نباید دنبال مقصر بگردیم؛
صالحیامیری: فساد در ورزش، مثل زلزله در یکشهر است / زنجیر مداخله دولت باید از پای ورزش باز شود
خیلیها در کشتی آمدند و رفتند، اما ما از تختی نام میبریم. پس مدال ملاک ماندگاری نیست. نتیجه حرف من این است که ورزش یکی از کانونهای تولید و باز تولید سرمایه فرهنگی است.
حاضر به صحبت نیست تا زمانی که مطمئن میشود قرار نیست درباره حال و روز این روزهای ورزش صحبتی به میان بیاید.
به گزارش ایلنا به نقل از روابط عمومی کمیته ملی المپیک، رضا صالحیامیری معتقد است فراتر از تمام دغدغههای امروز و مقطعی، یک موضوع اساسی وجود دارد که به آن توجه لازم نشده و اگر هم حرکتی صورت گرفته، در حد و اندازههای پاسخگویی به نهاد بالاتر و بیشتر مواقع هم در حد شعار بوده است.
گفتوگو با صالحی امیری را در ادامه به نقل از کمیته ملی المپیک بخوانید:
بیش از یکسال از زمانی که فضایورزش را ترک کردید، گذشته، وضعیت فعلی ورزش را چطور ارزیابی می کنید؟
به نظر من ۳ اتفاق مهم افتاده که قابلتوجه است. اول تغییر رویکرد نسبت به ورزش است. مفهموم این حرف این است که ورزش به عنوان پازلی از حوزه اجتماعی در کارنامه موفقیت دولت سهیم بوده است و رویکرد دولت هم در تغییر ساختار و نگاه مردم به ورزش موثر بوده است. نکته دوم در عرصه بین المللی است. با تغییر رویکرد و ادبیات دولت در عرصه بین الملل، نوع رفتار دنیا با جامعه ورزشی ما نیز تغییر کرده است. امروز ورزشکاران ما نگاه عزتمندانه را حس می کنند و در اصل شرایط به گونه ایست که امروز ورزشکاران ما در عرصه بین الملل دچار یک نوع تحقیر شدگی و احساس کاهش منزلت نیستند. اتفاق سوم هم اینست که
با مجموعه تلاش هایی که در حوزه ورزش انجام شد، منجر شده به پیروزی هایی که در این یک سال و اندی به دست آمده است. نمی خواهم این را بگویم که الزاما همه موفقیتها محصول عملکرد این دولت است. به طور طبیعی در ورزش قهرمانی، یک زمینه و بستر اجتماعی باید فراهم شود تا اتفاقی بیفتد. ولی در حقیقت، مجموعه قهرمانی ها و موفقیت هایی که داشتیم، در سطح جامعه یک غرور ملی ایجاد کرد. این سه نکته، در رویکرد داخلی، بین المللی و رویکرد ذهنی جامعه موثر بوده است.
شما در برنامههایتان در مجلس، یک بحثی را مطرح کردید با عنوان انسجام اجتماعی و یکسری مولفههایی را نام بردید. این موضوع و رویه شما در مدتی که در ورزش بودید، نشان میدهد روی سرمایههای اجتماعی تاکید زیادی دارید، آیا در این مدت اتفاق ویژهای را در این حوزه شاهد بوده اید؟
اجازه بدهید به این شکل پاسخ شما را بدهم. من در کتابی به نام تنوع فرهنگی و انسجام ملی، مباحثتخصصی را بیان کردم. الان نمی خواهم برای خوانندگان شما این را تکرار کنم. انسجام، اصلی ترین عنصر برای بقای جامعه، یک سیستم و یک فرهنگ است. انسجام اشکال مختلف دارد. یک برش آن انسجام داخلی است. انسجام در سیاستها، قوانین، اهداف، برنامهها، عملکردها و نظارتها. ورزش در حوزه انسجام، دو کارکرد بزرگ دارد. کارکرد ملی ورزش این است که مجموعهای از انسانهایی با فرهنگهای متنوع در زیر چتری به نام ورزش جمع میشوند و با انجام همکاری و همگرایی و کار سیستمی نوعی انسجام اجتماعی را در
حوزه ورزش شکل میدهند. یعنی کرد، آذری، عرب، لر، بلوچ و… همگی، منهای رنگ و پوست و نژاد و قوم و مذهب، زیر سقفی به نام ورزش دور هم جمع میشوند. این خودش یک شکل از انسجام است. بنابراین مردم آذربایجان نسبت به تیم تراکتورسازی افتخار میکنند. این زیباست. کرمانشاه ما به کشتی میبالد. خوزستان ما به فوتبال احساس غرور میکند که همه اینها زیباست. برآیند اینها هم ظرف انسجامی ایجاد میکند که کارکرد بسیار مهمی دارد. بقای جامعه بدون داشتن انسجام ناممکن است. نقطه مقابل انسجام، انشقاق و تجزیه است. سطح دوم انسجام، بین المللی است. یکی از کارکردهای ورزش، کاهش عصبیتها، منازعات و
