آنستو فاتی؛ ستاره 16 ساله در ترکیب بارسا
اعجوبه این روزهای آبی و اناریها تنها 16 سال سن دارد.
به گزارش ایلنا، این از آن داستانهایی نیست که به سادگی اتفاق میافتند. داستان از روستایی کوچک در حومههای اندلس آغاز شد. جایی که تصویر چهگوارا در کنار زمینهای فوتبال نقش بسته و نقاشی چهرههای سیاسی روی دیوارها کشیده شده است. این روستا محلی است که هیچ پلیسی ندارد و 2626 ساکن آن در خانههایی یکسان زندگی میکنند که خودشان ساختهاند و آرم شهر هم کبوتر صلح با شاخه زیتون است. در این منطقه دستمزد مردم یکسان است، افراد به صورت جمعی روی زمینهای کشاورزی کار میکنند، زمینها از افراد پولدار گرفته شدهاند و شهردار هم طرفدار این جمله چهگوارا است: «تنها آنهایی که رویاپردازی میکنند، روزی میبینند که رویاهایشان به واقعیت تبدیل میشود».
این بار هم رویا به واقعیت تبدیل شد اما شاید این رویای اصلی نبود. مارینالدا روستایی است که در صد و یک کیلومتری جنوب سویل واقع شده است. «روستایی علیه دنیا» نام کتابی است که دن هنکاکس درباره این روستا نوشته است. شهردار آنجا از سال 1979 خوان مانوئل سانچس گوردیو است. ظاهر او را که میبینید، تصور میکنید که او رئیس اتحادیه کارگران یا پیشوایی سیاسی است. لقب او را رابین هود اسپانیا گذاشتهاند. او هفت بار به زندان رفته و دستکم دو بار به جان او سوءقصد شده است.
گفته میشود سانچس گوردیو یک روز با بوری ملاقات میکند. بوری گینه بیسائو را ترک کرد و با همسرش به پرتغال رفت و سپس وقتی که همسرش باردار شد، او به تنهایی به اسپانیا آمد. بوری هیچ چیز نداشت، اوضاع بدی داشت و شنیده بود که در مارینالدا به دنبال نیرو میگردند. میگویند او راننده شخصی سانچس گوردیو شد (هر چند که برخی دیگر میگویند به او یک تراکتور داغان داده شد) و آنها با هم دوستان صمیمی شدند. شهردار از او مراقبت کرد، به او کار داد، جایی برای سکونت برایش در نظر گرفت و به او کمک کرد که خانوادهاش را به اسپانیا بیاورد. بوری همچنین در ساختوساز راهآهن کمک کرد و هر کاری که از دستش برمیآمد، انجام میداد. همسر او و دو پسرش هم به او ملحق شدند و آنها خانهای در اررا، در 10 کیلومتری روستا ساختند.
یکی از پسرانش در شش سالگی به یک باشگاه محلی رفت تا فوتبال بازی کند. او پابرهنه بود اما مسئولان باشگاه چیزی که دیدند را باور نمیکردند. آنها بلافاصله دریافتند که چه چیزی در پیش است و برخی از مقامات باشگاه به سرعت به سراغ خانواده او رفتند تا خبر را به آنها بدهند. بوری نمیدانست اما حالا مشخص شده بود که پسر او در فوتبال خوب است. خوب که نه؛ خیلی، خیلی خوب.
شنبهشب، او 111 ثانیه پس از اینکه برای اولین بار در ترکیب ثابت بارسلونا قرار گرفت، گل زد و دستانش را به سمت 81617 تماشاگر حاضر در ورزشگاه باز کرد.
او تنها 16 سال دارد
زمانی که آنسو فاتی برای تمرین با تیم اصلی بارسلونا دعوت شد، به گفته پدرش از شدت هیجان چیزی نمیخورد و نمیتوانست بخوابد. بوری و همسرش هم گریه میکردند. آنسو هرگز برای تیم ب هم بازی نکرده بود. زمانی که او در نوکمپ میدوید، حس تردید را میشد در چشمان او دید. او با 16 سال و 298 روز سن، دومین بازیکن جوان تاریخ بارسلونا است. ویسنس مارتینس که تقریباً 80 سال پیش اولین بازیاش را برای بارسلونا انجام داد، جوانترین بازیکن تاریخ باشگاه است و او در آن هنگام تنها 18 روز جوانتر از فاتی در اولین بازیاش بود. جایزه درخشش آنسو فاتی این بود که با تیم اصلی باشگاه تمرین کند اما حالا به او بازی هم داده میشد و او در ترکیب تیم هم جا افتاد. ارنستو والورده او را «شجاع» خواند.
