سلطه 7 ساله لیون بر فوتبال فرانسه
باید تایید کرد که اگر بلندپروازی و آرزوهای بزرگ، ثروت قابل ملاحظه و استعداد روشن ژان میشل اولا نبود، احتمالاً لیون هنوز هم تیمی دسته دو باقی میماند، در لیگ دست و پا میزد و هیچ افتخاری برای ارائه نداشت چه برسد به این که بیشترین تعداد قهرمانیهای پیاپی در فرانسه را داشته باشد.
به گزارش ایلنا، نگاهی به گذشته بیندازید و افتخارات تیم ستودنی سنت اتین را ببینید که طی 12 سال در دهه 60 و 70 میلادی به زیبایی هشت عنوان قهرمانی را به دست آورد و طی گذر از دهه 1980 به دهه 1990 بود که مارسی به رهبری ژان پیر پاپن، چهار عنوان قهرمانی لیگ را از آن خود کردند یا همین اواخر که پاریسیهای گستاخ با حمایت قطریها توانستند درست در همین دهه چهار قهرمانی پشت سر هم به دست بیاورند. با تصدیق هر کدام از این موفقیتها و توجه به پیشینه مشخص افتخار منحصر به فرد و ادامهدار آنها، واضح است که فوتبال فرانسه با دورههای طولانی سلطه تیمها ناآشنا نیست.
درست است که این دورههای برتری بسیار رایج به نظر میرسند اما هیچ باشگاهی نتوانسته است به اندازه دوران تاریخی موفقیتهای المپیک لیون از اوایل هزاره جدید قهرمانی کسب کند. بین سالهای 2002 و 2008 این باشگاه یکی از شکوهمندترین و بعیدترین دورههای سلطه داخلی را در سرتاسر تاریخچه فوتبال اروپا رقم زد.
المپیک لیون با کسب عناوین قهرمانی لیگ یکی پس از دیگری مهر پایانی زودگذر بر دست به دستشدن عنوان قهرمانی بین تیمهایی مثل موناکو، لنس، بوردو و نانت زد چرا که لیون به مدت هفت سال دور از دسترس دیگر رقبا بر قله لیگ فرانسه باقی ماند. هرچند شاید شگفتآورتر از خود آن دوران برتری لیون و موفقیتهای بی نظیری که از آن حاصل میشد، شرایطی باشد که چنین برتریهایی در آن محقق میشد.
برخلاف بسیای از افسانهها و حکایاتی که در سرتاسر کشور وجود دارد- که به ظاهر برنده شدن جامها را مدیون پایداری غیرقابلتغییر، رهبری بلامنازع یک مربی به شدت با انگیزه و تیمی شدیداً وفادار و متعصب میدانند- دیده میشد که طی سالهای طلایی 2000 تا 2009، این تیم رویکردی کمی متفاوت داشت. درحالیکه لیون طی دوران صدرنشینیاش در جدول، چهار مربی یا بیشتر داشت و درهای چرخان ورزشگاه ژرلان لحظهای آرام و قرار نداشت و تعداد زیادی بازیکن طی آن دوران مدام در رفت و آمد بودند، این تیم حق نداشت با این سماجت و قاطعیت بر لیگ فرانسه تسلط داشته باشد.
با این حال امروز تقریباً یک دهه پس از آن دوران، با اینکه دیگر نورچشمی فوتبال فرانسه به شمار نمیرود و طی سالهای اخیر حتی یک عنوان قهرمانی نیز به دست نیاورد، همچنان به رکوردی افتخار میکند که شاید دیگر هیچ وقت شکسته نشود. درست با اتمام لیگ فرانسه در فصل 01- 2000 هواداران لیون با خشمی آشنا و کهنه آهی کشیدند. تیم آنها تقریباً طی کل فصل رقیبش، نانت، را تعقیب کرد اما مثل همیشه موفق به شکست آنها و کسب عنوان قهرمانی نشد. باشگاه موفق شده بود طعم قهرمانی در جام اتحادیه را بچشد اما آن جام تسلی ناچیزی برای آنها بود. جام قهرمانیِ لیگ فرانسه هنوز از آنها فرار میکرد.
درحالیکه آنها مجبور بودند با ناراحتی بنشینند و بار دیگر شکم خود را با پیشغذا پر کنند، نانت در آن سوی میز با اشتها مشغول خوردن هشتمین غذای اصلی خود بود اما لیونیها روشنترین قوت قلبشان را پیش رو داشتند. نام او سانی آندرسون بود. باشگاه از فرصت به خدمت گرفتن مهاجم بارسلونا به تیم استفاده کرد و مهاجم برزیلی در سال 1999 با تیم لیون قرارداد بست. این اتفاق زمانی رخ داد که لوییس فن خال از روی نارضایتی، قیمتی نسبتاً کم روی بازیکن گذاشته و او را در لیست مازاد قرار داده بود. اندرسون با بازگشت به فرانسه خودی نشان داد.