مناقشات بین ملتهاست. به همین خاطر ما بحثجدیدی را مطرح میکنیم یکی از کارکردهای اصلی حوزه ورزش، دیپلماسی فرهنگی است. دیپلماسی فرهنگی، مکمل دیپلماسی سیاسی است. شما در روابط چین و آمریکا خیلی خوب این موضوع را میبینید. عنصر کاهنده اصطلاک بین این دو کشور، ورزش است که مشهور است. ما با دنیا در حوزه سیاسی مناقشات زیادی داریم، اما وقتی در حوزه ورزش وارد میشویم، همه انهایی که به نوعی با فرهنگ ایرانی میانه خوبی دارند، در صحنههای بینالمللی، از فرهنگ ایرانی در چارچوب ورزش حمایت میکنند. خیلی از ایرانیهای خارج از کشور، ممکن است انگیزههای دفاع سیاسی از ایران
نداشته باشند، اما چون ورزش عرصه غرور ملی است، همه میآیند و دفاع میکنند. این وضعیت انسجامبخش است. ورزش باعثنزدیکی فرهنگهای متنوع نسبت به هم میشود که نتیجه این قرابت فرهنگی، انسجام فرهنگی است که بین ملتها ایجاد میشود. میدانیم دیپلماسی فرهنگی ناظر بر روابط ملتهاست در مقابل، دیپلماسی سیاسی ناظر بر روابط دولتهاست. دیپلماسیسیاسی ناظر بر قدرت، منافع و رقابت است، اما دیپلماسی فرهنگی ناظر بر اقناع است. دیپلماسی سیاسی، یک نوع زیست در کنار هم، مبتنی بر اجبار یا ضرورت و منافع است، اما دیپلماسی فرهنگی، هم زیستی مسالمت آمیز در کنار هم میباشد. بنابراین
یکی از کانونهای اصلی دیپلماسی فرهنگی ما، ورزش است.
اگر با این نگاه بخواهیم اهدافی را برای ورزش ترسیم کنیم، به چه اهدافی می رسیم؟ مثلا ورزش کشور در آستانه یک رویداد بین المللی است؛ مثل بازی های آسیایی، جام ملت های آسیا یا جام جهانی. آیا قرار است پیش از حضور در این رویدادها، صرفا به فراهم کردن شرایط برای کسب نتایج بهتر، اهتمام بورزیم، یا اینکه می توان با استناد به تعریف شما، از حضور در یک رویداد بین المللی دنبال اهداف بلند مدت تری هم باشیم؟
ما ۴ نوع سرمایه داریم. سرمایه اقتصادی، سرمایه فرهنگی، سرمایه اجتماعی و سرمایه انسانی. در ورزش هر ۴ نوع سرمایه، تولید و بازتولید میشود. و این مسئله از امتیازات و فرصتهای بزرگ ورزش است. یکی از کانونهای اصلی اقتصاد در دنیا، اقتصاد ورزش است. در فوتبال و بقیه حوزهها، رقمهای سنگینی در حال جابجا شدن است. سرمایه اجتماعی، آن وجوهی است که اجزای جامعه را با هم ارتباط می دهد و چسبندگی اعضای ملت را با همدیگر بیشتر میکند. ورزش غرور ملی ایجاد میکند و وفاق به وجود میآورد. پس سرمایه اجتماعی را در خود دارد. یکی از تولیدات اصلی ورزش، سرمایه فرهنگی است؛ چرا؟ چون بن مایه
فضیلت، فرهنگ است. یک ورزشکار دو تصویر دارد. یکی تصویرش، مدالش است، اما تصویر بسیار قابل توجه یعنی آن چیزی که به ورزشکار هویت میدهد، فضیلتهایش است. خیلیها در کشتی آمدند و رفتند، اما ما از تختی نام میبریم. پس مدال ملاک ماندگاری نیست. نتیجه حرف من این است که ورزش یکی از کانونهای تولید و باز تولید سرمایه فرهنگی است. کارکرد چهارم هم در حوزه سرمایه انسانی دیده میشود. ورزشکارها، سرمایههایی هستند که مانایی و ماندگاریشان بیشتر است؛ هم به لحاظ جسمی، هم به لحاظ روحی و هم به لحاظ نوع تربیت در محیط ورزشی. کسی که قهرمان میشود، تلاش میکند و سختکوشی، عاملی است
برای انسان سازی. بنابراین ورزش، همزمان، سرمایه اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و انسانی را در خود دارد. کمتر حوزه ای در کشور داریم که این حجم عظیم از ظرفیت را همزمان در خود داشته باشد.
