آرزوهای یک هوادار ویژه از نساجی؛ من اینجا و در بیمارستان چشم به راهتان هستم
20 سال حضور در بیمارستان هم او را از عشقی که باعث رقم خوردن این اتفاق تلخ شده، دور و متنفر نکرده است.
روز جمعه ورزشگاه وطنی شاهد یک آمبولانس بود که این بار به جای مداوای مصدومیتهای احتمالی بازیکنان، جوان 29 سالهای را به ورزشگاه آورده بود که به خاطر تماشای یک بازی فوتبال سالهای قبل سلامتیاش را از دست داد. محمدرضا فهیمی که به عنوان هوادار ویژه نساجی شناخته میشود میگوید با گذشت سه سال از قطع شدن بیمه تامین اجتماعی حالا بیش از 500 میلیون تومان به بیمارستان بدهکار است!
صحبت با محمدرضا فهیمی از حادثه تلخی که برای او رخ داد آغاز شد:
در سال 1379 در مسیر خانه خالهام بودم که تصادف کردم. خاله ام به همراه دو فرزندش فوت کرد و من از گردن قطع نخاع شدم. من در ورزشگاه اینطور نشدم. قرار بود که خالهام مرا به ورزشگاه ببرد تا بازی مقابل نساجی را تماشا کنیم. خانه ما در روستاست و چون پدر و مادرم نمیتوانستند من را ببرند خاله ام آن روز من را به شهر برده بود که در کنار جاده وقتی منتظر ماشین بودیم آن حادثه رخ داد. بعد از برخورد ماشین با ما چیزی به خاطر ندارم. از ناحیه گردن قطع نخاع شدم و دستگاه تنفسیام از کار افتاد به همین دلیل نمیتوانم راحت نفس بکشم و برای نفس کشیدن باید از دستگاه کمک تنفسی استفاده کنم.
الان چند ساله ای؟
الان 28 سالهام و زمان حادثه هشت سالم بود.
بعد از تماشای بازی نساجی در ورزشگاه وطنی بالاخره با آرزویت رسیدی.
بازی خوبی بود و حس خوبی هم داشت. خوب بازی کردند اما متاسفانه بدشانس بودند. بازیهای فصل را دنبال کردم و نساجی تیم خوبی دارد اما متاسفانه مهاجم گلزنی نداریم و این باعث شده تیم یک مقدار اذیت شود.
ظاهرا از بازیکنان نساجی دلخور هستی.
متاسفانه با هزار مشکل به ورزشگاه رفتم اما کسی حاضر نشد که به سمت من بیاید. ناراحت شدم چون نساجی را خیلی دوست دارم. وقتی کسی یک چیزی را دوست دارد بالاخره از آن انتظاری دارد. من با تمام سختیها خودم را برای چیزی که دوستش داشتم به ورزشگاه رساندم اما هیچکس از تیم حاضر نشد که به سمتم بیاید و چندمین باری که چنین اتفاقی میافتاد.
قبلا چند بار به ورزشگاه رفته بودی؟
از وقتی نساجی به لیگ برتر آمده این اولین باری بود که به ورزشگاه میرفتم. در لیگ دسته اول هم که بودند سه بازی را از نزدیک دیدم و کلا یک بازی بود که بازیکنان پیش من آمدند.
بازیکنان نساجی ارتباط داری؟
هفته پیش چند بازیکن پیش من آمدند و احوالم را جویا شدند که خیلی خوشحال شدم اما متاسفانه یک مقدار اتفاقهای ناراحت کننده افتاد بابت بدقولیهایی که انجام شد از طرف بازیکنان؛ قولهایی که دادند اما انجامش ندادند!
