خبرگزاری کار ایران

پیشنهاد سامان ویسی برای زنده نگه داشتن یاد پسر خلف بسکتبال ایران

طراحی لوگوی فدراسیون بسکتبال با نشانی از آیدین

طراحی لوگوی فدراسیون بسکتبال با نشانی از آیدین
کد خبر : ۷۱۳۵۹۸

سامان ویسی بازیکن سابق تیم ملی بسکتبال پیشنهاد می دهد که برای زنده نگه داشتن یاد آیدین نیکخواه بهرامی بهتر است فدراسیون لوگویی طوری طراحی کند که عکس آیدین در آن باشد مثل لوگوی NBA که با عکسی از جری وست طراحی شده است.

به گزارش ایلنا، روزی که خبر تلخ از دست دادن آیدین نیکخواه بهرامی، ستاره تیم ملی بسکتبال ایران را شنیدیم همه خانه پدر همسر صمد جمع شدیم. روزی که بدترین و عجیب‌ترین روز ما بسکتبالی ها بود. هیچ‌کس حال خودش را نمی‌فهمید! هر کسی در گوشه‌ای از خانه شیون و زاری می کرد. از ژوزف گارس بازیکن خارجی صباباتری گرفته تا بهنام افرادی که با صدایی خش‌دار از ته حنجره‌، با تمام وجودش آیدین را صدا می زد. سر که می‌چرخاندی دوستان صمیمی و نزدیکان آیدین را می‌دیدی که در آشپزخانه با چشم‌های قرمز و خیس و پلک‌های پف کرده با هم صحبت می کردند و از آیدین می گفتند. این میان اما یک نفر سکوت را بغل کرده بود... نه اشک می ریخت، نه داد می زد و نه حرفی از او می‌شنیدی! هیچ! مهر سکوت به لبش زده بود ولی مطمئن بودم او در وجودش فریاد می‌کشد و پشت این ظاهر آرام، غوغایی چنگ انداخته به سینه‌ و قلبش را فشار می‌دهد.

روبه رویش می‌ایستم و خط نگاهمان به هم تلاقی می‌کند. مثل خودرویی که در جاده‌ای مه‌آلود به گاردریل می‌خورد... لب‌هایم لحظه‌ای از هم باز می‌شوند اما نمی‌توانم حرف بزنم. انگار هیبتی نامرئی که قلب او را گرفته با دست دیگرش، گلوی من را گرفته و فشار می‌دهد اما لختی بعد رهایم می‌کند. نفسم بالا می‌آید و می‌گویم:«سامان!... گریه کن. گریه کن...داد بزن!» می‌گوید:«چرا؟ مگر اتفاقی افتاده؟!» می‌گویم:«آید...» وسط حرفم می‌پرد:«آیدین؟ نگران نباش! می‌آید. اتفاقی برایش نیفتاده.» با انگشت شستم قطره اشکی را از زیر پلکم می‌‎گیرم. با خودم می‌گویم:«طفلکی سامان! شوکه شده...» درست بود، مثل همان کتاب لعنتی روانشناسی که چند هفته پیش خوانده بودم و فصل مکانیزم دفاعی انکار!

هیچکس آن روز اشک سامان را ندید. شب برای استقبال از آیدین دو سه ماشین می‌شویم و به ورزشگاه آزادی می‌رویم. آمبولانس می‌آید. دوستان آیدین دور آمبولانس حلقه می‌زنند. نوبت من است که مثل مجسمه خشک شوم. چیزی روی صورتم می‌نشیند و بعد بازهم تکرار می‌شود. سرم را بالا می‌گیرم. بغض آسمان هم ترکید! آنجا... آن تکه از آسمان هم انگار تا آن لحظه باور نکرده بود و حالا مثل کسی که بهترین آدم زندگی‌اش رفته زار زار می‌گرید.

صدای سامان تکانم می‌دهد.:« بلند شو...آهای پسر بلند شو و این مسخره بازی‌‍‌ها را تمام کن، با توام! بلند شو به همه بگو. بگو این ها شوخی بوده» صدای سامان حالا فرق می‌کند. دیگر آن مرد آرام چند ساعت پیش نیست. صدایش می‌لرزد و با گریه آیدین را قسم می‌دهد که بیدار شو...

