این گزارش را از دست ندهید
روایت تکان دهنده یکشنبه تاریخی مسجد سلیمان
نفت مسجد سلیمان سرانجام موفق شد پس از 4 سال دوباره به لیگ برتر بازگردد.
به گزارش ایلنا، چند ساعتی تا آغاز مسابقه مانده بود و تا وقت ناهار هنوز فرصت داشتیم. اولین نکته ورودی شهر، بنر بزرگی بود که در میدان اصلی شهر به اهتزاز درآمده بود اما با یک نکته خاص. ساعت بازی با مس رفسنجان را 16 درج کرده بودند تا مردم یک ساعت زودتر ورزشگاه را پر کنند.
مغازه ها یک در میان باز بود و بیش از هر چیزی مکانیکی ها و فلافلی ها کرکره را بالا نگه داشته بودند. تک و توک ماشین هایی با پرچم زرد وارد شهر می شد. کاملا مشخص بود مردم شهر منتظر اتفاقی هستند ولی هنوز وقتش نرسیده بود.
شهر بود اما بیشتر به یک روستا شباهت داشت. خرابه پشت خرابه. ویرانی در پس یک ویرانی دیگر. خانه های مخروبه و مغازه هایی که معلوم نبود چگونه سر پا مانده اند. گویی به دیاری آمده اید که تازه جنگ را پشت سر گذاشته است. در تمام کوچه پس کوچه و خیابان های اصلی و فرعی بوی گاز تصفیه نشده را می شد به راحتی استشمام کرد. بویی که بلای جان ریه بود و تلویزیون ها را بعد از دو سه سال خراب می کرد. با این حال مردم به آن خو گرفته بودند. به اینکه روی طلای سیاه بخوابند اما سهمی از آن نداشته باشند.
نام خیابان ها عجیب بود. هنوز رد پای انگلیس ها را می شد در جای جای شهر دید. خیابان ریل وی، کولر واشینگ، مین آفیس و ... خودنمایی می کرد. کم کم به شروع بازی نزدیک می شدیم.
حدود ساعت 15 بود که شهر در وضعیت حکومت نظامی و آماده باش قرار گرفت. مردها و زنها تکلیفشان مشخص بود. مردها دست از کار کشیده بودند و به خانه رفته بودند برای پوشیدن لباس زرد؛ زن ها هم خود به بالاترین پشت بام نزدیک استادیوم می رساندند. ورزشگاه در مرکز شهر بود و دسترسی به آن، آسان.
مردم به وعده خود عمل کردند. ساعت 16، بیش از هشت هزار مسجدسلیمانی در ورزشگاه بودند. در لا به لای لباس های زرد، پیراهن های قرمزی هم مشاهده می شدند. طرفداران فولاد از شوشتر و اهواز و ... خود را به استادیوم بهنام محمدی رسانده بودند تا یار دوازدهم نفت باشند. رابطه آنها فوق العاده بود. مسجد سلیمانی ها هم برایشان با سر دادن شعار "فولاد آسیایی" سنگ تمام گذاشتند.
مسئولان سازمان لیگ در حال آماده کردن سور و سات جشن پایان بازی بودند. از جام هم رونمایی شد. همه چیز آماده یک مسابقه فوق العاده دیدنی بود. عده ای از مردم به جای نشستن روی سکو، ترجیح دادند پشت میله های پشت دروازه جنوبی، ایستاده نظاره گر بازی باشند. ساختمان های مشرف به ورزشگاه هم پر از زنان و مردانی بود که از امتیاز ویژه خانه شان استفاده کرده بودند. فکری و میداوودی که آمدند ورزشگاه روی هوا رفت. لیدر میکروفون به دست آنچنان فریاد می کشید که صدایش را می شد در خرابه های چند کیلومتر آنطرف تر هم دید. جو عجیبی بود.
کمی آنطرف تر در جایگاه ویژه هم غوغایی بود. جا برای سوزن انداختن نبود. از نماینده تا مدیرکل و ... همه آمده بودند تا سهمشان را از موفقیت پیش رو بردارند و ببرند و با آن پز بدهند. خیلی از آنها حتی سه بازیکن تیم را هم نمی شناختند.
