ایلنا گزارش میدهد؛
رنجِ بر باد رفتنِ «کشت و صنعت مهاباد»/ کارگران: چه دردها که از سر نگذراندیم!
حالا بعد از چند بار دست به دست شدن، تعدیل ساختاری زهر خود را آرام آرام به مجتمع و ساکنان قدیمی آن چشانده؛ این زهر تلخ و کشنده، از کشت و صنعت مهاباد، چیز زیادی باقی نگذاشته است؛ پربیراه نیست اگر بگوییم کشت و صنعت مهاباد، سالهاست که بر باد رفته است.
به گزارش خبرنگار ایلنا، جادهی ارومیه-مهاباد دقیقاً در مجاورت شهری با پیشینهی کشاورزی مکانیزه و صنعتی است که مرغ توفان، کاملاً از نوا افتاده است؛ هیچ چیز سر جای خودش نیست؛ نه خبری از خاورهای پشتِ هم ایستادهی حمل مرغ است، نه نشانی از جوش و خروش کارگران در روزگارانِ گذشته. همه چیز بیصدا و بیتحرک است و انگار مدتهاست آبها کامل از آسیاب افتاده است.
مجتمعهای کشت وصنعت از پایهگذاری اولیه تا سالهای رونق و اوج
در میانهی دههی چهل خورشیدی، با در دستور کار قرار گرفتن آنچه اصول ششگانهی انقلاب سفید نامیده میشد، مکانیزاسیون کشاورزی و دامداری با ایجاد مجتمعهای کشت و صنعت در نقاط بارور و حاضلخیز کشور، به عنوان یک راهکار برای بالا بردن نرخ تولیدات کشاورزی و دامداری، به میدان آمد. قرار بود، هم محصولات کشاورزی روستاییان محلی با قیمت تضمینی مناسب خریداری شده و به مجتمعهای مکانیزه منتقل شود و هم فرصت اشتغال برای جوانان روستایی فراهم شود تا دیگر برای لقمهای نان به شهرها مهاجرت نکنند و حاشیهنشین نباشند؛ اما براساس رای و نظر قطعی همه کارشناسان منصف و بیطرف، روند مکانیزاسیون کشاورزی در دهههای چهل و پنجاه خورشیدی، هرگز به اهداف پیشبینیشده دست پیدا نکرد؛ بعد از اصلاحات ارضی و از دور خارج شدن کشاورزی و دامداری سنتی، به دلیل نبودن امکانات کافی برای کاشت، داشت و برداشت و از بین رفتن بسیاری از فرصتهای رسمی و غیررسمی اشتغال، نرخ مهاجرت از روستا به شهر در سالهای پایانی دههی چهل و تمام سالهای دههی پنجاه، نه تنها متوقف نشد بلکه شتاب گرفت و حاشیهنشینی و شهرکسازی در حاشیهی کلانشهرها، تبدیل به کلونی زیست افرادی شد که پیش از این، کارگر روستایی و روستانشین محسوب میشدند. برای نمونه، کارگران روزمزدی که سالها در زمینهای بزرگ به صورت روزمزد فعلگی میکردند و کارگر روزمزد کشاورزی محسوب میشدند، بعد از اصلاحات ارضی و قطعه قطعه شدن زمینهای بزرگ، دیگر شغلی نیافتند؛ چراکه خود دهقان خرده پا که صاحب زمین شده بود به همراه خانوادهاش، از پس کار کاشت، داشت و برداشت برمیآمد و دیگر نیازی به کارگر روزمزد نداشت.
اما بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، با سرلوحه قراردادن یک شعار اساسی که همان رسیدن به استقلال کامل در بخش کشاورزی بود، کمک به کشاورزان خردهپا از طریق رونقبخشی به تعاونیهای کشاورزی و روستایی و همیاریهای نهادهایی مانند جهاد سازندگی و جهاد روستایی، در دستور کار قرار گرفت و کشاورزی برای یکی دو دهه به اوج بازگشت و سالهای خوبی را تجربه کرد.
