خبرگزاری کار ایران

دلنوشته خبرنگار ایرانی بعد از تحریم از تمرین تیم ملی

آقای کی‌روش؛ من سرباز عراقی نیستم، زنده باد ایران

آقای کی‌روش؛ من سرباز عراقی نیستم، زنده باد ایران
کد خبر : ۷۰۸۵۳۳

خبرنگار ایرانی حاضر در اردوی تیم ملی بعد از اینکه با تحریم عجیب و سلیقه‌ای سرمربی تیم ملی مواجه شد، دلنوشته‌ای را منتشر کرد.

به گزارش ایلنا، مهدی ابراهیمی عکاس و خبرنگار با تجربه ورزشی که از سنین کم پا به این عرصه گذاشت، این روزها با حواشی عجیبی مواجه شده است. بعد از حضور او با هزینه شخصی برخلاف دیگر خبرنگاران که با دعوتنامه شخصی کی روش و به عنوان یاران وفادار در دوحه حضور یافته بودند، او اجازه حضو‌ر در تمرین را به دست نیاورد. در این مابین با توجه به تسلط قابل اعتنا به زبان عربی او در برنامه الکاس حضور یافت و ضمن آرزوی موفقیت برای تیم ملی به انتقاد از سیستم رفتاری کی‌روش پرداخت. مساله‌ای که اکنون به حاشیه‌ای بزرگ برای او تبدیل شده است. این دلنوشته به خوبی ماجرا را نشان می‌دهد؛

دلنوشته سرباز عراقی خاک ایران

من مهدی ابراهیمی هستم، عکاس و خبرنگار ساده‌ای که در سالروز تولدش ناخواسته در متن حاشیه‌ای عجیب گرفتار آمده است؛ حاشیه‌ای که البته کمترین فایده‌اش روشن شدن سیمای رفیق و نارفیق و بر ملا شدن عقده‌های فروخفته به ظاهر دوستانی است که در چنین بزنگاهی عنان اختیار از کف داده و عمق جهل و حسدشان را آشکار کرده‌اند. احتمالا داستان را می‌دانید و اگر نمی‌دانید به طور خلاصه باید بگویم با وجود اینکه اولین خبرنگاری بودم که با هزینه خودم و رسانه‌ام (ورزش مدیا) برای پوشش اردوی تیم ملی به قطر رفتم، به مدت 10 روز به دلایل نامعلوم و آنچه صراحتا «سلیقه کارلوس کی‌روش» عنوان شد، پشت در تمرینات ماندم و جز زیان هنگفت مالی و اعصابی خراب، ارمغانی از این سفر حرفه‌ای برایم باقی نماند. در همین بین، در آخرین روز حضورم در قطر به واسطه تسلطم روی زبان عربی، از سوی شبکه تلویزیون الکاس دعوت شدم تا در یک برنامه زنده به عنوان کارشناس فوتبال ایران شرایط تیم ملی را تشریح کنم. مصاحبه چیزی حدود یک ساعت طول کشید و من در آن سعی کردم نظراتم را با چاشنی آرزوی موفقیت برای تیم ملی به زبان بیاورم. هر کجا حرف تیم ملی بود، زیباترین کلمات و توصیفات را به کار بردم و از اتحاد ملی در بزنگاه‌های مهم و شانس بسیار بالای این تیم برای قهرمانی حرف زدم، اما جایی که در مورد شخص کارلوس کی‌روش مورد سوال قرار گرفتم، بدون تعارف تکروی، لجبازی و روحیات دیکتاتورمآبانه او را به نقد کشیدم. حالا اما بخش اول ماجرا یک‌سره نادیده گرفته شد و برخی از سر نادانی یا دشمنی با تمرکز روی بخش دوم، مرا آماج حملات و فحاشی‌های کور و عقده‌گشایانه قرار داده‌اند. البته «از کوزه همان برون تراود که در اوست» و این ادبیات سخیف از مردمانی حقیر برایم مایه تعجب نبود، اما بد نیست چند نکته را حداقل از باب روشنگری عرض کنم؛ شاید هنوز وجدانی نیم‌خفته میل به آگاهی داشته باشد.

نخست- بعد از این ماجراها با طعنه‌ای زشت و نژادپرستانه که در تعارض آشکار با فکل و کراوات عاریه‌ای‌شان است، «سرباز عراقی» لقبم دادند. من متولد تهرانم، پدرم زاده کربلا اما بزرگ‌شده ایرانیم و به این وطن می‌بالیم. سالیان دراز، از وقتی روپوش مدرسه به تن داشتم، در سرما و گرما کنار زمین‌های فوتبال همین ممکلت کار خبری کرده‌ام و به آن مفتخرم. پدرم زاده عراق  است و عربی را از برم. پس می‌توانستم و می‌توانم از بسیاری کشورهای دیگر اقامت بگیرم، اما این کار را نکرده‌ام. حالا شما انصاف بدهید آنکه می‌تواند برود و نرفته ایرانی‌تر است یا آنان که همه چیزشان (دقیقا همه چیزشان!) را فروختند تا حالا ساکن کشوری دیگر باشند و امروز از همان‌جا محل تولد پدرم  را که طبعا انتخاب خودم و خودش نبوده، بر سرم بکوبند؟

