مصدق و اقتصاد بدون نفت در گفتوگو با حسین شاهحسینی
زمانی که سند نفت ایران به نام ملت ثبت شود
گاه جملهای یا حتی کلمهای میتواند انسان را به گذشته ببرد، گذشتهای نه چندان دور، حتی چندین دهه پیش. هر چند یاد گذشته میتواند دوران شکوفایی زندگی یک فرد را برای او زنده کند اما زندگی در عصر و دورانی پرتلاطم مثل دهههای 20 و 30 هجری شمسی و مقایسهای ناخودآگاه با سایر ادوار میتواند برخی عملکرهای ناصحیح به ویژه در دوران معاصر را به ذهن بیاورد.
حسین شاه حسینی مثل همیشه پر از انرژی است. خودش گوشی تلفن را برمیدارد و با وجود کسالتی که دارد و تجویز پزشک معالجش که باید مدتی از بحث و گفتوگو پیرامون هر مسألهای که برایش خاطرهساز باشد دور بشود شروع میکند به صحبت. فردی که منش و رفتارش، نوع برخوردش با آدمها و فروتنی بیغشاش که از باورهای خالصانه ملیاش نشأت میگیرد تنها نام یک نفر را در ذهن مجسم میکند؛ دکتر محمد مصدق، زمانی که میگفت: «آزادی و حاکمیت ایران چیزی نیست که در معرض حراج گذارده شده باشد» و بارزترین مصداق تلاشش برای احقاق استقلال و آزادی ملی ایران را به بار نشاند زمانی که سند نفت ایران را به نام مردم ایران ثبت کرد.
پیرامون زندگی سیاسی و اجتماعی دکتر مصدق تاکنون متون بسیاری در قالب گزارش، مصاحبه، یادداشت و مقاله به چاپ رسیده. نگارنده تلاش کرده در گفتوگویی که با حسین شاهحسینی، معاون رئیس جمهور و رئیس سازمان تربیت بدنی و رئیس کمیته ملی المپیک در دولت موقت که اولین فعالیتهای سیاسیاش با تشکیل سازمان نظارت بر آزادی انتخابات توسط دکتر مصدق و نمایندگانی از مجلس پانزدهم مصادف شد، پیرامون تنها زمانی که اقتصاد ایران بدون وابستگی به نفت اداره شد، به گفتوگو بنشیند. شاید به این دلیل که این «طلای سیاه» روابط انسانی را در سطوح مختلف و معینی تنظیم و تا حدودی از اختیار خود آنها خارج کرده است، مردم تا حد زیادی به دولت وابسته شدهاند و یکی از مهمترین این وابستگیها در اثر اقتصاد تکمحصولی به وجود آمده. تلاش شده علاوه بر نگاهی گذرا به سیاستهای اقتصادی دوران نخستوزیر ایران در سالهای ۱۳۳۰ تا 1332، فعالیتهای دکتر محمد مصدق در زمینه ملی کردن صنعت نفت و به دنبال آن اداره کردن اقتصاد یک مملکت بدون نفت، نگاهی هم به نقش مردم در اداره کردن چنین مملکتی داشته باشیم. ضمن اینکه با دیدی مقایسهای وضعیت وابستهترین دولتها به درآمدهای نفتی را مورد ارزیابی و نقد قرار دهیم.
چگونه میشود یک کشور را بدون نفت اداره کرد؟ به چه دلیل این سیاست از سوی دکتر مصدق اتخاذ شد؟
سیاست اقتصاد بدون نفت مسألهای بود که در زمان دکتر مصدق برملا شد و مرحوم دکتر مصدق آن را عنوان کرد. چرا عنوان کرد؟ به این دلیل که تمام راههای اقتصادی این مملکت را انگلیسیها بستند. هیچ کشوری حتی یک پیت نفت هم از ما نخرید. حتی روسها هم نخریدند و در نتیجه ما کاملاً محصور بودیم در عین حال که حداقل 60درصد حقوق کارمندان دولت از فروش نفت بود. در نتیجه ما را محصور کردند که کنترلمان کنند و فشار بیاورند که ما نظریات خارجیها در مورد صنعت نفت را بپذیریم. ما میگفتیم که باید حق ملی شدن به طور کامل شناخته شود که شامل استخراج، فروش، اداره شرکت نفت و قیمت و... میشد و به طور کلی همه چیز آن باید در اختیار ملت ایران قرار بگیرد. ما مستقلاً نفت را به کسانی که بخواهیم بفروشیم، به کسانی که نخواهیم نفروشیم و در مورد قیمت آن مختاریم ضمن آنکه میزان فروش را هم خودمان معین میکنیم که بعد از آن دیگر گرفتاری نداشته باشیم.
