شروع به فعالیت آن از سال ۱۳۴۰ بود. این حزب تا قبل از نهضت امام در پانزده خرداد ۱۳۴۲، رشد بسیار بطئی داشت. از پانزده خرداد، هیجان بسیاری در بین مردم و در میان اقشار مختلف مخصوصا در بین مذهبیها به وجود آمد و فضا برای رشد حزب ملل اسلامی فراهم شد. به خاطر همین است که حوالی پانزده خرداد، رشد اعضای حزب ملل اسلامی خیلی سریع است؛ یعنی اگر قبل از آغاز نهضت امام، فقط هفت یا هشت نفر عضو حزب بودند، بعد از نهضت رشد سریعی اتفاق افتاد و وقتی در سال ۴۴ حزب کشف شد، بر اساس لیست ها ما حدود ۱۲۰ نفر عضو تشکیلاتی داشتیم و یک عده افراد هم در حال دعوت به حزب بودند. البته ۶۲ نفر از اعضا دستگیر شدند و ۵۵ نفر دادگاهی شدند؛ پرونده یکسری هم در جریان بازجویی مختومه شد. در رابطه با اهداف حزب ملل اسلامی، باید بگویم این حزب در میان فعالان مذهبی از نظر شکل و محتوا، اولین بوده است. چون یکسری فعالیتها قبل از ما بوده، نهضتها و گروههایی بودهاند که در کنار نهضت ملی در سالهای ۱۳۲۸ تا ۱۳۳۲، مثل فداییان و آقای کاشانی فعالیت داشتهاند اما اینها هیچ کدام ساختار حزبی به مفهوم تشکیلات حزبی و ساختار شبکهای نداشتند.
حزب ملل اسلامی در زمان تشکیل، در اساسنامه و آییننامهها، یک ساختار حزبی و یک تشکیلات مخفی و مسلحانه داشت. در هر پدیدهای ما یک شکل داریم و یک محتوا یا چرایی. به نظر من در صدر و بالای مباررات ما، چند مولفه قرار داشت؛ یکی آزادیخواهی بود؛ دیگری گرایشات اسلامی و عشق به اینکه با تحقق اسلام، خوشبختی میآید، بود؛ خوشبختی تودههای مردم و رهایی از ظلم و اختلافات فاحش طبقاتی، روح حزب بود؛ بنابراین آزادیخواهی به اضافه استقلال و آزادی از یوغ بیگانه، به علاوه تلاش برای زدودن ظلم و اختلاف طبقاتی به مدد اسلام، اهداف اصلی حزب ملل اسلامی را تشکیل میداد. اما شکل مبارزه در اساسنامهها و مرامنامه و نشریات متعدد حزب ملل اسلامی که مشروح آنها امروز موجود است، آمده است. مرحوم سرحدیزاده یکی از گلهای حزب ملل اسلامی بود؛ به قول لطفالله میثمی در نشریه ۱۲۲ چشم انداز ایران، او یک مسلمان واقعی بود. از همان بدو جوانی که ما با ایشان در حزب بودیم، ایشان بسیار عاطفی و صمیمی و فعال بودند. آنچه در ذهن داشت، ادعا نمیکرد بلکه عمل میکرد؛ این مساله بسیار مهم است چرا که بسیاری از اوقات ادعاها با اعمال متفاوت است؛ اما سرحدی زاده ادعا نمیکرد، عمل میکرد. من ندیدم آقای سرحدی زاده هرگز ادعایی بکند. یکی از فعالترین افراد گروه بود؛ من فکر نمیکنم در حزب ملل اسلامی هیچ کس به اندازه آقای سرحدی زاده، عضو جدید جذب کرده باشد و این به چند علت بود؛ ایشان بسیار روابط صمیمانه با افراد داشت و همه دوستش داشتند؛ الان هرکسی که با آقای سرحدیزاده به نوعی ارتباط داشته، فقط از خوبی ایشان تعریف میکند؛ ممکن است بسیاری از این وزرا و همکاران سابق ایشان، اندازه ما با ایشان آشنا نبودهاند اما همه از هر گروه و جناحی، از ایشان به عنوان یک انسان خوب و بامعرفت تعریف میکنند. ایشان تنها کسی بود که دو برادر و یک خواهر خود را به حزب دعوت کرد که دو برادر ایشان در دادگاه محکوم شدند و خواهر ایشان هم بازجویی شد. یعنی ایشان با همه توان در خدمت حزب و اعتقادات خود بود.
