خبرگزاری کار ایران

ماجرای نیم‌روز والیبال و رویای پسر پفک فروش؛ آنجا که تو معروفی!

ماجرای نیم‌روز والیبال و رویای پسر پفک فروش؛ آنجا که تو معروفی!
کد خبر : ۵۲۴۵۴۴

برگزاری مسابقات والیبال انتخابی قهرمانی جهان شور و حال عجیبی در اردبیل به پا کرده و شهر شکل و شمایل ورزشی به خود گرفته بود.

به گزارش ایلنا، ادبیات و سینما و ورزش و اختراعات و اکتشافات و تمام دستاوردهای بشر تا امروز مگر هدفی جز این که انسان ها بتوانند بهتر زندگی کنند داشته؟ اینکه بتوانند لحظات بهتری را تجربه کنند. (کاری نداریم که برخی این وسط از همه این ابزار ها برای رسیدن به مقاصد شوم خودشان استفاده کرده اند) به وجود آوردن یک احساس خوب در کسی می تواند مدت ها برایش راهگشا باشد و درهای زیادی را به رویش باز کند. همه، همه ما باید در به وجود آوردن این حس در دیگران تلاش کنیم. در حد توانمان. با هر ابزاری که داریم. یکی با لبخند همیشگی اش به دیگران، یکی با قلمش، یکی با دوربینش، یکی با توپ فوتبال و یکی با «معروف» بودنش!

برگزاری مسابقات والیبال انتخابی قهرمانی جهان شور و حال عجیبی در اردبیل به پا کرده  و شهر شکل و شمایل ورزشی به خود گرفته بود. مردم بیشتر صحبت هایشان درباره ورزش و والیبال و ملی پوشان بود. درست مثل مهمان عزیزی که از راه می رسد و تا چند روز همه توجهات را به خودش جلب می کند و میزبان مشکلاتش را فراموش می کند و سعی می کند بهترین میزبانی را برای مهمانش فراهم کند. مردم اردبیل نشان دادند چقدر والیبال دوستند و چقدر به بر و بچه های تیم ملی عشق می ورزند. اعضای تیم ملی نیز با همه خستگی ناشی از تمرین و مسابقه تلاششان را کردند تا بتوانند به بهترین وجه پاسخ ابراز احساسات این تماشاگران خونگرم و مهمان نواز را بدهند. بسیاری از هواردان تلاش می کنند که بتوانند قهرمانان مورد علاقه شان را از نزدیک ببینند و با آن ها عکسی به یادگار بگیرند.

ماجرای نیم‌روز والیبال و رویای پسر پفک فروش؛ آنجا که تو معروفی!

واقعا کسی چه می داند در دل آن هوادار خردسال و معلول اردبیلی وقتی اسطوره اش؛ سعید معروف را از نزدیک می بیند چه می گذرد؟ امیرحسین که تمام عمرش را با معلولیت سر کرده، از بسیاری از نعمت هایی که ما به راحتی در اختیار داشته ایم بی بهره بوده چطور می شود به زندگی امیدوارانه نگاه کند؟ تمام تلاش مسئولان بهزیستی، خانواده و اطرافیان این خردسال بی‌گمان معطوف به این بوده که بتوانند حس مفید بودن برای او بوجود بیاورند و او را به زندگی امیدوار کنند. اما همه آن تلاش ها یک طرف و کاری که سعید معروف برای او کرد یک طرف. دقت کنیم که ما باید ماجرا را از دید «امیرحسین» ببینیم. شاید ما فکر کنیم کار بزرگ یعنی خریدن یک هواپیمای شخصی برای او، اما امیرحسین مثل ما فکر نمی کند. او دغدغه هایش با ما فرق می کند. از وقتی فهمیده سعید معروف به اردبیل آمده دو روز بیقرار بود. او دوست دارد اسطوره اش را از نزدیک ببیند. کسی که وقتی توی تلویزیون او را نگاه می کرده، وقتی پاس های یک دست او را می دیده، وقتی جاخالی های هوشمندانه اش را نظاره می کرده به وجد می آمده است. او هواپیما و خانه و ماشین نمی خواهد. او دوست دارد در یک نیم‌روز، تنها با سعید معروف عکس بگیرد و کاپیتان محبوب تیم ملی تمام آن چه این پسر بچه می خواست را به او داد. نه از سر اجبار و ریا. بغض سعید معروف هنگام بغل کردن امیرحسین در رختکن تیم ملی و گرفتن عکس یادگاری با او گواه می داد کاپیتان تیم ملی تمام احساسش را در آن لحظه معطوف به امیرحسین کرده. این همان چیزی است که تمام عمر همه دنبالش می گردند، احساس خوشبختی. 