در طول سالهای پایانی دههی ۵۰ و همه سالهای دهههای ۶۰ و ۷۰ شمسی، مسیر رسیدن به استقلال در محصولات کشاورزی و دامداری، هرچند با فراز و نشیب و افت و خیز بسیار، اما مسیری رو به جلو بود؛ این سالها، سالهای اوج و رونق مجتمعهای کشت و صنعت در کشور محسوب میشود اما با ورود سیاستهای تعدیلی و نئولیبرالی در دههی ۸۰، ورق برگشت.
پای «خصوصیسازی» و «تعدیل» به کشاورزی هم باز شد!
خصوصیسازی که پا به میدان گذاشت، مجتمعهای کشت و صنعت ناچار شدند با روزهای اوج و رونق خود برای همیشه خداحافظی کنند و خیل کارگران متخصص بخش کشاورزی به سمت فعلگی، مهاجرت به کلانشهرها و مشاغل کاذب کشیده شدند؛ خصوصیسازی که در اجرا به خصولتیسازی و تیولداری بدل شد، سرنوشت مجتمعهای عظیم کشت و صنعت را به تعدادی افراد سودجو و بعضاً ناوارد سپرد که چندان اهتمامی برای سرپا نگه داشتن مجتمع و رونق تولید نداشتند.
در واقع همانطور که کارخانهها و صنایع تولیدی و صنعتی در دههی ۸۰ با رواج خصوصیسازی زمین خوردند و برخی از آنها دیگر هرگز از جا بلند نشدند، مجتمعهای کشت و صنعت نیز که قرار بود خودکفایی در بخش کشاورزی را با بهکارگیری مکانیزاسیون و تکنولوژیهای پیشرفته عملی کنند، به سراشیب حضیض سقوط کردند و برخی از آنها دیگر هرگز روی رونق را ندیدند؛ دو نمونه از این مجتمعهای سقوط کرده، یکی کشت و صنعت مغان است و دیگری کشت و صنعت مهاباد در مهاباد آذربایجان غربی.
تاریخ تلخ کشت و صنعت مهاباد بعد از خصوصیسازی
کشت و صنعت مهاباد، بعد از خصوصیسازی در سال ۸۶، دیگر هرگز روی رونق و سربلندی را ندید؛ این مجتمع تا امروز تاریخ رو به سقوط اما طولانیای را پشت سر گذاشته است.
متولدین دهههای ۳۰ و ۴۰ شمسیِ مهاباد، هنوز روزهای کلنگزنی و راه افتادن این مجتمع عظیم را به یاد دارند و از روزهای رونق و اوج آن قصه های بسیار تعریف میکنند؛ محمد، پیرمردی اهل مهاباد است که هم خودش و هم برادرانش، سالهای دور، محاسن را در واحدهای همین مجتمع سفید کردهاند؛ او با تلخندی بر لب میگوید: «یادش بخیر سالهای رونق کشت و صنعت؛ نمیدانید چه کیا بیایی داشت؛ چه رفت و آمدی در جاده منتهی به مجتمع بود؛ خاورها و کامیونها به صف بودند تا مرغ کشتار روز و محصولات را به شهر ببرند...»
این مجتمع، در سالهای ابتدای دههی ۵۰ کلنگزنی شد اما بهرهبرداری آن تا دههی ۶۰ شمسی به طول انجامید؛ این مجتمع عظیم، بعد از بهرهبرداری و آغاز به کار، دقیقاً دو دهه رونق و سربلندی را تجربه کرد اما با خصوصیسازی در سال ۸۶، همه روزهای خوش برای همیشه به تاریخ پیوست.
کشت و صنعت مهاباد مجموعهایست متشکل از چهار شرکت "مجتمع کشت و صنعت مهاباد"، "مجتمع دامداری و صنعتی مهاباد"، "مجتمع هما مرغ مهاباد" و "مجتمع سردخانه زمزم مهاباد"؛ هر چهار شرکت بعد از سال ۸۶، مجبور به تحمل روزگاری سخت شدند.