با این رویکرد چه باید کنیم که سرمایه اجتماعی ما فراموش نشود؟ شما به تختی اشاره کردید، اما به نظر میرسد طوری عمل شده که تختی جزو معدود فضیلتهای بازماندههای ورزش است.
من اینطور به این موضوع نگاه نمیکنم. ورزش ما در کشور، طی سالیان اخیر(۴دهه اخیر) با رویکردهای دنیای مدرن، تبدیل به ورزش قهرمانی شد. من همیشه عرض کردهام ورزش قهرمانی، یکی از پایههای ورزش کشور است، ولی همهاش نیست. ما در کنار ورزش قهرمانی، ورزش همگانی هم داریم اما چون جذابیت ورزش قهرمانی بالاست، بیشتر توجهها به سمت ورزش قهرمانی است. نکته دومی که به اعتقاد من خیلی مهم است و کمتر به آن توجه شده، وجوه ورزش است. ما داریم تلاش میکنیم، زاویه ورزش را ببریم به سمت رقابت با سایر کشورها. عمدتا هم رقابت را مدال تعریف کردهایم. در آستانه رقابتهای مهم، تمام بحثها در
بخشهای تخصصی و غیر تخصصی، عموما حول محور مدال است. مثلا وقتی ما به اینچئون میرویم، باید این سوال را از خود بپرسیم، که این رقابتها چه تاثیری در ارتقای سطح انسجام، تعامل، همگرایی و ارتقای سطح فضیلت ورزشکاران ما دارد؟ چه اتفاقی غیر از مدال میافتد که بتوانیم بگوییم، ورزشکار غیر از مدال، چیز دیگری را همراه خود آورده است.
فکر میکنم مهمترین نیاز امروز جامعه ما فضیلت است. فضیلت یکی از میوههای درخت فرهنگ است. ورزش دو چهره دارد؛ یکی فرهنگی و یکی قهرمانی؛ یعنی که همزمان با قهرمانی، باید تحول فرهنگی داشته باشیم و باید زیست قهرمان، در کنار حوزه قهرمانی، زیست فرهنگی نیز باشد. اساسا سوال ساده این است که فرض را بر این بگذاریم در یک رویدادی مثل بازیهای آسیایی، با تلاش وزارتورزش و کمیته ملی المپیک، تعداد مدالهای بیشتری نسبت به دوره قبل به دست بیاید. آیا این همه دستاورد ما از یک رویداد میتواند باشد؟ باید بپرسیم این میزان مدالها، چه تاثیری بر فرایند توسعه و تحول جامعه دارد؟ اگر بپذیریم که یکی از پایههای اصلی توسعه همه جانبه، توسعه فرهنگی است. ما فرض را بر این بگذاریم که بیش از همه رقبایمان مدال بیاوریم؛ در مرحله بعد به کجا باید برسیم؟ ما باید به این برسیم که بگوییم همراه با توسعه در عرصه قهرمانی، توسعه فرهنگی هم داشتیم. اگر این اتفاق شکل نگیرد، نتیجه اش مجموعه آسیبهایی است که جامعه ورزش امروز از آن رنج میبرد. قهرمانان، گروه مرجع هستند، یعنی دیگران تلاش میکنند شبیه آنها شوند. اگر قهرمانی از فضیلت اخلاقی برخوردار نباشد، نیروهای جوانی که میخواهند شبیه او باشند، دچار انحراف میشوند. بخش زیادی از مشکلات فرهنگی ما ریشه در این مبحثدارد که تعدادی از مدعیان، متولیان و نامآوران، خودشان حامل ارزشهای فرهنگی نیستند. البته معتقدم بخش زیادی از قهرمانان ما انسانهای ارزش مدار، با فرهنگ و با فضیلت هستند، در آسیب شناسی که انجام میدهیم، میگوییم در جامعه ورزش، یک نفر هم که فضیلت فرهنگی نداشته باشد، خسارتهای زیادی تحمیل میکند. مثل جامعه فوتبال که جامعه میلیونی و سلامت است، اما وقتی یک عنصر یا یک تیم، با اتفاق ناخوشایندی مواجه می شود، اینطور برداشت میشود که جامعه فوتبال ناسالم است. این موضوع مثل یک زلزله است. هر قدر هم ریشتر این زلزله کم باشد، اما تاثیرش را میگذارد و همه نسبت به آن احساس وحشت دارند. فساد در ورزش، مثل زلزله در یک شهر است.