آندرسون در دوران حضورش در موناکو آقای گل فصل 96- 1995 شد و سال بعد نیز با کمک به قهرمانی تیمش لقب بهترین بازیکن لیگ را به خود اختصاص داد. او در اولین فصل حضورش در المپیک لیون 23 گل در لیگ به ثمر رساند و سال بعد نیز 22 گل دیگر زد. اما گلهای او هنوز نتوانسته بود عنوان قهرمانی در لیگ را برایش به ارمغان بیاورد. در مسیر سومین فصل حضورش در لیون، این بازیکن درست مثل همهی آنهایی که با باشگاه بودند امید داشت تا بالاخره پایانی متفاوت برای حکایت تکراریشان رقم بزند. خوشبختانه با بازی در کنار بازیکن بااستعدادی مانند جونینیو پرنامبوکانو، هموطنش، توانست در فصل 02 – 2001 همان چیزی که میخواست را به دست بیاورد.
زمانی که صبح آخرین روز از فصل طولانی و پرالتهاب دیگری فرارسید، بازیکنان لیون خوششانس بودند که طبق سناریوی پیش رو، سرنوشت آنها هنوز کاملا در دست خودشان قرار داشت. آنها در فاصله بسیار کمی از صدر جدول در جایگاه دوم قرار داشتند و لانس فقط با اختلاف یک امتیاز صدرنشین بود. این بار نوبت لانس بود تا به لیون سفر کرده و در آخرین مسابقه فصل شرکت کنند. پیامدهای هر نتیجه محتمل این بازی برای این تیم مثل روز رو.شن بود: اگر برنده میشدند تاج قهرمانی بر سرشان میگذاشتند و اگر مساوی میکردند یا میباختند، عنوان قهرمانی به لانس میرسید.
لیونیها فقط هشت دقیقه برای شروع جشن و پایکوبی منتظر ماندند. لحظهای که سیدنی گووو جوان تیمش را پیش انداخت و هفت دقیقه بعد از آن در حالیکه با تردید و احتیاط پیش میرفتند، فیلیپ ویولو گل زد و برتری تیمش را به عدد دو رساند، نفسی از سر آسودگی و وجد فراوان کشیدند. گل یاسِک باک برای لانس موقتاً باعث فرونشستن این جنجال و شادمانی شد و لانس امیدوار بود بتواند بازی را برگرداند و اجازه برتری به حریف خود ندهد، اما گل سوم پیر لایگل برای لیون درست لحظاتی پس از شروع نیمه دوم، جایی برای تردید نسبت به نتیجه بازی باقی نگذاشت و لانس دیگر نمیتوانست کاری کند که جام قهرمانی از دستش نرود. برای اولین بار، اما نه برای آخرین بار، این لیون بود که جام را بالای سر میبرد.
دیگر پیراهنهای سفید سنتی آنها نشانی از تسلیم نبود. حالا برای 52 سالگی تیمشان عنوان قهرمانی لیگ فرانسه را داشتند و حسابی با آن فخر فروشی میکردند. آنها خیلی خبر نداشتند که قرار است چند جام قهرمانی دیگر پس از آن به دست بیاورند. اما پیش از آنکه چنین خوشیهایی بر سر راهشان قرار بگیرد، درست مثل سردرد و کسالتی که پس از یک شب خوشگذرانی به سراغ فرد میآید، لیون نیز با شرایطی روبرو شد که باعث میشد احساس کنند این حباب خوشحالی آنها عمر چندانی نداشته و به زودی میترکد.
مربی لیون که قهرمان لیگ شده بود و برای آنها غیر قابل جایگزینی بود، قربانی موفقیت خود شد و فدراسیون فوتبال فرانسه به سرعت او را شکار کرد. ژاک سانتینی که گزینهای ایدهآل برای هدایت تیم ملی بلندپرواز فرانسه پس از دفاع ناامیدکنندهاش از عنوان قهرمانی در سال 2002 به شمار میرفت را از تیم قاپیدند و برای خدمت به کشورش آماده کردند. ناگهان ذهن لیونیها پر شد از استعارههایی که مضمون آن کوتاهی عمر زبانههای بلند آتش بود. باید زودتر میفهمیدند که قهرمانیشان آنقدر ایدهآل بود که نمیتوانست واقعیت داشته باشد.
خوشبختانه جانشین سانتینی در لیون ثابت کرد که چیزی از او کم ندارد. در واقع پل لوگوئن پرتلاش هیچ زمانی را هدر نداده و تمایل ذاتیاش به زندگی بر قله موفقیت را اثبات کرد. نه تنها به اندازه کسی که جانشینش شده بود تلاش کرد، بلکه همه چیز را بر پایه ساختههای او اما به سبک خودش، به ثمر مینشاند. فصل 03- 2002 بر خلاف فصل قبلی، به شکلی به پایان رسید که دیگر نیازی نبود لیون در روز آخر و به شکلی مهیج برنده بازی شده و عنوان قهرمانی را به دست آورد- به خصوص اینکه در بازی آخر 4-1 بازی را به گنگام باختند. نیازی به گفتن نیست که این شکست کوچکترین اهمیتی نداشت و تیم جوان لوگوئن مدتها قبل از آن که اولین ضربه به توپ زده شود، از این موضوع با خبر بود.