به گفته کارکنان وقت؛ از سال ۸۶ که مالکیت مجتمع به بخش خصوصی و بستگان یکی از مقامات دولت نهم واگذار شد، مشکلات به تدریج شروع شده و بارها حقوق و حق بیمه کارکنان و مطالبات مرغداران نیز به تعویق افتاد. از همان سال اول، بحرانها و مشکلات شروع شد؛ انباشت بدهیهای مالک مجتمع، به تدریج چرخهای تولید را از کار انداخت. همزمان با تعطیلی واحدهای مختلف این مجموعه و بلاتکلیفی کارگران، سر انجام در آذر ماه سال ۹۵ بعد از سالها بحران مدیریتی، عادل سیمین بیل یکی از طلبکاران عمده این مجموعه در ازای طلب ۲۷ میلیارد تومانیاش از کشت و صنعت مهاباد که به دنبال شکایت از این شرکت موفق به اخذ حکم مزایده اموال این شرکت شده بود، توانست با قیمت پیشنهادی ۳۵ میلیارد و ۵۰۰ میلیون تومان مالک این شرکت شود. مزایدهای که اعتراضات کارگران و برخی دیگر از مطلعین را در پی داشت. اما این بارهم چرخها روی ریل نیفتادند و اوضاع مرتب نشد.
بازهم تعطیلی مجتمع در پی بود؛ فردی که مجتمع عظیم کشت و صنعت را به قیمتی بسیار پایینتر از قیمت واقعی و در واقع به ثمن بخس خریده بود، نتوانست از پس مدیریت مجتمع و حل مشکلات متعددِ آن بربیاید؛ دوباره مطالبات کارگران پرداخت نشد و اعتراضات کارگری آغاز شد؛ مجتمع بازهم به روال گذشته، درگیر بدهیهای انباشته شد و در نهایت، درها همگی تخته شدند.
علیرغم همه مشکلات، موج واگذاری هر گز متوقف نشد؛ حدود دو سال پیش، در آذر ۹۷، رسانهها خبر دادند که صدای راه افتادن چرخهای مجتمع کشت و صنعت مهاباد به گوش میرسد؛ این بار شرکتهای مجتمع را تخس کردند و مدیریت آنها را به افراد مختلف دادند. در آن سال، این مجتمع با سرمایهگذاری کارآفرینانی به نامهای مهابادی، رضا سواری و عزیز حسینی دوباره دست به کار و موجب اشتغال ۴۰۰ نفر شد. با اینهمه، بازهم مشکلات ادامه داشت.
امروز بعد از این واگذاریهای پیدرپی و دورانهای فترت متوالی، مجتمع کشت و صنعت مهاباد همچنان لنگلنگان به پیش میرود اما هرگز نتوانسته به روزهای اوج و رونق خود بازگردد؛ همچنان کارگران قدیمی این مجتمع، مطالبات مزدی پرداخت نشده دارند و برای دریافت این معوقات، دوندگی میکنند؛ گروههایی از این کارگران، به دلیل عدم پرداخت سختی کار، نتوانستهاند بازنشست شوند؛ تعدادی به بیمه بیکاری معرفی شدهاند. همچنان نرخ تولید در مجتمع پایین است، تعداد کارگران آن که در دههای رونق بیش از هزار نفر بوده، به یکسوم تنزل یافته است.
دردهای کارگران مجتمع، سالها بعد از خصوصیسازی
پای صحبت چند نفر از کارگران قدیمی این مجتمع عظیم نشستیم؛ همه این کارگران گلایههای بسیار از خصوصیسازی و سقوط مجتمعی دارند که روزگاری نه چندان دور، موجب خشنودی و نانآوری مردمان روستانشین مهاباد بود.
یکی از این کارگران قدیمی میگوید: «بعد از اینکه هر شرکت را به یک نفر واگذار کردند، اوضاع بهتر نشد؛ سطح اشتغال بسیار پایین آمده و تولید هرگز به نصف سالهای دهه ی ۶۰ یا ۷۰ نرسیده است. این مجتمع را از همان اول، به آدمهای اهل ندادند؛ به نزدیکان خودشان دادند؛ ما از همان سال ۸۶ بارها اعتراض کردیم و گفتیم چرا خصوصیسازی؟ مجتمعی که دارد با قدرت و توان کامل کار میکند، چرا به بخش خصوصی میدهید تا زمین بخورد؟ الان سیزده سال گذشته ولی هیچ وقت به آن دوران خوش گذشته بازنگشتیم. کشتارگاه مرغی که سال ۷۱، ۳۲ خاور در روز کشتار داشت و دوشیفته کار میکرد؛ الان با دور بسیار آهسته به کندی میچرخد. تولید خیلی پایین آمده؛ بعد از نزدیک سی سال، بعضی روزها حتی پنج تُن تولید هم ندارد!»
