منع بکارگیری بازنشستگان؛ آغاز ایدههای نو در ورزش؟ (گزارش ویژه)
کهنسالی آفت بزرگ و خاموشی است که بدنه تصمیم ساز و اجرایی کشور را درگیر کرده و بدل به پاشنه آشیل مسوولان و مدیران شده.
به گزارش ایلنا، آنها که همپای سرعت شتاب آلود تغییرات نمیتوانند حرکت کنند و از قافله پیشرفت جا میمانند و پیری و کندی آنها سبب شده تا امورات جاری به سختی و با سرعت لاک پشتی پیش برود. مدیران سنت زدهای که غالبا میانهای با تفکرات نو، مدرن و به روز ندارند و در دنیای بسته و راکد خود به سکون رسیدهاند و با این تفکر و این شکل مدیریت، امور را پیش میبرند و لاجرم از همه جا میمانند.
به گزارش ایلنا، مدیرانی که چهار دهه پیش و در روزهای آغازین انقلاب، در عنفوان جوانی به آنها اعتماد شد تا امور کشور را در دست بگیرند اما حالا و بعد گذشت قریب به چهار دهه هنوز از جای خود تکان نخوردهاند و میز و صندلی را رها نمیکنند تا جایی برای اکسیر جوانی و خلاقیت نباشد. فضای ایزوله و بسته مدیریت در کشور به هیچ چهره جدید و جوانی اجازه بروز و ظهور نداده و این دایره بسته کماکان ادامه دارد؛ مدیرانی که به رغم بازنشستگی کماکان بر صندلی خود تکیه زدهاند و عرصه را برای نسل جدید خالی نمیکنند، آنچه نقطه پایانی ندارد و این سیکل معیوب از دل سیاست و اقتصاد به عرصههای دیگر همچون فرهنگ و البته ورزش نیز تعمیم پیدا کرده.
در ورزش نیز این قاعده کلی سالهای سال در جریان است؛ مدیران کهنسال و اغلب بازنشستهای که قرار است برای پدیده اکتیو، پرهیاهو و پرتلاطم ورزش تصمیم گیری کنند که ذات خود را از حرکت و انرژی وام میگیرد و البته با رکود و سکون بیگانه است. نتیجه چنین تفکری عقب ماندگی عرصه ورزش نسبت به ظرفیت فراوان و ظرفیت عظیم آن است.
حالا اما قانون به میدان آمده و قرار است نقطه پایانی بر حضور بازنشستهها و کهنسالان در صندلیهای مدیریتی بگذارد. شمشیر قانون حالا بالای سر صندلیهای فرتوت و تکراری ایستاده. قانونی که سالهاست دهان به دهان میچرخد اما پیرمردها با تبصره، تک ماده، توصیه نامه و مجوزهای غیرواقعی آن را دور میزنند و آن را به هیچ میانگارند تا کماکان به میز و صندلیهای خود چسبیده باشند و آن را رها نکنند.
این بار اما قانون از راهروهای مجلس آمده و با مصوبه قانونگذاران لازم الاجراست. این بدان معناست که دیگر بساط تبصرههای غیرواقعی و توصیهنامههای سفارشی به پایان رسیده و پیرمردها باید با میز و صندلیها خداحافظی کنند. قریب به نیمی از روسای فدراسیونهای ورزشی و نیمی از معاونان وزارت ورزش و جوانان بازنشسته هستند و باید به حکم قانون کنار بروند.
خروج نیم بیشتر مدیران تصمیم ساز و تصمیم گیرنده عرصه ورزش یک سونامی بزرگ است که حالا بدل به یک تهدید ناگهانی و غیرمنتظره برای ورزش شده. چهرههای تکراری و سنتی که قریب به سه دهه آنها را در ورزش تحمل کردهایم و در تمام این سالها هر چه داشتهاند و بلد بودهاند را انجام داده و ورزش را اداره کردهاند. آنها که خود قایل به رفتن نیستند اما قانون حکم رفتن را امضا کرده. مدیران بازنشستهای که در تمام این سالها درهای عرصه ورزش را بستهاند تا کمتر چهره جوان و جدیدی وارد شود و با شور جوانی و خلاقیت خود طرحی نو در اندازد و این عرصه را دگرگون کند.
این در بسته حالا قرار است باز شود اما در پشت در تقریبا هیچ چهره مهم و امتحان پس دادهای وجود ندارد که بتوان کلید ورزش را با خیال راحت به آنها سپرد. مدیران کهنسال در تمام سالها همه را پس زدهاند و کسی در این کارزار ساخته و پرداخته نشده تا حالا بتواند این مجموعه را پیش ببرد و هدایت کند.
این تهدید اما در دل خود یک فرصت کلیدی و مهم است؛ فرصتی که درها را خواهد گشود تا چهرههای جوان با ایدههای نو، تفکرات مدرن و انرژیهای پایان ناپذیر وارد این عرصه شوند و ورزش را از این دایره بسته خارج کنند.
موسم خداحافظی فرا رسیده، از خداحافظی با پیرمردهای ورزش نباید هراسید و باید با دریادلی به جوانان تازه از راه رسیده اعتماد کرد تا هوای تازه در بدنه ورزش جاری و ساری شود.
یادداشت: سعید آقایی