جدایی دنیزلی و شکستی دیگر برای باشگاهِ خصوصی؛
چرا تراکتور با زنوزی موفق نمیشود؟
پس از حدود یک سال و نیم از واگذاری تراکتور به بخش خصوصی هنوز شاهد درجازدن این باشگاه و تیم فوتبالش هستیم و هیچ پیشرفت قابل ملاحضهای در آن قابل رویت نیست.
به گزارش خبرنگار ورزشی ایلنا، تراکتور روز گذشته با اعلام رسمی قطع همکاری با مصطفی دنیزلی، از احد شیخلاری به عنوان جانشین موقت او برای در دست گرفتن امور فنی نام برد و در کنار این تغییرات باشگاه به دنبال جذب یک گزینه مطرح دیگر برای نیمکتش است تا در ادامه فصل با یک چهره جدید در رقابتها حاضر شود.
این یکی از 6 تغییر سرمربی تراکتور در یک سال و نیم در زمان مالکیت زنوزی بر این باشگاه است و طبق آمار بیشترین فرصت روی نیمکت این تیم به لیکنز بلژیکی با 15 بازی داده شده و سایر نفرات فرصتی از این کمتر داشتند.
اگر این را در نظر بگیریم که سرمربی جدید تراکتور هم فرصتی برای شناخت تیم و پیاده کردن تاکتیکهای مورد نظرش و آداپته شدن بازیکنان با تفکرات جدید لازم دارد، با توجه به جایگاه کنونی تراکتور به نظر میرسد دیگر نباید شانسی برای قهرمانی سرخپوشان تبریزی در فصل جاری داشته باشیم و چه بسا مسئولان کم تحمل حال حاضر باشگاه در پی این نتیجه احتمالی بازهم در پایان فصل یا حتی پیش از آن دست به تغییر چهره جدیدی بزنند که طی روزهای آینده معرفی خواهد شد.
تراکتور که قهرمانی در لیگ برتر را تاکنون تجربه نکرده، در زمانی که هنوز به بخش خصوصی واگذار نشده بود و با وجود انواع و اقسام مشکلات مالی و محدودیتهایی که امروز دیگر درگیر آن نیست، نتایج به مراتب بهتری از زمان حضورش در بخش خصوصی کسب کرده و 3 بار تا یک قدمی قهرمانی هم پیش رفت ولی چرا با داشتن مالک متمول و هزینههای هنگفت و جذب ستارههای نامی بازهم در امر افتخارآفرینی ناکام مانده است؟ در این نوشته به بررسی برخی از دلایل ادامه ناکامی تراکتوریها زیر نظر بخش خصوصی پرداختهایم:
عدم ثبات مدیریت و نداشتن اختیار تام
در دنیا باشگاههای زیادی زیرنظر بخش خصوصی و مالک خصوصی اداره میشوند که همه آنها با استراتژی مشخصی پیش میروند و با استخدام نفرات زبده در بخشهای مختلف از جمله مدیریت، استعدادیابی، امور فنی و... و البته تدوین یک برنامه کوتاه مدت، میان مدت و بلند مدت در جهت موفقیت گام برمیدارند. لازمه طی شدن این روند وجود ثبات لازم در پیشبرد اهداف است و البته دادن اختیار تام در حیطه فعالیت هر یک از مدیران زیر مجموعه باشگاه است. تراکتور در کمتر از 18 ماه 5 مدیرعامل مختلف داشته و این تغییرات در سطح مدیریت به بدنه باشگاه و برنامههای پیش روی آن ضربه زده است و از طرفی همیشه نسبت به حوزه اختیارات مدیریت باشگاه در تراکتور بحث و تردید وجود دارد کما اینکه اکثر مربیان و بازیکنانی که در این مدت جذب تراکتور شدند به طور مستقیم با خود زنوزی مالک باشگاه مذاکره کرده و قرارداد امضا کردند و اینطور به نظر میرسد که سمت مدیرعامل در باشگاه یک سمت تشریفاتی بوده و شخص مدیر بیشتر در جایگاه یک سرپرست یا سخنگو فعالیت داشته و امور پیش پا افتاده و جزئی را رسیدگی میکند. زنوزی با وجود حضورش در فوتبال در سالیان اخیر و با هوش بالای اقتصادی خودش هنوز نمیتواند ادعا کند یک مدیر ورزشی است و به ریزهکاریهای مدیریت یک باشگاه بزرگ مثل تراکتور آگاهی دارد و بهتر است این مسائل را به شخصی که تجربه و تخصص بیشتری در این زمینه دارد واگذار کند. اتفاقات 5 هفته آخر فصل گذشته را به یاد بیاورید که زنوزی برای دور کردن یک حاشیه از تیمش که قابل کنترل و حل و فصل شدن بود با واکنشهای سریع و کارشناسی نشدهاش یک بحران برای تراکتور درست کرد که آثارش دیده شد و یکی از جدیترین مدعیان قهرمانی در کمتر از 5 هفته حتی شانس کسب سهمیه آسیایی را هم از دست داد.