دوم- عده‌ای پا را فراتر گذاشته و نفس مصاحبه با شبکه الکاس را به منزله بازی در زمین حریف و چراغانی خانه دشمن به شمار آورده‌اند. اینها اما از خود نمی‌پرسند این چگونه دشمنی است که همین روزها یکی از بهترین کمپ‌های تمرینی جهان را به رایگان در اختیار تیم ملی ایران قرار داده و شخص کارلوس کی‌روش مثل آنتی‌بیوتیک هر هشت ساعت یک بار در رسانه‌ها از مسوولان این کشور قدردانی می‌کند؟ یا للعجب که کارلوس قربان‌صدقه قطری‌ها می‌رود، اما پیاده‌نظامش مرا به جرم مصاحبه با رسانه همین کشور در هم می‌کوبند؛ رسانه‌ای که خبرنگارانش همیشه در ایران فعال‌اند و ده‌ها مصاحبه زنده از تحریریه‌های مطبوعات داخل کشور روی آنتن برده‌اند.

سوم- به زودی واو به واو مصاحبه‌ام با الکاس را منتشر می‌کنم تا ببینید که چه ستایش‌ها از تیم ملی کشورم کرده‌ام، اما به خلق‌وخوی کی‌روش نقد دارم و برای طرح این نقد قائل به هیچ مرز زمانی و مکانی نیستم. دستش را می‌بوسم اگر ایران را بعد از 43 سال قهرمان آسیا کند، اما حتی در همان شرایط هم دلخوری‌هایم از او بابت فاصله انداختن بین تیم ملی و بخشی از مردم مملکت پا بر جا باقی خواهد ماند. او تیم ملی مرا تبدیل به محملی برای تسویه‌حساب با دشمنانش کرد و این از نظر هیچ عقل سلیم و روح آزاده‌ای پذیرفتنی نیست. حالا اینکه برخی اصرار دارند « کی‌رروش» را معادل «تیم ملی» بگیرند و انتقاد از یکی را هم‌ردیف حمله به دیگری بگیرند، یک باور جهان سومی غلط اندر غلط است که به من مربوط نمی‌شود. همانطور که انتقادهای همین روزها از من هم نمی‌تواند به معنای انتقاد از همه خبرنگاران و روزنامه‌نگاران ایرانی باشد. کمی قد بکشید و بزرگ شوید لطفا!

چهارم- می‌پرسند: «چرا گفتی این آخرین تورنمنت کی‌روش در ایران است»؛ خنده‌دار است که مرا به جرم تکرار جمله‌ای که خود کارلوس 60 هزار بار به زبان آورده پای میز محاکمه نشانده‌اند.

گویا این فقط کاسه‌لیسان دربار سینیور هستند که حق دارند هفته‌ای یک پیشنهاد جدید و فضایی برای او علم کنند. بقیه اگر حرف از رفتن کی‌روش بزنند، تبدیل به دشمن متجاوز خواهند شد!

پنجم- اگرچه بسیار دیر، اما بالاخره کی‌روش به این نتیجه رسیده که تا پایان جام ملتها همه با هم باید «پرچم صلح» را بلند کنیم. او فقط این موضوع را به زبان می‌آورد، اما من در عمل به آن وفادار بوده‌ام؛ از جمله همان روز که پلیس قطر به دستور مربی پرتغالی مرا بی‌هیچ جرمی از تمرین تیم ملی کشورم بیرون کرد، اما من پیشنهاد مصاحبه با شبکه های غربی را در این مورد رد کردم. پس من امتحان‌هایم را پس داده‌ام، اما این شما فداییان کارلوس کبیر هستید که بی‌اعتنا به فراخوان مربی محبوب‌تان به پایین گذاشن سلاح‌ها، از هیچ تهمت و توهینی به مخالف و منتقد دریغ نمی‌کنید؛ همین شماها که روی تتمه اعتبار و آبروی سینیور قمار می‌کنید و با نفرت‌پراکنی، چهره‌اش را مخدوش‌تر از قبل می‌سازید. هر یک رفیق از جنس شما، آدم را از هزار دشمن بی‌نیاز می‌کند! در روزهایی که عالم و آدم ناله می‌کردند چرا فضای فوتبال ایران «ملی» نیست، پنج روز زودتر از خبرنگاران به عنوان اولین نفر با هزینه شخصی راهی قطر شدم تا بازار تیم ملی را در مطبوعات و سایت‌ها گرم کنم، اما بی‎‌هیچ دلیلی تبعیدم کردند، تحقیرم کردند و بر من خشم گرفتند. 10 روز تمام بین تمام مسوولان تیم ملی پاسکاری شدم تا بتوانم پنج دقیقه خبر از تمرین تیم ملی کشورم تهیه کنم، اما به وضوح به من گفتند کی‌روش از تو خوشش نمی‌آید و فقط خبرنگاران «دوست» حق حضور در تمرین را دارند. نجیب بودم که تا امروز چیزی نگفتم. نجیب می‌مانم و از این پس هم سکوت می‌کنم. حتی اگر تفاله‌های جنگجوی اطراف سرمربی محترم، در نقش کاسه‌های داغ‌تر از آش خونم را مباح کنند؛همان‌ها که پاداش‌شان تبلیغ لایو اینستاگرام‌شان در فن پیج‌های سرمربی تیم ملی است. زنده باد تیم ملی ایران.

 

 

انتهای پیام/
ارسال نظر
پیشنهاد امروز