سامان می‌گریست و من می‌نگریستم. حتی می‌توانستم اشک‌هایش را از شتک باران که روی صورت کشیده‌اش می‌نشست تمیز بدهم. سامان ویسی نزدیک ترین دوست آیدین بود، هم خانه ای او به حساب می آمد و اکثر روزهایش را با آیدین می گذراند. سخت بود بپذیرد دیگر آیدینی وجود ندارد. سامان، بدترین ضربه را از رفتن آیدین خورد و دیگر آن سامان پرانرژی قبل نشد، مشخص بود خالی شده است. خالی از انرژی، از شور و شوق، خالی از یک حس خوب. یک چیزی برای همیشه از وجود سامان رخت بربست و رفت.

طراحی لوگوی فدراسیون بسکتبال با نشانی از آیدین

حالا پس از 11 سال از رفتن آیدین، صمیمی ترین دوستش آن سر دنیاست و نمی‌تواند در مراسم سالگردش حضور داشته باشد اما به صورت لایو همه مراسم را می‌بیند و از پشت تلفن اشک می‌ریزد. من بازهم می‌بینم اشک‌هایش را، حتی اگر اشکان مهریار و صفحه گوشی همراهش که وسط تالار آزادی به همه نشان می‌داد، صدها متر دورت از من هم بود، بازهم اشک‌های سامان را می‌دیدم. سامانی که هنوز فکرش با آیدین است. دغدغه اش این است کاری کند تا نام و یاد آیدین برای همیشه زنده بماند و می گوید:« بیایید باهم کاری کنیم تا آیدین برای همیشه در بسکتبال ماندگار شود. فقط به آویختن لباسش در سالن بسکتبال اکتفا نکنیم.» می گویم:« چه کنیم؟ ما قبلا پیشنهاد داده بودیم لیگی به اسم آیدین برگزار شود اما این نمی تواند ادامه دار باشد.» می گوید:« نه...نه به نظر من باید به فدراسیون پیشنهاد دهیم لوگوی فدراسیون را طوری طراحی کنند که عکس آیدین در آن باشد مثل لوگوی NBA که با عکس جری وست طراحی شده ، ما هم می توانیم مثلا با عکس یکی از دانک های معروف آیدین این کار را انجام دهیم. اگر این کار را بکنیم آیدین در بسکتبال تا ابد ماندگار خواهد شد. این لوگو را می توان روی پیراهن تیم ها، روی جوراب ها و هدبندها کار کرد. انجام این کار خیلی بهتر از این است که سالی یک بار مراسم بگیریم و همان چند روز به یاد آیدین باشیم.» سامان دوباره می گوید:« اگر همه دست به دست هم دهیم می توانیم این کار ماندگار را انجام دهیم. آیدین برای همه خانواده بسکتبال بسیار باارزش است، او می تواند نماد بسکتبال ایران باشد. چرا که بازیکنی استثنایی بود. هم از نظر تکنیکی و هم از نظر اخلاقی، هیچ کس از او حتی یک خاطره بد هم ندارد. هرچه از او به یاد می آوریم مهربانی است و خوبی، هیچ کس نمی تواند منکر تکنیک او شود. بازیکن بسیار قابلی بود و به نظرم حقش هست که همیشه یادش را زنده نگه داریم.»

گفت و گویم با سامان تمام می‌شود و به فکر فرو می‌روم. پیشنهاد خوبی داد و خیلی دیگر از بازیکنان و خانواده بسکتبال هم از آن استقبال کردند، اگر مسئولان فدراسیون همت کنند، می توانیم این کار را انجام دهیم. می توانیم لوگویی طراحی کنیم که در آن نشانی از آیدین باشد، آیدینی که جای خیلی وسیع و خاص در قلب تک تک اعضای خانواده بسکتبال دارد. او پسر خلف بسکتبال بود...

سعیده فتحی

انتهای پیام/
ارسال نظر
پیشنهاد امروز