بستن تیم بدون سرمربی
تراکتور در 2 فصل اخیر و 3 پنجره نقل و انتقالاتی زیر نظر زنوزی 27 بازیکن جذب کرده که خیلی از آنها دیگر عضو این تیم نیستند و البته نکته حائز اهمیت در مورد این نفرات، جذبشان در زمانی است که تیم سرمربی نداشت و به نوعی حضور سرخپوشان در نقل و انتقالات بدون حضور و نظر سرمربی بوده و سلیقه شخصی آقای مالک و پیشنهاد چند مشاور فنی و البته نقش پررنگ واسطههای اطراف باشگاه نقش اصلی را در این بستن تیم ایفا کرده است. این یک اصل انکار ناپذیر است که هر سرمربی بر اساس سبک بازی مورد نظر و تفکرات تاکتیکی و برنامههایی که دارد نیاز دارد که با شناخت کامل از نفرات مورد نظرش فهرستی برای نقل و انتقالات تهیه کرده و بر اساس نیازهایش تیم ببندد ولی تغییرات دائمی روی نیمکت تیم و البته دیر اضافه شدن سرمربی باعث شده تراکتوریها ابتدا تیمشان را ببندند و سپس برای آن سرمربی انتخاب کنند که این خلاف اصول فوتبال است و اگر نتیجه بدهد هم جای تعجب دارد. معمولاً تیمها حتی تغییرات کادرفنی خود را هم پیش بینی کرده و از هفتههای پایانی فصل قبل از آن به فکرش هستند که اگر قرار است در فصل آینده با سرمربی جدیدی کارشان را شروع کنند پیش از پایان فصل او را به تیم آورده و فارغ از اینکه در هفتههای باقیمانده چه نتیجهای میگیرد، به او فرصت آشنایی با تیم، نقاط ضعف و قوتش، کیفیت و سبک بازی بازیکنان و نفرات حاضر در سایر تیمها میدهند تا فهرست ورودی و خروجی را بر اساس تفکرات خودش بچیند و برای فصل بعد با شناخت کامل از تیمش و فوتبال ایران و البته تیمی که توسط خودش بسته شده وارد رقابتها شود و در این شرایط تیم زود و به خوبی بسته شده و زود به اردوی پیش فصل میرود و با آمادگی کامل فصل را شروع میکند و دیگر هم نیاز ندارد 6-7 هفته را صرف شناخت تیم کند و نتایج را واگذار کرده و از کورس عقب بماند.
فرصت ندادن به کادرفنی
تغییرات در هر باشگاه و هر تیمی نوعی عقب گرد و البته یک دورخیز برای تغییرات است که نیاز به زمان برای اعمال شدن و نتیجه دادن دارد. همانطور که پرسپولیس با برانکو شروع ضعیفی داشت یا استقلال با استراماچونی نتایج خوبی در ابتدای فصل نمیگرفت ولی تحمل کردن آن دوره و عبور از آن باعث برطرف شدن مشکلات و قدرت گرفتن تیم شد. در تراکتور اما فرصت کافی هیچ وقت به سرمربی داده نشده و با اولین موج نتایج ضعیف و اعتراض اولیه هواداران و حتی جلوتر از آنها باشگاه حکم به تغییر نفر اول کادرفنی داده و این هم یک اصل پذیرفته شده در فوتبال است که تغییرات هم به خودی خود زمانبر است نفر جدید هم نیاز به فرصت دارد. فرصتی که هرگز در تراکتور به کسی داده نشد. مثال عینی آن محمد تقوی است که نتایج خوبی هم در تراکتور کسب کرد ولی در نهایت کنار گذاشته شد. تراکتور در این سالها از چهرههای شناخته شده و کارنامهداری روی نیمکت استفاده کرده و نمیتوان گفت مشکل از سرمربیان این تیم بوده است.