چه اتفاقی افتاده که بهزعم خیلی از افراد درگیر با ورزش، امروز در جایگاهی قرار گرفتهایم که میگوییم فرهنگ در ورزش کمرنگ شده، آیا استراتژی نداشتیم؟ اساسا میتوان برای این مقوله استراتژی تعریف کرد؟
ابتدا این را بگویم که هیچ کسی مقصر نیست. یعنی دنبال کسی نگردیم که تقصیرها را به گردنش بیاندازیم. مسئله اساسی اینست که رویکرد فرهنگی در ورزش تا به امروز تبدیل به یک برنامه استراتژیک نشده است. برای تحول در ورزش، باید در دو عرصه همزمان و موازی حرکت کرد. یکی تحول در نظام قهرمانی و همگانی و تحول در نظام فرهنگی و اخلاق. عموم مدیران ما در ۳ دهه گذشته، انگیزهشان برای کار در حوزه اول، یعنی نظام قهرمانی و همگانی، بسیار بالا بوده، اما در حوزه دوم رویکرد بسیار ضعیفی داشتهاند. من معتقدم باید یک رویکرد جدید، سازمان یافته، سیستماتیک و دارای یک برنامه استراتژیک، با یک رویکرد
حداقل ۲۰ ساله طراحی کنیم و بگوییم بنای ما اینست که هر کسی که در جامعه ورزش به سمت ورزش قهرمانی میرود، همزمان میخواهیم فضیلتهای اخلاقی را هم همراه خود داشته باشد. با این شرایط، مدال تبدیل به دو مدال میشود؛ مدالی که در حوزه قهرمانی و روی سکو بر گردن ورزشکار انداخته میشود، و مدالی که جامعه به فرد میدهد به عنوان اسوه اخلاقی.
میتوانیم بگوییم مدیران ما چون به واسطه همان تعریف اولیه از مدال یعنی در حوزه قهرمانی، سنجیده شدهاند، به سمت نگاه دوم، یعنی کار فرهنگی نرفتهاند؟
عرض کردم که این رویکرد وارد سیستم نشده است. یک زمانی در کشور مشکل جدی تیروئید وجود داشت. برای درمان باید افراد ید مصرف کنند. چون مصرف مستقیم میسر نیست. افراد نمک ید دار استفاده کنند. لذا مشکل تیرویید از این طریق تا حدودی رفع شد… من گفتم سلامت ورزش در جامعه ایران، نیازمند ورود حوزه فرهنگ، اخلاق و فضیلت است. این رویکرد باید توسط نظام فرهنگی در داخل ورزش ظهور پیدا کند و مدیریت ورزش باید آن را تبدیل به یک برنامه استراتژیک کند؛ نه در قالب ویترین و شعار. بلکه به صورت نهادینه شده. من فکر می کنم عمده کاری که در این حوزه انجام شده، قبل تقدیر است ولی بیشتر برای ادای تکلیف
بوده است و نه اثر بخشی. وقتی من از فضیلت صحبت می کنم، یک امر درونی است، منطبق با ارزش های نظام اجتماعی، فرهنگی و دینی است. وقتی از اخلاق حرف می زنیم، یعنی به یک نیاز عاجل در جامعه ورزش اشاره داریم، نه یک شعار زیبا و فریبنده.
