یک مقایسه بی فایده علیه رنگ پیراهن تیم ملی
نام کیروش و ویلموتس را از حاشیه دورکنید
بازی با بحرین به کاممان شیرین نیامد. بر کسی پوشیده نبود. مدتها بود که چنین شکستی مقابل یک تیم ضدایرانی تجربه نکرده بودیم. آن هم بحرین؛ تیمی که هم در قاره کهن چندان نام و آوازهای ندارد و هم نامش به تنهایی آتش زخم لعنتی خاطره سال 2002 را فروزان میکند.
به گزارش ایلنا، باخت بزرگ برابر بحرین نهتنها طلسم پیروزناپذیری در منامه را برای ایران پابرجا نگاه داشت، بلکه ما را به منطقه حذف جدول مقدماتی جام ملتهای آسیا [و جام جهانی] در گروه C کشاند.
در فضای غماندودی که پس از این شکست بر فوتبال ما حاکم شد، در میان قلبهایی که با ضربه پنالتی دقیق محمد الحردان شکسته شد و بیدقتی مهاجمان ملیپوش در نواختن ضربات آخر که فرصت درمان را از این قلبهای شکسته دزدید، بودند افرادی که برای کارلوس کیروش ابراز دلتنگی کردند. کم نبودند آنهایی که چه از روی احساسات جریحهدار شده خود، چه به خاطر عدم اعتقاد به فلسفه هجومی مارک ویلموتس که هنوز در تیم ملی کاملاً جا نیفتاده و چه از روی علاقه و ارادت به کیروش، باب مقایسه دو سرمربی پرتغالی و بلژیکی را باز کردهاند. دم زدن از افتخارات به دست آمده و قلعههای فتح شده با کیروش، گاهی حتی بیشتر به این شبیه بود که فیشهای تسویهحسابهای شخصی و گروهی تیم ملی در این هشت سال را روی میز ویلموتس قرار داده باشند.
اما اینگونه واکنشها بر حقیقت تأثیری میگذارند؟ چه بخواهیم و چه نخواهیم، راه ما و ببر پرتغالی از یکدیگر جدا شده است. حال سیکیو نیز نسبت به ما تعریف بیشتری ندارد. او در آن سوی خاورمیانه نفسهایش در بوگوتا به شماره افتاده است. سرمربی که به عقیده برخی از طرفداران سرسختش در ایران، هر جای دنیا میتواند تیمی بسازد که حسرت رفتنش را تا سالها بخوریم، تنها چند ساعت پس از نخستین شکست ایران با ویلموتس، با سه گل مغلوب الجزایر شد. بدون برد در پنج دیدار اخیر، بدون گل زده در چهار بازی از این پنج بازی، اسیر فشار هوادارانی که پس از خط کشیدن روی نام خامس رودریگز از ایدئولوژیهایش بریدند و در ساعات گذشته هشتگهای خروج وی و استقبال از خوزه پکرمن را به شهرت رساندهاند.
غرض تخریب شخصیت کیروش نیست. بیشک او در دوران خود یکی از به یادماندنیترین تیم ملیهای تاریخ فوتبالمان را پایهگذاری کرد. سرمربی دوستداشتنی سابق یوزپلنگها حضور در جام جهانی و صدرنشینی در رنکینگ فیفا را برای ما عادیسازی کرد؛ نسلی ساخت که برای نوههایمان از حماسههایشان خواهیم گفت؛ فوتبال ملی ما را چندگام در مسیر حرفهایگری پیش برد و هزار خوبی دیگر اما حال، ماییم و یک لشکر که اوجگیری ما را نمیخواهند. ماییم و یک مشت هوادار نامحترم که نوای دلانگیز سرود ملی ما به شنواییشان آسیب میزند و سعد الحارثیهایی که با تماشای زمین خوردن ما چشمانشان برق میزند.
تیم ملی دشمن کم ندارد؛ نیازش اکنون دوستهای خالصی است که آن را به خاطر «تیم ملی ایران» بودنش دوست بدارند؛ نه به خاطر یک نام غیر ایرانی. ما از روی علاقه به ایران، تیم ملی کیروش را در سختترین روزهایش حمایت کردیم؛ در روزهای باخت بیسابقه به لبنان و شکست خانگی از ازبکستان. حال، نوبت این است که پشت تیم ملی تحت هدایت ویلموتس باشیم؛ بیتوجه به گذشته، با چشمی بر آینده. اگر بخواهیم در انتهای این مسیر به موفقیت برسیم، ابتدا باید درک کنیم که رقبای اصلی ما عراق و بحرین هستند؛ نه برچسبهایی با نامهای کیروش و ویلموتس.