اما لیون در هر صورت به هشت برد و دو مساوی از ده بازی قبل از اتمام فصل نیاز داشت آن هم درحالی که مدت مدیدی بیهدف تا جایگاه پنجم جدول پایین رفته بودند و فقط دوازده بازی دیگر پیش رو داشتند. در هر صورت قبل از آنکه گنگام به شهر بیاید، عنوان قهرمانی متعلق به آنها بود و سوت پایان بازی توسط داور در آن روز بعدازظهر دو هدف را در پی داشت: صدای پایان فصل لیگ را به گوش برساند و آغاز جشن تابستانی دیگری را برای لیونیها اعلام کند.
دفاع باشگاه از عنوان قهرمانی دیگر از حالت روتین خارج شده بود. درحالی که پنج باشگاه با اختلافِ تنها 4 امتیاز در رقابت بودند، لیون بی رقیب باقی نماند. اما برتری المپیک لیون به اندازه کافی توسط رقبایی که نقاط ضعفشان را به طور منظم و ناامیدکنندهای رو میکردند، به چالش کشیده نمیشد و جام قهرمانی قبلی لیون دیگر در قفسه تنها نبود.
طی فصلهای بعدی، جام قهرمانی لیگ به شکل استاندارد همیشگیاش به سفرش در کشور ادامه داد، ماهها تا پایان رقابتها در شهر قهرمانان احتمالی میماند تا اینکه بالاخره هر بار به محیط آشنای کلانشهر قسمت مرکزی-شرقی کشور یعنی لیون بازمیگشت. و به شکلی متناقض هر چه قطعیت قهرمانی بعدی لیونیها در لیگ در طول هر سال افزایش مییافت، جابجایی برجستهترین بازیکنان لیون هم زیاد میشد. زمانی که لیون اولین توپ را در فصل سال 04-2003 به حرکت در آورد، دیگر سانی اندرسون مورد احترام هوادران را در اختیار نداشت زیرا این بازیکن برزیلی به ویارئال رفته بود. در نتیجه لیون به دنبال بازیکن مهاجم قدرتمند جدیدی میگشت و چیزی نگذشت که پگی لوئیندولا، مهاجم فرانسوی، را پیدا کردند.
لوئیندولا پس از نقش بسیار محدودی که در دو سال اول حضورش در لیون داشت، درحالی که در شامگاه اولین فصل قهرمانیشان از استراسبورگ به باشگاه لیون پیوسته بود، اعلام کرد که آماده است نقش ستاره تیم را بر عهده بگیرد و همان کسی باشد که در نوک حمله تیم المپیک لیون را رهبری میکند. خبر خوش برای مردم لیون این بود که اعتماد به نفس لوئیندولا واهی نبود زیرا این مهاجم متولد زئیر به عنوان گلزنترین بازیکن باشگاه رقابتها را به پایان رساند.
در مقایسه با بازیکنان همدورهاش در لیگ فرانسه، آمار لوئیندولا ضعیف به نظر میرسید. 16 گلی که در لیگ زده بود، به 20 گلی که الکساندر فری برای رن و به 26 گلی که جبرئیل سیسه برای اوسر به ثمر رسانده بود، نمیرسید. اما لیون اهمیتی به آمار و این نوع ریزهکاریها نمیداد زیرا تلاشهای این بازیکن به کمک امثال جونینیو که از میانه میدان دو گل زد و هموطنش جیووانی البر که 10 گل در آغاز فصل برای لیون به ثمر رساند، همراه شد. دقیقاً همین نوع بازی جمعی و اشتراک وظایف داخلی بود که به لیون قدرت پیشرفت میداد و به خصوص در فصل 04- 2003 با فاصلهی بسیار زیاد از دو رقیب اصلی خود در صدر قرار گرفتند.
پاری سن ژرمن که در پایان فصل قبل در جایگاه افتضاح یازدهم جدول قرار گرفته بود، با انگیزهای مجدد در تعقیب لیون بود. موناکو نیز که فصلی به یادماندنی را با اولین حضورش در فینال لیگ قهرمانان به اوج رسانده بود، به شدت مصمم بود که لیون ر ا از جایگاه امنی که داشت به زیر بکشد. اما معلوم شد که این جایگاه دستنیافتنی است. هیچ تیمی گل زده بیشتر و گل خورده کمتری از مردان لوگوئن نداشت و قرار نبود هیچ کس بتواند به صدر جدول لیگ فرانسه دست یابد.
تأیید سومین قهرمانی پیاپی باشگاه در لیگ مثل موسیقی دلنوازی بود که به گوش همه افراد باشگاه و به ویژه مایکل اسین پرتوان در میانه زمین میرسید؛ بازیکنی که تصمیمش به تعویض باستیا برای لیون مورد حمایت بسیار قرار گرفته بود. همین حرف را میتوان در ارتباط با وینگر سابق گنگام، فلورن مالودا، گفت که او هم در تابستان ارتقا پیدا کرده و سوار بر قطار سریعالسیری که در واقع همان المپیک لیون بود، بلیت یک طرفهای به مقصد صدر جدول لیگ را کسب کرده بود.