در حوزههای مختلف، به واسطه توجهی که در سطح کلان نظام، به بحثفرهنگی وجود دارد، تمام ارگانها ملزم به انجام امورری در حوزه فرهنگ هستند که حتی اگر همینها هم اجرا شود، ما شاهد این خواهیم بود که اتفاقهای مثبتی در بخش فرهنگ میافتد. اما آنقدر تضادها زیاد است، که از همین ظرفیتهای موجود هم استفاده نمیشود.
ما دو سطح تحلیل داریم؛ یکی بایدها، یکی باورها. وقتی ما از فرهنگ، فضیلت و اخلاق صحبت میکنیم، یعنی قدم در راه باورها گذاشته ایم. اینکه میگویم که نیاز استراتژیک و حیاتی جامعه، ورود مفهومی به نام فرهنگ و اخلاق است، از منظر باورها به موضوع نگاه کردهام. یعنی اعضای جامعه ورزش ما از مدیر گرفته تا ورزشکار به عنوان الگوی جامعه، باور قلبی داشته باشند که راه توسعه و تکامل در این جامعه، داشتن اخلاق و فضیلت و فرهنگ است. یک زمانی بحثبایدهاست که آن به مجموعه بخشنامه ها و دستورالعمل ها خلاصه میشود. این بایدها ما را به هدف نمیرساند. نکته دوم که در حوزه فرهنگ مهم و بسیار
کلیدی است، این نکته است که فرهنگ عامل اصلی تضمین سلامت جامعه ورزش است. اکسیر حیات بخش و تداوم دهنده هویت قهرمانی در ایران، اخلاق است. در غیر این صورت یقین داشته باشید که با گذشت چند سال، جامعه قهرمانان خود را فراموش میکنند و چون هیچ اثر ماندگاری از خود بجا نگذاشتهاند. فضیلت یک امر ماندگار است اما ماندگاری مدال مقطعی است. آن وقتی والیبال ما میتواند در دنیای امروز ماندگار شود که جوانی را تربیت کرده باشیم که همراه موفقیتهای ورزشی، فضیلت هم داشته باشد. یک نکته کلیدی وجود دارد که من بارها رویش تاکید کردم اما کمتر مورد توجه قرار گرفته؛ اینکه فرهنگ جوهر حرکت
نظام اجتماعی، سیاسی، اجتماعی است. یعنی باید چتر فرهنگ در همه حوزههای ورزش دیده شود. مثل اکسیژنی که دارید تنفس میکنید. با این تعبیر، فرهنگ، جوهر حرکت ورزش است و قهرمانی، جسمش است. مثل انسان که جسم دارد و روح. هر دو مهم هستند، اما برای توسعه انسانی و روحانی باید به روح توجه بیشتری داشت. آن چیزی که من تاکید دارم و فکر میکنم اراده دولت هم در آن وجود دارد، این است که روح فضیلت و اخلاق را در ورزش احیا کنیم، اما این یک کار بلندمدت است که اگر خوب حرکت کنیم، نتیجهاش را ۱۰ سال دیگر خواهید دید.
برای دمیده شدن این روح در ورزش چه باید کرد؟ بر فرض مثال اگر آن اتفاقها در ورزش نمیافتاد و شما مسوولیت ورزش را بر عهده میگرفتید، چه راهکارهایی به کار میبردید تا این نگاه فرهنگی حاکم شود؟ همه سالهاست از کار فرهنگی در ورزش حرف میزنند، اما عملا اتفاقی نیفتاده است.