سعید معروف که این روزها حرف و حدیث دور و برش زیاد است و به مغرور بودن و مصاحبه نکردن با مطبوعات و فلان و بهمان متهم می شود با نحوه برخوردش با هواداران انگار همه چیز را شست و برد پایین. او می داند معروف بودنش به خاطر همین هواداران است. این را واقعا درک کرده. پس چرا خودش را برای هوادار بگیرد؟ می خواهد این هوادار هر کسی باشد. یک تاجر میلیاردر باشد یا پسری که پفک می فروشد تا پول جمع کند و بتواند بلیت بخرد و بازی تیم ملی را از نزدیک ببیند. «نوید» همان پسری است که وقتی از ملاقات سعید معروف در هتل بر می گردد بچه محل هایش به او می گویند بچه معروف. بسیار خوشحال است و این خوشحالی در تک تک کلماتی که ادا می کند مشخص است. از اینکه توانسته «آقا سعید» را از نزدیک در اتاقش در هتل ببیند، از اینکه خانواده اش او را در تلویزیون اردبیل دیده اند، از اینکه امیدوار است تا بقیه ملی پوشان را ببیند و معروف‌تر شود.  

ماجرای نیم‌روز والیبال و رویای پسر پفک فروش؛ آنجا که تو معروفی!

نوید آرزویش دیدن سعید معروف بود و برای همین هم تصمیم گرفت سر چهارراه محله شان پفک بفروشد تا پول جمع کند و با آن بتواند بلیت بخرد و سعید معروف را از نزدیک ببیند. او آرزویش را در اینستاگرامش نوشت و این آرزوی پسر پفک فروشی دست به دست چرخید تا اینکه روز مسابقه عوامل شبکه استانی اردبیل تصمیم گرفتند نوید را به سالن بیاورند تا معروف را از نزدیک ببیند. نوید باورش نمی شد که به آرزویش می رسد می گفت تپش قلبم را احساس می کردم وقتی سعید معروف را دیدم و بغلم کرد انگار همه دنیا را به من دادند.

ماجرای نیم‌روز والیبال و رویای پسر پفک فروش؛ آنجا که تو معروفی!

تمام کاری را که قرار بود دنیا برای نوید انجام دهد تا حال بهتری داشته باشد و به زندگی امیدوارانه تر نگاه کند، سعید معروف با روی خوش، با لبخند، با گذاشتن وقت و توجه به آن هوادار والیبال انجام داد. کاری که می توانست انجام نگیرد. معروف می توانست بگوید خسته ام، وقت ندارم یا هرچیزی که این روزها از بسیاری از آدم های سلبریتی می شنویم. شاید هم حق دارند، هرکس مشغله های خودش را دارد.

بعد از این اتفاق پای صحبت های نوید پسر پفک فروش نشستم. آنقدر ساده و صادق بود که نمی شد آرزویش را کوچک شمرد برای او دیدن سعید معروف  و گرفتن عکس یادگاری با او آرزوی بزرگی بود که بالاخره به آن رسید و حس خوشبختی را تجربه کرد. انقدر از این اتفاق خوشحال بود که می گفت من الان هم خوشبخت هستم هم معروف. وقتی به او گفتم حالا که با معروف عکس گرفتی و‌آرزویت برآورده شد چه حسی داری گفت:« حس خیلی خوبی دارم. با عکسم به بچه محل های مان پز می دهم و کلی معروف شدم. خیلی خوب است تلویزیون آدم را نشان می دهد همه دیگر من را  می‌شناسند. آقا سعید به من خیلی لطف داشت گفت بیا هتل، من هم رفتم آنجا کنارش نشستم و حرف زدیم، عکس گرفتیم. به او گفتم کمکم کن کاری پیدا کنم تا بیمه شوم او هم گفت انشالله درست می شود. آقا سعید به من پول هم داد، خیلی مرد است. اگر بگذارند با بقیه بچه ها هم عکس بگیرم معروف تر می شوم. تلویزیون آدم را نشان می دهد خیلی خوب است همه فامیل به من می گفتند تو را دیدیم و الان خیلی خوشحال هستم»

در کار ما گاهی باید مقابل یک بازیکن، مربی، مدیر و... ایستاد، باید تابلوی ایست را جلوی آنها قرارداد، کار اشتباه را باید نقد کرد تا پی به اشتباه برده شود اما کار خوب را هم باید گفت، باید ستایش کرد، باید تشویق کرد تا کار خوب ادامه دار شود. حالا سعید معروف در کنار مشغله ها، با وجود خستگی تمرین و مسابقه، با اینکه می داند هزاران هزار نفر مثل «امیرحسن» و «نوید» هستند که آرزوی یک عکس یادگاری یا امضای او را دارند، بخشی از فعالیت روزمره اش را صرف این طرفداران می کند چیزی نیست که بتوان آن را به راحتی توضیح داد. گاهی هم شاید خسته شود و حتی برخی اوقات اخم کند اما تا آنجایی که توان داشته باشد در کنار هوادارانش می ماند چون می داند که با بودن آنها معروف، معروف تر شد و معروف تر می ماند. اینکه برای هوادارت ارزش قائل شوی و برای آنها وقت بگذاری کار شایسته ای است و این وظیفه هر فرد سلیبریتی است و اگر کسی این کار را انجام نمی دهد کوتا کرده و مطمئنا بعد از مدتی دیگر محبوب نخواهد بود.

 

سعیده فتحی- آسمان آبی

 

انتهای پیام/
ارسال نظر
پیشنهاد امروز