در فصل بعدی، تأثیر بازیکنانی نظیر اسین و مالودا افزایش یافت و بدون هیچ اغراق باید گفت فاصله بین لیون و جانشینهایش در بالای جدول، به درهای عمیق تبدیل میشد. همانطور که در آمادهسازی پیش از شروع فصل، دیگر به یک استاندارد تبدیل شده بود، لیون با فروش چند بازیکن کلیدیاش، خود را برای دفاع دیگری از عنوان قهرمانی آماده کرد. تلاش آنها در قاره نادیده گرفته نمیشد و با اینکه بسیاری از بازیکنان جذبشده باشگاه از حضور در تیم در دورهای که همه چیز خوب پیش میرفت، رضایت داشتند اما دیگران آنچه را که با تیم المپیک لیون کسب کرده بودند را درک کرده و در جای دیگری به دنبال چالشهای جدید بودند.
علاوه بر آن، ژان میشل اولا، مالک قدیمی باشگاه، هیچ تلاشی نمیکرد تا این حقیقت را پنهان کند که این باشگاه فوتبال همچنان محل کسبوکار و به دنبال سود بیشتر بود. اما با توجه به صعود باشگاه از تیمی درجه دو به بالاترین قله کشور، تقریباً کسی از افراد داخل باشگاه نبود که روشهای او را زیر سوال ببرد. در این موقعیت، علاوه بر چند جا به جایی نهچندان عجیب و غریب و گرانقیمت، البر از تیم جدا شد تا به بروسیا مونشن گلادباخ بپیوندد، لوئیندولا لیون را ترک کرد تا به مارسی برود و ادمیلسون نیز به بارسلونا ملحق شد. با وجود آن که بازیکنان جداشده از تیم مشهور بودند اما فروش آنها نگرانی خاصی برای لیون ایجاد نمیکرد زیرا این باشگاه پاسخ معمول خود را برای این نگرانیها داشتند.
درحالی که شبکه استعدادیابی قابل اعتماد آنها روی دو منطقه مجزا، یکی در خانه و دیگری خارج از خانه، متمرکز شده بود، لیون عاقلانه بازیکنان را به خدمت میگرفت. خط دفاعی تیم با اضافه شدن اریک آبیدال و کریس، از لیل و کروزیرو برزیل، تقویت شد و خط حمله آنها نیز با جذب سیلوین ویلتورد فرانسوی که به عنوان بازیکن آزاد از آرسنال قاپیده شد و نیلمار که او هم مثل کریس برزیل را به مقصد لیون ترک کرد، قدرتمندتر شد. این دوره خاص تغییر در اعضای تیم به خاطر حضور دو بازیکن جوان لیون که از آکادمی باشگاه فارغالتحصیل شده و در فصل پیش رو کار خود را آغاز کرده بودند، حائز اهمیت بود. این دو بازیکن حاتم بن عرفا و کریم بنزما بودند.
فصل بعد به شکلی آشنا پیش رفت. لیون بر لیگ مسلط بود و همچنان بدون داشتن بازیکن مهاجمی برجسته از تک تک رقبایش گلهای بیشتری زد و گلهای کمتری خورد. این اقدام دیگر برایشان یک رویه معمول شده بود. تنها تفاوتش این بود که حالا دیگر تیم المپیک لیون به جای آن که برنده رقابتی دو یا سه نفره باشد، ظاهراً تنها اسب موجود در مسابقه بود و رقیبی نداشت. سلطه لیون به شکلی بود که با فراغت خاطر 12 امتیاز اختلاف ایجاد کرده بود تا قدرت خود را به نمایش بگذارند و لیگ فرانسه، ظاهر مسیر مسابقه عجیبی را به خود گرفته بود؛ به شکلی که انگار یک اسب قدرتمند پیش میراند و 19 الاغ فاقد تجهیزات لازم و گیج پشت سرش میرفتند.
چند هفته پیش از فصل پیش رو، بار دیگر ورزشگاه ژرلان لبریز از چهرههای جدیدی شد که آمده بودند تا در پیشرفت این تیم نقش داشته باشند. چلسی که به عملکرد خارقالعاده مایکل اسین برای لیون علاقمند شده بود، مشتاقانه رقمی در حدود 34 میلیون پوند پرداخت تا او را به خدمت بگیرد و باشگاه نیز زمان را از دست نداد و آن پول را برای امضا قرارداد با تیاگو، هافبک پرتغالی هزینه کرد. لیون همچنین چند گزینه دیگر به عنوان هافبک به تیم اضافه کرد مانند بنو پدرتی از مارسی، فِرِد، مهاجم برزیلی، تا در صورت بیرون آمدن نیلمار جای او را بگیرد و همچنین جان کارو نیز به المپیک لیون پیوست. اما برجستهترین چهرهی جدید تیم کسی بود که روی صندلی چرخان دفتر سرمربی مینشست.
