مهاجری: گلزنی به استقلال غیرممکن نیست/ بازی رفت منصوریان دستم را گرفت؛ الان من باید دست شفر را بگیرم!
سرمربی پدیده درباره بازی با استقلال تهران صحبت های جالبی را انجام داد.
رضا مهاجری در گفت و گو با ایلنا، درباره باخت به استقلال خوزستان و شرایط سینوسی پدیده اظهار داشت: فکر نمی کردیم که در این بازی شکست بخوریم اما این اتفاق رخ داد و غافلگیر شدیم. قبول دارم که روندمان در بحث نتیجه گیری سینوسی بوده است. در انتهای نیمه اول روی عدم تمرکز گل خوردیم و بعد از آن هر چه موقعیت نصیبمان شد از دست رفت. ما از دقیقه دوی بازی صاحب موقعیت شدیم و حداقل می توانستیم بازنده نباشیم. با این حال باخت را قبول می کنم.
وی در ادامه درباره بازی این هفته تیمش مقابل استقلال تهران و تفاوت این تیم نسبت به تیم نیم فصل اول که به پدیده باخت؛ خاطرنشان کرد: حاشیه از استقلال دور شد و همین مساله انسجام آنها را بیشتر کرد. اقای شفر هم تحت همین شرایط توانست سیاست ها و تفکرات خود را پیاده کند. این پیشرفت را می توان به چشم دید.
وی درباره سخت گل خوردن این تیم گفت: در عملکرد خوب دروازه بان و خط دفاع استقلال شکی نیست اما اگر بازی با سایپا را نگاه کنید متوجه می شوید که آنها دو تیر خوردند و گلرشان هم یکی دو توپ گرفت. گل زدن و ایجاد موقعیت روی دروازه شان غیرممکن نیست. اگر تمرکز داشته باشیم و فرصت سوزی نکنیم می شود نتیجه خوبی گرفت. باید یاد بگیریم از اولین فرصتمان استفاده کنیم.
وی درباره غایبان تیمش مقابل استقلال و همچنین جای خالی ایمانی در بازی قبل اذعان داشت: ما در بازی برابر استقلال خوزستان به غیر از ایمانی، اکبر صادقی را هم نداشتیم و همین کار را سخت تر کرده بود. با اضافه شدن سالار افراسیابی در میانه میدان شرایطمان خوب شده است. در بازی با استقلال تهران هم محمدرضا خانزاده تنها غایب ما به شمار می رود.
وی درباره بدشانسی پدیده و اینکه بازیکنانی نظیر ساسان انصاری و جپاروف، پیش از بازی با پدیده به یک باره بخشیده می شوند گفت: این هم از بدشانسی ما است و باید با آن کنار بیاییم. ان شالله که دیگر شاهد آن نباشیم.
مهاجری در پایان درباره اتفاق بازی رفت که منصوریان به سمت او آمد و دستش را گرفت، گفت: این بار فکر می کنم ما باید به سمت شفر برویم(خنده)نیم فصل از آن اتفاق گذشته و خوب است که علیرضا منصوریان هم یاد کنیم. امیدوارم در دوران مربیگری اش موفق باشد. درباره آن صحنه هم باید بگویم او فکر می کرد بازی تمام شده و آمد تا خسته نباشید بگوید اما دید زمان هنوز هست و مجبور شد بماند.
