نیمفصل حیاتی پیش روی وینفرد شفر
شفرلیگ هفدهم را در قامت یک قهرمان به پایان برد. نمایشهای تماشایی استقلال در هفتههای پایانی آن فصل باعث شده بود هواداران برای شروع لیگ جدید لحظهشماری کنند.
به گزارش ایلنا، فوتبال دنیای بیرحمی دارد؛ آنقدر که حتی ممتازترین فرزندانش را هم میبلعد و شگفتزده میکند. وینفرد شفر نیمفصل گذشته را در همین حالا و هوا پشت سر گذاشت. او لیگ هفدهم را در قامت یک قهرمان به پایان برد. نمایشهای تماشایی استقلال در هفتههای پایانی آن فصل باعث شده بود هواداران برای شروع لیگ جدید لحظهشماری کنند. کمتر کسی شک داشت که با آغاز دوباره مسابقات، استقلال مدعی اول قهرمانی خواهد بود؛ این بار با مردی که خودش فصل را شروع میکند و قرار نیست تیم نیمسوخته مربی دیگری را تحویل بگیرد. در این میان قهرمانی جام حذفی و پیروزی دشوار و دراماتیک استقلال برابر ذوبآهن در یکهشتم نهایی لیگ قهرمانان آسیا هم حسابی کیف آبیها را کوک کرده بود؛ مخصوصا که آنها در یکچهارم نهایی هم با قرعه مطلوبشان یعنی السد قطر مواجه شدند و از دام الدوحیل رهیدند. روزهای گرم تابستان در چنین فضای پر امیدی برای استقلالیها گذشت، اما رفتهرفته خبرهایی که میآمد زیادی جالب نبود. امید ابراهیمی که شفر از او به عنوان «فرمانده» تیمش نام میبرد چمدانش را بست و به قطر رفت، مامه تیام که بیرحمترین قاتل این سالیان فوتبال ایران بود، سر از امارات درآورد و سرور جباروف هم تیمی گمنام در لیگ مهجور قزاقستان را به استقلال ترجیح داد. این وسط امید نورافکن و مامهتیام هم رفتند تا ناگهان ساختار استقلال تنومند فرو بریزد. در چنین روزهایی اما شفر کجا بود؟ فرسنگها دورتر، جامجهانی را برای تلویزیون آلمان تحلیل میکرد.
تردیدها در مورد پیرمرد آلمانی از همان روز شروع شد. او به جای اینکه زودتر به تهران بیاید و تیمش را جمعوجور کند، ترجیح داد تا آخرین قطره تعطیلاتش را خوش بگذراند. در غیاب شفر، مدیران سابق استقلال در «پندارتایم» مشغول ترکاندن بمبهای آبکی بودند و بعدتر خریدهای خود مربی آلمانی هم به کار تیم نیامد. فصل شروع شد؛ ناکامی در لیگ، شکست ناشایست برابر السد و حذف از آسیا در کنار اوت شدن از جام حذفی مقابل تیمی که 80 دقیقه 10 نفره بازی کرده بود، شفر را از عرش پارسال به فرش کشاند. اینگونه، ایمان هواداران به کاشف اولی کان سست شد و شعبده بیرحم فوتبال در لباس «حیاکن، رهاکن» مرد آلمانی را تحت فشار قرار داد. در همین روزهای سخت بود که خبرنگاران جسارت پیدا کردند حتی راجعبه آلزایمر و زوال عقلی او هم سوال کنند.
شفر اما گرگ باراندیده بود. شاید اگر بعد از بازی حذفی با سایپا یک مربی ایرانی جای او بود، الان کنج خانه روزه سکوت گرفته بود. با این وجود شفر آنقدر تجربه و حسن شهرت داشت که معطل نرمش منتقدان باقی نماند. او اواخر نیمفصل اول دوباره تیمش را جمع کرد؛ اگرچه قرعه استقلال در این مقطع آسان بود، اما نوع نمایشهای مقتدرانه آنها برابر نفت آبادان و سپیدرود و استقلال خوزستان بوی تیم باطراوت پارسال را میداد. حالا دوباره آبیها به حس زیبای قبل از شروع فصل بازگشتهاند؛ آنقدر که از تکرار گروه مرگ هم نترسند. شفر، در تردد مستمر بین مرز کفر و ایمان، حالا ماموریت کسب اولین قهرمانی بعد از بهار 92 را به دوش میکشد. مهمتر اینکه شکست او شاید شکست پروژه نوگرایی در استقلال باشد؛ تیمی که اولین بار بعد از 15 سال سکانش را از دست پیشکسوتان بومی درآورد و به یک خارجی سپرد. حالا شفر محکوم است که نتیجه بگیرد، بیشتر از خودش، برای آینده باشگاه، برای اینکه در اردوگاه آبی، دیگر کسی حوصله بازگشت به عقب ندارد.