افت و خیز سرمایههای اجتماعی در دوران اصلاحات
در دوران اصلاحات تلاش شد تا بار دیگر به عرصه عمومی توجه شود اما بخشی از عرصه اجتماعی (محافل سنتی) به دلیل نوع مدیریتی که بر آنها اعمال میشد، نگذاشتند این عرصه جریان یابد
شادی مکی: در دولت اصلاحات توجه به سرمایههای اجتماعی، تحقق توسعه اجتماعی و کاهش آسیبهای اجتماعی مورد تاکید قرار گرفت و در راه تحقق آنها گامهایی برداشته شد. باز کردن فضای تعامل، گفتمان اجتماعی و بسترسازی برای تشکیل نهادهای مدنی ازجمله اقداماتی بود که در این دوره در راستای تحقق آرمانهای اجتماعی پیشر گفته شده صورت گرفت اما بنا بر اعتقاد برخی بهرغم تلاشهای انجام شده در دولت اصلاحات، به دلیل کارشکنیها و مخالفتهای برخی جریانهای سیاسی، این دولت نتوانست آنطور که باید به اهداف اجتماعی خود نائل شود. طی هشت سال پس از دوره اصلاحات نیز دولت بعدی نه تنها گامی در جهت تحقق آن اهداف اجتماعی برنداشت که اقدامات آن منجر به از بین رفتن فضایی شد که در دوره اصلاحات برای ایجاد و شکلگیری آن تلاش شده بود، طوریکه با به انزوا کشاندن فعالان مدنی، جامعه در نوعی یاس و سرخوردگی از تحقق آرمانهای خود فرو رفت و آسیبهایی جدی از خود به یادگار گذاشت. در این راستا با سعید معیدفر، جامعهشناس گفتوگویی داشتهایم که در پی میآید.
عوامل موثر بر شکلگیری سرمایههای اجتماعی در یک جامعه چیست؟
سرمایه اجتماعی از مواردی است که قابل ایجاد نیست اما قابل تقویت است. یعنی سرمایه اجتماعی قرین زیست اجتماعی است و زمانی که در یک جامعه صیانت اجتماعی در همه عرصهها جریان یابد، میتوانیم از سرمایه اجتماعی و تقویت آن صحبت کنیم.
زمانی که نهادهای اجتماعی پرمایه و مستعد باشند، سرمایههای اجتماعی به جریان میافتند اما زمانی که نهادهای اجتماعی کممایه و بیفروغ شده و عرصهای برای فعالیت آنها وجود نداشته باشد، سرمایههای اجتماعی به تدریج تحلیل رفته و کاهش مییابد. در گذشته انسان پیوسته در میان نهادهای اجتماعی در رفت و آمد بوده و با جامعه پیوند داشته است. در نتیجه شناخت متقابلی که میان او و دیگران وجود داشت، سبب میشد فرد به ارزشها و هنجارهای اجتماعی اهمیت داده و در عین حال مورد حمایت دیگران قرار گیرد. بنابراین وجود چنین شرایطی در گذشته همواره باعث بقا و دوام سرمایه اجتماعی بوده است.
اما در دوران مدرن شرایطی حاکم است که میتواند حضور فرد در جامعه را کمرنگ کند. یعنی زمانی که فرد از نهاد خانواده خارج شده و مشاهده میکند که نهادهای اجتماعی همچون محله، محل کار و... فعال نیستند و در محیطهای عمومی حیات اجتماعی وجود ندارد، به تدریج از جامعه بیگانه شده و تعامل وی با جامعه و حمایت جامعه از او، از میان میرود و این مسئله باعث میشود که فرد به ارزشهای اجتماعی وقعی ننهاده و چنین اوضاع و احوالی به ایجاد نوعی فردگرایی افراطی منجر شود.
وضعیت سرمایه اجتماعی در دولت اصلاحات چگونه بود؟
با ورود به دنیای مدرن و به دلیل بیگانگی ما با چنین دنیایی و نیز به دلیل وحشت جامعه از پیوستگی اجتماعی از اوایل قرن حاضر نهادهای اجتماعی ما به خانواده و در برخی مواقع به صورت کمرنگ به محله خلاصه شد اما این موضوع سبب شد که روابط اجتماعی جریان پیدا نکند و این وضعیت قبل از انقلاب و پس از آن نیز ادامه پیدا کرد.
البته در برخی اماکن همچون مساجد حیات اجتماعی جریان داشت و به همین دلیل مساجد تبدیل به فضایی مهم برای پیوستگی افراد جامعه شد که در نتیجه آن انقلاب سال ۵۷ به وقوع پیوست اما پس از این دوران، جایگاه مساجد به عنوان یک نهاد اجتماعی با تغییراتی همراه شد که در نتیجه آن عرصه عمومی هر روز کمرنگتر شده و جریان اجتماعی در آن بیفروغتر شد.