در سالهای زندان بعد از ۴۴، چه خاطراتی از مرحوم سرحدیزاده دارید؛ آیا با هم در یک بند بودید؟ چه اتفاقات تاثیرگذاری در آن سالها در زندان افتاد؟
در زندان هم ایشان ارتباطات بسیار صمیمانه با همه گروهها چه گروههای مذهبی و چه گروههای غیرمذهبی، برقرار کرد. غیر از مجاهدین خلق که به منافقین معروف شدند که در زندان حتی مرحوم سرحدی زاده را هم بایکوت کردند، با همه رابطه خوبی داشت.
آیا در سال ۵۴ ارتباط با مجاهدین در زندان قطع شد؟ بعد از آن انشعاب مارکسیستی که اتفاق افتاد؟
بله، از همان زمان انشعاب مجاهدین که آنها شروع کردند به بایکوت کردن نیروهایی که جذبشان نمیشدند؛ حتی نیروهای مستقل را بایکوت کردند. حتی افرادی را که ده سال در زندان بودند و یک زمانی خود اینها به مبارزه این افراد افتخار میکردند، بعد از انشعاب و دگردیسی، توسط مجاهدین بایکوت شدند. به هر تقدیر آقای سرحدی زاده در زندان با همه خوب بود. در زندانهای آن زمان برای آزار و تحت فشار قرار دادن زندانیان سیاسی، گاهی زندانیان عادی را به بندهای سیاسی میآوردند؛ آن زمان در زندان شماره چهار، مرحوم طالقانی و مرحوم منتظری و مرحوم بازرگان و بزرگان بودند؛ ما در بند سه بودیم؛ رژیم آمد یکسری زندانی عادی از جاهلها و بزن بهادرها را به بندهای زندانیان سیاسی آورد؛ هم در بند سه و هم در بند چهار. آقای سرحدی زاده به اتفاق مرحوم کیوان مهشید، خیلی راحت به این زندانیان عادی نزدیک شدند و با اینها رابطه دوستی برقرار کردند. میخواهم بگویم آقای سرحدیزاده چنین خلق و خویی داشت؛ خیلی راحت با افراد مختلف از طبقات و منشهای مختلف، دوست و رفیق میشد؛ البته ضمن داشتن مواضع درست و محکم و اصولی. این فرق دارد با اینکه یک فردی از نظر مواضع متلون باشد و همه او را بپذیرند.
آیا در سالهای زندان توانستید جوانان مبارز داخل بند را به مبارزه مسلحانه در قالب حزب ملل اسلامی تشویق کنید؟ آن زمان جوانانی با تفکرات مختلف – چپ، مذهبی، ملیگرا و غیره- در بند بودند؛ چقدر در جذب این جوانان فعالیت داشتید؟
ما در زندان این رویه ها را نداشتیم؛ در زندان رژیم پهلوی، تا قبل از سالهای ۴۹ - ۵۰ که مجاهدین به زندان آمدند، زندانیان با هم خیلی دوست بودند؛ مثلا جناح موتلفه که مرحوم آقای انواری، آقای عسگراولادی و آقای امانی و دیگران بودند و یک تعدادی هم زندگی میکردیم. آن زمان در زندان براساس همان تفکر «کمون» اعدام شده بودند، به ما نزدیکتر بودند و گاهی هم با هم در یک کمون اولیه، گروههایی که با هم غذا میخوردند، به آنها یک کمون میگفتند؛ کمون تودهایها را داشتیم که شامل مارکسیست ها و کمونیست ها بود؛ یک مدتی موتلفه کمون جدا داشت، یک مدت باهم کمون داشتیم. افراد منفرد سیاسی هم در زندان بودند اما ارتباطات در آن زمان، ارتباطات جذبی به آن مفهوم که یکی دیگری را جذب کند، اصلا نبود. همه در کنار هم زندگی میکردند؛ خب مراوداتی بود؛ به هم کتاب میدادند؛ کلاسهایی در زمینههای مختلف گذاشته میشد. آقای سرحدی زاده علیرغم اینکه خیلی لاغر بود، بسیار آدم فعال و مستعد ورزشی بود؛ در زندان شطرنج ایشان بسیار خوب بود؛ پینگ پونگ خوب بازی میکرد؛ در والیبال هم خوب بود. یک آدم بسیار پرانرژی و با استعداد بود؛ در شطرنج در زندان جزو بهترینها بود؛ در عین حال، اهل مطالعه بود.