بازیکنان چه قولهایی داده بودند؟
من بعد از این همه سال حضور در بیمارستان از چند هفته پیش تصمیم گرفتم که برای چند روز از بیمارستان خارج شوم و به مسافرت بروم. با پرستار بخش صحبت کردم که همراهم بیایند و قبول کردند؛ حتی با آمبولانس صحبت کردیم که سه روز با من باشند و آنها هم قبول کردند اما متاسفانه هزینهاش زیاد است: 15 میلیون تومان. خودم که پولش را نداشتم پرداخت کنم و به خاطر همین این موضوع را با بازیکنان در میان گذاشتم که کمکم کنند. بازیکنان قول داده بودند که کمک شود اما متاسفانه فقط در حد یک قول بود و بعد از سه ماه سعی و تلاش هیچکس به قولش عمل نکرده و از وقتی که از پیش من رفتهاند، جواب تلفنم را نمیدهد!
احتمالا چون درگیر مسابقات هستند وقت نکردهاند و البته باشگاه هم شرایط مالی مناسبی برای پرداخت به بازیکنان نداشته. اینطور نیست؟
همه آنها شماره دادهاند، زنگ زدم و پیگیر هم شدم پیام هم دادم اما متاسفانه باز هم کاری نکردهاند. من حتی با یکی از بازیکنان نساجی صحبت کرده بودم قول دادند که من هزینه این سفر را مشخص کنم تا آنها پرداخت کنند، برآورد کردیم که 15 میلیون تومان میشود و از وقتی موضوع را در میان گذاشتیم ارتباطش را با ما قطع کرد! حتی جواب پیام را هم نمیدهند. حتی با یکی دو بازیکن پرسپولیس که خیلی به آنها علاقه مندم و همشهری من هم هستند صحبت کردم و قول دادند اما آنها هم تماسشان را قطع کردند و نه جواب پیام میدهند و جواب تماس. این واقعا برای من عذاب آور است.
باید خیلی زود به مسافرت بروی؟
با پرستارها که صحبت کردم آنها گفتند هر زمان آماده باشم من را همراهی میکنند. حتی بیمارستان هم هماهنگ شده اما متاسفانه این آمبولانس چون هزینه بالایی دارد نتوانستیم تا به امروز برویم. هزینهاش برای من خیلی زیاد است و کسی حاضر نشده که برای تامینش کمک کند.
محمد، چند سال است که در بیمارستان هستی؟
الان بیست سال میشود. از بعد تصادف که شرایط خاص به وجود آمد من هم دربیمارستان هستم.
در این مدت مرخصی نرفتی؟
چند بار برای چند ساعت به خانهمان رفتم و بعد از چند ساعت به بیمارستان برگشتم چون مسیر خانه تا بیمارستان خیلی طولانی است. حتی بعد از بازی روز جمعه هم به خانه رفتم و بعد از آن به بیمارستان برگشتیم.
محمد، مشکل تنفسی تو چطور درمان میشود؟
من برای نفس کشیدن معمولی چند جراحی دارم که بعد از آنها میتوانم مثل یک انسان عادی تنفس کنم. البته این جراحیها در ایران انجام پذیر نیست. یک قطعه کوچکی در ریه میگذارند که ریه دوباره برای تنفس مثل حالت عادی کار کند. اما متاسفانه طی این 20 سال کسی نبوده که برای این جراحی به من کمک کند.
در این چند سال شنیدم که خیلی جدی فوتبال را دنبال میکنی.
من همیشه هم بازیها را دنبال میکنم. دروغ نگویم فوتبال ایران را خیلی دنبال نمیکنم چون فقط و فقط حاشیه است. مشکلاتی که در فوتبال ماست بیشتر اذیت کننده است تا بخواهم از آن لذت ببرم. در فوتبال اروپا طرفدار منچستریونایتد و لیورپول را دوست دارم. آره، میدانم که عجیب است طرفدار دو تیم باشی که با هم دشمن هستند اما به خاطر رنگ قرمز هر دو تیم را دوست دارم. فقط قرمز!