اما اولین بازی او برای بارسلونا سه هفته پیش انجام شد. آن شب، بوری گفت که میتواند با خوشحالی سر به بالین مرگ بگذارد اما هفته بعد، آنسو به عنوان بازیکن جانشین در خانه اوساسونا به میدان رفت و شش دقیقه بعد گل هم زد. او با 16 سال و 304 روز سن، جوانترین گلزن تاریخ بارسلونا شد و سومین گلزن جوان تاریخ لالیگا. سپس در شنبهشب، او 111 ثانیه پس از آغاز بازی، باز هم گل زد؛ با 16 سال و 318 روز سن.
آنها باورشان نمیشد که چه اتفاقی افتاده است. آنسو هم تازه کارش را آغاز کرده است. این از آن داستانهایی نیست که به سادگی اتفاق میافتند. این ماجرا تصادفی نیست. این چیزی نیست که مقابل دیدگان شما روی میدهند و توجه نمیکنید. این ماجرایی است که شما را به خود میبرد. چیزی که مدافعان حریف را هم با خود میبرد؛ آنها، آشفته و مغلوب، به این فکر میکنند که آیا چیزی که میبینند، واقعی است؟ و نتیجهای که میگیرند این است: بله، بله، واقعی است. او واقعی است. آنسو پنج دقیقه بعد، چنان اسکیل گارای را جا گذاشت که انگار یک نفر پای او را با میخ به زمین کوبیده بود. او از گارای گذشت و پاسی عالی به فرنکی دیونگ داد و او هم نتیجه را دو بر صفر کرد. هیچ بازیکنی نتوانسته بود در این سن در یک بازی هم گل بزند و هم پاس گل بدهد اما ماجرا ادامه داشت. دفعه بعدی که او توپ را گرفت، آن را از بین پاهای بازیکن حریف عبور داد، با پاهایش جادوگری کرد، برای خود فضا ساخت و شوتی زد که با فاصلهای اندک از گوشه بالای دروازه به بیرون رفت؛ تازه دقیقه 10 مسابقه بود!
او کمی بعدتر در محوطه جریمه به زمین خورد. خوسه ماریا سانچس مارتینس، داور مسابقه به او اشاره کرد و فریاد زد، «آنسو، مراقب باش» اما تصاویر آهسته نشان میداد که او شیرجه نزده و شاید واقعاً پنالتی روی داده است اما مهم نبود. سانچس مارتینس چشمکی زد و آنسو هم لبخند زد و به بازی ادامه داد. الموندو نوشت: «این از آن رسیتالهایی است که روح آدم را میلرزاند». زمانی که او توپ را با سینه کنترل کرد و آن را از روی سر دانیل واس عبور داد و در محوطه ششقدم آن را گرفت، اوضاع دیگر مسخره شده بود. آنقدر مسخره که او انگار خجالت میکشید خودش شوت بزند و آن را پاس داد. انگار که دیگر کار را از حد گذرانده بود اما او همه پاسهایش را درست میداد و همه تصمیماتش صحیح بود؛ کارهایی آنقدر ساده که برای برخی بسیار سخت به نظر میرسند. او شجاع بود، ریسک میکرد و با این حال تقریباً 80 درصد پاسهایش به مقصد رسید. او تنها یک بار توپ را از دست داد و تمامی دریبلهایش موفق بود.
والورده گفت او در بین دو نیمه حس کرده که به عضلاتش فشار آمده است. به همین دلیل، در حوالی دقیقه 60 و زمانی که بارسلونا سه بر یک جلو بود، آنسو از زمین بیرون رفت. تماشاگران در نوکمپ او را ایستاده تشویق کردند. در کنار زمین لوییس سوارس ایستاده بود که او هم برایش دست زد. سوارس لحظاتی پس از ورود به میدان گل زد و نتیجه را چهار بر یک کرد و در نهایت یک گل دیگر هم به ثمر رساند و نتیجه مقابل تیم ازهمگسیخته والنسیا پنج بر دو شد.