اما یکی از خصوصیات بسیار ارزشمند آقای سرحدیزاده این بود که وقتی با ایشان صحبت میکردید، گرچه اطلاعات بیشتری از شما در زمینه بحث داشت، اما هرگز به روی شما نمی آورد؛ چنان به مخاطب با فروتنی گوش فرا میداد که انگار اصلا هیچ اطلاعاتی در زمینه مورد بحث ندارد. هیچ وقت در رقابت اطلاعاتی قرار نمی گرفت که فضل فروشی کند. همه ایشان را دوست داشتند. آقای کمال گنجهای که مدتی در وزارت کار هم بوده، چند روز پیش برای تسلیت به من زنگ زده بود؛ میگفت من که به زندان آمدم، مجاهدین من را بایکوت کردند؛ تنها کسی که بلند شد و فریاد زد و به آنها گفت خجالت بکشید، مرحوم سرحدیزاده بود. واقعا ایشان هم در دادگاه و هم قبل و بعد آن، در زندان، انسان بسیار مقاوم و باجسارت بسیار بود؛ من جملهای در مورد ایشان دارم و میگویم سرحدی زاده بین خوبان، خوب بود.
به دوره انقلاب میرسیم؛ چقدر از آرمانهای شما، آرمانهای آقای سرحدیزاده با انقلاب اسلامی محقق شد؟ از آرمانهای آزادیخواهانه گرفته تا تلاش برای برقراری عدالت اجتماعی، کدامیک از این آرمانها با پیروزی انقلاب به ثمر رسید و محقق شد؟
آقای سرحدیزاده از سال ۱۳۶۲ تا سال ۱۳۶۸ با اصراری که به ایشان کردند، در دولت مهندس موسوی وزیر کار بود؛ دو دوره هم نماینده مجلس بود و همیشه هم مواضع بسیار روشن و مترقی داشت؛ در ضمن اینکه ندیدم به افراد مخالف انگ یا برچسب بزند؛ بعضی وقتها از این اخلاقها ما در سیاسیون میبینیم؛ آن زمان میگفتند چپ و راست؛ حالا میگویند اصولگرا و اصلاح طلب. گاها این جناحها نسبت به هم اخلاق را رعایت نمیکنند اما جناب سرحدیزاده به همه احترام میگذاشت. در مورد آرمانها باید بگویم آن چیزی که ایدهآل ما بود برای جامعه اسلامی، یک جامعهای بود که نیازمندی در آن نباشد، فقر و اجحاف و اختلاف طبقاتی در این حدی که امروز هست، نباشد. من دنبال توجیه نیستم، بلکه دنبال تحلیلم. ما یکسری ایدهآلها داریم که همه مبارزان قبل از انقلاب، این ایدهآلها را داشتند. ایدهالها معمولا بسیار خوب هستند اما برخی از ایدهآلها بسیار سخت دست یافتنی هستند. من نمیخواهم از وضع موجود دفاع کنم اما میخواهم آنچه اتفاق افتاد را تحلیل کنم. من میگویم طبیعت و کل دنیا، یکسری قوانین دارد که این قوانین، بر رشد و پیشرفت جوامع حاکم است؛ مهمترین قانون حاکم، تغییر است. هیچ چیزی در این دنیا ثابت نمیماند؛ شما از یک نقطه شروع میکنید اما در مسیر راه، دگرگونیها و تغییرات بسیار اتفاق میافتد؛ نوها کهنه میشوند ولی نوهای جدید به میدان میآیند و جای قبلیها را میگیرند. انقلاب ما که بالاتر از رسالت حضرت پیامبر که نبوده؛ در قران و نهج البلاغه، ایدهآلهای بسیار رفیع وجود دارد ولی سیستم و شکل تعاملات بشر و تکامل، جامعه صدر اسلام را به انحراف کشید؛ قدرت بسیار بزرگی متبلور شد و همین قدرت مردم را به اسارت گرفت؛ پس این تغییر، یک قانون کلی است و ما هم از این قانون مستثنا نیستیم. یعنی جوامع متحول میشوند؛ اوج و فرود متناوب اتفاق میافتد؛ هیچ وقت قدرت هم در یک نقطه جهان نمانده؛ زمانی قدرت در چین بوده، زمانی در ایران بوده، زمانی در مصر بوده یا در روم بوده؛ این دگرگونیها ذات جوامع بشری است؛ انقلاب اسلامی هم از این قانون مستثنا نبوده؛ ما یک سیر تکاملی را طی میکنیم و اگر به واقعیات متکی باشیم و بتوانیم این سیر را تا حدودی کنترل و اصلاح کنیم، باز جهشهایی خواهیم داشت و طول عمر نظام ما طولانیتر خواهد شد.