در بیمارستان فرصت تحصیل داشتی؟
بله، اوایل که به بیمارستان آمده بودم پدرم برایم کتابهای درسی میگرفت و کم کم کتابها را کنار گذاشتم چرا که اعتقاد داشتم خواندن و نوشتن برای من کافی است و بقیه آن هدر دادن وقت است.
اهل مطالعه هستی؟
نه، بیشتر مطالب را در فضای مجازی دنبال میکنم.
از کودکی دوست داشتی که فوتبالیست شوی؟
بله، به فوتبالیست شدن علاقه مندم اما به مربیگری بیشتر علاقه دارم.
پس الان هم دوست داری مربی شوی؟
صد در صد یکی از اهداف من همین است. شاید دیده باشید که یک سرمربی در اسپانیا از روی ویلچر هدایت تیمش را برعهده داشت و این کار را انجام میداد. هیچ چیز غیرممکن نیست. یکی از دلایلی که دوست داشتم همین سفر را انجام بدهم وارد شدن به یک مسیر جدید در زندگیام بود. یکی از اتفاقهایی که دوست دارم در زندگیام آن را تجربه کنم، حس مربیگری است. به همین خاطر این سفر اهمیت زیادی برایم دارد. مربیگری را در ذهنم دنبال میکنم و مطمئن هستم که موفق خواهم شد. دوست دارم که اینطور شود و شکی ندارم که در این زمینه بهترین میشوم.
دوست داشتی سفر سه روزه را کجا سپری کنی؟
اصفهان و شیراز. البته تا حالا که نرفتم اما اینطور شنیدم که فوق العاده است.
محمد از کمکهایی گفتی که عملی نشد، در حال حاضر تحت پوشش بیمه هستی؟
نه. چند سالی است که بیمه من قطع شده است.
چرا!
اصرار داشتند که من دیگر نباید در بخش مراقبتهای ویژه باشم و اگر بخواهند تحت پوشش بیمه باشم باید از این بخش خارج شوم.
اگر در بخش مراقبتهای ویژه نباشی آنوقت چطور میشود؟
پدرم سه سال است که بیمارستان بدهکار است و همین باعث شده که بیمه بگوید در این شرایط هیچ هزینهای را پرداخت نخواهد کرد. الان سه سال است که بیمه من قطع شده است. من اول بیمه خدمات درمانی داشتم که آن هفت سال پیش حذف شد و پدرم بعد از آن برای بیمه تامین اجتماعی گرفت که آن هم از سه سال پیش قطع شد. میگویند تا وقتی در ICU باشم وضعیت همین است.
پس نمیتوانی از ICU خارج شوی، درست است؟
بله، من به خاطر شرایطم نمیتوانم چنین کاری انجام بدهم. من وابسته به این دستگاهها هستم. دستگاه همیشه باید همراه من باشد. دو ماه پیش من دوباره احیا شدم!
واقعا؟
بله، دستگاهم یک دفعه خاموش شد و بعد پرستارها متوجه نشده بودند که دستگاهم خاموش شده است. ایست قلبی کردم و بعد از اینکه متوجه شدند من را احیا کردند و دوباره به برگشتم.
محمد با این حساب پس "جان سخت" هستی.
من؟ بله. شما اگر چند قسمت از این فیلم را دیده باشید من آخرین سری و قسمت پنج فیلم جان سخت هستم(با خنده.)
جدال سختی با زندگی داری.
این را میدانم که هیچ کس نمیتواند انگیزهام را از من بگیرد. من فقط برای خود زندگی، زندگی میکنم نه آدمهایش. برای همین کسی نمیتواند لبخندم را از من بگیرد. من یک انتقادی داشتم. در این سالها آدمهای زیادی که اکثرا شناخته شده بودند به ملاقاتم آمدند اما هیچکدام از آنها حتی حاضر نشد که یک کمک کوچک به من کند. نمیدانم چرا که بیشتر آنها فقط قول و وعده وعید دادند. من هیچ وقت توجه نمیکردم چون آدمی هستم که شخصیتم اجازه نمیدهد بخواهم هر دقیقه دنبال گریه کردن باشم. وقتی قول دادند و عمل نکردند، این نشان میدهد که خیلیها فقط اسم انسان را دارند و تا انسانیت فاصله زیادی دارند. این خیلی آزاردهنده است که راحت پشتم را خالی کردند و من را تنها گذاشتند. من از ورزشکاران انتظار داشتم که حداقل کمکی به من میکردند. از تیمهایی مانند پرسپولیس و نساجی که حتی برای آنها اشک ریختم انتظار داشتم که من را خوشحال کنند اما اینطور نشده است.