هیچ شکی وجود نداشت که لوگوئن در زمان خود عملکرد فوقالعادهای در سکانداری لیون ارائه داده بود. تیم قهرمان سانتینی را در فضای ترس و احتیاط تحویل گرفته بود و از آن چه بود بالاتر برده بود تا با کسب سه قهرمانی پیاپی در لیگ تیم را برای خود کند. اما اولا، مالک لیون، فقط به سلطه در بازیهای داخلی اکتفا نمیکرد. بهترین تیم فرانسه بودن کافی نبود، او آرزو داشت لیون بهترین تیم اروپا شود و همین علاقهی بیحد و اندازه به پیروزی در قاره اروپا باعث شد که لوگوئن حذف شود و ژرارد هولیه جایش را بگیرد.
با وجود اینکه هواداران رقیب امیدوار بودند رقابت نزدیکتری در کورس قهرمانی یا هر رقابت قهرمانی دیگری ببینند، فصل بعدی نتوانست تماشاگران فوتبال فرانسه را متقاعد کند که آن چه میبینند چیزی به جز تشریفات است. به نظیر میرسید که تنها مسابقه قابل توجه در بالای جدول لیگ فرانسه، مسابقات همان اسب تنهای پیشرو بود که از قبل هم سریعتر میدوید، تکنیکش را اصلاح کرده و فاصلهاش با رقبا از 12 امتیاز به 15 امتیاز افزایش پیدا کرده بود. تا آن تاریخ پنجمین قهرمانی متوالی لیون در لیگ برایشان پیش پاافتادهترین قهرمانیها بود.
اما البته با وجود آن که ژان میشل اولا از دیدن پیشرفت تیمش در فوتبال داخلی خوشحال بود اما در نهایت قضاوت درباره عملکرد هولیه در مسابقات لیگ قهرمانان رقم میخورد. لیون از ابتدای موفقیت سانتینی و فراتر از آن، مجموعهای از اتفاقات متفاوت را در قاره تجربه کرد که از شادی بینهایت – فراتر از موفقیتهای فوقالعادهشان در خانه و به زیر کشیدن غولهایی که از خودشان نیز ابهت بیشتری داشتند- تا آشفتگی و خشم مطلق را شامل میشد زیرا سال به سال در انتقال موفقیت و سلطه داخلی به لیگ قهرمانان، به شکلی که هر بار در بیش از یک بازی موفق باشند، مایوستر میشدند.
تقلا و تلاش مکرر برای مواجهه با تیمهای بزرگی مثل بارسلونا و رئال مادرید زمینه را برای پیروزیهایی به یادماندنی و پرشور در بعضی موارد آماده میکرد. اما این دست پیروزیهای صرف مثل تصاویری فوری و گلچینشده بود که از اتاق تاریکی پر از عکسهای معمولی و ضعیف بیرون کشیده میشد. دروغهای زیبا. نمونههای غیرمتعارف. متأسفانه هولیه متوجه شد که او هم قرار است در همین چارچوب سرنوشتش را رقم بزند.
در حالی که لیون به راحتی بار دیگر در لیگ به پیروزی رسید، بسیاری بر این باور بودند که سال 2005 میتواند همان سالی باشد که لیون موفق به شکستن طلسمش در قاره اروپا شده و در لیگ قهرمانان به قهرمانی برسد. زمانی که بهترینهای فرانسه با تلاش زیاد به دنبال حفظ نتیجه 1 – 1 در سن سیرو بودند تا با گل زده در زمین حریف برنده شوند، سایر تیمهای اروپایی دلیلی برای عدم باور به این تیم نداشتند. اما میلان نیز مصمم بود و کهنهکارهای لیگ قهرمانان دو بار در دقایق 88 و 93 توسط پیپو اینزاگی و آندری شوچنکو تور دروازه و قلب لیونیها را لرزاندند و برای سومین سال پیاپی آنها را سر جای خود نشاندند.
لیون در خاک فرانسه با گردنی برافراشته و چشمانی در هم کشیده دیده میشد چرا که روندی کاملاً متفاوت با رقبای داخلیاش داشت. اما نقاط ضعف این تیم در اروپا به وضوح دیده میشد. اولا تصمیم گرفت با بخشندگی فرصتی دوباره در سال آینده به هولیه بدهد. درحالی که فصل 06-2005 لیگ فرانسه همچنان مانند گذشته پیش میرفت، ماجرای مشابهی نیز در سال 2007 تکرار شد و تغییراتی متناوب در اعضا و نامها و تاریخهایی که میتوانستند سودآور باشند، اعمال شد.