مصدق اقتصاد ایران را بر مبنای «نفت نداشتن» گذاشت که همان زمان آقایان «بانک بینالملل» اعلام کردند که در خاورمیانه - این در تاریخ هم ذکر شده- تنها کشوری که اقتصاد، صادرات و وارداتش یکسان بوده و موازنه داشته حکومت دکتر مصدق بوده و این در حالی بود که نفت اصلاً صادر نمیشد. از اینجا بود که تز اقتصاد بدون نفت کلید خورد. آنها میگفتند که کشورهای نفتخیز اگر بخواهند روزی به استقلال و تمامیت برسند اولین کاری که باید بکنند بستن راه نفت است.
در محاصرههای اقتصادی که ایران در دورههای مختلف تاریخ با آن مواجه بوده، چطور؟ وضعیت نفت در آن دورهها چهطور بوده؟
در تمامی محاصرههای اقتصادی که کشور ما درگیر آن بوده نفت به فروش رفته. ما نفت را میفروشیم، پول میگیریم و پول داریم اما به یک عده اجازه میدهیم که بدون سند نفت را بفروشند. یک اجازه فروش کلی داریم به این معنا که در تمام تحریمهایی که صورت گرفته به ما گفته نشده که اجازه فروش نفت به هیچ کشور دیگری را نداریم. باقی کشورها به جز اسراییل در خرید نفت ایران آزاد هستند.
زمان دکتر مصدق حتی روسها هم نخریدند، کشورهای اروپایی هم نخریدند. تفاوت تحریمها این است که زمانی که 60درصد زندگی ما از طریق نفت میگذشت آمریکا و اقمار آن و حتی روسها با خرید نفت از ایران مخالفت کردند تا اینکه دکتر مصدق برنامه مملکت را بر مبنای اقتصاد بدون نفت قرار داد. البته دکتر مصدق از مردم وام گرفت. «قرض ملی» که باید به این نکته هم اشاره کرد که در این قرض ملی هم عوامل شاه و وابستگان به انگلستان و اعیان و اشراف هیچگونه کمکی نکردند و امثال شمشیریها که از تودههای مردم بودند کمک کردند. به این ترتیب مصدق صادرات را تا حدی بالا برد که حتی پشم گوسفند، موی بز و حتی سم گوسفند هم جنبه صادرات پیدا کرد و در نتیجه با یک اقتصاد منظم کالاهای غیرنفتی به خارج از کشور صادر شدند.
نظرات متفاوتی راجع به سیاستهای اقتصادی دکتر مصدق وجود دارد. برخی میگویند مصدق با این کار دست به یک اشتباه بزرگ در زمینه حقوق مردم زد.
مصدق باید چه کار میکرد؟ باید با انگلیسیها کنار میآمد؟ آنها با انگلیسها کنار نیامدند و درست است که کشورهای خارجی به ایران فشار آوردند اما در عین حال ملی شدن اصلی است که بر مبنای آن کشورهای ضعیف زمانی که در موضع قدرت قرار میگیرند این توانایی را خواهند داشت که تمام قراردادهایی را که تا آن تاریخ، از بین برنده منافعاشان توسط کشور قدرتمند بوده، تحت عنوان ملی شدن پس بگیرند. مسأله بر سر این است که ذهنیت جامعه جهانی تحت عنوان توانستن باز شد و به همین دلیل بود که الجزایر هم این کار را شروع کرد و در آنجا کار دیگر به دعوا نکشید و تجربه ایران باعث شد که زود به نتیجه برسند.