بعد از صحبتهای محمدرضا فرصت شد تا با پدرش گفتگو کنیم. مردی که طی 20 سال اخیر مانع از پایان تنفس پسرش با دستگاه تنفسی شده بود گلایههای فراوانی درباره رسیدگی به روند درمان محمدرضا داشت:
محمد گفت که 3 سال است بیمه ندارد.
بیمه روستایی بود که آن را به بیمه خدمات درمانی تبدیل کردیم و شش ساله پیش قطع شد. بعد چون کارگر باغداری هستم محمد را بیمه تامین کردیم که سه سال است که او بیمه ندارد. از وزیر و مسئولان نامه دارم اما دکتر خورشیدی آن را قبول ندارد.
دکتر خورشیدی کیست؟
اول به من میگفتند که محمد را از بخش خارج کن یا دستگاه را قطع کن. به آنها گفتنم که وقتی او زنده است چرا باید چنین کاری انجام بدهیم. در این حد روی من فشار آوردند که از جان بچهام بگذرم. دکتر خورشدی مدیرکل بیمه تامین اجتماعی استان مازندران هستند. نامه از رئیس جمهور و دفتر رهبری گرفتم اما دکتر قبول ندارند. محمد جزو بیماری خاص نیست.
پس وضعیت سختی دارید. اینطور نیست؟
در روستایی زندگی میکنیم که با از 40 خانواده حدود 30 خانواده تحت پوشش بیمه کمیته امداد هستند. محله ما اصلا ماشین ندارد. برای ملاقات محمدرضا حدود 50 کیلومتر میآییم و میرویم. یک روز من میآیم و یک روز هم مادرش. ما در روستای صیف کوتی قائمشهر هستیم. محمد در بیمارستان امام خمینی شهر ساری بستری است. حتی از سمت رئیس جمهور سابق به روستای ما آمدند و یک مستند هم درست کردند اما اتفاقی نیفتاد.
هزینههای محمدرضا را چطور پرداخت میکنید؟
دیگر پسرم پرداخت میکند. او با لیسانس حسابداری کارگر است. تمام مسئولان و نمایندهها به ما قول دادند که او را سرکار میبرند اما کار ساختمانی میکند. فرهمند خرج ما را میدهد. هیچ کس جواب ما را نمیدهد؛ بعضی اوقات فکر میکنم که انگار ما کافر هستیم. اسم پسرم رضاست و سال گذشته دکتر فردوس حاجیان هزینه داد که او را به قم بردیم و حرم حضرت معصومه را زیارت کرد. چند وقت پیش بود که با کمک نزدیکان او را یک بار هم به مشهد بردیم. برای جابجایی محمدرضا سختیهای زیادی داریم. محمدرضا بعد از 20 سال تا به امروز فقط دو بار به خانه ما آمده و روستا را دیده است. او از تاریخ 9 / 3 / 1379 در ICU بستری است. من باید چطور 500 میلیون هزینه بیمارستان را تسویه کنم؟ دیروز با من تماس گرفتند و این را در جریان گذاشتند. واقعا ماندهام که چطور باید این مشکل را حل کنیم. حالا ماندهایم که ببینیم چه میشود. از مسئولان عزیز خواهش میکنیم؛ همه به محمدرضا قول دادهاند و چشم انتظارآنهاست.