کادرفنی تیم ملی و گل بخودی تاریخی
یک اتفاق ترسناک در تیم ملی تحت هدایت و رهبری کارلوس کیروش (گزارش)
تیم ملی این روزها بیشترین شکاف را با اصحاب رسانه و البته هواداران و فوتبالدوستان به وجود آورده و در راس آن یک کاراکتر خودنمایی میکند؛ کارلوس کیروش!
به گزارش ایلنا، تیم ملی، تیم ملی، تیم ملی. همه با این عبارت مقدس و دوست داشتنی عشق میکنیم و از دوران کودکی، حتی قبل از اینکه به تیم باشگاهی مورد علاقهمان عشق بورزیم هیچ وقت نشده تیم ملی را ذرهای دوست نداشته باشیم. از آخرین تورنمنت همه خاطراتی فوقالعاده داریم. هیجان مسابقات بزرگ مقابل اسپانیا و پرتغال را فراموش نکردهایم. مزه شیرین برد خدادادی مقابل مراکش زیر زبانمان مانده و حتی اگر منش کیروش و روش بازی تیم ملی را دوست نداشتیم سختکوشی بازیکنان در آن تورنمنت الگویی شد برای زندگی. واقعیتش اینکه نتایج تیم ملی هم در جام جهانی فوقالعاده بود اما نمیدانیم همین تیم ملی چطور در فاصله یک تورنمنت تا تورنمنت بعدی از مردمش و جامعه فوتبال فاصله میگیرد و چطور اینقدر تنها میشود.
فقط 52 روز به نخستین بازی تیم ملی در جام ملتها فاصله اداریم اما هر چقدر به این تورنمنت بزرگ و مهم برای فوتبال ملی نزدیک میشویم تیم ملیمان تنها و تنهاتر میشود. شاید کسی نمیدانست اما بازی با ترینیداد و توباگو آخرین بازی تدارکاتی خانگی قبل از رفتن به جام ملتها بود. در واقع این آخرین باری بود که مردم میتوانستند تیم ملیشان را از نزدیک ببینند اما جنگ سردی که از مدتها قبل شروع شده لطماتش را به این تیم زد. جنگی که از خود تیم ملی شروع شد و هر روز ابعاد تازهای از آن باز میشود.
هوای پایتخت سرد کرده و نزدیک به یک هفته بارانی بود اما با وجود این شرایط جوی چه کسی میتوانست باور کند قبل از سوت شروع بازی تیم ملی کمتر از هزار نفر در ورزشگاه باشند. نگویید که قبل از بازی در نقشه دنبال ترینیداد و توباگو میگشتید که باور نمیکنیم حتی اگر تیم بزرگتری به تهران میآمد قید تبعات این جنگ سرد و کشدار را میزدید و آوازه حریف به سوی ورزشگاه و حمایت از تیم ملی هلتان میداد.
جنگ سرد مدتهاست آغاز شده و هر بار که اردوی تیم ملی شروع میشود و مسابقهای در جریان است آثار این کشمکش را میتوانید در فضای ورزشگاه و تمرین و اردو پیدا کنید.
فدراسیون فوتبال برای مربیان و مدیران لیگ برتری دعوتنامه میدهد و به نوعی میخواهد فاصله ایجاد شده بین کیروش با مربیان ایرانی را قبل از جام ملتها کم کند اما شدت اختلاف آنقدر زیاد است که 15 مربی لیگ و 16 مدیر باشگاه قید تماشای تیم ملی را میزنند و فقط یکی به ورزشگاه میرود تا تصاویر ویآی پی خالی بیشتر از همیشه توی ذوق بزند.
با نیشخندی تلخ مستتر در اخبار مکتوب همان ابتدای بازی میشنویم تعداد عکاسان و خبرنگاران حاضر در ورزشگاه از تعداد تماشاگران بیشتر است. ساعتی بعد رسانهها با خوشحالی در شروع نیمه دوم اعلام میکنند نسبت به دقایق ابتدایی بازی تعداد بیشتری از تماشاگران در ورزشگاه حضور دارند، برخی به عدد 5 هزار نفر هم اشاره کردهاند اما گروهی دیگر میگویند فقط حدود دو هزار نفر در ورزشگاه حضور دارند. 2 هزار از هشتاد هزار صندلی. باور کنید اگر تیم امید هم زیرمجموعه فدراسیون فوتبال نبود به ورزشگاه نمیرفت کما اینکه مربیان همین تیم از ترس سرماخوردگی بازیکنان جوانشان که لباسهای گرم جالبی ندارند در پایان نیمه اول دستور به ترک ورزشگاه میدهند.