ما اگر به حقوق مردم و حکومتی که از مردم و برای مردم باشد، متکی باشیم، جهشهای تکاملی و رو به جلو خواهیم داشت. بلافاصله بعد از انقلاب، چند عامل موجب توقف و انحراف راه شد؛ یکی مجاهدین یا همان منافقین بودند که متاسفانه موجب درگیری زودهنگام شدند؛ ظلمهایی که مجاهدین به انقلاب ما کردند، بسیار زیاد بود. من خودم در زمان وزارت خیلی راحت در میان مردم میآمدم تا جایی که مردم معترض میشدند که چرا اینقدر بدون محافظ در بین مردم هستید؛ یعنی در سالهای ۶۱ و ۶۲ و ۶۳ ، اوضاع به این شکل بود؛ مسئولین از بین مردم و در میان مردم بودند؛ زندگی بسیار سادهای هم داشتند؛ من خودم یک مستاجر بودم در دو اتاق تودرتو در همان محله قبلی و بدون محافظ. ولی متاسفانه ظلمهای مجاهدین، یکی از عواملی بود که فضا را تغییر داد. مساله جنگ، مساله دیگری است که مشکلساز شد. مساله آمریکا باز مساله دیگری است. آمریکا به نظر من اصلا مدافع دموکراسی و حقوق بشر نیست. چون اگر آمریکا ما را به این شکل در محاصره قرار نمیداد، ما راحتتر به حقوق مردم و دموکراسی میرسیدیم. الان بسیاری از روشنفکران و آزادیخواهان و فعالین قدیمی میدانند اگر آمریکا نفوذ کند، نه ایران و نه نظام، هیچ یک باقی نمیماند، بنابراین از ترس نفوذ آمریکا خیلی از مطالباتشان را بیان نمیکنند. این ظلمی است که آمریکا با هدف سلطه بر ایران، عملا به مردم ایران تحمیل میکند. اما بدترین چیزی که ما را الان آزار میدهد، فساد حاکم در جامعه است که هیچ جوری توجیه نمیشود. این اختلاف طبقاتی، نتیجه فساد است؛ محاصره آمریکا و تحریمها نباید موجب شود که یکی ثروتش هزار برابر شود و یکی دیگر به همان نسبت در فلاکت باشد. باید همه یکسان در یک حد، کمبودها را حس کنیم اما میبینیم که روز به روز، اوضاع بدتر میشود و این نه شایسته جمهوری اسلامی نیست و نه با اهداف انقلاب اسلامی تطابقی دارد. این مشکلات، درونی است.
بالاخره انتظار اینست که مایی که میتوانیم جلوی نفوذ بیگانه و ترورها را بگیریم و افتخار میکنیم که از نظر قدرت نظامی در این سطح هستیم، به گونهای رفتار کنیم که مردم از نظر گرفتاریها و فساد همگیر نهادینه شده و تبعیض طبقاتی، اینهمه در رنج نباشند؛ من اینطور فکر میکنم و اطمینان دارم که اینها افکار مرحوم سرحدیزاده هم هست. متاسفانه کسانی که از این سفره دزدی میکنند و بهرههای کلان میبرند، در ایران نمیمانند و اتفاقا ضدانقلاب هم هستند. جالب این است که فضایی که آقایان درست کردهاند، فضایی هست که فقط دشمنان از آن بهره میگیرند. آنهایی که میخواهند در ایران بمانند کار کنند، همگی رنج میبرند؛ تولید کننده رنج میبرد. آن کسی که کارخانه و صنعت راه انداخته ، در حال رنج بردن است؛ چون وقتی که فساد حاکم شد، این فساد میگوید چراغ تولید را خاموش کن، برو به سمت واردات؛ چون در واردات است که افراد فاسد بهره میبرند؛ ارز میدزدند و پولدار میشوند؛ اینها واقعا قابل توجیه نیست. ما اول انقلاب اگر کالایی وارد یا صادر میشد، برگه سبزی بود و اگر تسویه حساب نمیکردید، بلافاصله بانک مرکزی میآمد و مداخله میکرد اما الان افراد فاسد جسور شدهاند و اینها به اعتقاد من درون سیستم نفوذ کردهاند. اگر اینها نفوذ نداشتند، این همه جرات نداشتند. اینها الان خیالشان راحت است. گلایه