موفقیت لیون در لیگ نتیجهای از پیش تعیینشده بود. نزدیکترین رقبایشان در سال 2005، 12 امتیاز با آنها فاصله داشتند، در سال 2006 این فاصله در نهایت به 15 افزایش یافت و در سال 2007، تیم مارسی با تلاش فراوان در پایان فصل در فاصله 17 امتیاز از صدرنشین در رده دوم ایستاد. قبل از آن هیچگاه چنین فاصلهای به این زیادی پیش نیامده نبود. همچون کودکانی پایبند به اصول که شیرینی و شکلات فراوانی در اختیار دارد، این تیم بار دیگر وظیفه گلزنی را بین اعضایش تقسیم کرده بود و میدانست که گلهای فراوانی به ثمر خواهد رساند. فرد با 11 گل در لیگ از سایرین پیش بود و جونینیو و مالودا نیز با اختلافی کم و در هر حالی که هرکدام 10 گل به ثمر رسانده بودند، پشت سرش قرار داشتند. و قبل از همهی اینها در بازار نقل و انتقالات تابستان، بازیکنانی مثل همیشه آمدند و بازیکنانی رفتند و در عین حال در نیروی تخریبی عظیم لیون ذرهای تغییر به وجود نیامد. محمدو دیارا از تیم جدا شد تا به رئال مادرید بپیوندد و از این طریق بیش از 20 میلیون پوند برای باشگاه درآمدزایی کرد و در کنار بیش از 10 بازیکن دیگر که از تیم جدا میشدند، قرار گرفت. در این بین، کیم کالستروم، جرمی تولالان، آلو دیارا و سباستیان اسکیلاچی همگی از تیمهای رقیب در لیگ جذب شدند که نشان میداد سیاست باشگاه مبنی بر در اختیار گرفتن استعدادهای داخلی همچنان قوی و سرزنده به کار خود ادامه میدهد.
با این وجود، باز هم اولویت اولا، پیشرفت تیم در رقابتهای اروپایی بود که بسیار از دسترس لیون دور مانده بود. این موقعیت برای هولیه برد یا شکست مطلق بود. زمانی که لیون در گروهی شامل رئال مادرید، استوا بخارست و دیناموکیف با چهار پیروزی و دو مساوی از شش مسابقه در صدر جدول قرار گرفت، امید مثبتاندیشان لیونی را تحقق بخشید و ترسهای بدبینانه را تسکین داد. المپیک لیون در اولین مرحله حذفی باید با تیم دوم سری A یعنی رم روبرو میشد. درحالی که رقیب مرحله گروهی آنها یعنی رئال مادرید مجبور بود به عنوان تیم دوم گروه با تیم قدرتمند قهرمان آلمان یعنی بایرن مونیخ روبرو شود.
تماشای پیروزی مونیخ که با گل به خودی رئال مادرید، این تیم را حذف کرد احساس آسودگی خاطر در لیون ایجاد کرد زیرا به معنای اهمیت نتایج مثبت خودشان در برابر رئال بود و ثابت میکرد که صدرنشینی در گروه و قرعه آسانتری که پس از آن حاصل شد، کاملاً به حق بوده است. اما شانس پایینی که لیونیها به روبرو شدن با آن در بازیهای اروپا عادت داشتند، نشان داد که قرعه “آسانتر” در اصل هر چیزی بود به جز آسان.
همانطور که پیشبینی میشد در رم دو تیم محتاطانه بازی کردند و نتیجه مساوی 0-0 چیزی بود که لیون به ورزشگاه خودش برد تا نقشه اصلیاش را برای دستیابی به مراحل پایانی رقابتها در آنجا عملی کند. واضح است که نقشه آنها شکست دادن رُم بود و خیلی زود مشخص شد که این نقشه در حرف آسان بود اما در عمل جزئیات بیشتری داشت.
فرانچسکو توتی در دقیقه 22 با گلی که به ثمر رساند رم را پیش انداخت و حالا که لیون در دیدار برگشت در خانهاش گل خورده بود، بدون این که در زمین حریف گلی زده باشد، دیگر فرصت جبران نداشت. مانچینی در دقیقه 44 گل دوم را برای رم به ثمر رساند و امید لیون برای حضوری تاریخی در لیگ قهرمانان بر باد رفت. آنها با همه تلاشی که کردند، نتوانستند از سد دفاعی رم عبور کنند و بازی با نتیجه 0 – 2 به سود ایتالیاییها به پایان رسید.
ناگهان لبه تیز خاطرات شکستهای تیم در مرحله یکچهارم نهایی نرم شده بود و به نظر می رسید این تکرار کمی کمتر از قبل آزاردهنده است. این بار حتی به همان یکچهارم نهایی هم نرسیده بودند. لیونیها به مثبتاندیشی بیهودهشان لعنت فرستادند و به این باور رسیدند که شاید بهتر بود مراقب آرزوهایشان باشند؛ گرچه اطمینان داشتند که فرصت دیگری در فصل بعد برایشان وجود خواهد داشت. اما هولیه از چنین فرصتی بهرهمند نبود و همانطور که قول داده بودند، این مربی کهنهکار از تیم اخراج شد.
رئیس باشگاه که قصد داشت تیم را برای فصل 08 – 2007 و دوران پس از هولیه آماده کند، سکان هدایت تیمش را به دست آلن پرین، مربی سابق مارسی و سوشو، سپرد. اولا که آمال و آرزوهایش را برای باشگاه از دست نداده بود، چیزی بیشتر از قهرمانی در قاره اروپا نمیخواست. اما سابقه داخلی و اروپایی تیم هم با وجود سلطه بیشتر در رقابتهای داخلی تغییری نکرد و قرار نبود که پرین و لیون موفقیتی در لیگ قهرمانان به دست بیاورند.
