ماجرای علیرضا بیرانوند و آیندهاش در پرسپولیس؛ از فراز تا فرود
گلر ملی پوش پرسپولیس روزهای باشکوهی پشت سر گذاشته ولی در حال حاضر در شرایط سختی است.
به گزارش ایلنا، تا قبل از اینکه ترامپ رئیسجمهوری ایالات متحده شود، لابهلای کتابهای موفقیت و سرنوشت آنها که پول و پلهای به جیب زدهاند و به شهرت و ثروت رسیدهاند چند کتاب از او هم دیده میشد. خیلی شخصیت مهمی به نظر نمیرسید. مردی با یک بغل موی زرد و لبخندی درشت چه نصیحتی داشت که به کار امثال من بیاید که نه در بازار بورس سهام دارم و نه سکه و دلاری اندوختهام. او البته تنها نیست و دهها کتاب از سرگذشت مردان و زنان موفق همین حالا در بازار است. آنها که جملگی میگویند از پارکینگ و زیرزمین خانهشان شروع کردهاند و فقط با پشتکار و هوش به اینجا رسیدهاند که نسخهشان را برای ما شیفتگان موفقیت کتاب کنند. شک ندارم که چند سال بعد یک نفر کتاب زندگی علیرضا بیرانوند را مینویسد یا فیلم سینماییاش را میسازد. اینکه فروش برود یا نه داستان جدایی است اما ماجرای او همان امید و انگیزهای است که نیاز داریم. چیزی مثل فیلمهای هندی یا ساختههای پیش از انقلاب که جوانی از زاغهها با کد یمین و عرق جبین و شرافت چنان محبوب میشد که دختر پولدار دل به او میباخت. چیزی مثل این روزهای علیرضا بیرانوند که محبوبیت زیادی دارد.
مسیر زندگی او دردناک، پرغرور و امیدبخش است. خودش میگوید پدرم کتکم میزد و میگفت: «نرو مدرسه، برو کارگری کن!» در خانوادهای که غم نان گلوی همه را فشار میدهد، انتخابی بهتر از این برای جوان و نوجوان وجود ندارد. علیرضا بیرانوند در هیچ آکادمی فوتبالی رشد نکرده است، از آنهاست که لابهلای شستن ظرف در فست فود، دستفروشی اطراف میدان آزادی و رفتگری در خزانه، فوتبال هم تمرین کرده است و حالا مدتهاست مرد شماره یک فوتبال ایران است. سالهاست از بین همه جوانان عاشق فوتبال فقط یک نفر پیراهن شماره «یک» ایران را میپوشد. پسری که درست و حسابی مدرسه نرفته و وقتی در استوری اینستاگرامش نوشت یک تمرین «با نشاد» دستش انداختند و هرهر خندیدند که نمیداند «نشاد» غلط است و «نشاط» درست! او ادیب نیست. در کشوری که غلامعلی حداد عادل رئیس فرهنگستان زبان و ادب فارسی هم در توئیتر «شکرگذار» را به اشتباه «شکرگزار» مینویسد -احتمال دارد توسط ادمین اداره شود- از پسرک بالابلندی با بینی کشیده که به خاطر مدرسه رفتن، کتک میخورده چه انتظاری هست؟ مقصودم این است که او راه آسانی نیامده، خودمان هم هر وقت فرصت کردهایم لگدش زدهایم. در اینکه خودش هم خطاهایی کرده تردیدی نیست اما کدام یک از ما خطا نکرده؟
در روزهای جام جهانی 2018 که بعد از مهار پنالتی کریستیانو رونالدو به شهرت و محبوبیتی بیاندازه دست یافت و همه شبکههای رادیویی و تلویزیونی در مورد مسیر زندگیاش میگفتند که در پی تحقق رویای دروازهبانی، بیخبر از خانوادهاش گریخته و در تهران کارگری کرده و بعد به شهرت رسیده، هرجا توانستم گفتم و نوشتم که این سبک تبلیغ، خطرناک است.
اینکه به نوجوانهای رویاپرداز بگوییم از خانه فرار کنید و به تهران بیایید و دروازهبان تیم ملی شوید. هیچ آماری در دست نیست که نشان بدهد چند صد جوان و نوجوان این کار را کردهاند و زندگیشان نابود شده بدون اینکه دستاورد درخشانی داشته باشند. از میان هر چندمیلیون ممکن است یک علیرضا بیرانوند ستاره شود و خطاست که این را به عنوان یک نسخه مدام به خورد نوجوانها بدهیم. او بدون شک یک ستاره است، با و بدون توپ طلای آسیا، در ذهن ایرانیها تحسین میشود. قرار گرفتنش در میان سه بازیکن برتر آسیا اتفاقی است که برای هیچ دروازهبان مطرح ایرانی تاکنون رخ نداده. حتی احمدرضا عابدزاده با آن جلال و جبروتش هم به این موفقیت دست نیافت. بیرانوند سال پیش برای فتح این عنوان شانس بیشتری داشت اما در سازوکار همیشه ناروشن کنفدراسیون فوتبال آسیا مشخص نشد که چرا نامش را از قلم انداختند. این روزها که همهمان عصبانی و پرخاشگریم، حمله کردن به مازیار ناظمی و مهدی چیز عجیبی نیست! گناه آنها این است که چرا قبل از مراسم گفتند و نوشتند که برنده توپ طلا کس دیگری است.
برخی میگویند برای فتح این عناوین باید لابی کرد. اگر این ادعا درست باشد پس کسب عنوانهای قبلی توسط بازیکنان ایرانی حتی در دوران تاج هم محصول لابی است نه درخشش ستارههای ما! سندی در دست ندارم که عنوان کنم این انتخابها همیشه صادقانه و عادلانه بوده، حتی در مورد انتخاب بهترین بازیکن جهان هم همیشه ادعاهایی وجود دارد اما این همه بزرگ کردن نقش لابی چه فایدهای دارد جز سست کردن پای بازیکنان که حتی اگر بدرخشید هم جام را میدهند به بازیکنانی که در کنفدراسیون فوتبال آسیا پشتوانه دارند. کسب عنوان بهترین بازیکن سال برای دروازهبانها کار بسیار دشواری است. از سال 1991 که مراسم انتخاب بهترین بازیکن جهان برگزار میشود، هیچ دروازهبانی فاتح آن نشده. نه بوفون و فابین بارتز نه واندرسار و اشمایکل و کاسیاس... تنها اولیور کان در سال 2002 دوم شد و مانوئل نویر در سال 2014 سوم. همین!
بیرانوند هنوز 27 سال دارد. سن تجربه برای یک دروازهبان. اگر بتواند خودش را مدیریت کند این بخت را دارد که حتی دو یا سه جام جهانی دیگر را هم تجربه کند و آنقدر خوب باشد که هیچکس نتواند روی نامش قلم بکشد. او «شیر پیای» فوتبال ایران است. برخاسته از خاکستر. سزاوار هر تحسینی که میشود نثار جوانی کرد که در تاریکترین روزها امیدوار ماند تا ما یک روز روی دوشش بایستیم و هزار بار صحنه مهار پنالتی رونالدو یا ضربه سر ژاوی را مرور کنیم...
احسان محمدی