در دوران اصلاحات تلاش شد تا بار دیگر به عرصه عمومی توجه شود اما بخشی از عرصه اجتماعی (محافل سنتی) به دلیل نوع مدیریتی که بر آنها اعمال میشد، نگذاشتند این عرصه جریان یابد. هر چند در این دوره به ایجاد و تاسیس نهادهای مدرن تاکید شد. به عنوان مثال وزارت کشور سعی کرد زمینه را برای شکلگیری نهادهای اجتماعی و سمنها فراهم کند. وزارت علوم نیز تلاش کرد NGOهای علمی را فعال کند و سازمان جوانان نیز در راه شکلگیری به تشکلهای جوانان قدم برداشت.
در دوره اصلاحات تلاش شد تا عرصه عمومی مجدداً عرصه تعاملات اجتماعی شده و سرمایه اجتماعی جریان یابند و صرفاً تاکید بر نهاد خانواده نباشد و این موضوع مورد توجه قرار گرفت که خانواده نیز بدون حضور سایر نهادهای اجتماعی عملاً نمیتواند کارکردهای خود را داشته باشد. بنابراین در دوره اصلاحات تلاش زیادی شد که نهادهای مدنی فعال و سرمایههای اجتماعی تقویت شود. در این دوران فضا به سمت مثبتی پیش میرفت. ضمن اینکه برگزاری انتخابات اعم از انتخابات ریاست جمهوری سال ۷۶، انتخابات شوراها و انتخابات مجلس در آن زمان باعث شد زمینه مشارکت مدنی در جامعه گسترده شده و افراد علاقهمند به حضور در عرصه عمومی شوند.
از دیگر سو تلاش بر این بود که در محافل دیگر نیز سرمایه اجتماعی پرفروغ شود. به همین دلیل به سینماها و مراکز عمومی توجه شد چرا که در این مراکز، اجتماعات میتوانستند تقویت شوند. توجه به این موضوع در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، دانشگاهها و جاهای دیگر باعث شد که تا حدی میل مردم برای مشارکت در عرصههای اجتماعی و اقتصادی و به ویژه در نهادهای مدنی بیشتر شود.
اقدامات انجام شده در دوران اصلاحات در راستای شکلگیری سرمایه اجتماعی به چه سرانجامی رسید؟
متاسفانه یکی دو سال بعد از شروع اقدامات دولت اصلاحات در راه تقویت سرمایههای اجتماعی مسائلی اتفاق افتاد و احساس خطر از سوی برخی نسبت به فعال شدن عرصه عمومی و نیز افزایش سرمایههای اجتماعی ایجاد شد، چرا که هرچه عرصه اجتماعی تقویت شده و مشارکت مدنی فعالتر میشد، به همان میزان برخی گروهها، پایگاه سنتی خود را از دست میدادند و به همین علت علاقهای به فعال شدن نهادی نوین نداشتند چرا که در چنین شرایطی عملاً بازی را به رقیب واگذار میکردند. در نهایت این موضوع به برخورد با مطبوعات، برخورد با نهادهای مدنی، برخورد با تشکلها و فعالیتهای سیاسی انجامید و نوعی یأس و روحیه سرخوردگی در جامعه ایجاد کرد. به همین دلیل از اواسط دوره اصلاحات شاهد عقبنشینی جامعه و طبقه متوسط در عرصه عمومی شدیم.
در آن زمان ابتدا انتخابات مورد بیتوجهی قرار گرفت و بعد از آن به تدریج حضور افراد در نهادهای مدنی کمفروغ شد و کمکم در عرصههای سیاسی و حتی مطبوعات نیز این حضور کمرنگ شد. مجموعه این عوامل باعث شد که از اواخر دوره اصلاحات بار دیگر برخی جناحهای سنتی از طریق کاهش سرمایههای اجتماعی و به حاشیه راندن و کمرنگ کردن آن و نیز با گسترش روحیه بیاعتمادی اجتماعی بار دیگر قدرت را به دست بگیرند.
با جریان پوپولیستی که در جریان انتخابات ۸۴ به دلیل سرخوردگی طبقه متوسط ایجاد شده بود، زمینهای برای به حاشیه راندن گروههای اجتماعی فراهم شد. این در حالی است که نیروهای اجتماعی میتوانستند، موجبات تقویت سرمایههای اجتماعی را فراهم آورند.
در نهایت در دوران پس از انتخابات ۸۴ با سرعتی بیشتر محدودیتهای متعددی را برای مشارکت مردم و شکلگیری نهادهای مدنی ایجاد کردند. دانشگاهها را نیز از رمق انداختند و دانشجویان را از طریق ایجاد محدودیتهای شدید امنیتی و انضباطی به حاشیه راندند. چنین شرایطی بستری را فراهم کرد تا سرمایه اجتماعی کشور به پایینترین سطح خود رسیده و مسائلی همچون بیاعتمادی اجتماعی، قانونگریزی و مسائلی از این قبیل اتفاق افتد.