پرین که دائما بهحروف اختصاری PPH مخفف “passera pas l’hiver” به معنی ” زمستان پایدار نمیماند” ارجاع میداد، با بیتجربگی نسبی و شروع ضعیفش در تیم لیون باعث شده بود که بسیاری معتقد باشند که او از همه مربیان منتخب اولا عمر کمتری در لیون دارد. اما پرین این شک و تردیدها را نادیده گرفت، به دیدار طوفان رفت و طی در فصل اول حضورش در المپیک لیون نسخهی باابهتی از خود و اعتبارش نشان داد.
سانتینی، لو گوئن و هولیه همگی با میراث پرباری از این تیم جدا شده بودند و پر کردن جای خالیشان دشوار بود و پرین به شکلی شرافتمندانه از پس این کار بر آمده بود. او نه تنها با موفقیت از دریای پرتلاطم لیگ فرانسه و قلمروی ناشناخته آن عبور کرد تا قهرمانیهای متوالی دیگری برای لیون رقم زند، بلکه مغز متفکر موفقیت باشگاه در جام حذفی بود و برای اولین بار تیم لیون را به دبل قهرمانی در لیگ و جام حذفی رساند.
با این وجود بار دیگر لیون نتوانست به مراحل پایانی لیگ قهرمانان راه پیدا کند و در همان مرحله اول حذفی به سقف شیشهای آشنا خورد و منچستر یونایتد اجازه پیشروی به آنها نداد. فراتر از رویهی ظاهراً اجتنابناپذیر و خستهکنندهی برد در داخل و شکست در خارج از کشور، در این فصل مجموعهای متناقض از نشانههایی مشاهده میشد که آینده واضح لیون را نشان میدادند.
از یک سو بهانه خوبی برای جشن و سرور وجود داشت. باشگاه به بازنویسی تاریخ ادامه داده، هفت قهرمانی پیاپی را به دست آورده و اولین دبل داخلی را طی دههی اخیر رقم زده بود. علاوه بر آن، با ستاره 20 ساله آکادمیشان یعنی کریم بنزما به عنوان مهاجم نوک، 31 گل در همهی رقابتهای فصل به ثمر رسانده و به نظر میرسید لیونیها باید دیوانه باشند که از بابت سرنوشت این باشگاه نگران شوند.
اما در طول سال نشانههای احتمال پایان دوران سلطهی لیون به شکل فزایندهای دیده میشد. لیون هفت بار در لیگ شکست خورد که از تعداد باختهایش در هر کدام از رقابتهای چهار سال قبل بیشتر بود و در نهایت تنها با اختلاف 4 امتیاز عنوان قهرمانی را به دست آورد. هرچند این اختلاف امتیاز به اندازهای خوب بود که جام قهرمانی دیگری را برایشان به ارمغان آورد اما به نظر میرسید دیگر روزگار اختلافهای 17 امتیازی دوقطبی بین لیون و رقبای مأیوسش به سر آمده باشد.
اما از آن نگرانکنندهتر این بود که فصل اول پرین با لیون فصل آخرش با این تیم بود. واضح است که قهرمانی آن سال بسیار کمتر از بسیاری از قهرمانیهای قبلی اهمیت داشت اما او توانسته بود با بردن دو جام طی حضورش در آن فصل برای این تیم تاریخسازی کند و این شاهکاری بود که هیچکدام از مربیهای قبل از او نتوانسته بودند ثبت کنند. در هر صورت پرین هم مثل لوگوئن و هولیه متوجه شد که قله اروپا آنقدر شیب دارد که نمیتوان آن را فتح کرد و اولا نیز نمیخواست بیش از این وقت، انرژی یا سرمایهاش را هدر دهد تا به او کمک کند که تیمش را برای صعود و تلاش مجدد تجهیز کند.
و به این شکل بود که پرین به سرعت از تیم رفت و نوبت به کلود پوئل رسید تا مسئولیت هدایت لیون را بر عهده بگیرد. با وجود تغییر اعضای تیم، تغییر زیادی در ویژگیهای مشخص وظایف مربی به وجود نیامد. همچنان اروپا در اولویت قرار داشت. متاسفانه عوامل بسیار زیاد خارج از کنترل آنها تغییر کرده بودند که کمترینش تغییر در ترکیب لیگی که در آن رقابت میکردند و همچنین قدرت تیمی بود که باید آن را به قهرمانی میرساند.
در فصل پیش رو، لیون نه تنها در برابر رقبای داخلی که با آنها آشنا بود، قرار میگرفت بلکه مجبور بود با آرزوی هفت سالهای کلنجار بروند که معلوم شد رقابتی است که در آن به قهرمانی نخواهد رسید. با نزدیک شدن فصل، لیون به طرح اولیهاش در بازار نقل و انتقالات پایبند ماند و تصمیم داشت با فروش چند تن از جاافتادهترین بازیکنانش با قیمتهای گزاف، تا جایی که بتواند در پیدا کردن جایگزینهای داخلی موفق، تردید نکند. مگر این که این بار پوئل تعادل را بر هم میزد.