نظرتان در مورد انتقاداتی که به برخی سیاستهای مصدق وارد میشود چیست؟ شرایط و ظرفیتهای موجود در کشور تا چه حد در موفقیت دکتر مصدق مؤثر بود؟
بله. همه کار در ایران انتقاد دارد به دلیل اینکه ما خودمان در اداره کشور مشکل داریم. ما کشوری هستیم در خاورمیانه که تمام منابع زیرزمینی را داریم. دنیا هم به اینجا چشم طمع دارد به این دلیل که اگر ما درب مملکتمان را ببندیم و حاکمیت ملی اجرا شود، میتوانیم مملکتمان را اداره کنیم ولی کشورهای دیگر دارای این خاصیت نیستند و تنها کشور ایران است که اگر فردا صبح درش را ببندد و بعد با هیچ کسی در سطح جهانی ارتباط اقتصادی نداشته باشد با داشتن یک دولت مقتدر ملی که مردم از آن حمایت کنند میتواند خود را اداره کند. به این دلیل بود که مصدق توانست با محاصره اقتصادی کشور را اداره کند.
با توجه به قرض ملی که به آن اشاره کردید، آن زمان نقش مردم و جریانهای سیاسی به ویژه توده مردم در اداره امور کشور و همدلی و همکاری با دولت بسیار زیاد بود.
نقش مردم در آن زمان خیلی زیاد بود به نحوی که شما آن را در قرض ملی میدیدید. مردم آمدند و نه طبقه خاصی. سرمایهدارها نیامدند کمک کنند. برای قرض ملی خانواده سلطنتی پول ندادند. دولهها و سلطنهها ندادند. حسن شمشیری چلوکبابی 200هزار تومان پول داد که در آن زمان مبلغ بالایی بود. مردم خود به خود کمک میکردند. درست است که اعلام شد به دولت کمک شود اما مدارس، مردم و ادارات با طیب خاطر کمک کردند و بعد حدود توقعات خود را هم کم کردند.
الان اگر چنین اتفاقی نظیر آنچه در دوران دکتر مصدق رخ داد، بیافتد مردم حاضرند چنین کمکهایی کنند؟ این روحیه وحدت و همبستگی با دولت را دارند؟
نه. در آن زمان مردم به دولت معتقد بودند و به آن اعتماد داشتند. این را میتوان به این نحو توضیح داد که بعد از کودتای 28 مرداد که دکتر مصدق را برکنار کردند، کودتاچیان کمیسیونی تشکیل دادند که به سوءاستفادههای مالی همکاران دکتر مصدق رسیدگی شود. همه رسیدگیها که انجام شد اما هیچ چیزی دست حاکمیت را نگرفت! این نشان داد که کوچکترین سوءاستفادهای انجام نگرفته. اما آیا در نظام موجود میشود چنین کنترلی را انجام داد که سوءاستفاده انجام نشده؟ دو سوم بودجه مملکت را بدون سند و قرارداد به یک نفر دادند و با سوءاستفادههای مالی که انجام گرفت مردم بیاعتماد شدند. چنین مردمی نمیتوانند بیایند کمک کنند. اما همین مردم در مقطع دکتر مصدق نشان دادند که میتوانند و به حرکت خود اعتقاد داشتند. اعتقاد به اطمینان حرکت میتواند سرمایه بزرگی برای حکومت باشد.
وابستگی به درآمدهای نفتی در حال حاضر تا چه میزان است؟ برای رفع این وابستگی چه کار باید کرد؟
خیلی وابستگی بیشتر شد و رفع این وابستگی درایت فکری میخواهد از سوی دولت منتخب مردمی که مطلع و بصیر باشد. من را که بعد از انقلاب به عنوان رئیس تربیت بدنی و کمیته ملی المپیک انتخاب کردند پیش از آن فعالیتهای مرتبط بسیاری انجام داده بودم. عضو تیم والیبال و بسکتبال و رئیس باشگاههای ورزشی بودم. همینطور دست مرا نگرفتند و بگویند رئیس باش! حالا این حرفها وجود ندارد. تمام فسادی که در یک دوره خود را بیشتر نشان میدهد از سوی افرادی اتفاق میافتد که پیش از این مسؤول و رئیس بودند. جامعه این را میفهمد اما نمیتواند بیان کند. رئیس جمهور قبلی ما اصلاً شعارش این بود که اسامی تمامی مفسدین اقتصادی را اعلام کند. تا حالا چند نفر از آنها معرفی شدند؟ با چند نفر برخورد شد؟ آقایانی آمدند 450 میلیارد تومان وام گرفتند حتی سفته و وثیقه هم ندادند! باید پرسید چه نیرویی پشت سر آنها بوده؟ آیا مردم به چنین دولتی وام میدهند؟