دیگری که همه داریم و سرحدیزاده هم داشت این است که اگر واقعا ملت صاحب انقلاب است، پس این ملت، نامحرم نیست. به نظر من نباید همه دادگاهها محرمانه باشد؛ دادگاهی اگر قرار است محرمانه باشد، باید شورای عالی امنیت ملی تصمیم بگیرد. اما دادگاههای مفاسد و فاسدین همه محرمانه است و ما نمیفهمیم چه اتفاقی افتاده، طرف چگونه در سیستم نفوذ کرده؛ با چه کسانی همدست بوده و نتیجه این میشود که مردم بیشتر تسلیم شایعات میشوند. به نظر من گناه بی اعتمادی مردم به صداوسیما و گوش سپردن به شایعات، بر گردن همین محرمانه کردن همه چیز و نامحرم دانستن مردم است. مردم اگر همه چیز را بدانند، فساد زودتر ریشهکن میشود؛ مردم هم امیدوار میشوند و به نظام اعتماد پیدا میکنند. آن کسی هم که قرار است برود برای نظام جانفشانی کند، با عشق بیشتر جلو میرود و سینه سپر میکند اما همه الان سوال دارند؛ اینها مسائلی است که ذهن و فکر افرادی را که دل در گرو نظام و خوشبختی تودهها دارند، مشغول کرده است.
همه این افراد امید دارند که نظام خودش را اصلاح کند. تحول ایجاد شود و انشالله به کمک خداوند، رو به جلو برویم. مردم که خیلی خوب هستند و اگر چیزی میگویند، از روی عشق است؛ کسی که ما را نقد میکند، ما را دوست دارد که نقد میکند؛ به نظرم مردم بسیار خوب هستند و هر حادثهای که در این مملکت اتفاق میافتد، مردم جلو هستند و فداکاری میکنند. این سرمایه بزرگ اجتماعی را ما نباید با رفتارهایی مثل محرمانه کردن دادگاها و محرم ندانستن مردم و با آقازادههایی که با این پروندهها گره خوردهاند مخدوش کنیم. نظام مهمتر است یا آقازاده ها؟! همه از این مسائل رنج میبریم. سرحدی زاده هم از این اشکالات رنج میبرد. به اعتقاد ما و همه دلسوزان نظام، دشمن اصلی ما آمریکا نیست، دشمن اصلی ما فساد است. فساد مثل موریانه سیستم را از دورن خالی میکند و آن وقت با یک تلنگر، آمریکا یا هر دشمن دیگری میتواند آن را از هم بپاشاند.
میراث آقای سرحدیزاده برای مردم و کارگران چیست؛ ایشان در تدوین قانون کار و قانون شوراها بسیار تلاش کردند؛ شما بزرگترین میراث ایشان را چه میدانید؟
سرحدیزاده آنچه میکرد، روی اعتقاد میکرد و افرادی هم که دور ایشان جمع میشدند، همه افراد معتقدی بودند و براساس اعتقاد قلبی عمل میکردند. غیر از اینها، یعنی غیر از قانون کار و قوانین حمایتی از کارگران، قدرت گرفتن خانه کارگر در زمان ایشان بود. به وجود آمدن موسسه امل و مدارس امل در دوران ایشان بود. ایشان کارهای خیلی زیادی کردند. از خصوصیات بسیار جالب ایشان این است که در شکلگیری بسیاری از نهادها، نقش بسیار خوبی داشته است. عضو هیات مدیره خود ما در بنیاد رشد بوده، دایره المعارف بزرگ اسلامی را در کنار آقای بجنوردی ایجاد کردند. ولی جالب است بگویم آقای سرحدیزاده با این همه کار و تلاش و نفوذ، هیچ چیز برای خودش و خانوادهاش برنداشت؛ بچههای ایشان – یک دختر و دو پسر- هیچ کدام آقازاده نشدند. افراد معمولی هستند که در جامعه کار میکنند در حالی که سرحدیزاده در جاهای مختلف، موثر و مسبب و موسس بوده است. یکی از ویژگیهای بسیار مثبت ایشان این است که آقازاده درست نکرد با اینکه میبینیم بسیاری از آقایانی که برای انقلاب و مردم هیچ کاری نکردند، آقازاده تحویل جامعه دادند.