یکی دیگر از کارگران این مجتمع که سالهاست برای دریافت مطالبات مزدی خود دوندگی کرده اما هنوز به نتیجه نرسیده؛ در ارتباط با مشکلات کارگران میگوید: «دولت رفت و «کارآفرینان» آمدند! این وسط، کارگران بودند که ضرر کردند؛ هرگز دلیل واگذاری و خصوصیسازی مجتمع برای ما کارگران مشخص نشد؛ آیا بیست و چند سال سقوط و نابسامانی کافی نیست تا مسئولان بالاخره این واقعیت را بفهمند که نباید مجتمع را به بخش ناکارآمد خصوصی واگذار میکردند؟! شخص من طبق اسناد حسابداری، ۸۶ میلیون تومان از مجتمع طلب دارم؛ اداره کار، نصف این مبلغ را قبول کرده اما همین مبلغ هم تا امروز پرداخت نشده؛ اداره کار هم با کارگران همراهی خوبی ندارد؛ چندان پیگیر مطالبات کارگران نیستند؛ راستش کارگران کشت و صنعت مهاباد، بعد از سالها دوندگی و از این اداره به آن نهاد رفتن، فهمیدهاند که واقعاً هیچ پشت و پناهی ندارند.»
کارگرانِ قدیم، کارگران خوشبختی بودند. در سالهای دولتی بودن، همه کارگران رسمی بودند و مزایای مزدی بسیار خوبی داشتند؛ وقتی پای تعدیل ساختاری و خصوصیسازی به میان آمد، کارگران قدیمی عطای ماندن در مجتمع را به لقای نابسامانی و پریشانروزگاری بخشیدند و به تدریج رفتند؛ کارگران جدید که به مجتمع پا گذاشتند، همگی قرارداد موقت و حداقلبگیر بودند و به آهستگی، عرف کارگاه هم رو به زوال گذاشت؛ حالا از مزایای گذشته سالهاست که خبری نیست حتی اضافه کار هم مرتب پرداخت نمیشود. هر کارفرمای جدیدی که آمده، همه تعهدات کارفرمای قبلی را زیر پا گذاشته و کارگران روز به روز بیحقوقتر شدهاند.
یکی از کارگران شاغل این مجتمع که نخواست نامش آورده شود؛ میگوید: نمیگویم در کدام یک از چهار شرکت کار میکنم اما فقط میخواهم بگویم گاهی بیشتر از یک شیفت و تا دوازده ساعت در روز کار میکنیم اما آخر ماه که حقوقها را میریزند، میبینیم اضافه کاری در کار نیست!
خصوصیسازیهای مکرر، همه چیز را به قهقرا کشانده است. سرنوشت مجتمعی با آن عظمت و سربلندی، امروز سولههای نیمهباز و نیمه تاریک است، در میانه جاده مهاباد-ارومیه؛ روزگاری وقتی از مهاباد به سمت ارومیه میرفتی، خاور بود که پشت خاور و دهتُن بود که عقبِ دهتُن، غرشناک و پر دود از فرعی به جاده اصلی میپیچید و محصولات مجتمع کشت و صنعت را برای بازارهای دور و نزدیک میبرد؛ حالا بعد از چند بار دست به دست شدن، تعدیل ساختاری زهر خود را آرام آرام به مجتمع و ساکنان قدیمی آن چشانده؛ این زهر تلخ و کشنده، از کشت و صنعت مهاباد، چیز زیادی باقی نگذاشته است؛ پربیراه نیست اگر بگوییم کشت و صنعت مهاباد، سالهاست که بر باد رفته است اما به راستی اگر پای خصوصیسازیِ خشن و بی ملاحظه هرگز به مجتمعهای کشت و صنعت باز نمیشد، مسیر رسیدن به خودکفایی در تولیدات دامی و کشاورزی، کوتاهتر و سهلالوصولتر نمیشد؟!
گزارش: نسرین هزاره مقدم