تقویت سرمایههای اجتماعی چه تاثیری بر تحقق توسعه اجتماعی دارد و این نوع توسعه تا چه میزان در دوران اصلاحات تحقق پیدا کرد؟
تحقق توسعه اجتماعی بدون وجود سرمایه اجتماعی ممکن نیست و در عمل این دو موضوع تاثیری متقابل بر هم دارند. مهمترین چیزی که میتواند توسعه اجتماعی را رقم زند، مشارکت مردم در تمامی عرصههای زندگی است. یعنی آنان باید در تمامی عرصههای اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی فعال شوند. زمانی که سرمایه اجتماعی جریان نداشته باشد، مسلماً توسعه اجتماعی نیز اتفاق نمیافتد. به عبارت دیگر اگر سرمایههای اجتماعی تشویق شده و پایدار باشند، توسعه اجتماعی نیز محقق میشود. در دوره اصلاحات گامهایی برای تقویت سرمایههای اجتماعی برداشته شد و عرصه برای فعالیت و مشارکت گستردهتر شد. در این دوران تلاشهایی صورت گرفت تا مردم به سمت نوعی رفتار حزبی کشانده شوند و از رفتارهای پوپولیستی بر حذر باشند.
در این زمان نهادهای مدنی شکل گرفته بودند تا افراد را به سمت خود بکشانند اما متاسفانه این فعالیتها پایدار نبوده و بعد از مدتی با برخوردهای بسیاری همچون بسته شدن مطبوعات و لغو امتیاز آنها و نیز برخورد با احزاب، عرصههای سیاسی و حتی عرصههای فرهنگی که بسیار تاثیرگذار بودند، مواجه شد که این مسائل سبب شد نتوانیم از سرمایههای اجتماعی با ثبات برخوردار شویم، هرچند که سرمایه اجتماعی میتوانست به توسعه اجتماعی واقعی منجر شود. در مجموع سرمایههای اجتماعی در عمل نتوانستند به یک توسعه اجتماعی قاطع منجر شوند.
وضعیت سلامت و امنیت اجتماعی در دوران اصلاحات را چطور ارزیابی میکنید؟
در دوره اصلاحات گامهایی برای ارتقای سلامت و امنیت اجتماعی برداشته شده بود تا دوباره میان مردم انس و الفت برقرار شود و توسعه اجتماعی تحقق یابد که متاسفانه بهرغم تلاشها این امر اتفاق نیفتاد، اما در مقایسه دولت اصلاحات با دوران پس از آن میتوان گفت شرایط دوره اصلاحات در حوزه امنیت اجتماعی بهتر از دوران پس از خود بود. با این حال اگر بخواهیم شاهد نتایج کاملا محسوس در حوزه امنیت اجتماعی باشیم، مستلزم تداوم امنیت و توسعه اجتماعی است. در دوره اصلاحات روزنهای باز شد اما بعد از مدتی این روزنه بسته شد. به عبارتی در آن زمان حرکتهایی شد که نتوانست به سرانجامی برسد.
به سرانجام نرسیدن آن اقدامات، چه تبعاتی برای جامعه به همراه داشت؟
در گذشته افرادی که دچار مشکل میشدند، در محله خود مورد حمایت قرار میگرفتند و همه تلاش میکردند تا مشکلات آنان را حل کنند. در آن زمان افراد خیر و معتمدی بودند که نمیگذاشتند مشکلات ادامه پیدا کند که این موضوع نوعی سرمایه اجتماعی تلقی میشود. اما شرایط به گونهای پیش رفت که مردم دیگر به اندازه گذشته البته به جز عرصههای محدود همچون امور خیریه یا محافل کوچک از هم دستگیری به عمل نمیآورند و نوعی فردگرایی افراطی در جامعه ایجاد شد، طوریکه هرکس به دنبال منافع خود است، بدون آنکه به دستگیری از محرومان و افراد نیازمند جامعه بپردازد.
این دسته از افراد به مناطق ثروتنشین رفتند و به تدریج دو منطقه با عنوان بالای شهر و پایین شهر از همه تفکیک شدند، لذا دیگر کسی نبود که در محلات به داد انسانهای نیازمند و ناتوان برسد.
در نتیجه چنین محلاتی در فقر خود فرو رفتند و ثروتمندان نیز در ثروت خود غوطهور شدند و متعاقبا نابرابریها و شکافهای اجتماعی هر روز بیشتر شد که در نتیجه امروز در مناطق برخوردار نیز شاهد حضور افراد معتاد، دورهگرد یا کارتن خواب هستیم. البته باید توجه داشت که کسب ثروت از راه رانتخواری و فساد نیز به تضادهای طبقاتی دامن زد و به شکلگیری انواع آسیبهای اجتماعی انجامید.