گفتگوی جالب با کارلس پویول؛ از ماست تا بارسلونا!
مدافع پیشکسوت بارسلونا گفت: درسال 1998 رسانهها طوری جلوه دادند که انگار من میخواهم از بارسلونا بروم اما هرگز اینطور نبود. خوشحالم که آن تصمیم را گرفتم.
به گزارش ایلنا، کارلس پویول، مدافع سابق بارسا و تیم ملی اسپانیا از بارسلونا، غذا و سوژههای مختلفی حرف زد.
ما با تو داریم به خاطر «ماست» صحبت میکنیم. در این باره توضیح میدهی؟
من بسیار افتخار میکنم که سفیر مسابقات جام ملتهای دانون (دانون تولیدکننده مواد خوراکی از جمله ماست و حامی مالی مسابقات) باشم که یکی از بهترین مسابقات رده سنی زیر 12 سال است. این بازیها در 27 کشور برگزار میشود و فینال آن هم در اکتبر در بارسلونا برگزار خواهد شد.
تو غذا را زیاد دوست داری. در دوران فوتبالت چه غذایی میخوردی؟
من همیشه اهمیت بسیاری برای غذا قایل بودهام. من باید غذای بیشتری نسبت به بقیه بخورم تا سوخت به اندازه کافی داشته باشم! چیزی که میخوردم بستگی به این داشت که بازی پیش رو در چه حدی بود اما اهمیت غذای روز مسابقه در حد غذایی نیست که در بلندمدت میخورید. من کربوهیدرات و پروتئین زیادی مصرف میکردم، بهویژه گوشت سفید.
چقدر هم خوشمزه است. اگر قرار بود سه نفر از افرادی که مرده یا زنده هستند را به شام دعوت کنی، چه افرادی را دعوت میکردی؟
مایکل جردن، پدرم (جوزپ که در سال 2006 در یک سانحه در زمین کشاورزی جان باخت) و بهترین دوستم که دو سال پیش درگذشت.
تو در دوران اوج حضورت در بارسلونا پدرت را از دست دادی. حتما برایت خیلی سخت بوده است.
دوران بسیار دشواری بود. مرگ او به دلیل یک سانحه بود و اصلا انتظارش را نداشتم اما فوتبال واقعا به من کمک کرد که به جلو بروم و به مرور زمان، زخمهایم شفا پیدا کند. فوتبال مرهم من و حامی من بود.
دوران کودکیات در کاتالونیا به همراه پدر و مادرت چطور گذشت؟
من از خانوادهای سختکوش در طبقه کارگر آمدهام و دوران کودکی بسیار شادی داشتم. من در لا پوبلا دهسگور بزرگ شدم که شهر کوچکی در کاتالونیای شمالی در کنار رشتهکوه پیرنه است. به یاد دارم که وقتی به مدرسه میرفتم، در زمین فوتبالی که آنسوی مدرسه قرار داشت بازی میکردیم. در نوجوانی که به شهر بارسلونا رفتم، تغییر بزرگی در زندگی من پیش آمد اما دو سالی که در لا ماسیا گذراندم بهترین دو سال زندگی من بود. در آنجا 40 بازیکن در چهار اتاق زندگی میکردیم. همه تلاش میکردند رویاهایشان به واقعیت تبدیل شود.
میگویند که تو نزدیک بود به تیم اصلی بارسلونا نرسی و در سال 1998 در آستانه پیوستن به مالاگا بودی.
آن دوران همه چیز برای من نامشخص بود. رویای مهمی داشتم که بازی برای تیم اصلی بود و تصمیم گرفتم که برای تیم دوم بارسلونا بازی کنم تا ببینم که آیا میتوانم به تیم اصلی برسم یا نه. در آن زمان رسانهها طوری جلوه دادند که انگار من میخواهم بروم اما هرگز اینطور نبود. خوشحالم که آن تصمیم را گرفتم.
این تصمیم تو هم در نهایت به نتیجه رسید. تو عضوی حیاتی از تیم ملی اسپانیا بودی که قهرمان یورو 2008 و جام جهانی 2010 شد. آیا جام جهانی زنان را امسال دنبال کردی؟
جام جهانی زنان واقعا سروصدای زیادی به پا کرد و خوشحالم که دیدم رسانهها برای آن چقدر بیشتر ارزش قایل شدهاند. برایم آسان نیست که یک نفر را بهعنوان بهترین بازیکن جام انتخاب کنم.
نظرت درباره برد 13 بر صفر آمریکا مقابل تایلند چیست؟
نتیجه را دیدم. اهمیت گل زدن و بردن بازی را درک میکنم اما زمانی که بعد از گل شادی میکنید باید خود را کنترل کنید. شما باید همیشه به رقیب احترام بگذارید. پس از زدن گل پنجم یا ششم، باید شادیتان را کم کنید. به نظرم بازی جوانمردانه به معنای درک ورزش و درک انسانیت است. من آدمی هستم که ذاتا اهل رقابتام و میخواهم پیروز شوم اما به همدلی هم اعتقاد دارم. مقابل رایو وایکانو، زمانی که گل پنجم را زدیم، من مانع شادی بازیکنان شدم. ما میخواستیم از گلزنی خوشحال باشیم نه اینکه عزتنفس تیم حریف را نابود کنیم. من یک بار رونالدینیو را هنگامی که با میلان بازی داشتیم به رختکنمان دعوت کردم تا پیراهن تیم ما را بپوشد، چون میخواستم اهمیت احترام به خود را نشان دهم. او بازیکنی بزرگ برای ما بود و من میخواستم بازی به شکل مثبتی انجام شود.
اگر فوتبالیست نمیشدی چه کار میکردی؟
مطمئن نیستم. حتما کار دیگری در ورزش انجام میدادم. شاید مربی میشدم!