سوارس تقریباً دو برابر آنسو فاتی سن دارد؛ روزی که سوارس اولین بازیاش را انجام داد، آنسو تنها دو سال داشت. آ.اس نوشت: «کاری که این بچه انجام میدهد را باید بسیار جدی گرفت. یک ساعتی که او در میدان بود به تمام معنا وحشتناک بود.» مارکا هم نوشت: «اسم او فاتی است، آنسو فاتی.» آنها گزارش بازی خود را با همان کلماتی شروع کردند که الموندو به عنوان تیتر انتخاب کرده بود: «ستارهای متولد میشود». الموندو نوشت: «یک بچه تبدیل به یکی از بزرگترین امیدهای بارسلونا شده است.»
اما در درون امید، ریسک هم وجود دارد. در میان شادیها، باید محتاط هم بود، چرا که برخی حالا شتابزده میگویند که او مسی دوم است. بازی جوانان نشاط و جذابیت خاصی دارد که به مرور محو میشود، حتی اگر استعداد آنها از بین نرود؛ این شوق از کشف آنها را نمیتوان همیشه زنده نگه داشت. حرکات انفجاری این بازیکنان بسیار لذتبخش است اما سخت بتوان بعدتر دوباره از این حرکات لذت برد. خورخه والدانو نوشت بازیکنانی مانند آنسو امید را به ارمغان میآورند، چرا که «آمدهاند که نظم حاکم را به هم بزنند» اما سخت بتوان به آن آرمانشهر رسید. مسأله درباره بازیکنان جوان فقط این نیست که آنها چطور بازی میکنند، بلکه این هم هست که آنها چه بازیکنانی خواهند شد. هر بازیکن جدیدی بار سنگینی را به دوش میکشد که هرگز نمیخواسته این کار را انجام دهد. بازیکنی که آنسو رکوردش را شکست و تبدیل به جوانترین گلزن تاریخ بارسلونا شد، کسی نیست جز بویان کرکیچ. بویان زمانی گفته بود: «مردم میگویند که انتظارات را برآورده نکردهام. به من میگفتند مسی جدید اما وقتی شما من را با مسی مقایسه میکنید، انتظار دارید چه دوران ورزشی پیش روی من باشد؟»
شادی، فشار، انتظار، در معرض دید همه قرار گرفتن، همه اینها در انتظار بازیکنی است که حالا دیگر انتظارات از او بالا است؛ بهویژه در بارسلونا. جایی که انتظارات از لاماسیا بسیار بالا است، به ویژه حالا که میگویند لاماسیا دارد ارزش خود را از دست میدهد. حالا دنیای آنسو متفاوت با گذشته شده است.
والورده میگوید: «این طبیعی نیست. همه چیز اغراقشده است. طبیعی نیست که اولین ضربه او به توپ گل شود، طبیعی نیست که دومین ضربه او پاس گل باشد و سومین ضربهاش هم در آستانه گل شدن باشد. همه چیز به حالت طبیعی برخواهد گشت. ما باید اوضاع را به حالت عادی برگردانیم و از این بازیکن مراقبت کنیم.»
سرخیو بوسکتس هم گفت: «او خیلی جوان است. ما میدانیم که او چه تواناییهایی دارد و چه کاری انجام میدهد و اینکه طرفداران ذوقزدهاند و مردم او را با بزرگترین بازیکنان مقایسه میکنند. ما باید از او مراقبت کنیم چون میدانیم که روزهای سخت در راه است. او باید بداند که کجا قرار دارد. او ویژگیهای لازم را دارد. او بازیکن بزرگی است و سخت تلاش میکند. امیدواریم که او بتواند در این باشگاه سالهایی طولانی بازی کند.»
کلمان لنگله هم گفت: «باید به او فرصت داد. او تازه 16 سال دارد.» اما شاید دیگر خیلی دیر شده باشد. زمانی که دیهگو مارادونا به انگلیس گل زد، گزارشگر گفت: «از کدام سیاره آمدهای؟!» کدام سیاره؟ این سفر آنها از گینه بیسائو به بارسلونا از طریق سویل، اررا و مارینالدا بوده است، روستایی که در آن روی یک تابلو نوشته شده: «ایجاد دنیایی متفاوت ممکن است». بوری و پسرش هم دارند به همین فکر میکنند.
منبع: EPSN