استقلال با تغییر مدیرعامل خوشبخت میشود؟ (گزارش)
طی روزهای اخیر بار دیگر بحث مربوط به تغییرات در مدیریت باشگاه استقلال داغ شده است؛ آیا تغییرات احتمالی آبیها را در مسیر خوشبختی قرار میدهد؟
به گزارش ایلنا، دلایلی که محمدحسن انصاریفرد را جانشین ایرج عرب کرد و در روزهای اخیر سعید آذری را به عنوان جانشین احتمالی امیرحسین فتحی معرفی میکند، یک رویکرد عوامگرایانه را در انتخاب مدیران پرسپولیس و استقلال نشان میدهد، رویکردی که مشکلی از خیل مشکلات این دو باشگاه حل نمیکند، بلکه فقط برای کنترل جو رسانهای و مجازی مورد بهرهبرداری قرار میگیرد.
افکارسنجی برای انتخاب مدیرعامل جدید یک باشگاه پرهوادار رفتاری مذموم نیست اما آن طیف کمشمار از هواداران که در شبکههای اجتماعی به چنین اخباری واکنش نشان میدهند، الزاماً جامعه آماری دقیقی نیستند و مهمتر اینکه اساساً در تصمیمگیری بر اساس موجهای مجازی بسیار میتوان تردید کرد. نکته دیگر اینکه چنین موجهایی در حمایت یا در نقد یک مدیر بر اساس برداشتهایی روزمره از مسائل یک باشگاه راه میافتد و به معنای قضاوت کارشناسانه بر اساس برداشتهایی عمیق از مدیریت نیست. صفحات مجازی پرفالوور نیز گاهی موجهایی میسازند که کنترل آنها توسط مخالفان یا موافقان یک گزینه چندان دشوار نیست. پس افکارسنجی نمیتواند نام دقیقی برای این روشهای شناخت واکنشهای مجازی باشد.
مجمع دو باشگاه پرسپولیس و استقلال خوب میدانند که مدیران عامل در این دو باشگاه چه میزان میتوانند اثر بگذارند و آن میزان اثرگذاری در این روشهای مرسوم باشگاهداری در ایران فقط تصمیمات روزمره را میتواند تغییر دهد.
وزارت ورزش و جوانان سالهاست از خصوصیسازی این دو باشگاه حرف میزند اما هرگز انتخاب اعضای هیأت مدیره و مدیرعامل و انتخاب روشهای باشگاهداری، تغییراتی را نشان نمیدهد که استقلال و پرسپولیس را در مسیر خصوصیسازی ببینیم.
استقلال و پرسپولیس همچنان باشگاههای پرهزینهای هستند که در آستانه حذف از لیگ قهرمانان قرار دارند اما بازیکن ۷ میلیارد تومانی و مربی بیش از یک میلیون دلاری استخدام میکنند و وحشتی از آینده ندارند، در حالیکه هر سال در یک قدمی صادر نشدن پروانه حرفهای به طلبکاران وعده میدهند و از خطر حذف فرار میکنند. مدیران سالهای اخیر استقلال و پرسپولیس در روش مدیریت تفاوتی با هم نداشتند که تصور تغییر رویکرد و آماده شدن برای واگذاری به بخش خصوصی ایجاد شود. راهی که علی فتحاللهزاده یک دهه پیش در استقلال میرفت، با راهی که افشارزاده، افتخاری یا فتحی رفتند، تفاوتی در اصول ندارد، اگرچه در جزییات تفاوتهایی داشته باشند. عابدینی هم با رویانیان تفاوتی نداشت و هر دو برای گرانتر شدن باشگاهداری بر اساس معیارهای دوران خود شتاب داشتند. طاهری و گرشاسبی و دیگران هم راهشان شبیه هم بود و مثلاً شاید گرشاسبی به نمایش ولخرجی به اندازه رویانیان گرایش نداشت. مسیر اما همان است. اعانهبگیری از هوادار در سالهای اخیر کار را کمی آسانتر کرده و راه برای ولخرجیها بازتر است. باشگاهها حالا این ادعا را که ما بودجههای مستقیم نمیگیریم، به ادعاهای پیشین اضافه کردهاند اما سرنوشتی شبیه گذشته دارند: ولخرج و بدهکار.
گرههای استقلال و پرسپولیس اقتصادی است. همین حالا گرهی که در رابطه فتحی و استراماچونی افتاده، منشأ مالی دارد. توقعات سرمربی جدید با خریدهای باشگاه سازگار نیست و این به اختلاف نظر تبدیل شده و مسائلی را ساخته است. این مسائل با این روش باشگاهداری حلشدنی نیست. تغییر چهره مدیران البته شاید مسائلی روزمره را حل کند اما مدیران سرانجام مجری روشی در باشگاهداری هستند که محکوم به ورشکستگی است، چه نامشان سعید آذری باشد، چه امیرحسین فتحی. چه عرب و چه انصاریفرد.
باید منتظر نشست و دید که پایان سال ۹۸ طبق وعدهها پروژه خصوصیسازی استقلال و پرسپولیس اجرا میشود، یا آنچه همه در این بلبشوی اقتصادی فوتبال غیرممکن میدانند بازهم فراموش خواهد شد؟