در ورزشگاه همه چیز و همه کس تشویق میشود الا تیم ملی. رنگ ووزلاهای کرکننده و گوشخراش یا آبی است یا قرمز، انگار هنوز شیپوری به رنگ پرچممان تولید نشده یا حداقل اینکه در دسترس نیست. جدا از اینکه بدنه پوست پوست شده سازه ورزشگاه دوباره زشتیاش را عیان کرده. سکوهای خالی، چمن ناهموار و به هم ریخته و البته جو مسابقه همه چیزهایی است که ذهن را به چالش میکشد و آخر این چالش چیزی جز عذاب و افسوس نیست. متاسفیم بگوییم تیم ملی هوادارانش را از خود رانده تا جایی که جو آخرین مسابقه خانگی علیه تیم ملی و کادر فنی تیمی است که قرار است بعد از چهار دهه خوشبختی را برای فوتبال ملی به ارمغان بیاورد. شاید باور نکنید اما ماه قبل که با بولیوی بازی کردیم، گل که خوردیم سیدجلال حسینی تشویق شد و حالا وقتی که گل زده و جلو افتاده بودیم درست از پشت سر کیروش صدای تشویق برانکو به گوش میرسید. البته که نمیشد نتایج و روند بازی را چندان به این تشویقهای اعتراضی ارتباط داد اما آنچه نگران کننده و دردناک به نظر میرسید فاصلهای بود که میان هوادار جماعت و تیم ملی کشورش افتاده بود. در همین ارتباط سکانس تلخ دیگری درست بعد از پایان نیمه نخست رقم خورد. درست وقتی که کیروش به سمت رختکن میرفت و هوادار پرسپولیسی پرچم تیم محبوبش را جلوی چشم او آورد تا نمای دیگری از جنگ سرد در ورزشگاه بارانی و پیر تهران جلوی چشم رسانهها نقش ببندد.
گفتیم رسانهها و یادمان آمد در این جنگ سرد چه اتفاقی برای رسانهها افتاده است. شاید باورتان نشود اما حتی اگر رسانهها هم بخواهند مسوولان، تیم ملی کشورشان را جدی نمیگیرند. شاید این روایتی تلخ است که لابهلای حواشی مسابقه عصر پنجشنبه گم شده باشد اما دوستان میگویند فقط یک کپی از فهرست بازیکنان دو تیم حاضر در میدان وجود داشته و در جایگاه خبرنگاران میگفتند هر کس لیست را میخواهد باید از آن عکس بگیرد! این کوتاهی در حق رسانه آخر بازی به شکل زشتتر و قبیحتری اتفاق میافتد و بدتر اینکه عامل اتفاق نزدیکترین فرد به کیروش و از بدنه تیم ملی است. درست بعد از سرشاخ شدن دیگر عضو کادر فنی تیم ملی با حمید استیلی بهعنوان بخشی از جامعه فوتبال، در روزهایی که بسیاری از رسانهها سعی در نزدیک کردن تیم ملی به هواداران و جامعه فوتبال دارند کادر فنی تیم ملی مدام گل به خودی میزند و آتش به هیزم این جنگ سرد میریزد. رسانهها میخواهند ماجرای مشتهای گره کرده لوپز را باز کنند و تکذیبیهای صریح از سمت او میتواند به تلطیف جو موجود کمک کند اما وااسفا که همکار شناختهتر و مهمتر لوپز به خبرنگاری حمله میکند و اتفاقاتی میافتد که دون شان تیم ملی است.
کنار اینها ماجرای مصاحبه نکردنهای هماهنگ اعضای تیم ملی و بیاحترامی دامنهدار آنها به رسانهها را میگذاریم و محکمتر از سطور ابتدایی این مطلب، به این نتیجه میرسیم که آنچه امروز باعث شده تا در فاصله کوتاه 4 ماهه از خاطرات شیرین جام جهانی، این همه فاصله بین تیم ملی و مردم بیفتد، از خود تیم ملی و فدراسیون فوتبال سرچشمه میگیرد و متاسفانه باید امیدوار باشیم تا شروع جام ملتها این حجم از حاشیهسازی و حاشیه پروری، رویاهایمان را بر باد ندهد.
یادداشت: محمد قراگزلو