زاهدی فر سوت شروع مسابقه را زد. فشار تیم میزبان بیش از حد انتظار بود. نفت حمله می کرد و مس تحت تاثیر اتمسفر سنگین استادیوم بود. حمید نعمتی در دقیقه 8 گل اول را به ثمر رساند. ولوله به راه افتاده بود. " شهر خومونه، مسجد سلیمون" ترند شد و همه باهم آن را می خواندند. فشار ادامه دار بود و نفتی ها تشنه پیروزی. گل دوم در دقیقه 29 به زیباترین شکل ممکن. پیش از پایان نیمه نخست مسی ها یکی از دو گل را جبران کردند.
مردم خوشحال بودند و نتیجه دیگر بازی ها چندان برایشان مهم نبود. اعتقادی به چک کردن آنلاین هم نداشتند. تمام حواس پنج گانه شان معطوف بازی خودشان بود. مس جلو کشیده بود و دیگر خبری از ترس در تیم سامره دیده نمی شد. امیر خدامرادی روی یک ایستگاهی زیبا، گل مساوی را در دقیقه 58 به ثمر رساند. شوک به استادیوم. همه در سکوت. نگاه ها دوخته به زمین. فکری در استانه سکته قلبی. مسئولین پشیمان از حضور. هواداران باید به یک نفر حمله می کردند. چه کسی بهتر از داور؟ جیمی جامپ تا یک متری زاهدی فرد آمد اما نتوانست آسیبی به او بزند. کم کم تنش آغاز شد. مردم کلافه بودند و نگران. اگر لیگ برتری نمی شدند دیگر تاب نمی آوردند.
زمان گذشت و گذشت و استرس به پایان رسید. یکی دو تا از فنس ها در اوقات اضافه از جا کنده شد و سوت داور کافی بود تا چند هزار مسجد سلیمانی به داخل زمین هجوم بیاورند. اوضاع از کنترل مامورین خارج شد. مردم میداوودی و فکری را تا آستانه خرد شدن عضلات در آغوش گرفتند. یکی قلمدوش می کرد و دیگری بوسه ای به محکمی مشت های محمد علی کلی. بازیکنان بعد از چند دقیقه، به خودشان آمدند. به اینکه در این خوشحالی چه سهمی برای خودشان است.
زمین پر بود از غیر فوتبالی ها. کت و شلواری ها با هیئت همراه رژه می رفتند و مردم هم با لباس بختیاری سلفی می انداختند. قرار بود جشن برگزار شود اما اصلا امکانش مهیا نبود. هیچ کس قدرت جنگیدن با مردم را نداشت. میداوودی و فکری و ... با میکروفون و صحبت نتوانستند مردم را راهی سکوها کنند. سرانجام وعده های یک لیدر مردم را راضی کرد تا به جای خودشان برگردند. حدود 70 دقیقه از اتمام بازی گذشته بود و سرانجام مراسم آغاز شد.
درست چند ثانیه قبل از بالا برده شدن جام توسط میداوودی، کل ورزشگاه برای بار دوم شلیک شد به داخل زمین. جام از دست بازیکنان خارج شد و به هواداران رسید و نهایتا در یک عملیات سفت و سخت به رختکن تیم برده شد. مردم مسجد سلیمان می خواستند بعد از چند سال اعلام وجود کنند. خسته شده بودند از دیده نشدن. پس چه جایی بهتر از زمین فوتبال. آنها تا دو ساعت بعد از پایان مراسم هم ورزشگاه را ترک نکردند.
همزمان در بیرون از ورزشگاه غوغایی به پا بود. شهر به حالت تعطیل درآمده بود. نان تیری به صورت صلواتی سرو می شد. مردم مغازه ها را باز کرده بودند و ماشین ها در خیابان پنگله جولان می دادند. جوان ها جلوی درب منازلشان رقص بختیاری را به نمایش می گذاشتند و این گونه شب را به صبح رساندند...