مالودا به چلسی ملحق شد، آبیدال این تیم را به مقصد بارسلونا ترک کرد، تیاگو از لیون رفت تا به یوونتوس بپیوندد و آلو دیارا در فرانسه ماند و به بوردو ملحق شد. بلافاصله جایگزینهای مشابه در حد امکان جای آنها را گرفتند؛ مثلاً عبدالخدر کیتا، فابیو گروسو و متیو بودمِر جاهای خالی را پر کردند اما این بازیکنان جدید نتوانستند به خوبی آنها عمل کنند. در تمام طول فص، دفاع لیون به هیچ تیمی نه نگفت و همه به این نتیجه رسیدند که تغییری در بالای جدول در حال رخ دادن است. آنها 29 گل دریافت کردند که فقط از دفاع افتضاخ تولوز با دو گل خورده کمتر، بهتر بود. مشکل المپیک لیون در واقع در زمینه تجاری به وجود میآمد.
به ثمر رساندن 52 گل در فصل ممکن بود آماری بهتر از همه رقبا به جز دو تیم باشد اما با این وجود ضعیفترین آمار طی 9 سال بود و فقدان پویایی باعث میشد که آنها امیدشان را برای به دست آوردن هشتمین عنوان قهرمانی پیاپی با اختلاف امتیاز بالا را از دست بدهند. شاید اگر با وجود نداشتن تمرکز در بازیهای داخلی موفق میشدند ماجراجویی جذابی در اروپا داشته باشند، اولا میتوانست سربازانش را ببخشد و ضعف پایاندهنده به قهرمانیهای پیاپی آنها را فراموش کند. اما لیون به آن قرعهکشی که باعث رویارویی آنها با بارسلونا در مرحله اول حذفی شد، لعنت فرستاد چرا که در مجموع با نتیجه 6-3 شکست خوردند و این یعنی موفقیت در بازیهای خارجی جبرانی برای شکست در بازیهای داخلی نبود.
پس از این مدت همه بر این باور بودند که دیگر میشد نسل جدیدی از کودکان عشق فوتبال را تصور کرد که در حیاط مدرسه تصور دیدن لیون بدون در دست داشتن جام قهرمانی لیگ فرانسه آنقدر برایشان عجیب و غریب باشد که حتی نتوانند آن را تصور کنند. این تیم تنها قهرمانی بود که آنها می شناختند.
اما حقیقت تلخی که باشگاه در تابستان سال 2009 با آن مواجه شد همین بود. آنها مجبور بودند با عجز و ناتوانی تماشا کنند که جام قهرمانی به دست یکی از رقبایشان بالا میرود که هیچ احترامی برای مدت زمانی که این جام در ورزشگاه ژرلان حضور داشت قائل نبود. متأسفانه لیونیها قرار بود در سالهای آینده همین سناریوی خاص را عمیقاً تجربه کنند.
اگر قرار باشد افق فلسفی سقوط لیون مورد بحث قرار گیرد، سقوط نهایی آنها از عرش شاید به اهمیت این موضوع اشاره داشته باشد که باید به اندازه کافی به پیروزیها مفتخر بود و نباید به تله جدی نگرفتن این افتخارات و بلندپروازی بیش از اندازه افتاد. سوالی که پیش میآید این است که آیا اگر اولا ارزش سلطه بر فوتبال فرانسه را میدانست و تا آن حد به دنبال رسیدن به رویای قهرمانی در اروپا نبود، آیا جایگاه تیمش را به عنوان بهترین تیم کشور حفظ میکرد؟
اما با همین دید باید تایید کرد که اگر بلندپروازی و آرزوهای بزرگ، ثروت قابل ملاحظه و استعداد روشن اولا به عنوان مالک باشگاه نبود، احتمالاً لیون هنوز هم تیمی دسته دو باقی میماند، در لیگ دست و پا میزد و هیچ افتخاری برای ارائه نداشت چه برسد به این که بیشترین تعداد قهرمانیهای پیاپی را در تاریخ کشور رقم بزند.
امروزه المپیک لیون تفاوت بسیار زیادی با غول سرنگونشدهای دارد که از سقوطی چشمگیر و مهلک به خود میپیچد. شاید تقریباً یک دهه از آخرین قهرمانیشان در لیگ میگذرد اما این باشگاه چندین بار در فصلهای بعدی نایب قهرمان شد و حتی یک بار هم جایگاهی پایینتر از جایگاه پنجم نداشته است و هنوز هم نسبت به بسیاری از تیمهای دیگر دلایل بیشتری دارد تا به آیندهای پر از شکوفایی و موفقیت چشم بدوزد.
چشمانداز لیگ فرانسه پس از آخرین قهرمانی لیون و نسل رقبایی که این تیم باید برای باز پس گیری جام قهرمانی آنها را شکست دهد، به قدری تغییر کرده که تقریباً باید پذیرفت که لیون دیگر هرگز نمیتواند قهرمانیهای پیاپی معروفش را تکرار کند. اما همهی قهرمانیهای پیاپی با اولین قهرمانی آغاز میشود و اگر لیون به آرزویش برسد و بار دیگر در صدر جدول رده بندی قرار گیرد، معلوم نیست تا کجا ممکن است پیش برود. همه میدانیم که اولین باری که فقط یک بار قهرمان شدند، چه اتفاقی افتاد.
منبع : هفت یک