اوضاع تیم دنیزلی بحرانی بود؟
تراکتور در فصل نوزدهم و 11 بازی انجام داده عملکرد پرفراز و نشیبی داشته ولی اثرات پیشرفت در آن به طور واضح قابل ملاحضه بود. آنها ابتدا روی ساختار دفاعی منسجم خود کار کرده و پس از آن وضعیت خط حمله را سعی داشتند بهبود ببخشند ولی نبود یک تمام کننده مثل استوکس در فصل گذشته در خط حمله این تیم به چشم میخورد. فورچونه، انصاری و محمدرضا آزادی مهاجمان خوبی هستند ولی سبک بازی آنها بیشتر به مهاجم مکمل میخورد نه کسی که به عنوان مهاجم هدف رویشان حساب شود. این مشکلات در نیم فصل و پنجره زمستانی قابل برطرف شدن بود و بدون شک دنیزلی میتوانست با شناخت کافی و جذب 2-3 بازیکن شرایط بهتری برای تراکتور در نیم فصل دوم رقم بزند. علاوه بر آن تراکتور از نبود بازیکن با تجربه در پستهایی مثل دفاع راست که فصل گذشته دانیال اسماعیلیفر در آن حضور داشت ضربه زیادی خورد و البته مصدومیتهای مداوم بازیکنان کلیدی هم تیم را در مقاطعی از فصل از ریتم انداخت. توالی دیدارهای دشوار و 6 امتیازی با مدعیان قهرمانی هم باعث شد در مقطعی نتایج تیم دچار افت شده و با تیمی خسته و فرسوده مواجه شویم که تمام این مسائل قابل برطرف شدن بود. با همه این اوصاف تراکتور 2 بازی عقب افتاده دارد که در صورت برتری و کسب 6 امتیاز آن به جمع 3 تیم بالای جدول بر میگردد و اختلافش با صدرنشین لیگ به یک امتیاز میرسد و این نشان میدهد اوضاع تراکتور آنقدر بحرانی نبوده که تغییر در کادرفنی لازم باشد و این تغییر در مقطع مهمی از فصل بیشتر به ریتم حرکتی تیم ضربه میزند و آنها را در مسیر پیشرفت متوقف میکند.
تراکتور در ادامه باید چکار کند؟
با تمام این تفاسیر، مسائل یاد شده دیگر مربوط به گذشته هستند و تراکتور برای موفقیت در مسیری که در آن گام برداشته نیاز به برنامهریزی برای آینده است. با شرایط موجود تراکتور باید هرچه سریعتر سرمربی جدید خودش را بشناسد و طولانی شدن فعالیت شیخلاری به عنوان سرمربی موقت فقط کشتن وقت برای این تیم است. تراکتور برای جانشینی دنیزلی دو راهکار دارد. اول اینکه سراغ چهرههایی برود که سوای ایرانی یا خارجی بودنشان سابقه فعالیت در لیگ ایران را داشته و آشنایی کافی با لیگ برتر دارند و زمان زیادی برای شناخت آن نمیخواهند. در این مدت نامهایی مثل برانکو و قطبی و کرانچار برای تراکتور مطرح شدند که جذب هرکدام از آنها در کنار دشواریهایی که دارد یک ریسک هم محسوب میشود ولی از جهت آشنایی با فضای فوتبال ایران برای تراکتور خوب است. گزینه دیگر جذب سرمربی نامدار خارجی دیگر است که آمدن چنین گزینهای در این مقطع از فصل هم دشوار است و هم پرهزینه. به هر جهت تراکتوریها در هرکدام از این دو شیوه نیاز به زمان برای بازگشت به کورس قهرمانی را دارند. نمیتوان به طور قطع گفت که تراکتور دیگر مدعی قهرمانی لیگ نوزدهم نیست ولی نباید فشاری بابت این موضوع روی سرمربی جدید باشد. تراکتور بازی زود اقدام به معرفی گزینه جدید خود کرده تا او در چند هفته باقی مانده به شناخت تیمش بپردازد و با آگاهی وارد پنجره زمستانی شود و با جذب 3-4 بازیکن تیمش را تقویت کند و پس از آن بدون آنکه فشاری روی کادرفنی برای قهرمان شدن یا حتی کسب سهمیه وجود داشته باشد به او فرصت دهد تا تیم را بازسازی کرده و برای فصل بیستم یک مدعی جدی قهرمانی بسازد. در این شرایط ثبات ایجاد شده باعث قدرتگیری تراکتور شده و حضوری واقعی و حرفهای در پنجره تابستانی خواهد داشت و چه بسا بدون نیاز به هزینههای هنگفت و جذب ستارههای اسم و رسم دار بتواند با هزینهای کمتر از حد معمولِ 2 فصل اخیر خود تیمی قدرتمند، یکپارچه و مدعی روانه رقابتها کند.
جمع بندی
تراکتور با مالکیت زنوزی نقش پررنگی در فوتبال ایران دارد. آنها در شمایل جدید باشگاهداری به نوعی الگویی برای فوتبال ایران و سایر باشگاههایی هستند که صحبت از واگذاریشان مطرح شده و شکست این پروژه به نوعی به فوتبال ایران ضربه میزند و دودش فقط به چشم باشگاه پرطرفدار تبریزی نخواهد رفت. برای همین ایجاد سازوکارهای حرفهای باشگاهداری مطابق اصول فوتبال دنیا باید هرچه سریعتر در این باشگاه ایجاد شده تا شاهد پیشرفت آن باشیم و به عنوان یک الگوی موفق از آن یاد شود.