باید ۳ کار انجام شود. گام نخست، ساختاری است. به لحاظ ساختاری، باید فرهنگ در همه اجزای دیده شود. منظور از ساختار چیست؟ یعنی ظرف مناسب برای تحقق ماموریت. مرحله دوم به منابع انسانی که دانش فرهنگی باشند نیاز داریم. ما فقط انسان خوب نیستیم بلکه به دانش فرهنگی نیاز داریم. سوم آموزش و استمرار آن است. یک مدیر چه کاری برای ورزش قهرمانی انجام می دهد؟ یعنی از ابتدا تا انتها برای تربیت یک ورزشکار چه کاری انجام می شود؟ مسیر مشخص است. باید همزمان با این اقدامات، برای یک ورزشکار، به لحاظ ساختاری، مالی و آموزشی، کار فرهنگی انجام شود. وقتی یک بچه ای به مدرسه می رود، خواندن و نوشتن
را نمی داند و راه برقراری ارتباط با دیگران را نمی داند. اما بعد از ۱۲ سال، اینها را یاد گرفته است. کار فرهنگی یعنی همین. یک قهرمان مگر از روز اول قهرمان بوده؟ در اثر آموزش و تکرار، مهارتهایی را آموخته است. مسائل فرهنگی را هم به همین شیوه می توان اموزش داد. فقط حوزه قهرمانی با حوزه فرهنگی یک تفاوت دارد. عمر یک ورزشکار در بخش قهرمانی، کوتاه است اما در حوزه فرهنگی، یک ورزشکار، حتی بعد از مرگ هم می ماند. امروز من و شما وقتی از قهرمانان بزرگ یاد میکنیم، از مدال هایشان یاد میکنیم یا از فضیلت هایشان؟
بارها وقتی بحثناهنجاری ها در ورزش مطرح شد، اینطور تعبیر شد که ورزش جزیی از جامعه است. مثلا در دولت قبل، وقتی بین مدیران رده بالای دولت، ادبیات نامناسبی رایج بود، خب طبیعی بود که این ادبیات به ورزشگاه های ما هم کشیده شود. حالا با تعاریفی که شما در این حوزه داریم، می توانیم از جز به کل نگاه کنیم و بگوییم در صورت پیاده سازی این برنامه ها در ورزش، اتفاق های خوبش به بقیه بخش های جامعه هم خواهد رسید؟
مسئلهای که من همیشه به آن انتقاد داشتم، این بود که ما ورزش را یک حوزه انتزاعی و تخصصی محض ببینیم. امروز عرصه ورزش کاملا متفاوت با این نگاه است. ورزش همه حوزه های زندگی بشر را تحت تاثیر خود قرار داده است. اقتصادی، سیاسی، اجتماعی…دولت اگر می خواهد افزایش سطح سلامت داشته باشد، باید در ورزش سرمایهگذاری کند. پس ورزش یک حوزه بسیار گسترده است که همه حوزههای دیگر را تحت تاثیر خود قرار داده است. آینده جامعه ایران تحت تاثیر فرایندهای ورزش قرار میگیرد. بنابراین ورزش از کارکرد تفریحی و اوقات فراغت خارج شده است. هر کسی که امروز بخواهد ورزش را مدیریت کند، الزاما باید
رویکرد جامع نگر، آینده نگر، بلند نگر و همه جانبه نگر داشته باشد. معتقدم رویکرد دولت آقای روحانی، به ورزش رویکرد جامع نگر و بلند نگر است و نگاه دولت به حوزه ورزش، فراتر از چند مدال در عرصه داخلی و خارجی است. بلکه من معتقدم این دولت با آشنایی به زوایای اثر بخش ورزش، نگاه بلندی به این حوزه دارد.
یک موضوع دیگری که این روزها در ورزش وجود دارد، موضوع رهاسازی ورزش است. با اینکه حتی شخص اول دولت هم در دیداری که با جامعه ورزش داشتند، روی این موضوع تاکید کردند چه موانع و مشکلاتی وجود در این زمینه وجود دارد.
برای پرواز ورزش در ایران باید زنجیر مداخله دولت را از پای ورزش باز کرد. پویایی، تحول، تحرک و انقلاب در ورزش، کاهش تصدی گری و افزایش سطح نظارت است. من در کل حوزه فرهنگی ۳ سطح برای دولت قائلم. سیاستگذاری، حمایت و بستر سازی و نظارت. سیاستها باید توسط نظام تعریف شود. دولت باید از جامعه ورزشی حمایت کند و بسترهای لازم برای توسعه ورزش را ایجاد کند. در مرحله سوم، هم دولت باید بر حسن اجرای سیاستها نظارت دقیق داشته باشد. در این میانه، جامعه بزرگی داریم که ورزش حرفهای میکنند که این گروه باید توسط نهاد عمومی، مدنی و خصوصی اداره شوند. حالا میپرسید نهاد عمومی یعنی چی؟
یعنی کمیته ملی المپیک. نهاد خصوصی مثل باشگاهها و نهاد مدنی، مثل شهرداریها. این بخشها باید این جامعه بزرگ چند میلیونی را مدیریت کنند و دولت باید در همان ۳ سطحی که گفتم، ورود کند. در غیر این صورت این ورزش با وضعیت فعلی، به مقصد و مقصود نخواهد رسید. این جمله کلیدی است. و بدون عمل به این سیاست یعنی «تولیگری دولت و واسپاری تصدیگری در ورزش» هیچگاه به هدف نخواهیم رسید.