کاپیتان آبی در روزگار صد رنگ
حرکت قابل ستایش سید مهدی رحمتی
مهدی رحمتی در روزگاری که فقر فرهنگی و ناهنجاری روی سکوها و البته حتی در جامعه به اوج خود رسیده، نقش خود را به عنوان یک الگوی تاثیرگذار به اجرا میگذارد.
به گزارش ایلنا، فیلمی در شبکههای اجتماعی منتشر شده که معلمی در مکتبخانه روستای دهنگ رو به روی شاگردان ایستاده و با تمام قوا عقدههای روانیاش را در سیلیهایی به صورت کودکان میکوبد. مهدی رحمتی در صفحه شخصیاش در اینستاگرام از دردی گفته که این فیلم به جانش انداخته: «این فیلم امانم را بریده است. از ساکت ماندن شرم دارم. مولایم امیرالمومنین گفت اگر خلخال از پای زن یهودی کنده شود و مسلمان دق کند، رواست. حال من سوالی دارم، اگر نانجیبی بیشرافت در قامت معلمی و شغلی که شغل انبیاست این چنین بیشرمانه و غیرانسانی نوجوانان کشورمان را تحقیر کند آیا نباید دق کرد؟ ایشان معلم نیست. بیماری است که عقدههای روحی خود را بر سر بچههای مردم آوار میکند. آقای وزیر آموزش و پرورش، آقای رییس قوه قضاییه، بچههای مردم را از دست این جانی نجات میدهید یا خود آستین بالا بزنیم؟»
روزگاری شده که تعداد دنبالکنندههای صفحه اینستاگرام، میتواند بیهنرترین آدمها را به پدیدههای اجتماعی تبدیل کند. دختری که با دست غذا میخورد و با انتشار فیلم غذا خوردنهایش در رستورانهای شهر، اسباب شام و ناهار رایگان را برای خود فراهم کرده یا پسری که هرچه به دستش میرسد با هم ترکیب میکند و میخورد تا بتواند با بالا بردن تعداد دنبال کنندههایش، در کشور همسایه گذران زندگی کند و درآمدی به دست آورد. فارغ از درد مردم جامعه و مشکلات عمدهای که زخمی شده بر جان مردم.
رشد قارچگونه این افراد اصلاً انگار توقع مردم را از پدیدههای اجتماعی پایین آورده و هزاران هزار نفر، خود را با تماشای عکس و فیلم همین افراد مشغول میکنند.
این پایین آمدن سطح توقع، اتفاقاً کار ورزشکاران و چهرههای شناخته شدهتر را برای تسخیر قلب جوانها راحتتر کرده. کافی است یکی از بازیکنان معمولی فوتبال، تنها چند عکس از تفریحات به قول معروف لاکچریاش منتشر کند تا تعداد فالوورها را تا مرز یک میلیون هم برساند و تا مدتی نامش بر سر زبانها بیفتد.
کمتر کسی از جماعت ستارهها، حاضر است دردسرهای انتقاد کردن را به جان بخرد و دست بگذارد روی مشکلات جامعه. وقتی محبوب شدن اینقدر راحت شده، ستارهها ترجیح میدهند سادهتر از کنار مشکلات اقشار دیگر جامعه عبور کنند. نهایت به فکر این باشند که مشکلات اقتصادی جامعه، کمی از تفریحات لوکسشان بکاهد.
درست در چنین فضایی وقتی دل کسی مثل مهدی رحمتی از تماشای فیلم سیلی خوردن کودکانی از یک مدرسه روستایی به درد میآید، یعنی باید خوشحال بود که جوانمردی هنوز نمرده. یعنی هنوز در این لیگ پر از درد ناامید، تهماندهای از نسل فوتبالیستهای مردمی باقی مانده است. از نسل علی پروینها و ناصر حجازیها که درد مردم را درد خودشان میدانستند و فاصلهشان با مردمی که از روی سکوها برایشان فریاد میزدند، به اندازه یک دست دراز کردن بود.
در سالهای اخیر البته علی کریمی هم بارها و بارها با انتشار پستهای جنجالی در صفحات اجتماعی از درد مردم گفته، بابت مشکلات انتقاد کرده و دردسرهایش را هم به جان خریده اما روی صحبت ما با رحمتی است که هنوز از نسل بازیکنان فوتبال خارج نشده.
کاپیتان آبیپوش هنوز در دروازه استقلال میایستد و شاید براساس اصول امروزی فوتبال در آستانه بازی سختی که برابر السد در پیش دارد، باید از بازی آسیایی میگفت و حساسیتهایش.
رحمتی اما گفتن از درد جامعه را انتخاب کرده است. دردی که شاید با توجه به شرایط زندگیاش نه برای شخص او مفهومی داشته باشد، نه برای فرزندانش و اتفاقاً همین است که واکنش نشان دادنهای این چنینی را ارزشمندتر میکند.
به خصوص که این اولین بار نیست. مهدی رحمتی نسبت به مشکلات جامعه پیش از این هم بارها واکنش نشان داده است.
کافی است به صفحه اینستاگرام او نگاهی بیندازید تا تفاوت جنس دغدغههایش با سایرین را متوجه شوید.
در روزهایی که همه حواسها به رقابتهای جام جهانی بود، او از شرایط سخت زندگی مردم در آبادان، خرمشهر و خوزستان میگفت. بارها علی کریمی را در چالشهایی که به راه انداخته حمایت کرده و به هر بهانهای نشان داده که بیتفاوت نیست و همه این کارها را بدون هیچ جار و جنجالی انجام داده است.
بدون اینکه بخواهد این همراهی را مثل خیلی از چهرههای شناخته شدهتر به روی مردم بیاورد و بدون اینکه به دنبال این باشد که به واسطه این انتقادها برای خود اعتباری جمع کند.
حرکتهای این چنینی، دقیقاً همان حلقه مفقود شده فرهنگ در فوتبال امروز است. همان فرهنگی که فدراسیون فوتبال و سازمان لیگ، هنوز که هنوز است بعد از سالها با توزیع چند صد پرچم و پیراهن تیم ملی در روسیه در صدد نشان دادن آن به نمایندگان فوتبال جهان بودند. همان که مسوولان باشگاهها با عکس انداختن کاپیتانها و لیدرهایشان در کنار هم به دنبال احیایش هستند و همان فرهنگی که با بوسیدنهای اجباری و آشتیهای نمایشی به جای هر پیامی، تنها به شعور مخاطب توهین میکند.
ایکاش مسوولان فرهنگی فوتبال چشمانشان را باز کنند و مهدی رحمتیها را در فوتبال بشناسند، تأثیرشان بر فرهنگ عمومی جامعه را دستکم نگیرند و از آنها برای اصلاح فرهنگ فوتبال کمک بگیرند چرا که اینها همان افرادی هستند که حرفشان به جان مردم مینشیند. قراردادهای میلیاردی و زندگیهای مرفه، از مردم جدایشان نکرده و درد مردم را درد خود میدانند. کیمیایی که در این زمانه، سخت نایاب است.